سلام بر دوستان عزیز شعر در مسیری پندگونه در سیلان است . هرچه به جلو میروی سیلان کلمات نیزشتاب بیشتری می گیرد هرچند تغییر فضاهای متفاوت اندیشه را از مسیر اصلی دور نمی کند اما روانی تصاویر هدف را در پیچ وخم ترسیمی از واهه های بی بدیل آبرنگی می کند . پرش متوالی از یک تصویر به تصویر دیگر خلاقیت تحسین برانگیز شاعر را نشان می دهد. اگر بخواهم ریزبینی کنم قسمت دوم شعر را نقطه اوج شعر می دانم : به من چه ......... شاعر در این فضا هنرمندی زیرکانه ای را بخرج داده هم مثالی زیبا می آورد وهم ته همان مثال حرفش را می زند کوتاهی شعر نیز مجال حرف های نگفته را ازشاعر گرفته است هرچند من شخصن با تطویل موافق نیستم اما باز شاعر با پرورش سوژه مسیر را سیلابی ادامه می دهد وبا یک نتیجه ای که مرا به یاد سعدی می اندازد ( من آنچه شرط بلاغ است با تو می گویم و.......)در مسیر سیلان احساس خود سدی می کشد نفوذ ناپذیر که البته قابل درک است . برای شما و شاعر ارجمندش آرزوی توفیق دارم.
کاظم رستمی:
شعری نمادگرا به شمار می رود ، زنجیره پیوست بین تصاویر را ایجاد کرده ، زنجیره ای که گاه دستگیره اش کلام ، گاه تصویر و گاه محتواست... حتی اگر هیچکدام از این دستگیره ها را نخواهیم که بر شعر تحمیل کنیم می بایست هوشمندی و تسلطی بر کلام داشته باشیم که ذهن مخاطب را بر سکوی سرخ تماشا برده و آنگاه بر زمختای صخره سنگی حجم پرواز از گسستگی فضا میهمان دیدن ش کرد
حتی اگر چشمهایش جا بمانند.
جلیل قیصری:
شعر از تلميحاتِ مألوف و ايهام و بخصوص استعاره و ...بهره مي گيردو بين دو عنصر مألوف شعري موسي و فرعون در يك حالت ارجاعي و دو جهان خوارگي –به شيوه هاي متفاوت –در نوسان است راوي شعر اما كسي را مورد خطاب قرار مي دهد و نيش مي زند؟ به گلي كه بر سرش ...راوي از اين تمهيدات بهره مي گيرد تا حرف خود يا خودها را بگويد و دو روي يك سكه را به چالش مي كشد كه يكي دعوي برتري از موسي را دارد و ديگري گذشتِ آن عنصر مقابل را حتي ندارد بند سوم شعر به دلايل بسيار و آمدن نقطه چين و نوعي استعارگي در بعضي از مصرع ها قدري به ابهام مي زند اما از وحدت موضوعي شعر چندان نمي كاهد شعر اگرچه يك سفارش اجتماعي است در حد شعار هاي مألوف و صرف كه گاه از خاصيت چنين شعر هايي است ،باقي نمي ماند و چربش شاعر ي آن كار را تا تا حدي قابل توسع به مكان ها و زمان هاي ديگر مي كند. دو سويگي بعضي از مصرع ها ظرافت هاي خوبي به شعر مي دهد :قتل كه نكرده ام پشت مدارك جعلي زندگي كنم يا :سر به زير از باد كله ام عفو مي خواهم - راوي تنها خود را به خود معرفي كرده است كه اين جرم محسوب مي شود !و با طنزي كنايي كه به ايهام و مجاز هم مي زند تقاضاي عفو مي كند و با نوعي تجاهل العارف :-اصلن فكر كن اشتباهي كلماتي را تلقظ كرده ام /براي خنداندن تو- از اشتباهي مي گويد كه در اصل حقانيت است و خنداندني كه خود عين گريه ...موسي –عصا –فرعون-نيل-مار –و...وحدت موضوعي خوبي به شعر مي دهند عناصر شعري مألوف و معروف مثل موسي و فرعون و برخي از بندهاي روساختي و بند چهارم و بند پايان سويه هاي اجتماعي و مضمون گرايي شعر را گاه برجسته مي كنند و از تخيل ابداعي قدري دور ...كه كارهايي از اين نوع مي توانند با چربش شاعرانگي در تمام بندها و به كار گيري اسامي و اماكن و اساطير نو و ابداعي، قابل تعميم تر شوند براي زمان ها و مكان هاي ديگر .براي شاعر محترم شعر آرزوي شادكامي و توفيق دارم و بر قرار باشيد شما دوستان عزيز .
