در جریان وب گردی ها به این مطلب برخوردم و به نظرم جالب ومفید آمد.به همین خاطر تصمیم گرفتم آن را در اینجا ارائه کنم.امیدوارم مورد توجه دوستان قرار بگیرد.
فقط اشاره میکنم از آنجایی که این مطلب نظریات جناب آقای سید علی میرافضلی است.بنده اصل مطلب را بدون هیچ دخل وتصرفی ارائه میکنم.و دوستان می توانند برای کامل کردن اطلاعات به منابع دیگر مراجعه کنند.
خاستگاه رباعی و دوبیتی
چهارشنبه ٢٦ مهر ،۱۳۸٥
دوست عزیز آقای دکتر محمدرضا ترکی در یادداشت کوتاه خود بر مطلب «تجربهای در شعر کوتاه ایرانی»، نکتهای سؤال گونه در مورد خاستگاه رباعی و دوبیتی مطرح کردند. در حد دانش خود در این خصوص نکاتی را خواهم نوشت و از دوستان عزیز چشم آن دارم که در تکمیل و تتمیم و یا تصحیح این مبحث آنچه به ذهنشان میرسد یادآور شوند.
رباعی و دوبیتی از قالبهایی هستند که ساخته و پرداخته ذهن و روح ایرانیان است و تحت تأثیر قالبها و اوزان شعر عرب شکل نگرفته است. نه اینکه خواسته باشیم، از بابت ایرانی بودن این دو فرم شعری (به همراه مثنوی) برتری خاصی برای آنها قائل شویم و قالبهای دیگر را وارداتی بدانیم و ناچیز انگاریم. بحث این است که با نفوذ اسلام در ایران و تسلط فرهنگ عربی، شعر دری فارسی تحت تأثیر اوزان و قالبهای شعری ادبیات عرب قرار گرفت. در این میان، قالبهایی مثل رباعی و دوبیتی و مثنوی، جزو فرمهای شعری هستند که در ادبیات عرب سابقه نداشتند و علی الظاهر متعلق به دوران پیش از اسلام (عهد ساسانی) بودهاند و در فارسی دری، خود را با عروض عربی سازگار نمودند و به حیات خود ادامه دادند. این قولی است که ملک الشعرای بهار در مقاله محققانه «شعر در ایران» و جلالالدین همایی در سخنرانی خود با عنوان «رودکی و اختراع رباعی» بر آن تأکید دارند.
رباعی و دوبیتی هر دو از فرمهای کوتاه شعر فارسی هستند و از جهت تعداد مصراعها و قافیه بندی (شکل شعری) کاملاً بهم شبیهاند. تفاوت این دو قالب، یکی در وزن آنهاست و دیگری در محتوایی که هر یک ازین دو قالب بخود پذیرفتهاند. یکی (رباعی) مقبول طبع شاعران رسمی قرار گرفته و دیگری (دوبیتی) زبان حال عامه مردم. وزن رباعی و دوبیتی هر دو از شاخههای بحر هزج است که عروضدانان قدیم نیز آن را یکی از بهترین و مؤثرترین اوزان شعر فارسی دانستهاند. این بحر در شعر عرب از بحور کم استعمال است و اعراب بحر هزج را اگر هم بکار بردهاند، بیشتر در شکل مربع بوده نه مسدس که اساس وزن رباعی است. به نظر بهار، بحر هزج مسدس محذوف یا بحر مشاکل که همان وزن دوبیتی است، از اوزان اشعار قدیم دوران ساسانی است که در دوران تمدن اسلامی اصلاحاتی در آن شده و به قالب عروض در آمده است. وی معتقد است منظومه پهلوی 12 هجایی درخت آسوریک، در همین وزن بوده و به این نوع شعرها چامه میگفتند. وی لفظ ترانه را که هم به رباعی اطلاق میشود و هم به دوبیتی، مؤید پیشینه دیرین این دو قالب شعری میداند.
