مهدیار دلکش

Add friend
Sign in to Goodreads to learn more about مهدیار.


Loading...
حبیبه جعفریان
“من دختری را می‌شناسم که دلش می‌خواست با یک فلفل دلمه‌ای ازدواج کند، با یکی از آن سبزهای خیلی درخشانش که وقتی انگشتت را به پوستش می کشی از فرط تردی و تمیزی قرچ می کند. این دختر کتاب خیلی داشت، هنوز هم خیلی دارد. یک بار به‌اش گفتم:«همه پولهایت را در همه دوره های زندگیت داده ای بالای کتاب، آره؟» و او با سر تایید کرد و گفت شاید روزی با یک فلفل دلمه ای ازدواج کند. وقتی این جمله را می‌گفت نخندید و هیچ چیز در ظاهر یا نگاهش تغییر نکرد. حتی به نظر نمی‌آمد احساسش این باشد که دارد جمله عجیب یا بی‌ربطی می‌گوید و من در یک لحظه کشف کردم که همه اینها به خاطر کتابهاست؛ این که دوست من آدم تنهایی است به خاطر کتابهاست؛ این که آدم خوشحالی نیست به خاطر کتابهاست و این که آدم عجیبی است که فکر می‌کند می‌تواند با یک فلفل دلمه‌ای ازدواج کند هم به خاطر کتابهاست. به نظرم کتاب‌ها سازنده و نابود کننده‌اند، خطرناک و ضروری‌اند، دشمن و دوستند. به نظرم کتابها از آن چیزهایی هستند که زندگی آدم ها به قبل و بعد از آنها تقسیم می‌شود؛ مثل ازدواجند، خطرناک و ضروری. نمی‌شود کسی را به آن توصیه کرد و نمی‌شود کسی را از آن نهی کرد. زندگی با وجود آن‌ها سخت و بدون آنها ساده، اما بی بو و خاصیت است...”
حبیبه جعفریان

Milan Kundera
“پرسش بااهمیت را فقط یک کودک می‌تواند طرح کند. درواقع همیشه ساده‌ترین پرسش‌ها بااهمیت‌ترین پرسش‌هاست و پاسخی برای آنها وجود ندارد. پرسش‌هایی که نمی‌توان به آنها پاسخ داد، درست همان چیزی است که محدودیت‌های امکانات بشر را نشان می‌دهد و مرزهای هستی ما را تعیین می‌کند.”
Milan Kundera, The Unbearable Lightness of Being

Sherko Bekas
“شیشه ای مرکب سبز
از بالای تاقچه ای در سانتیاگو
خودش را پایین انداخت
بعد خاکسپاری
یادداشتی از او در یک قوطی پیدا کردند
نوشته بود:
"دست به خودکشی زدم چرا که قلمی به زور
خودش را از من پر کرد تا مخفیگاه کلمات نرودا را لو بدهد.”
شیرکو بیکس

محمد صالح علا
“من هنوز در به درِ طُرّه ی اون زلف سیاتم
من هنوزم سبزِ سبزم، ریشه دارم
یکی از پاپتیاتم

آقای کوچیک نوازِ بنده پرور
من هنوزم صله گیر چشم بارونی و اون
ابر نگاتم

منو کشتی، منو کشتی، منو کشتی
کشته باشی
خوش به حالم
من هنوزم که هنوزه یکی از اون کشته هاتم...”
محمد صالح علا

محمد صالح علا
“پنجره باز و بسته کن،
یاد ِهوای ابری و
ابرای دلشکسته کن.

پنجره باز و بسته کن،
یاد پرنده آسمان،
نسیم ِدلشکسته کن.”
محمد صالح علا

year in books
Mobina J
520 books | 193 friends

فرشاد
167 books | 2,918 friends

Ali Momeni
359 books | 253 friends

Nazanin...
2,054 books | 565 friends

a sh
217 books | 65 friends

Rana He...
2,458 books | 420 friends

Hamideh...
764 books | 185 friends

Sama
193 books | 140 friends

More friends…



Polls voted on by مهدیار

Lists liked by مهدیار