کیوان اصلاح پذیر:
شاعر دارد با یک نفر به حالت تعریض حرف میزند . گفتمانی یکطرفه و کنایه آمیز . وهنی بر او رفته است و اینک دارد انتقام میگیرد . در دو جای شعر دو سئوال هست که میتواند تکرار سئوال مخاطب ناپیدا باشد . میشود این دوسئوال را بعنوان گفتمان طرف محذوف در نظر گرفت و شعر را بصورت گفتمانی خواند : من فقط نیش می زنم ؟ کفش هایم طعم خون می دهند ؟ و یکی از پاسخ ها نشان میدهد که گوینده دختر است و مخاطب پدر : دخترت نیل های عجیبی دارد حالا میتوانیم به درون شعر گفتمانی دختر و پدر نگاه کنیم ظاهرا پدر میخواهد تا دخترش مثل بقیه دخترها رفتار کند . شوهر کند و بچه به دنیا بیاورد : به من چه که آن یکی ... هی توله قی میکند . از دخترش می خواهد به فکر درآمد و پول درآوردن باشد : به من چه که آن یکی ... طلا میکشد بیرون . در بند بعدی تعریض عجیبی وجود دارد که بسیار گستاخانه است . دختر ابتدا به گل روی سر پدر اشاره میکند : به گلی که روی سرت گذاشته ایم ! که احتمالا جوابی است به سئوال پدر که : چه گلی بر سرم گذاشته اید و سپس جوابی میدهد که در فرهنگ عامه ما معنای بدی دارد : همان را ... بینداز بالاتر . اگر همان را به گل برگردانیم و گل را بعنوان پوشش سر پدر که جایگزین کلاه است آن وقت این کنایه بسیار دردناک خواهد بود . و این نکته در بند بعدی شعر تایید میشود : دخترت ... آبروی ترا شقه شقه کرده . در این شعر نامی از موسی و عصایش به میان آمده . پدر پیر از دختر ش میخواهد تا عصای او را تحویل بگیرد و راهش را ادامه دهد . اما از این بالاتر . او ازدخترش میخواهد تا با این عصا معجزه کند و ناکامی های او را جبران سازد . اما دختر با مار خواندن عصا ظاهرا میخواهد موسی بودن پدر را زیر سئوال ببرد و او را شعبده باز بخواند . این نکته در بند : دخترت نیل های عجیبی دارد ، تاکید میشود . میدانیم که موسی نیل را شقه کرد و این جا دختر نیلی است شقه شده . او پدر را متهم میکند که او را به جای نیل شقه کرده است . تعبیر بسیار شگرف و عمیقی از اسطوره . و بالاتر اینکه این را از نگاه پدر دریافته است . میشود مجسم کرد پدر به دختر گستاخ اش چگونه نگاه میکند !! اکنون به انتهای شعر نزدیک میشویم . زمان زمان اعلام مواضع دختر است . او نمی خواهد کسی جز خود باشد . نمی خواهد سایه پدر ادامه دهنده راه پدر باشد . زندگی پشت مدارک جعلی زیباترین روش برای این بیان است و قتل . کدام قتل . قتل شخصیت جعلی دختر به دست خود واقعی اش . به همین دلیل کفش هایش بوی خون میدهند . او شخصیت پدر - مانند خود را در پای کفش های شخصیت واقعی اش قربانی کرده است . و اکنون از پدر می خواهد تا او را این چنین که هست بپذیرد . و هشدار میدهد که فرعون با جعل عنوان خداوند در نیل غرق شد . در یک چرخش ناگهانی پدر را از مقام خود ساخته موسی به فرعون تبدیل میکند . اما انگار پدر بسیار دل آزرده شده است و دختر مهربانی دخترانه اش گل میکند و با اشتباهی خواندن تلفط کلمات عذر میخواهد شعر در مجموع بسیار قوی است . تقابل دونسل بخصوص وقتی قرار است دختر به جای پسر ادامه پدر باشد بسیار تراژیک است . تراژیک تر وقتی است که در پایان دختر علیرغم همه گستاخی و دفاع از موجودیت واقعی و مسقل خود ناچار به توبه میشود . این شعر بسیار صادقانه و بسیار شاعرانه است . به شاعر دست مریزاد میگویم . شعر پر است از صنایع کلامی - و نه بازی های کلامی - که ذکری از آن به میان نیاوردم . شعر بسیار محتوا گراست بدون آنکه شکل را فدای محتوا کرده باشد . به سلیقه گردانندگان وبلاگ در انتخاب این شعر سترگ تبریک میگویم .
