to-read
(0)
currently-reading (0)
read (215)
تقی-رحمانی (29)
رضا-علیجانی (29)
سوسن-شریعتی (28)
احسان-شريعتي (25)
currently-reading (0)
read (215)
تقی-رحمانی (29)
رضا-علیجانی (29)
سوسن-شریعتی (28)
احسان-شريعتي (25)
یوسفی-اشکوری
(25)
درباره-شریعتی (24)
مجموعه-آثار-۱۷ (11)
مجموعه-آثار-۱۸ (11)
آخرین-مقالات (9)
ehsan-about-shariati (8)
susan-about-shariati (8)
درباره-شریعتی (24)
مجموعه-آثار-۱۷ (11)
مجموعه-آثار-۱۸ (11)
آخرین-مقالات (9)
ehsan-about-shariati (8)
susan-about-shariati (8)
“خدایا!
در تمامی عمرم، به ابتذال لحظه ای گرفتارم مکن که، به موجوداتی برخورم که در تمامی عمر، لحظه ای را در ترجیح "عظمت"، "عصیان"، و "رنج"، بر "خوشبختی"، "آرامش" و "لذت"، اندکی تردید کردهاند.”
―
در تمامی عمرم، به ابتذال لحظه ای گرفتارم مکن که، به موجوداتی برخورم که در تمامی عمر، لحظه ای را در ترجیح "عظمت"، "عصیان"، و "رنج"، بر "خوشبختی"، "آرامش" و "لذت"، اندکی تردید کردهاند.”
―
“من معتقدم هرچه دربارهٔ انسان گفتهاند فلسفه و شعر است و آنچه حقیقت دارد جز این نیست که انسان تنها آزادی است و شرافت و آگاهی. و اینها چیزهایی نیست که بتوان فدا کرد، حتی در راهِ خدا”
―
―
“من هرگز از مرگ نمیهراسیدهام. عشقِ به آزادی سختیِ جان دادن را بر من هموار میسازد. عشقِ به آزادی مرا همهٔ عمر در خود گداخته است. آزادی معبودِ من است، به خاطرِ آزادی هر خطری بیخطر است، هر دردی بیدرد است، هر زندانای رهایی است، هر جهادی آسودگی است، هر مرگای حیات است. مرا این چنین پروردهاند. من این چنینام ( گفتگوهای تنهایی، ص۳۶۵ )”
―
―
“معشوق زمینی
این شب یاد آور دوره طولانی درد است.
گویی آنچه از پس این سالیان گذشته است به یکبار به خاطر می آورم.
آری، گنهکارم. گنهی که خود ندانم از چه بوده است.
ای اله، گله ای نیست ولی این دل طلب یار دارد.
گفتی سوزد و سازد که ساخته آید و آرامش ابدی یابد که نشدنی نمود و گنه از پی نشدن و گنه از پی ضعف.
چه، دل در پی آن رود. آن یار که ندانم کجاست.
تو خود بگوی او مرا طلب نمی کند؟ تو خود بگوی صدای مرا نمی شنوی؟
تو خود وعده کردی که آرامش دهم و من در انتظار آن موعود هستم.
از آن دل با احساس چه ساخته ای؟ استدلالی خودخواه که فقط می سازد آنچه می پسندد یا گنهکار روسیاه که آنچه پسندد خوبی داند؟
آری، استلالی مردی که گذر عمر در می یابد و کنون که به نیم ره رسیده است خود را خالی می یابد.
خالی از معشوق و معشوق بودن، خالی از یقین، خالی از خوبی و گناه، خالی از عقل و خالی از آنچه آفریده ای.
نمی دانم این آزادی است یا اسارتی نو.
دوست دارم چون پرنده ای پرواز کنم. پرنده ای که مرزها نشناسد و از هر آنچه قید است بگذرد.
خدایا، بر این پرنده کوچک توان ده تا بر بهشت تو وارد آید و بر بندگان پاک تو نظر کند.
یار خود در میان آنان بیابد که زمینیان پاک در زمین تنها و نزد تو آرامش یابند.
خدایا،
آیا هنوز وعده بر آرامش این بنده داری؟
آیا یار مرا در کنار خود محفوظ داری؟
او دلتنگ زمین نیست؟ دلتنگ معشوق زمینی؟
او در پرنده شدن رقیب من بود و پرواز کردن زودتر آموخت. آن قدر زود که قلب مرا در زمین جای گذاشت.
آری، امشب دلم می گوید آن پرنده کوچک منتظر است.
خدایا، گفتم تا تو خود چاره سازی که عظیمی و هر آنچه خواهی توانی.
آری، یادم آید که گفت هیچ چیز و هیچ کس او را من نخواهد شد.
افسوس که درس آخر پرواز به من نیاموخت.”
―
این شب یاد آور دوره طولانی درد است.
گویی آنچه از پس این سالیان گذشته است به یکبار به خاطر می آورم.
آری، گنهکارم. گنهی که خود ندانم از چه بوده است.
ای اله، گله ای نیست ولی این دل طلب یار دارد.
