214 books
—
289 voters
“ای دوست! همچنان دل من مهربان توست”
― غزلیات سعدی
― غزلیات سعدی
“پرسش بااهمیت را فقط یک کودک میتواند طرح کند. درواقع همیشه سادهترین پرسشها بااهمیتترین پرسشهاست و پاسخی برای آنها وجود ندارد. پرسشهایی که نمیتوان به آنها پاسخ داد، درست همان چیزی است که محدودیتهای امکانات بشر را نشان میدهد و مرزهای هستی ما را تعیین میکند.”
― The Unbearable Lightness of Being
― The Unbearable Lightness of Being
“پنجره باز و بسته کن،
یاد ِهوای ابری و
ابرای دلشکسته کن.
پنجره باز و بسته کن،
یاد پرنده آسمان،
نسیم ِدلشکسته کن.”
―
یاد ِهوای ابری و
ابرای دلشکسته کن.
پنجره باز و بسته کن،
یاد پرنده آسمان،
نسیم ِدلشکسته کن.”
―
“شما که سواد داری ، لیسانس داری ،روزنامه خونی
با بزرگون می شینی،حرف میزنی،همه چی می دونی
شما که کله ت پره،معلّم مردم گنگی
واسه هر چی که می گن جواب داری ، در نمیمونی
بگو از چیه که من،دلم گرفته؟
راه میرم دلم گرفته، میشینم دلم گرفته
گریه می کنم ، می خندم ، پا میشم، دلم گرفته ؟
من خودم آدم بودم ، باد زد و حوای منو برد
سوار اسبی بودم که روز بارونی زمین خورد
عمر من کوه عسل بود ولی افسوس
روزای بد انگشت انگشت اونو لیسید
بعد نشست تاتهشو خورد ....”
―
با بزرگون می شینی،حرف میزنی،همه چی می دونی
شما که کله ت پره،معلّم مردم گنگی
واسه هر چی که می گن جواب داری ، در نمیمونی
بگو از چیه که من،دلم گرفته؟
راه میرم دلم گرفته، میشینم دلم گرفته
گریه می کنم ، می خندم ، پا میشم، دلم گرفته ؟
من خودم آدم بودم ، باد زد و حوای منو برد
سوار اسبی بودم که روز بارونی زمین خورد
عمر من کوه عسل بود ولی افسوس
روزای بد انگشت انگشت اونو لیسید
بعد نشست تاتهشو خورد ....”
―
“من دختری را میشناسم که دلش میخواست با یک فلفل دلمهای ازدواج کند، با یکی از آن سبزهای خیلی درخشانش که وقتی انگشتت را به پوستش می کشی از فرط تردی و تمیزی قرچ می کند. این دختر کتاب خیلی داشت، هنوز هم خیلی دارد. یک بار بهاش گفتم:«همه پولهایت را در همه دوره های زندگیت داده ای بالای کتاب، آره؟» و او با سر تایید کرد و گفت شاید روزی با یک فلفل دلمه ای ازدواج کند. وقتی این جمله را میگفت نخندید و هیچ چیز در ظاهر یا نگاهش تغییر نکرد. حتی به نظر نمیآمد احساسش این باشد که دارد جمله عجیب یا بیربطی میگوید و من در یک لحظه کشف کردم که همه اینها به خاطر کتابهاست؛ این که دوست من آدم تنهایی است به خاطر کتابهاست؛ این که آدم خوشحالی نیست به خاطر کتابهاست و این که آدم عجیبی است که فکر میکند میتواند با یک فلفل دلمهای ازدواج کند هم به خاطر کتابهاست. به نظرم کتابها سازنده و نابود کنندهاند، خطرناک و ضروریاند، دشمن و دوستند. به نظرم کتابها از آن چیزهایی هستند که زندگی آدم ها به قبل و بعد از آنها تقسیم میشود؛ مثل ازدواجند، خطرناک و ضروری. نمیشود کسی را به آن توصیه کرد و نمیشود کسی را از آن نهی کرد. زندگی با وجود آنها سخت و بدون آنها ساده، اما بی بو و خاصیت است...”
―
―
مهدیار’s 2025 Year in Books
Take a look at مهدیار’s Year in Books, including some fun facts about their reading.
More friends…
Favorite Genres
Polls voted on by مهدیار
Lists liked by مهدیار
