سید حسن مبارز:
شروع وپايان شعر بسيار زيبابود و جذاب و استفاده ي خوب وزيبا از نماد هااا اما متاسفانه بيش از اندازه دچار جملات گفتاري شده است و اين مخاطب را مردد مي كند كه آيا شعري را مي خواند يا بخشي از رمان ... من این اثر را بيشتر پسنديدم بخاطر شروع وپايان قوي وخوب و عينيت گرايي آن
سید علی حجازی:
شاعر با دیدی نقادانه به هر چیز و همه چیز می نگرد در لابلای واژه های انتخابی او می شود و می توان فریاد را حس کرد و شنید اما این فریاد بردش تا کجاست و چه قدر می تواند خواب مردمان کام روا را آشفته کند؟
اینهمه عصا زیر دست ات فرض کن یکی ش مار شد از موسی که بیشتر نیستی !
شاعر تقدیر را اصل می داند یا که تسلیم شدن به آن را
به من چه که آن یکی دست می برد به خاک طلا می کشد بیرون ، این یکی دنیا را خورده هی توله قی می کند
می توان در این اشعار تلاش شاعر را دید با تلاشی اگر چه کم رمق اما مخالف سطور بالا اگر نمی توانی با سرنوشت بجنگی با خودت بجنگ . من فقط به تو هشدار می دهم یا که به خودم
من فقط نیش می زنم ؟ به گلی که روی سرت گذاشته ایم !
سعی کن تا آنجا که در توان داری از غم و درد یا که از نامردمی و نامرادی این دنیا بکاه
(همان را ... بینداز بالاتر دخترت نیل های عجیبی دارد آبروی تو را شقه شقه کرده) از نگاه ات شنیدم
و دست آخر این شاعر است که همانند تمامی روشنفکران .این قربانیان بهتر اندیشی و بیش بینی چیزی جز غمخواری و درد در شکل خوش بینی اش نسیبشان نمی شود و در آخر کار دیواری کوتاه تر از دیوار خود پیدا نکرده و نمی کنند و اینکه بلند فریاد بزنند اصلا خر ما از کره گی دم نداشت:
قتل که نکرده ام پشت مدارک جعلی زندگی کنم
خودم را به خودم معرفی کرده ام
و سر به زیر
از باد کله ام ، عفو می خواهم
از فرعون کمتری؟
اصلن فکر کن
اشتباهی کلماتی را تلفظ کرده ام
برای خنداندن تو همین!
در آخر کارو با عرض معذرت از شاعر میشه بیشتر روی گویش این شعر کار بشود قاطع تر و رک تر البته نه ساده تر که خیلی اوقات ایما و اشاره بیشتر کارساز است.
سیاوش سبزی :
این شعر با انتخاب لحن ومخاطب قرار دادن خواننده سعی درایجاد ارتباط کلامی دارد.به همین دلیل شاعر ناگزیر است به سمت شفاف بودن درمعنا و تا حدودی درزبان پیش برود.این قدمی مثبت در ثبت شعر در نظر خواننده است.اما ایرادی که دارد این است که این وضعیت و لحن و موقعیت شاعر وگوینده درمقابل مخاطب درونی و بیرونی شعر ازابتدا تا انتها ثابت وبدون تغییر موضع وموقعیت باقی مانده است واین مساله از ادبیات کلاسیک ما آب می خورد.وجزء سنت ادبی ماست.برای شاعر وشما دوستان آرزوی موفقیت دارم.
پرستو ارسطو:
۱-برای درک بهتر شعر که در مجموع دیالوگی تشبیهی ست به ارکان واساس مشبه این دیالوگ میروم شاید زودتر به استباط برسم.
اینهمه عصا زیر دست ات فرض کن یکی ش مار شد از موسی که بیشتر نیستی !
