شهریار > Quotes > Quote > Tajmah liked it
“تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم
روزی سراغ وقت من آیی که نیستم
در آستان مرگ که زندان زندگی است
تهمت به خویشتن نتوان زد که زیستم
پیداست ازگلاب سرشکم که من چو گل
یک روز خنده کردم و عمری گریستم
خود مدعی که نمره انصاف اوست صفر
در امتحان صبر دهد نمره بیستم
گر آسمان وظیفه شاعر نمیدهد
گو نام هم به خفیه بلیسد زلیستم
سرباز مفت اینهمه در جا نمی زند
سرهنگ گو ببخش به فرمان ایستم
گوهر شناس نیست در این شهر، شهریار
من در صف خزف چه بگویم که چیستم”
― دیوان شهریار
روزی سراغ وقت من آیی که نیستم
در آستان مرگ که زندان زندگی است
تهمت به خویشتن نتوان زد که زیستم
پیداست ازگلاب سرشکم که من چو گل
یک روز خنده کردم و عمری گریستم
خود مدعی که نمره انصاف اوست صفر
در امتحان صبر دهد نمره بیستم
گر آسمان وظیفه شاعر نمیدهد
گو نام هم به خفیه بلیسد زلیستم
سرباز مفت اینهمه در جا نمی زند
سرهنگ گو ببخش به فرمان ایستم
گوهر شناس نیست در این شهر، شهریار
من در صف خزف چه بگویم که چیستم”
― دیوان شهریار
No comments have been added yet.
