انجمن شعر discussion

27 views
كارگاه شعر > حيف خدا

Comments Showing 1-6 of 6 (6 new)    post a comment »
dateUp arrow    newest »

message 1: by Khatun (last edited Aug 10, 2010 08:34PM) (new)

Khatun | 3 comments يه توپ دارم قلقليه
سرخ و سياه و دوديه
خون و كثافت توش پره
مرد سياست توش پره
دل شكسته توش پره
دستاي خسته توش پره
ظاهرا ايمان توش پره
خونه ي ويران توش پره
Repeatو تكرار توش پره
Stop نگه دار توش پره
سالم بيمار توش پره
وعده ي ديدار توش پره
آهنگاي عاشقونه ،‌ صداي گيتار توش پره
چشماي گريون توش پره
بن بست ، راه بندون توش پره
Mr. Delonghi توش پره
محمود لنگي توش پره
گربه و پيش پيش توش پره
شلوار ريش ريش توش پره
ماشين آخرين مدل
ويلا توي كيش توش پره
بنزو پرادو توش پره
ساعت رادو توش پره
دود و سياهي توش پره
فقر و تباهي توش پره
انگار تو این دنیا می شه
سوزوندو گريوندو شيكوند
ايده و منطق و به زور تو ذهناي مردم چپوند
نمي دونم كه صاحيش كيه ؟ چيه؟ ولي مي گن،
اسمش خداست همين وراست
دلم مي خواد بهش بگم
توپه رو پنچر بكنه
آدما رو خر بكنه
قلباي تاريكو به يك
اشاره پر پر بكنه
انگار ولي خداهه هم
دلي داره واسه خودش
يه جادو جنبلي داره ، عقايدي خاص خودش
ميگه ، درسته قَدَرَم
ولي دليل نمي شه كه
با جرزني هي ببرم
انگار ولي ما آدما
همچين بدمون نمياد
تباهي و هلاكتو بدبختي و فلاكتو
بريز بپاش بند و بساط
حرفهاي مفت، نقل نبات
انگار بدمون نمياد با عشقاي دروغيمون خودمونو خر بكنيم
قلباي پاك و ساده رو الكي پرپر بكنيم
با بمباي پوسته ايمون توپشو پنچر بكنيم
عجب خري هستيم ماها
حيف خدا
حيف خدا...


message 2: by Ashkan (new)

Ashkan Ansari | 395 comments خاتون گرامی. این نخستین نوشته ای است که از شما می خوانم. استفاده از پایه فولکلوریک در خلق شعر، هم کار جذابی است و هم بسیار دشوار. شادروان شاملو آن را به خوبی پیاده کرد. قصد من مقایسه شما با شاملو نیست و تلاش کردم این نوشته با دیدی فولکلوریک و نه در مقایسه با آثار شاملو بخوانم. به درونمایه کاری ندارم، اما طرح جذاب است ولی شوربختانه آن ظرافتی را که باید، به باور من ندارد. ‏
پیروز باشی


message 3: by Babak (new)

Babak Kamkar | 305 comments یاد علی کوچیکه ی فروغ افتادم
سبز باشی


message 4: by Parva (last edited Aug 13, 2010 10:34AM) (new)

Parva Rostami | 499 comments قشنگ بود

راستش من هم اولین شعری است که از شما می خونم
وبرام جالب بود.

نمی دونم چرا به یاد این شعر از سید اشرف الدین گیلانی افتادم:

دست مزن ! چشم ! ببستم دو دست
راه مرو ! چشم ! دو پايم شكست
حرف مزن ! قطع نمودم سخن
نطق مكن ! چشم ! ببستم دهن
هيچ نفهم ! اين سخن عنوان مكن
خواهش نافهمي انسان مكن
لال شوم ! كور شوم ! كر شوم
ليك محال است كه من خر شوم

نسيم شمال


شاید خیلی عجیب باشه ولی یادم افتاد دیگه
البته باید بگم قالب من رو به یاد این شعر ننداخت.اشتباه نشه یه وقت
موفق باشی


message 5: by مليحه (new)

مليحه | 44 comments پروا جون چقدر زيبا بود كلي خوشم اومد


message 6: by Azade, Hazemizade (new)

Azade Hazemizade (azadehazemi) | 868 comments Mod
ترانهء دلنشینی بود
:)


back to top