شاعر در توصیف حالت این بند ،و مادی كردن حالت متوسل به اغراق در نهایت میشود و زیبایی این شعر هم از همین بند آغازین نمودار و منشاء لذتی میشود دور از انتظار مخاطب که ذهن مرا شگفت زده میکند بااینکه روان نویسی شاعر تلاش ذهنی ام را برای کشف کاسته است.
به من چه که آن یکی دست می برد به خاک طلا می کشد بیرون ، این یکی دنیا را خورده هی توله قی می کند
گفتگو ودیالوگ فوق العاده جالب وتازه ای ست بین پدر وفرزندی خود آگاه! که خیلی طبیعی در هم آمیخته و هیاتی از دو نماد را به زیبایی تصویر می کند.
من فقط نیش می زنم ؟ به گلی که روی سرت گذاشته ایم !
شاعر در توصیف صلاحیت دار بودن عقیده ی نماد کوچکتر به نکات فوق العاده ظریف بیان وزبانی متوسل میشود که از درشتی جواب پرخاش گونه ی فرزند تصویری مظلومانه و شرمزده ارائه میکند
2-(همان را ... بینداز بالاتر دخترت نیل های عجیبی دارد آبروی تو را شقه شقه کرده) از نگاه ات شنیدم
شعر روایتی شنیدنی ست و تصاویر آنقدر رئال ترسیم شده اند که من فکر میکنم از پنجره ی اتاق خود به جر وبحث این دوتن به گوش ایستاده ام شاعر تا حدی که به درک مفاهیم مورد نظر خود آسیبی نرسد ایجاز را رعایت کرده و استعاره ها رادر سراسر سروده محسوس وعینی ساخته وهمانگونه که پیش تر بیان کردم ذهن را با شگفتی ودرنگ در گیر و بارزترین عواطف واحساسات هردو نفر را بیان میکند . دختری که پا را از گلیم نسل پدری فراتر میگذارد و روی حرف خود می ایستد (بی اغراق باید اعتراف کنم که دلم نمیخواهد گفتگوی آنها پایان بگیرد)
به کفش های من گوش کن ! ... طعم خون می دهند ؟ قتل که نکرده ام پشت مدارک جعلی زندگی کنم خودم را به خودم معرفی کرده ام و سر به زیر از باد کله ام ، عفو می خواهم از فرعون کمتری؟
استدلال در مقابل کلیشه ی فرم گرفته ی موروثی! ذهن پدر که حقایق رنج آوری را عریان میکند کم نمی آورد(آفرین بر این نسل سوخته ولی آبدیده) و در تحریک احساسات برانگیزنده ای چون غیرت وهمیت از زبانی تیز بهره میبرد .ترکیب اجزائ این ویژگی های شعری به دیالوگ سندیت می بخشد زیبایی هر بند در گرو جزء جزء بند بعدی است كه شاعر خواسته ویا ناخواسته به بليغتر و موثرتر کردن برایند دیالوگ نائل آمده
3- اصلن فکر کن اشتباهی کلماتی را تلفظ کرده ام برای خنداندن تو همین!
وبالاخره در پایان گفتگو بر اساس تربیت و روحیه ی شرقی باز این دختر روشنفکر و با جرات اخلاقی است که پا پیش می نهد و برای رفع آرزدگی خاطر پدر به لفاظی می پردازد و زیرکانه بی انکه باور و عقیده ی روشن خود را انکار کند پدر را وادار میکند که بپندارد که جملاتی که بین آن دو رد وبدل شده اشتباهی شنیده است پاساژ پایانی شعر برای من زیباترین حسن ختام برای شعر بود بقول آلمانی ها پایان که خوب باشد همه چیز وفق مراد میشود ! شعر محکم و نیرومندی را خواندم که به مبحث نوع اندیشه وبرخورد آن میان دونسل زیر یک سقف پرداخته بود ارزشهای اخلاقی را محک زده بود لذت بردم بیشتر از آنچه که انتظار داشتم با درود به شاعر و شعر عاصی اش
فرض کن یکی ش مار شد
از موسی که بیشتر نیستی !
به من چه که آن یکی
دست می برد به خاک
طلا می کشد بیرون ،
این یکی دنیا را خورده
هی توله قی می کند
من فقط نیش می زنم ؟
به گلی که روی سرت گذاشته ایم !؟
(همان را ... بینداز بالاتر
دخترت نیل های عجیبی دارد
آبروی تو را
شقه شقه کرده) از نگاه ات شنیدم
به کفش های من گوش کن !