رباعی. بعضی از پژوهشگران (از جمله: پرویز اذکایی) را عقیده بر این است که خاستگاه دوبیتی مغرب ایران (مادستان) و خاستگاه رباعی مشرق ایران (خراسان) بوده است. در مورد منشأ رباعی در منابع مکتوب دوران اسلامی دو روایت باقی است که یکی را شمس قیس رازی در قرن هفتم در کتاب المعجم فی معاییر اشعار العجم نقل کرده و دیگری را دو قرن بعد دولتشاه سمرقندی در تذکرة الشعراء خویش. بر مبنای این دو روایت، وزن رباعی را یکی از شاعران پارسی زبان از دهان کودکی در غزنین یا سیستان شنیده و بر مبنای یک مصراع موزون خودانگیخته، سه مصراع دیگر ساخته و رباعی پدید آمده است. شمس قیس، این ماجرا را به اوایل قرن چهارم هجری میبرد و رودکی را باعث و بانی اختراع رباعی معرفی میکند و مطابق روایت دولتشاه، این اتفاق یک قرن پیش از آن و در زمان یعقوب لیث صفاری به وقوع پیوسته و این امیر، شعرای دربار خود را مأمور تحقیق در این مصراع موزون کرده است: غلطان غلطان همیرود تا بن گو. و شاعران دربار او نیز با غور در آن به فرم رباعی رسیدهاند.
هر دو این روایات، بسیار سادهانگارانه با یک قالب شعری برخورد کردهاند و معلوم نمیدارند بر چه اساسی رودکی یا شعرای دربار یعقوب لیث بنای این فرم تازه شعری را بر چهار مصراع گذاشتهاند، نه بیشتر یا کمتر. گذشته از این، روایات منابع صوفیانه حاکی از آن است که سماع رباعی در قرن سوم هجری در حلقههای صوفیان امری رایج بوده است و پیران این طایفه، مریدان جوان را از شنیدن و خواندن رباعی که شعر مردم کوچه و بازار بوده است، بر حذر میداشتند. این دو روایت در صورت صحت، منشأ وزنی رباعی را مشخص میکنند نه منشأ شکلی آن را. از آنجا که ماجرای این دو روایت هر دو در شرق ایران میگذرد، پژوهشگران در این عقیده که ناحیه خراسان بزرگ زادگاه و خاستگاه رباعی است، اتفاق نظری پیدا کردهاند. البته بعضی نیز با توجه به اصل مجاورت، بر این عقیدهاند که رباعی متأثر از اشعار کوتاه همسایگان شرقی ایران بوده و از مسیر چین و ترکستان به خراسان آمده است. به نظر من، قالب رباعی قالب نبوده است که ایرانیان با آن بیگانه بوده و محتاج اخذ و اقتباس آن از همسایگان خود باشند. تعداد زیادی از اشعار قدیم باز مانده از دوران قبل از اسلام، دارای سطرها یا لتهای سه تایی و چهارتایی هستند و این کاملاً طبیعی است که بپنداریم ایرانیها با این نوع شعرهای کوتاه آشنایی دیرینه داشتهاند. وزن رباعی نیز در عروض عرب سابقه نداشته و احتمالاً داستانسرایی برای یافتن منشأ وزنی رباعی، ناشی از همین مسئله بوده است. البته روایات شمس قیس و دولتشاه را یکسره نفی نتوان کرد. شاید شخصیتهای تاریخی این دو روایت یا جزییات آن زاده تخیل نویسندگان باشد، اما شکی نیست که متأثر از روایات کهنتری است که میخواسته نشان دهد که وزن رباعی در زبان مردم کوچه و بازار بوده و شاعران این وزن عامیانه را از آنها اخذ کرده و با عروض جدید که بر مبنای کمیت هجاهاست، مطابقت داده و به آن رسمیت ادبی بخشیدهاند. به عبارت دیگر، آنها یک شکل قدیمی شعری را که جنبه رسمیاش در دوران جدید شعر فارسی از دست رفته بوده، احیا و با شرایط جدید زبان فارسی سازگار کردهاند. در مورد اینکه مخترع رباعی کیست، بحث و جدل بیفایده است و نمیتوان یک فرد خاص را باعث و بانی یک فرم جدید شعری دانست. البته شاید بتوان ادعا کرد که رودکی سمرقندی در جا انداختن این قالب کهن روز آمد شده، نقش مهمی داشته است. سختگی و پختگی زبانی رباعیات منسوب به رودکی مانع از آن میشود که بگوییم او این طرز جدید را راه انداخته و متکی به هیچ پشتوانه قبلی نبوده است. البته بیشترین رباعیات فارسی بجا مانده از دوران اولیه شعر دری، متعلق به شاعران منطقه خراسان است و این وضعیت تا اواسط قرن ششم هجری ادامه داشته است. بنابراین، شاید بتوان گفت با کنار هم قرار دادن روایات موجود و رباعیات بجا مانده، شاعران خراسان در ترویج و تثبیت این قالب شعری بیش از سرایندگان دیگر مناطق ایران نقش داشتهاند.
