to-read
(0)
currently-reading (0)
read (215)
تقی-رحمانی (29)
رضا-علیجانی (29)
سوسن-شریعتی (28)
احسان-شريعتي (25)
currently-reading (0)
read (215)
تقی-رحمانی (29)
رضا-علیجانی (29)
سوسن-شریعتی (28)
احسان-شريعتي (25)
یوسفی-اشکوری
(25)
درباره-شریعتی (24)
مجموعه-آثار-۱۷ (11)
مجموعه-آثار-۱۸ (11)
آخرین-مقالات (9)
ehsan-about-shariati (8)
susan-about-shariati (8)
درباره-شریعتی (24)
مجموعه-آثار-۱۷ (11)
مجموعه-آثار-۱۸ (11)
آخرین-مقالات (9)
ehsan-about-shariati (8)
susan-about-shariati (8)
“خدایا!
در تمامی عمرم، به ابتذال لحظه ای گرفتارم مکن که، به موجوداتی برخورم که در تمامی عمر، لحظه ای را در ترجیح "عظمت"، "عصیان"، و "رنج"، بر "خوشبختی"، "آرامش" و "لذت"، اندکی تردید کردهاند.”
―
در تمامی عمرم، به ابتذال لحظه ای گرفتارم مکن که، به موجوداتی برخورم که در تمامی عمر، لحظه ای را در ترجیح "عظمت"، "عصیان"، و "رنج"، بر "خوشبختی"، "آرامش" و "لذت"، اندکی تردید کردهاند.”
―
“من معتقدم هرچه دربارهٔ انسان گفتهاند فلسفه و شعر است و آنچه حقیقت دارد جز این نیست که انسان تنها آزادی است و شرافت و آگاهی. و اینها چیزهایی نیست که بتوان فدا کرد، حتی در راهِ خدا”
―
―
“
من به چشمِ خویش میبینم که تنها دلیلِ بودنام "عصیان" است. به گفتهٔ اقبال : هستم اگر میروم، گر نروم نیستم... ( علیجانی : بعد از چند تعبیر، جملهای به ذهناش میرسد و میگوید : ) قطع کردم که وحی است ( یعنی مطمئنام این جمله وحی است ) "ما پرندهٔ موهومی هستیم که در عدم پرواز میکنیم." پس ما چه هستیم ؟ هیچ، موهومی در عدم! یعنی معدوم، یعنی فقط پرواز کردن
”
―
من به چشمِ خویش میبینم که تنها دلیلِ بودنام "عصیان" است. به گفتهٔ اقبال : هستم اگر میروم، گر نروم نیستم... ( علیجانی : بعد از چند تعبیر، جملهای به ذهناش میرسد و میگوید : ) قطع کردم که وحی است ( یعنی مطمئنام این جمله وحی است ) "ما پرندهٔ موهومی هستیم که در عدم پرواز میکنیم." پس ما چه هستیم ؟ هیچ، موهومی در عدم! یعنی معدوم، یعنی فقط پرواز کردن
”
―
“مدتی است که سخن از دل ننوشته ام. آری این شب سکوت دلم شکند و گویی عشق آنجای می کشاندم که سالیان نبوده ام. آری، ضرب زیبای عشق می شنوم. آن یار کنون با دیگری نشسته است؟ او از من و برای من است. این نانبشته عشق است که فریاد می زنم.
سالیان گذشت و خستگی فراغ بر دلم سوزی گران نهاد. گاه گویم آدمی نشایدم که عشق ز من روی برتافته است. آری این شب تولدی دگر است. گویی عاشق گشته ام، جوان شده ام و ضرب دلنواز تار در کوهساران زیبا یاد آور گذران سریع زمان است. آن روزهای پر از عشق، آن روزهای خاطره، آن روزهای به خاطر دل زنده ماندن، آن روزهای به خاطر عشق گریه کردن، آن روزهای بی بدیل. آه، دلم پر از درد است. گویی دردها را قفلی نهاده بر دل نهاده اند.
گویدم، آن یار که خدای عشق او بر دل نهاد می ستاند تا آدمی بار دگر گداخته آید و بر خدای ستایش کند. گویمش خدایا آن چرا دادی که ستانی. آری می شنوم آن نوای دل انگیز را که دهم، دهم، دهم ... . آن جای دهم که لحظه اش هزاران سال است. آن جای که بوسه اش بافتن مژگان بر یکدگر است. آن جای که اشک خشکیده فراغ گونه ات بر گونه یار رساند و رساندنی ابدی. آنگاه بگریی بر عظمت خالق.