...
طعم خون می دهند ؟
قتل که نکرده ام پشت مدارک جعلی زندگی کنم
خودم را به خودم معرفی کرده ام
و سر به زیر
از باد کله ام ، عفو می خواهم
از فرعون کمتری؟
اصلن فکر کن
اشتباهی
کلماتی را تلفظ کرده ام
برای خنداندن تو ، همین!
.............................................
جابر ترمک:
سلام بر دوستان عزیز
شعر در مسیری پندگونه در سیلان است . هرچه به جلو میروی سیلان کلمات نیزشتاب بیشتری می گیرد هرچند تغییر فضاهای متفاوت اندیشه را از مسیر اصلی دور نمی کند اما روانی تصاویر هدف را در پیچ وخم ترسیمی از واهه های بی بدیل آبرنگی می کند . پرش متوالی از یک تصویر به تصویر دیگر خلاقیت تحسین برانگیز شاعر را نشان می دهد. اگر بخواهم ریزبینی کنم قسمت دوم شعر را نقطه اوج شعر می دانم : به من چه ......... شاعر در این فضا هنرمندی زیرکانه ای را بخرج داده هم مثالی زیبا می آورد وهم ته همان مثال حرفش را می زند
کوتاهی شعر نیز مجال حرف های نگفته را ازشاعر گرفته است هرچند من شخصن با تطویل موافق نیستم اما باز شاعر با پرورش سوژه مسیر را سیلابی ادامه می دهد
وبا یک نتیجه ای که مرا به یاد سعدی می اندازد ( من آنچه شرط بلاغ است با تو می گویم و.......)در مسیر سیلان احساس خود سدی می کشد نفوذ ناپذیر که البته قابل درک است .
برای شما و شاعر ارجمندش آرزوی توفیق دارم.
کاظم رستمی:
شعری نمادگرا به شمار می رود ، زنجیره پیوست بین تصاویر را ایجاد کرده ، زنجیره ای که گاه دستگیره اش کلام ، گاه تصویر و گاه محتواست... حتی اگر هیچکدام از این دستگیره ها را نخواهیم که بر شعر تحمیل کنیم می بایست هوشمندی و تسلطی بر کلام داشته باشیم که ذهن مخاطب را بر سکوی سرخ تماشا برده
و آنگاه بر زمختای صخره سنگی حجم
پرواز از گسستگی فضا
میهمان دیدن ش کرد
حتی اگر چشمهایش جا بمانند.
جلیل قیصری:
شعر از تلميحاتِ مألوف و ايهام و بخصوص استعاره و ...بهره مي گيردو بين دو عنصر مألوف شعري موسي و فرعون در يك حالت ارجاعي و دو جهان خوارگي –به شيوه هاي متفاوت –در نوسان است راوي شعر اما كسي را مورد خطاب قرار مي دهد و نيش مي زند؟ به گلي كه بر سرش ...راوي از اين تمهيدات بهره مي گيرد تا حرف خود يا خودها را بگويد و دو روي يك سكه را به چالش مي كشد كه يكي دعوي برتري از موسي را دارد و ديگري گذشتِ آن عنصر مقابل را حتي ندارد بند سوم شعر به دلايل بسيار و آمدن نقطه چين و نوعي استعارگي در بعضي از مصرع ها قدري به ابهام مي زند اما از وحدت موضوعي شعر چندان نمي كاهد شعر اگرچه يك سفارش اجتماعي است در حد شعار هاي مألوف و صرف كه گاه از خاصيت چنين شعر هايي است ،باقي نمي ماند و چربش شاعر ي آن كار را تا تا حدي قابل توسع به مكان ها و زمان هاي ديگر مي كند. دو سويگي بعضي از مصرع ها ظرافت هاي خوبي به شعر مي دهد :قتل كه نكرده ام پشت مدارك جعلي زندگي كنم يا :سر به زير از باد كله ام عفو مي خواهم - راوي تنها خود را به خود معرفي كرده است كه اين جرم محسوب مي شود !و با طنزي كنايي كه به ايهام و مجاز هم مي زند تقاضاي عفو مي كند و با نوعي تجاهل العارف :-اصلن فكر كن اشتباهي كلماتي را تلقظ كرده ام /براي خنداندن تو- از اشتباهي مي گويد كه در اصل حقانيت است و خنداندني كه خود عين گريه ...موسي –عصا –فرعون-نيل-مار –و...وحدت موضوعي خوبي به شعر مي دهند عناصر شعري مألوف و معروف مثل موسي و فرعون و برخي از بندهاي روساختي و بند چهارم و بند پايان سويه هاي اجتماعي و مضمون گرايي شعر را گاه برجسته مي كنند و از تخيل ابداعي قدري دور ...كه كارهايي از اين نوع مي توانند با چربش شاعرانگي در تمام بندها و به كار گيري اسامي و اماكن و اساطير نو و ابداعي، قابل تعميم تر شوند براي زمان ها و مكان هاي ديگر .براي شاعر محترم شعر آرزوي شادكامي و توفيق دارم و بر قرار باشيد شما دوستان عزيز .