همینجا باید یادآور شوم که هیفائیستیون عروضدان یونانی که در قرن نخست میلادی میزیست، از وزنی به نام «پرسیکوس» یا «فارسی» نام میبرد که ایرانیان قدیم بدان شعر میگفتهاند. وحیدیان کامیار، این وزن را مبنای وزن رباعی میداند.
دوبیتی. اصطلاح دوبیتی در کتب قدیم فارسی کمتر بکار رفته و این اصطلاح در اوایل قرن هشتم به نوع شعریی که امروزه دوبیتی نامیده میشود، اطلاق شده است. در منابع موجود، هیچ دوبیتی با اصل و نسبی به اسم شاعران دوران اولیه شعر دری نقل نشده است. قطعه شعری که دو بیت دارد و در وزن هزج مسدس محذوف است و به محمود وراق هروی (221 ق) نسبت یافته است، به زعم بنده هم در صحت انتسابش تردیدهای جدی وجود دارد و هم در دوبیتی بودنش. بنا به آنچه موجود است میتوان گفت اولین دوبیتیهای که به زبان فارسی رسمس گفته شده است، متعلق به قرن دهم و یازدهم هجری است و پیش از آن، آنچه موجود است، فهلویاتی است به یکی از گویشهای قدیم مناطق مرکزی و غربی ایران، مثل رازی و آذری و کردی و لری است.
امینالدین تبریزی (720 ق) در امالی خود آورده است: «جمیع بلاد عراق عجم را فهلوه میگویند و سخنان ایشان را فهلوی. و قبیلهای بودند در همدان که ایشان را اورامنان گفتندی که همیشه دوبیتی گفتندی. دوبیت فهلوی را به جهت آن اورامنان میگویند». به گفته شمس قیس رازی، اورامنان به فهلویات ملحون اطلاق میشود، یعنی دوبیتیهایی که با آواز میخواندند. عین القضات همدانی (520 ق) در کتابهای خود ابیاتی محلی با عنوان «اورامنه» نقل کرده است. فهلویات، یعنی اشعار محلی قدیمی، اوزان و قالبهای متنوعی داشته، اما رایجترین وزن آن وزنی نزدیک به هزج مسدس محذوف و رایجترین قالب آن، دوبیتی بوده است. بنابراین، هر شعر فهلوی را نمیتوان دوبیتی دانست. اما میشود گفت که اغلب دوبیتیهای قدیم تا سده نهم هجری، به زبان فهلوی بودهاند نه زبان رسمی ادیبان فارسی.
گویندگان بعضی از این فهلویگویان شناخته شدهاند و تقریباً بسیاری از آنان جزو شاعران مطرح نیستند و تنها کسانی مثل عبید زاکانی و شمس مغربی در بین فهلویسرایان اسم و آوازهای دارند. به عبارت دیگر، شعرای مطرح فارسی کمتر دور و بر دوبیتی (فهلوی) رفتهاند و بیشتر نظرشان به رباعی بوده که رسمیت ادبی داشته است. در این میان، بابا طاهر همدانی حکایت جداگانهای دارد. کسی که امروزه ما به اسم باباطاهر میشناسیم و حدود 300 ـ 400 دوبیتی بدو نسبت میدهیم با کسی که منابع معتبر قدیم ازو سخن میگویند، تفاوتهایی با هم دارند. قدیمترین کسی که از بابا طاهر همدانی ذکری به میان آورده، محمد راوندی مؤلف کتاب راحة الصدور و آیة السرور (599 ق) است. او در این سند معتبر، از ملاقات سلطان طغرل بک با سه تن از اولیاء همدان در سال 447 هجری خبر داده که باباطاهر همدانی نیز جزو آنان بوده است. در این دیدار، بابا طاهر که دیوانهای مجذوب توصیف شده، سلطان را نصیحت کرده است. در چند جای کتاب راوندی، تعدادی فهلوی نقل شده که هیچ کدام به اسم باباطاهر
نیست و نویسنده اصولاً باباطاهر را در شمار شاعران قید نکرده است. قدیمترین جایی که شعری به اسم بابا طاهر آورده، دستنویس شماره 2546 موزه قونیه است که در سال 848 هجری (دقیقاً 400 سال بعد از زمان حیات باباطاهر) کتابت شده است. در این مدت، منابع متعددی وجود دارد که به فهلویسرایان فارسی اشاره داشتهاند، اما هیچ کدام از آنها باباطاهر را جزو این طایفه قلمداد نکردهاند. به عبارت دیگر، در فاصله این 400 سال، هیچ مدرکی برای اثبات شاعری باباطاهر وجود ندارد. از اواسط قرن نهم هجری به بعد است که مجموعههایی از دوبیتیها به اسم باباطاهر شهرت یافت. تعداد دوبیتیهای منسوب به باباطاهر در کهنترین مأخذ فقط 8 دوبیتی است و تا دوران معاصر این تعداد در مشهورترین چاپ ترانههای باباطاهر همدانی (به اهتمام وحید دستگردی در 1306 شمسی) به 296 دوبیتی رسیده است.
