Mohammad’s Reviews > شما که غریبه نیستید > Status Update

Mohammad
is on page 100 of 354
لحن صاقانه کتاب به نحوی است که انگار کودکی روبروی شما ایستائه و با ذوق دارد ماجرایش را تعریف می کند و یا اینکه انگار دارید آن بچه شیطان و کنجکو را می بینید.
— Aug 22, 2016 08:55AM
Like flag
Mohammad’s Previous Updates

Mohammad
is on page 311 of 354
چه زندگی ای، نانوایی، آسیاب، کتاب فروشی، آگهی نویس سینما...
!هوشنگ تو چکار کردی که هر کار بدی می کنیم میگن عین هوشنگ
— Aug 29, 2016 12:39PM
!هوشنگ تو چکار کردی که هر کار بدی می کنیم میگن عین هوشنگ

Mohammad
is on page 236 of 354
مانده بودم پول را بگیرم یا نه؟ پول برای صدقه و دلسوزی بود یا جریمه بی دقتی اش و سرعت زیاد؟ هم پول را می خواستم و هم از دلسوزی اش بدم می آمد. گدایی بود. بغض کردم و خیابان ها و آدم ها و ماشین ها را از پشت پرده ای از اشک دیدم.
- نمی خوام.
— Aug 26, 2016 10:39AM
- نمی خوام.

Mohammad
is on page 213 of 354
ننه بابا هم مرد. اینقدر خوب تعریف می کنه که وافعا حس کردم مادربزرگم رو از دست دادم و ناراحت شدم.
چه زندگی غریبانه و سختی داشته این جناب مرادی کرمانی.
— Aug 26, 2016 10:05AM
چه زندگی غریبانه و سختی داشته این جناب مرادی کرمانی.

Mohammad
is on page 185 of 354
عالیه این کتاب. هم باعث شده از ته دل بخندم، هم لبخند بزنم، و هم بعضی جاهاش اشک تو چشمام جمع شده.
خیلی کتاب خوبیه.
— Aug 26, 2016 08:28AM
خیلی کتاب خوبیه.

Mohammad
is on page 155 of 354
عبدل که مدرسه بود،دیگر مدرسه نمی آید،بیاید که چه کند.چیزی یاد نمی گیرد. هی رد میشود.مدرسه که جای آدم تنبل "پس گردن زن" نیست.بعد از عبدل من بهترین بچه خنگ و شَر و جلف مدرسه، من هستم.بیشتر زنگ ها میروم زیر "بداخلاق ها" می ایستم.از بس غیبت می کنم.از بس ابن و آن ازم شکایت میکنند.
جویدن انگشت ها سرم ماند.عادت کردم.هنوز هم این کار را می کنم. تقصیر من نیست،خود ناخن ها و انگشت ها آن قدرخوشمزه اند که نمی گذارند فراموششان کنم.
— Aug 24, 2016 12:01PM
جویدن انگشت ها سرم ماند.عادت کردم.هنوز هم این کار را می کنم. تقصیر من نیست،خود ناخن ها و انگشت ها آن قدرخوشمزه اند که نمی گذارند فراموششان کنم.

Mohammad
is on page 83 of 354
ننه بابا آبگوشتی درست کرده بود که تویش گوجه فرنگی بود. گوجه فرنگی دوست نداشتم. قهر کردم و سر ظهر از خانه رفتم. رفتم پیش "زندریشی". با زنش ایران خانم نشسته بودند و داشتند انار می خوردند:
من اومدم که پسر شما بشم. اون جا همه اش به من گوجه فرنگی می دن.-
خوش اومدی. اول برو دماغتو پاک کن، دست و رو تو بشور. من بچل پچل و دماغو نمی خوام.-
— Aug 20, 2016 04:46AM
من اومدم که پسر شما بشم. اون جا همه اش به من گوجه فرنگی می دن.-
خوش اومدی. اول برو دماغتو پاک کن، دست و رو تو بشور. من بچل پچل و دماغو نمی خوام.-

Mohammad
is on page 50 of 354
چقدر این کتاب شیرینه و البته صادقانه. فکر نمی کردم اینقدر قشنگ باشه. آدم دوست داره تا تهش رو یکدفعه بخونه ولی میخوام کم کم بخونم و لذت ببرم.
برای مان از شهر نان هم آورده اند. نان های بلند و سوراخ سوراخ که تا ان وقت ندیده ام. اسم نان ها را گذاشته ام "نون کُت کُتو" یعنی "نون سوراخ سوراخ:.
تکه ای نان برمی دارم، به جای خوردن نگاهش می کنم و به صورتم می چسبانم و از سوراخ هاش دنی را می بینم.
— Aug 18, 2016 12:24AM
برای مان از شهر نان هم آورده اند. نان های بلند و سوراخ سوراخ که تا ان وقت ندیده ام. اسم نان ها را گذاشته ام "نون کُت کُتو" یعنی "نون سوراخ سوراخ:.
تکه ای نان برمی دارم، به جای خوردن نگاهش می کنم و به صورتم می چسبانم و از سوراخ هاش دنی را می بینم.