گفتی سوزد و سازد که ساخته آید و آرامش ابدی یابد که نشدنی نمود و گنه از پی نشدن و گنه از پی ضعف.
چه، دل در پی آن رود. آن یار که ندانم کجاست.
تو خود بگوی او مرا طلب نمی کند؟ تو خود بگوی صدای مرا نمی شنوی؟
تو خود وعده کردی که آرامش دهم و من در انتظار آن موعود هستم.
از آن دل با احساس چه ساخته ای؟ استدلالی خودخواه که فقط می سازد آنچه می پسندد یا گنهکار روسیاه که آنچه پسندد خوبی داند؟
آری، استلالی مردی که گذر عمر در می یابد و کنون که به نیم ره رسیده است خود را خالی می یابد.
خالی از معشوق و معشوق بودن، خالی از یقین، خالی از خوبی و گناه، خالی از عقل و خالی از آنچه آفریده ای.
نمی دانم این آزادی است یا اسارتی نو.
دوست دارم چون پرنده ای پرواز کنم. پرنده ای که مرزها نشناسد و از هر آنچه قید است بگذرد.
خدایا، بر این پرنده کوچک توان ده تا بر بهشت تو وارد آید و بر بندگان پاک تو نظر کند.
یار خود در میان آنان بیابد که زمینیان پاک در زمین تنها و نزد تو آرامش یابند.
خدایا،
آیا هنوز وعده بر آرامش این بنده داری؟
آیا یار مرا در کنار خود محفوظ داری؟
او دلتنگ زمین نیست؟ دلتنگ معشوق زمینی؟
او در پرنده شدن رقیب من بود و پرواز کردن زودتر آموخت. آن قدر زود که قلب مرا در زمین جای گذاشت.
آری، امشب دلم می گوید آن پرنده کوچک منتظر است.
خدایا، گفتم تا تو خود چاره سازی که عظیمی و هر آنچه خواهی توانی.
آری، یادم آید که گفت هیچ چیز و هیچ کس او را من نخواهد شد.
افسوس که درس آخر پرواز به من نیاموخت.”
―
“این فرشته ها که احساس ندارند
شعور ندارند
این حرفها سرشان نمی شود
"فرشته عشق نداند که چیست"؟
اینها یک مشت عمله اند
یک عده کارمندان جزء یا کل دولت اند
باید زود بهم بگردند و سرش را هر جور شده بهم بیارند و فوری بروند سر کار دیگری!
کنتراتی کار می کنند
تقلبی کار می کنند
سر عمله شان شیطان است
درست است که ظاهرا همه مطیع و منقاد خداوند خدایند و برای او کار می کنند اما پنهانی دست همه شان در دست شیطان است
همه در بیعت اویند
عرضه اش را نداشتند که مثل او عصیان کنند اگر نه میکردند و پنهانی می کنند.
بهنرین فرشته ها همین شیطان بود
مرد و مردانه ایستاد و گفت:"نه""سجده نمی کنم تو را سجده میکنم اما این آدمک های کثیفی را که از گل متعفن ساخته ای این موجود ضعیف و نکبتی را که برای شکم چرانیش خدا و بهشت و پرستش و عظمت و بزرگواری و آخرت و حق شناسی و محبت و همه چیز و همه کس را فراموش می کند
برای یک شکم انگور یا خرما یا گندم گوسفند وار پوزه اش را به زمین فرو می برد و چشمش را بر آسمان و بر تو می بندد سجده نمی کنم
این چرند بد چشم شکم چران پولدوست کاسبکار پست را سجده کنم؟
کسی را که به خاطر تو برای نشان دادن ایمان و اخلاصش به تو یک دسته گندم زرد و پوسیده را به قربانگاه می آورد؟
او را که بخاطر خوشگلی خواهرش حرف تو را زیر پا میگذارد
پدرش را لجن مال می کند؟ برادرش را می کشد...؟نمی بینی اینها چه میکنند ؟زمین را و زمان را به چه کثافتی کشانده اند؟
مسیح و یحیی و زکریا و علی را بی رحمانه و ددمنشانه می کشند
تنها به علت آنکه میتوانند نه
تنها به علت انکه "شخصیت بزرگ روح بلند و انسان پر شکوه" تحملش برای "اشخاص حقیر ارواح زبون و آدمک های خوار و ذلیل" شکنجه آور است و احساس بودن آنها عقده های حقارت و پوچی را همچون ماران خوشه داربه خشم می آورد و دیواره جانشان را نیش میزنند و از شدت درد دیوانه و هار میشوند و آنگاه با کشتن و سوختن و پوست کندن و شمع آجین کردن آنها که بودنشان برای این زبونان جرم است آرام میگیرند
لذت میبرند و شفا می یابند و آن وقت سه میلیاردشان نوکر دو سه تا جانور خونخوار نامردی می شوند مثل نرون و چنگیز و تیمور و هلا کو و آشور بانی پال و خلیفه و قیصر و چومبه و متمدن هاش استالین و هیتلر و نیکسون و هیث ... همه بردگان رام و زبون فرعون یا قارون یا بلعم باعور!