باری، از اصل مطلب خود دور نیفتیم. بیشترین فهلویات (دوبیتیهای) بجای مانده (از قرون پنجم تا نهم هجری) متعلق گویشهای مناطق جبال ایران است که به عراق عجم معروف است. یعنی بخشی از مناطق مرکزی، غرب و شمال غربی ایران. و این امر، به این گمان قوت بخشیده که خاستگاه دوبیتی، غرب ایران بوده است. البته، در دوران اخیر ترنم دوبیتیهای محلی در سراسر ایران رونق و رواج داشته است و با توجه به اینکه، این اشعار عامیانه نسل به نسل و سینه به سینه به نسل امروز منتقل شده، نمیتوان آنها را فاقد پشتوانه تاریخی دانست و گفت در دوران قدیم مردم دیگر مناطق ایران نقشی در گسترش این نوع شعر نداشته و بعداً از 400 ـ 500 سال پیش، تحت تأثیر مردم نواحی مرکزی و غربی ایران به گفتن این نوع شعر پرداختهاند.
رباعی در گویشهای محلی. بد نیست اشاره کنیم که اشعار محلی کهنی نیز در وزن و قالب رباعی نیز موجود است. مولف قابوسنامه (475 ق) از اشعار خود یک رباعی به گویش طبری نقل کرده که حاکی از سنت کهنی در دیار زادگاه او در گفتن رباعیات محلی است. اینکه مردم این منطقه برای گفتن اشعار محلی، قالب رباعی را برگزیدهاند (نه صرفاً دوبیتی)، خود نکته مهمی در شناخت تاریخ تحول این قالبهای کهن فارسی است. در منابع بعدی که به تاریخ منطقه طبرستان اختصاص دارد (از جمله تاریخ طبرستان ابن اسفندیار) اسامی چند شاعر که به این گویش شعر میگفتهاند نقل شده است. البته اشعار ایشان در قالبی غیر از رباعی است. بعدها تداوم این سنت را در رباعیات طبری امیر پازواری (سده یازدهم ق) نیز میتوان دید. غیر از این، گنجینه غنی فرهنگ عامه مردم تاجیکستان نیز رباعیات بیشماری میتوان یافت که همپای دوبیتی به حیات دیرین خود ادامه دادهآند. نمونههایی از ترانههای مردمی تاجیکان را که در قالب رباعی است، در دو کتاب سیب سمرقندی (میرزا شکورزاده، 1379) و رباعیات مردمی و رمزهای بدیعی (رجب اماناف، 1381) میتوان یافت. در عین حال، در فرهنگ مردم تاجیکستان، دوبیتیهای محلی نیز فراوان است (رک. از اینجا تا بخارا لاله باشه: دوبیتیهای مردمی تاجیکی، رحیم قبادیانی، 1379) و این نشان میدهد که مرزبندی چندان روشنی میان خاستگاه این دو قالب کهن شعر فارسی نمیتوان قائل شد.
