آخر شاهنامه Quotes
آخر شاهنامه
by
مهدی اخوان ثالث1,521 ratings, 4.11 average rating, 77 reviews
آخر شاهنامه Quotes
Showing 1-3 of 3
“ای درختان عقیم ریشه تان در خاکهای هرزگی مستور
یک جوانه ی ارجمند از هیچ جاتان رست نتواند
ای گروهی برگ چرکین تار چرکین پود
هیچ بارانی شما را شست نتواند”
― آخر شاهنامه
یک جوانه ی ارجمند از هیچ جاتان رست نتواند
ای گروهی برگ چرکین تار چرکین پود
هیچ بارانی شما را شست نتواند”
― آخر شاهنامه
“آبها از آسیا افتاده، لیک
باز ما با موج و توفان ماندهایم
هر که آمد بار خود را بست و رفت
ما همان بدبخت و خوار و بی نصیب
زآن چه حاصل، جز دروغ و جز دروغ؟
زین چه حاصل، جز فریب و جز فریب؟
باز میگویند: فردای دگر
صبر کن تا دیگری پیدا شود
کاوهای پیدا نخواهد شد، امید
کاشکی اسکندری پیدا شود”
― آخر شاهنامه
باز ما با موج و توفان ماندهایم
هر که آمد بار خود را بست و رفت
ما همان بدبخت و خوار و بی نصیب
زآن چه حاصل، جز دروغ و جز دروغ؟
زین چه حاصل، جز فریب و جز فریب؟
باز میگویند: فردای دگر
صبر کن تا دیگری پیدا شود
کاوهای پیدا نخواهد شد، امید
کاشکی اسکندری پیدا شود”
― آخر شاهنامه
“ای تکیه گاه و پناه
زیباترین لحظه های
پرعصمت و پر شکوه
تنهایی و خلوت من
ای شط شیرین پرشوکت من
ای با تو من گشته بسیار
درکوچههای بزرگ نجابت
ظاهر نه بن بست عابر فریبندهی استجابت
در کوچههای سرور و غم راستینی کهمان بود
در کوچه باغ گل ساکت نازهایت
در کوچه باغ گل سرخ شرمم
در کوچههای نوازش
در کوچههای چه شبهای بسیار
تا ساحل سیمگون سحرگاه رفتن
در کوچههای مه آلود بس گفت و گو ها
بی هیچ از لذت خواب گفتن
در کوچههای نجیب غزلها که چشم تو می خواند
گهگاه اگر از سخن باز میماند
افسون پاک منش پیش میراند
ای شط پر شوکت هر چه زیبایی پاک
ای شط زیبای پر شوکت من
ای رفته تا دوردستان
آنجا بگو تا کدامین ستاره است
روشنترین همنشین شب غربت تو؟
ای همنشین قدیم شب غربت من
ای تکیهگاه و پناه
غمگینترین لحظههای کنون بینگاهت تهی مانده از نور
در کوچهباغ گل تیره و تلخ اندوه
در کوچههای چه شبها که کنون همه کور
آنجا بگو تا کدامین ستاره است
که شبفروز تو خورشید پاره است؟”
― آخر شاهنامه
زیباترین لحظه های
پرعصمت و پر شکوه
تنهایی و خلوت من
ای شط شیرین پرشوکت من
ای با تو من گشته بسیار
درکوچههای بزرگ نجابت
ظاهر نه بن بست عابر فریبندهی استجابت
در کوچههای سرور و غم راستینی کهمان بود
در کوچه باغ گل ساکت نازهایت
در کوچه باغ گل سرخ شرمم
در کوچههای نوازش
در کوچههای چه شبهای بسیار
تا ساحل سیمگون سحرگاه رفتن
در کوچههای مه آلود بس گفت و گو ها
بی هیچ از لذت خواب گفتن
در کوچههای نجیب غزلها که چشم تو می خواند
گهگاه اگر از سخن باز میماند
افسون پاک منش پیش میراند
ای شط پر شوکت هر چه زیبایی پاک
ای شط زیبای پر شوکت من
ای رفته تا دوردستان
آنجا بگو تا کدامین ستاره است
روشنترین همنشین شب غربت تو؟
ای همنشین قدیم شب غربت من
ای تکیهگاه و پناه
غمگینترین لحظههای کنون بینگاهت تهی مانده از نور
در کوچهباغ گل تیره و تلخ اندوه
در کوچههای چه شبها که کنون همه کور
آنجا بگو تا کدامین ستاره است
که شبفروز تو خورشید پاره است؟”
― آخر شاهنامه