آری من از نورم
ذاتم از آتش پاک و زلال بی دود است
من این لجن های مجسم پلید پست را سجده کنم...؟
هبوط. مجاهد معلم شهید دکتر علی شریعتی.”
―
شعور ندارند
این حرفها سرشان نمی شود
"فرشته عشق نداند که چیست"؟
اینها یک مشت عمله اند
یک عده کارمندان جزء یا کل دولت اند
باید زود بهم بگردند و سرش را هر جور شده بهم بیارند و فوری بروند سر کار دیگری!
کنتراتی کار می کنند
تقلبی کار می کنند
سر عمله شان شیطان است
درست است که ظاهرا همه مطیع و منقاد خداوند خدایند و برای او کار می کنند اما پنهانی دست همه شان در دست شیطان است
همه در بیعت اویند
عرضه اش را نداشتند که مثل او عصیان کنند اگر نه میکردند و پنهانی می کنند.
بهنرین فرشته ها همین شیطان بود
مرد و مردانه ایستاد و گفت:"نه""سجده نمی کنم تو را سجده میکنم اما این آدمک های کثیفی را که از گل متعفن ساخته ای این موجود ضعیف و نکبتی را که برای شکم چرانیش خدا و بهشت و پرستش و عظمت و بزرگواری و آخرت و حق شناسی و محبت و همه چیز و همه کس را فراموش می کند
برای یک شکم انگور یا خرما یا گندم گوسفند وار پوزه اش را به زمین فرو می برد و چشمش را بر آسمان و بر تو می بندد سجده نمی کنم
این چرند بد چشم شکم چران پولدوست کاسبکار پست را سجده کنم؟
کسی را که به خاطر تو برای نشان دادن ایمان و اخلاصش به تو یک دسته گندم زرد و پوسیده را به قربانگاه می آورد؟
او را که بخاطر خوشگلی خواهرش حرف تو را زیر پا میگذارد
پدرش را لجن مال می کند؟ برادرش را می کشد...؟نمی بینی اینها چه میکنند ؟زمین را و زمان را به چه کثافتی کشانده اند؟
مسیح و یحیی و زکریا و علی را بی رحمانه و ددمنشانه می کشند
تنها به علت آنکه میتوانند نه
تنها به علت انکه "شخصیت بزرگ روح بلند و انسان پر شکوه" تحملش برای "اشخاص حقیر ارواح زبون و آدمک های خوار و ذلیل" شکنجه آور است و احساس بودن آنها عقده های حقارت و پوچی را همچون ماران خوشه داربه خشم می آورد و دیواره جانشان را نیش میزنند و از شدت درد دیوانه و هار میشوند و آنگاه با کشتن و سوختن و پوست کندن و شمع آجین کردن آنها که بودنشان برای این زبونان جرم است آرام میگیرند
لذت میبرند و شفا می یابند و آن وقت سه میلیاردشان نوکر دو سه تا جانور خونخوار نامردی می شوند مثل نرون و چنگیز و تیمور و هلا کو و آشور بانی پال و خلیفه و قیصر و چومبه و متمدن هاش استالین و هیتلر و نیکسون و هیث ... همه بردگان رام و زبون فرعون یا قارون یا بلعم باعور!
آری من از نورم
ذاتم از آتش پاک و زلال بی دود است
من این لجن های مجسم پلید پست را سجده کنم...؟
هبوط. مجاهد معلم شهید دکتر علی شریعتی.”
―
گروه پیروان شریعتی
— 17 members
— last activity Nov 26, 2009 02:01AM
گروه پیروان آرمان شریعتی آرمان عرفان، برابری، آزادی پیروان سوسیال دموکراسی معنوی
Goodreads Librarians Group
— 304543 members
— last activity 5 minutes ago
Goodreads Librarians are volunteers who help ensure the accuracy of information about books and authors in the Goodreads' catalog. The Goodreads Libra ...more
دکتر علی شریعتی
— 475 members
— last activity Aug 08, 2019 03:47AM
DR Ali Shariati اگر تنها ترین تنهاها شوم ، باز خدا هست ، او جانشین همه نداشتن هاست نفرین و آفرین ها بی ثمر است اگر تمامی خلق گرگهای هار شوند و از آ ...more
كافه كتاب
— 1455 members
— last activity Jan 17, 2024 03:55AM
كافه كتاب، محلي براي كتاب خواندن و به اشتراك گذاشتن تجربيات است. اعضايي كه از لحاظ موقعيت جغرافيايي به هم نزديك هستند مي توانند جلسات كتاب خواني برگز ...more
داستان كوتاه
— 3327 members
— last activity Aug 13, 2025 09:15AM
گروهي براي علاقمندان به داستان كوتاه اينجا گرد هم اومديم تا داستان بخونيم ، داستان بنويسيم ، با هم حرف بزنيم و حداقل چند دقيقه دلمشغولي هاي بي انتها ...more
کانون’s 2025 Year in Books
Take a look at کانون’s Year in Books, including some fun facts about their reading.
More friends…
Polls voted on by کانون
Lists liked by کانون