کلمات کلیدی :یادداشتها و کلمات کلیدی :شعر کوتاه و کلمات کلیدی :مسایل رباعی
به قلم : سید علی میرافضلی ; کتابت در ساعت ٢:٤۸ ب.ظ روز چهارشنبه ٢٦ مهر ،۱۳۸٥
فقط اشاره میکنم از آنجایی که این مطلب نظریات جناب آقای سید علی میرافضلی است.بنده اصل مطلب را بدون هیچ دخل وتصرفی ارائه میکنم.و دوستان می توانند برای کامل کردن اطلاعات به منابع دیگر مراجعه کنند.
خاستگاه رباعی و دوبیتی
چهارشنبه ٢٦ مهر ،۱۳۸٥
دوست عزیز آقای دکتر محمدرضا ترکی در یادداشت کوتاه خود بر مطلب «تجربهای در شعر کوتاه ایرانی»، نکتهای سؤال گونه در مورد خاستگاه رباعی و دوبیتی مطرح کردند. در حد دانش خود در این خصوص نکاتی را خواهم نوشت و از دوستان عزیز چشم آن دارم که در تکمیل و تتمیم و یا تصحیح این مبحث آنچه به ذهنشان میرسد یادآور شوند.
.............................................................
رباعی و دوبیتی از قالبهایی هستند که ساخته و پرداخته ذهن و روح ایرانیان است و تحت تأثیر قالبها و اوزان شعر عرب شکل نگرفته است. نه اینکه خواسته باشیم، از بابت ایرانی بودن این دو فرم شعری (به همراه مثنوی) برتری خاصی برای آنها قائل شویم و قالبهای دیگر را وارداتی بدانیم و ناچیز انگاریم. بحث این است که با نفوذ اسلام در ایران و تسلط فرهنگ عربی، شعر دری فارسی تحت تأثیر اوزان و قالبهای شعری ادبیات عرب قرار گرفت. در این میان، قالبهایی مثل رباعی و دوبیتی و مثنوی، جزو فرمهای شعری هستند که در ادبیات عرب سابقه نداشتند و علی الظاهر متعلق به دوران پیش از اسلام (عهد ساسانی) بودهاند و در فارسی دری، خود را با عروض عربی سازگار نمودند و به حیات خود ادامه دادند. این قولی است که ملک الشعرای بهار در مقاله محققانه «شعر در ایران» و جلالالدین همایی در سخنرانی خود با عنوان «رودکی و اختراع رباعی» بر آن تأکید دارند.
رباعی و دوبیتی هر دو از فرمهای کوتاه شعر فارسی هستند و از جهت تعداد مصراعها و قافیه بندی (شکل شعری) کاملاً بهم شبیهاند. تفاوت این دو قالب، یکی در وزن آنهاست و دیگری در محتوایی که هر یک ازین دو قالب بخود پذیرفتهاند. یکی (رباعی) مقبول طبع شاعران رسمی قرار گرفته و دیگری (دوبیتی) زبان حال عامه مردم. وزن رباعی و دوبیتی هر دو از شاخههای بحر هزج است که عروضدانان قدیم نیز آن را یکی از بهترین و مؤثرترین اوزان شعر فارسی دانستهاند. این بحر در شعر عرب از بحور کم استعمال است و اعراب بحر هزج را اگر هم بکار بردهاند، بیشتر در شکل مربع بوده نه مسدس که اساس وزن رباعی است. به نظر بهار، بحر هزج مسدس محذوف یا بحر مشاکل که همان وزن دوبیتی است، از اوزان اشعار قدیم دوران ساسانی است که در دوران تمدن اسلامی اصلاحاتی در آن شده و به قالب عروض در آمده است. وی معتقد است منظومه پهلوی 12 هجایی درخت آسوریک، در همین وزن بوده و به این نوع شعرها چامه میگفتند. وی لفظ ترانه را که هم به رباعی اطلاق میشود و هم به دوبیتی، مؤید پیشینه دیرین این دو قالب شعری میداند.
