Hediyeh > Recent Status Updates

کتاب یکنواختیه. البته همون شیوه‌ی معمول کریستی جذابش میکنه. همه‌ چیز عادی و معمولیه یکدفعه یک نفر می‌گه "نگران نباش شیطان بلد است از خودش مراقبت کند."
کتاب پیشنهادی دکتر تامس که از یک نویسنده آلمانی به نام کرویستامر بود بسیار جالب به نظر می‌رسید تئوری‌هایی درمورد قاتل‌های پرونده‌های واقعی ارائه کرده بود.امیدوارم همچین کتابی در دنیای خودمون پیدا کنم.

" و اگر جان ما ارزشی داشته باشد، برای این است که سخت‌تر از برخی جان‌های دیگر سوخته است."
حالا می‌تونم با خیال راحت جلد دو خانواده تیبو رو شروع کنم :)

تا به اینجا حال و هوای این بخش شبیه قطعه stone heart از Martin Czerny بود. خوشم اومد.

یک سال از وقتی که خوندمش می‌گذره اما چه زمانی بهتر از الان برای دوباره خوندنش؟

چه تصادف جالبی هروقت شروع به خوندن خانواده تیبو می‌کنم هوا به شکل دلنشینی ابریه.
در وصف کتاب باید بگم بسیار بسیار دوست داشتنی.

"ژاک با خود می‌گفت: من اینجا دارم خفه می‌شوم. کارهایی که به گردنم می‌گذارند نفرت انگیز است. کشنده است! استادهایم! رفقایم! علاقه‌هایشان، کتاب‌های محبوبشان! نویسندگان معاصر! آه اگر کسی در این دنیا می‌دانست که من کی هستم، چه می‌خواهم بکنم! نه، هیچکس تصورش را نمی‌تواند بکند حتی دانیل."
هیچ تصوری از این کتاب نداشتم و فقط عنوانش رو شنیده بودم و حالا می‌بینم که یه شاهکار ادبی روبه‌رومه:)

"در خود، علاوه بر ژاک همه روزه، موجود دیگری نیز می‌دید، غیرمادی و نوزاد که به ژاکِ اول می‌نگریست و بر او احساس تسلط می‌کرد." صفحه ۱۸۱

بی‌نظیر!

"ای دوست، رنج می‌کشی؟
چرا تو، با این جوانی، ای دوست بسیار عزیزم، تو با این جوانی چرا زندگی را لعن می‌کنی؟ کفران نعمت! می‌گویی که روحت را با زنجیر به زمین بسته‌اند؟ کار کن! امیدوار باش! دوست بدار! بخوان!"
_بخشی از نامه دانیل به ژاک

_نمایشنامه‌ای درخشان با فضای گوتیک، یادآور سنتِ نویسنده‌هایی همچون ادگار آلن‌پو، آگاتا کریستی و ریموند چندلر /مقدمه مترجم

"شرط اول تحصیل فراموشی آن بود."

هیچ‌کدوم از ۹ یا ۸ کتابی که شروع کردم تا بخونم رو دوست ندارم.
یک هفته‌ست صبح‌های خاکستری و دلگیر فکر می‌کنم چرا اونها رو ادامه می‌دم؟ قلم بالزاک رو دوست دارم داوید هم آدم دوست‌داشتنی به نظر می‌رسه اما تمام این صفحات در مورد لوسین نوشته شده که مثل اسمش لوسه.در قرن بیست و یک آیا کسی هست که ساعت ۹ شب بخوابه اما من می‌خوابم و به خاطر همین تا الان تموم نشده و فکر کنم تمام هم نخواهد شد و متاسفم.

بالزاک در سال ۱۸۳۶ طی نامه‌ای بیان کرد: من دیگر نه برادرم نه فرزند نه دوست بلکه یک نفرم که موجودات دیگر باید به یاریم برخيزند.

شب بخیر! پوآرو عاشق چای سبز بوده.(تنها آدم‌ روی زمین که عاشق چای سبز بوده!)

اصلاحیه: کریستوفر بنکس اصالتاً انگلیسی هست اما شانگهای متولد شده بوده و خانواده دوستش ژاپنی بودن.

دیروز بعدازظهر در کمتر از ۵ دقیقه خودمو به کتابخونه رسوندم.اول به سرم‌ زد خودمو توی زندگی ژان کريستف غرق کنم اما گفتم روح جناب بالزاک رو عذاب نده! در بخش ادبیات ژاپن یک ردیف بود که کتاب‌های کازوئو ایشی‌گورو رو چیده بودن و این تنها کتابی بود که رنگ صفحاتش تغییر کرده بود و من دوست داشتم. خوشحالم که دست تقدیر من رو با بهترین کارآگاه خصوصی انگلستان که اصالتاً ژاپنیه آشنا کرد.

ویکتور هوگو برای بولر نامه نوشته بوده! :)