اگر گویدم، آنکه جویی هرگز نیابی، باز می جویم. می جویم و می جویم تا رسم و یابم. آنگاه خدای را پرستش کنم و سر بر دامن او نهم که ساخته آمدم چه به سوی او روانم.
آن عشق که نتوان رسید در جوار اله است. چه اگر بر آن نرسی خالقت جویی.”
―
سالیان گذشت و خستگی فراغ بر دلم سوزی گران نهاد. گاه گویم آدمی نشایدم که عشق ز من روی برتافته است. آری این شب تولدی دگر است. گویی عاشق گشته ام، جوان شده ام و ضرب دلنواز تار در کوهساران زیبا یاد آور گذران سریع زمان است. آن روزهای پر از عشق، آن روزهای خاطره، آن روزهای به خاطر دل زنده ماندن، آن روزهای به خاطر عشق گریه کردن، آن روزهای بی بدیل. آه، دلم پر از درد است. گویی دردها را قفلی نهاده بر دل نهاده اند.
گویدم، آن یار که خدای عشق او بر دل نهاد می ستاند تا آدمی بار دگر گداخته آید و بر خدای ستایش کند. گویمش خدایا آن چرا دادی که ستانی. آری می شنوم آن نوای دل انگیز را که دهم، دهم، دهم ... . آن جای دهم که لحظه اش هزاران سال است. آن جای که بوسه اش بافتن مژگان بر یکدگر است. آن جای که اشک خشکیده فراغ گونه ات بر گونه یار رساند و رساندنی ابدی. آنگاه بگریی بر عظمت خالق.
اگر گویدم، آنکه جویی هرگز نیابی، باز می جویم. می جویم و می جویم تا رسم و یابم. آنگاه خدای را پرستش کنم و سر بر دامن او نهم که ساخته آمدم چه به سوی او روانم.
آن عشق که نتوان رسید در جوار اله است. چه اگر بر آن نرسی خالقت جویی.”
―
“من هرگز از مرگ نمیهراسیدهام. عشقِ به آزادی سختیِ جان دادن را بر من هموار میسازد. عشقِ به آزادی مرا همهٔ عمر در خود گداخته است. آزادی معبودِ من است، به خاطرِ آزادی هر خطری بیخطر است، هر دردی بیدرد است، هر زندانای رهایی است، هر جهادی آسودگی است، هر مرگای حیات است. مرا این چنین پروردهاند. من این چنینام ( گفتگوهای تنهایی، ص۳۶۵ )”
―
―
گروه پیروان شریعتی
— 17 members
— last activity Nov 26, 2009 02:01AM
گروه پیروان آرمان شریعتی آرمان عرفان، برابری، آزادی پیروان سوسیال دموکراسی معنوی
Goodreads Librarians Group
— 304671 members
— last activity 4 minutes ago
Goodreads Librarians are volunteers who help ensure the accuracy of information about books and authors in the Goodreads' catalog. The Goodreads Libra ...more
دکتر علی شریعتی
— 475 members
— last activity Aug 08, 2019 03:47AM
DR Ali Shariati اگر تنها ترین تنهاها شوم ، باز خدا هست ، او جانشین همه نداشتن هاست نفرین و آفرین ها بی ثمر است اگر تمامی خلق گرگهای هار شوند و از آ ...more
كافه كتاب
— 1455 members
— last activity Jan 17, 2024 03:55AM
كافه كتاب، محلي براي كتاب خواندن و به اشتراك گذاشتن تجربيات است. اعضايي كه از لحاظ موقعيت جغرافيايي به هم نزديك هستند مي توانند جلسات كتاب خواني برگز ...more
داستان كوتاه
— 3327 members
— last activity Aug 13, 2025 09:15AM
گروهي براي علاقمندان به داستان كوتاه اينجا گرد هم اومديم تا داستان بخونيم ، داستان بنويسيم ، با هم حرف بزنيم و حداقل چند دقيقه دلمشغولي هاي بي انتها ...more
کانون’s 2025 Year in Books
Take a look at کانون’s Year in Books, including some fun facts about their reading.
More friends…
Polls voted on by کانون
Lists liked by کانون