رباعی. بعضی از پژوهشگران (از جمله: پرویز اذکایی) را عقیده بر این است که خاستگاه دوبیتی مغرب ایران (مادستان) و خاستگاه رباعی مشرق ایران (خراسان) بوده است. در مورد منشأ رباعی در منابع مکتوب دوران اسلامی دو روایت باقی است که یکی را شمس قیس رازی در قرن هفتم در کتاب المعجم فی معاییر اشعار العجم نقل کرده و دیگری را دو قرن بعد دولتشاه سمرقندی در تذکرة الشعراء خویش. بر مبنای این دو روایت، وزن رباعی را یکی از شاعران پارسی زبان از دهان کودکی در غزنین یا سیستان شنیده و بر مبنای یک مصراع موزون خودانگیخته، سه مصراع دیگر ساخته و رباعی پدید آمده است. شمس قیس، این ماجرا را به اوایل قرن چهارم هجری میبرد و رودکی را باعث و بانی اختراع رباعی معرفی میکند و مطابق روایت دولتشاه، این اتفاق یک قرن پیش از آن و در زمان یعقوب لیث صفاری به وقوع پیوسته و این امیر، شعرای دربار خود را مأمور تحقیق در این مصراع موزون کرده است: غلطان غلطان همیرود تا بن گو. و شاعران دربار او نیز با غور در آن به فرم رباعی رسیدهاند.
هر دو این روایات، بسیار سادهانگارانه با یک قالب شعری برخورد کردهاند و معلوم نمیدارند بر چه اساسی رودکی یا شعرای دربار یعقوب لیث بنای این فرم تازه شعری را بر چهار مصراع گذاشتهاند، نه بیشتر یا کمتر. گذشته از این، روایات منابع صوفیانه حاکی از آن است که سماع رباعی در قرن سوم هجری در حلقههای صوفیان امری رایج بوده است و پیران این طایفه، مریدان جوان را از شنیدن و خواندن رباعی که شعر مردم کوچه و بازار بوده است، بر حذر میداشتند. این دو روایت در صورت صحت، منشأ وزنی رباعی را مشخص میکنند نه منشأ شکلی آن را. از آنجا که ماجرای این دو روایت هر دو در شرق ایران میگذرد، پژوهشگران در این عقیده که ناحیه خراسان بزرگ زادگاه و خاستگاه رباعی است، اتفاق نظری پیدا کردهاند. البته بعضی نیز با توجه به اصل مجاورت، بر این عقیدهاند که رباعی متأثر از اشعار کوتاه همسایگان شرقی ایران بوده و از مسیر چین و ترکستان به خراسان آمده است. به نظر من، قالب رباعی قالب نبوده است که ایرانیان با آن بیگانه بوده و محتاج اخذ و اقتباس آن از همسایگان خود باشند. تعداد زیادی از اشعار قدیم باز مانده از دوران قبل از اسلام، دارای سطرها یا لتهای سه تایی و چهارتایی هستند و این کاملاً طبیعی است که بپنداریم ایرانیها با این نوع شعرهای کوتاه آشنایی دیرینه داشتهاند. وزن رباعی نیز در عروض عرب سابقه نداشته و احتمالاً داستانسرایی برای یافتن منشأ وزنی رباعی، ناشی از همین مسئله بوده است. البته روایات شمس قیس و دولتشاه را یکسره نفی نتوان کرد. شاید شخصیتهای تاریخی این دو روایت یا جزییات آن زاده تخیل نویسندگان باشد، اما شکی نیست که متأثر از روایات کهنتری است که میخواسته نشان دهد که وزن رباعی در زبان مردم کوچه و بازار بوده و شاعران این وزن عامیانه را از آنها اخذ کرده و با عروض جدید که بر مبنای کمیت هجاهاست، مطابقت داده و به آن رسمیت ادبی بخشیدهاند. به عبارت دیگر، آنها یک شکل قدیمی شعری را که جنبه رسمیاش در دوران جدید شعر فارسی از دست رفته بوده، احیا و با شرایط جدید زبان فارسی سازگار کردهاند. در مورد اینکه مخترع رباعی کیست، بحث و جدل بیفایده است و نمیتوان یک فرد خاص را باعث و بانی یک فرم جدید شعری دانست. البته شاید بتوان ادعا کرد که رودکی سمرقندی در جا انداختن این قالب کهن روز آمد شده، نقش مهمی داشته است. سختگی و پختگی زبانی رباعیات منسوب به رودکی مانع از آن میشود که بگوییم او این طرز جدید را راه انداخته و متکی به هیچ پشتوانه قبلی نبوده است. البته بیشترین رباعیات فارسی بجا مانده از دوران اولیه شعر دری، متعلق به شاعران منطقه خراسان است و این وضعیت تا اواسط قرن ششم هجری ادامه داشته است. بنابراین، شاید بتوان گفت با کنار هم قرار دادن روایات موجود و رباعیات بجا مانده، شاعران خراسان در ترویج و تثبیت این قالب شعری بیش از سرایندگان دیگر مناطق ایران نقش داشتهاند.
همینجا باید یادآور شوم که هیفائیستیون عروضدان یونانی که در قرن نخست میلادی میزیست، از وزنی به نام «پرسیکوس» یا «فارسی» نام میبرد که ایرانیان قدیم بدان شعر میگفتهاند. وحیدیان کامیار، این وزن را مبنای وزن رباعی میداند.
دوبیتی. اصطلاح دوبیتی در کتب قدیم فارسی کمتر بکار رفته و این اصطلاح در اوایل قرن هشتم به نوع شعریی که امروزه دوبیتی نامیده میشود، اطلاق شده است. در منابع موجود، هیچ دوبیتی با اصل و نسبی به اسم شاعران دوران اولیه شعر دری نقل نشده است. قطعه شعری که دو بیت دارد و در وزن هزج مسدس محذوف است و به محمود وراق هروی (221 ق) نسبت یافته است، به زعم بنده هم در صحت انتسابش تردیدهای جدی وجود دارد و هم در دوبیتی بودنش. بنا به آنچه موجود است میتوان گفت اولین دوبیتیهای که به زبان فارسی رسمس گفته شده است، متعلق به قرن دهم و یازدهم هجری است و پیش از آن، آنچه موجود است، فهلویاتی است به یکی از گویشهای قدیم مناطق مرکزی و غربی ایران، مثل رازی و آذری و کردی و لری است.
امینالدین تبریزی (720 ق) در امالی خود آورده است: «جمیع بلاد عراق عجم را فهلوه میگویند و سخنان ایشان را فهلوی. و قبیلهای بودند در همدان که ایشان را اورامنان گفتندی که همیشه دوبیتی گفتندی. دوبیت فهلوی را به جهت آن اورامنان میگویند». به گفته شمس قیس رازی، اورامنان به فهلویات ملحون اطلاق میشود، یعنی دوبیتیهایی که با آواز میخواندند. عین القضات همدانی (520 ق) در کتابهای خود ابیاتی محلی با عنوان «اورامنه» نقل کرده است. فهلویات، یعنی اشعار محلی قدیمی، اوزان و قالبهای متنوعی داشته، اما رایجترین وزن آن وزنی نزدیک به هزج مسدس محذوف و رایجترین قالب آن، دوبیتی بوده است. بنابراین، هر شعر فهلوی را نمیتوان دوبیتی دانست. اما میشود گفت که اغلب دوبیتیهای قدیم تا سده نهم هجری، به زبان فهلوی بودهاند نه زبان رسمی ادیبان فارسی.
گویندگان بعضی از این فهلویگویان شناخته شدهاند و تقریباً بسیاری از آنان جزو شاعران مطرح نیستند و تنها کسانی مثل عبید زاکانی و شمس مغربی در بین فهلویسرایان اسم و آوازهای دارند. به عبارت دیگر، شعرای مطرح فارسی کمتر دور و بر دوبیتی (فهلوی) رفتهاند و بیشتر نظرشان به رباعی بوده که رسمیت ادبی داشته است. در این میان، بابا طاهر همدانی حکایت جداگانهای دارد. کسی که امروزه ما به اسم باباطاهر میشناسیم و حدود 300 ـ 400 دوبیتی بدو نسبت میدهیم با کسی که منابع معتبر قدیم ازو سخن میگویند، تفاوتهایی با هم دارند. قدیمترین کسی که از بابا طاهر همدانی ذکری به میان آورده، محمد راوندی مؤلف کتاب راحة الصدور و آیة السرور (599 ق) است. او در این سند معتبر، از ملاقات سلطان طغرل بک با سه تن از اولیاء همدان در سال 447 هجری خبر داده که باباطاهر همدانی نیز جزو آنان بوده است. در این دیدار، بابا طاهر که دیوانهای مجذوب توصیف شده، سلطان را نصیحت کرده است. در چند جای کتاب راوندی، تعدادی فهلوی نقل شده که هیچ کدام به اسم باباطاهر
نیست و نویسنده اصولاً باباطاهر را در شمار شاعران قید نکرده است. قدیمترین جایی که شعری به اسم بابا طاهر آورده، دستنویس شماره 2546 موزه قونیه است که در سال 848 هجری (دقیقاً 400 سال بعد از زمان حیات باباطاهر) کتابت شده است. در این مدت، منابع متعددی وجود دارد که به فهلویسرایان فارسی اشاره داشتهاند، اما هیچ کدام از آنها باباطاهر را جزو این طایفه قلمداد نکردهاند. به عبارت دیگر، در فاصله این 400 سال، هیچ مدرکی برای اثبات شاعری باباطاهر وجود ندارد. از اواسط قرن نهم هجری به بعد است که مجموعههایی از دوبیتیها به اسم باباطاهر شهرت یافت. تعداد دوبیتیهای منسوب به باباطاهر در کهنترین مأخذ فقط 8 دوبیتی است و تا دوران معاصر این تعداد در مشهورترین چاپ ترانههای باباطاهر همدانی (به اهتمام وحید دستگردی در 1306 شمسی) به 296 دوبیتی رسیده است.
باری، از اصل مطلب خود دور نیفتیم. بیشترین فهلویات (دوبیتیهای) بجای مانده (از قرون پنجم تا نهم هجری) متعلق گویشهای مناطق جبال ایران است که به عراق عجم معروف است. یعنی بخشی از مناطق مرکزی، غرب و شمال غربی ایران. و این امر، به این گمان قوت بخشیده که خاستگاه دوبیتی، غرب ایران بوده است. البته، در دوران اخیر ترنم دوبیتیهای محلی در سراسر ایران رونق و رواج داشته است و با توجه به اینکه، این اشعار عامیانه نسل به نسل و سینه به سینه به نسل امروز منتقل شده، نمیتوان آنها را فاقد پشتوانه تاریخی دانست و گفت در دوران قدیم مردم دیگر مناطق ایران نقشی در گسترش این نوع شعر نداشته و بعداً از 400 ـ 500 سال پیش، تحت تأثیر مردم نواحی مرکزی و غربی ایران به گفتن این نوع شعر پرداختهاند.
رباعی در گویشهای محلی. بد نیست اشاره کنیم که اشعار محلی کهنی نیز در وزن و قالب رباعی نیز موجود است. مولف قابوسنامه (475 ق) از اشعار خود یک رباعی به گویش طبری نقل کرده که حاکی از سنت کهنی در دیار زادگاه او در گفتن رباعیات محلی است. اینکه مردم این منطقه برای گفتن اشعار محلی، قالب رباعی را برگزیدهاند (نه صرفاً دوبیتی)، خود نکته مهمی در شناخت تاریخ تحول این قالبهای کهن فارسی است. در منابع بعدی که به تاریخ منطقه طبرستان اختصاص دارد (از جمله تاریخ طبرستان ابن اسفندیار) اسامی چند شاعر که به این گویش شعر میگفتهاند نقل شده است. البته اشعار ایشان در قالبی غیر از رباعی است. بعدها تداوم این سنت را در رباعیات طبری امیر پازواری (سده یازدهم ق) نیز میتوان دید. غیر از این، گنجینه غنی فرهنگ عامه مردم تاجیکستان نیز رباعیات بیشماری میتوان یافت که همپای دوبیتی به حیات دیرین خود ادامه دادهآند. نمونههایی از ترانههای مردمی تاجیکان را که در قالب رباعی است، در دو کتاب سیب سمرقندی (میرزا شکورزاده، 1379) و رباعیات مردمی و رمزهای بدیعی (رجب اماناف، 1381) میتوان یافت. در عین حال، در فرهنگ مردم تاجیکستان، دوبیتیهای محلی نیز فراوان است (رک. از اینجا تا بخارا لاله باشه: دوبیتیهای مردمی تاجیکی، رحیم قبادیانی، 1379) و این نشان میدهد که مرزبندی چندان روشنی میان خاستگاه این دو قالب کهن شعر فارسی نمیتوان قائل شد.
کلمات کلیدی :یادداشتها و کلمات کلیدی :شعر کوتاه و کلمات کلیدی :مسایل رباعی
به قلم : سید علی میرافضلی ; کتابت در ساعت ٢:٤۸ ب.ظ روز چهارشنبه ٢٦ مهر ،۱۳۸٥
amiralavi.persianblog