کیوان اصلاح پذیر:
شاعر دارد با یک نفر به حالت تعریض حرف میزند . گفتمانی یکطرفه و کنایه آمیز . وهنی بر او رفته است و اینک دارد انتقام میگیرد . در دو جای شعر دو سئوال هست که میتواند تکرار سئوال مخاطب ناپیدا باشد . میشود این دوسئوال را بعنوان گفتمان طرف محذوف در نظر گرفت و شعر را بصورت گفتمانی خواند :
من فقط نیش می زنم ؟ کفش هایم طعم خون می دهند ؟
و یکی از پاسخ ها نشان میدهد که گوینده دختر است و مخاطب پدر :
دخترت نیل های عجیبی دارد
حالا میتوانیم به درون شعر گفتمانی دختر و پدر نگاه کنیم ظاهرا پدر میخواهد تا دخترش مثل بقیه دخترها رفتار کند . شوهر کند و بچه به دنیا بیاورد : به من چه که آن یکی ... هی توله قی میکند . از دخترش می خواهد به فکر درآمد و پول درآوردن باشد : به من چه که آن یکی ... طلا میکشد بیرون .
در بند بعدی تعریض عجیبی وجود دارد که بسیار گستاخانه است . دختر ابتدا به گل روی سر پدر اشاره میکند : به گلی که روی سرت گذاشته ایم ! که احتمالا جوابی است به سئوال پدر که : چه گلی بر سرم گذاشته اید و سپس جوابی میدهد که در فرهنگ عامه ما معنای بدی دارد : همان را ... بینداز بالاتر . اگر همان را به گل برگردانیم و گل را بعنوان پوشش سر پدر که جایگزین کلاه است آن وقت این کنایه بسیار دردناک خواهد بود . و این نکته در بند بعدی شعر تایید میشود : دخترت ... آبروی ترا شقه شقه کرده . در این شعر نامی از موسی و عصایش به میان آمده . پدر پیر از دختر ش میخواهد تا عصای او را تحویل بگیرد و راهش را ادامه دهد . اما از این بالاتر . او ازدخترش میخواهد تا با این عصا معجزه کند و ناکامی های او را جبران سازد . اما دختر با مار خواندن عصا ظاهرا میخواهد موسی بودن پدر را زیر سئوال ببرد و او را شعبده باز بخواند . این نکته در بند : دخترت نیل های عجیبی دارد ، تاکید میشود . میدانیم که موسی نیل را شقه کرد و این جا دختر نیلی است شقه شده . او پدر را متهم میکند که او را به جای نیل شقه کرده است . تعبیر بسیار شگرف و عمیقی از اسطوره . و بالاتر اینکه این را از نگاه پدر دریافته است . میشود مجسم کرد پدر به دختر گستاخ اش چگونه نگاه میکند !! اکنون به انتهای شعر نزدیک میشویم . زمان زمان اعلام مواضع دختر است . او نمی خواهد کسی جز خود باشد . نمی خواهد سایه پدر ادامه دهنده راه پدر باشد . زندگی پشت مدارک جعلی زیباترین روش برای این بیان است و قتل . کدام قتل . قتل شخصیت جعلی دختر به دست خود واقعی اش . به همین دلیل کفش هایش بوی خون میدهند . او شخصیت پدر - مانند خود را در پای کفش های شخصیت واقعی اش قربانی کرده است . و اکنون از پدر می خواهد تا او را این چنین که هست بپذیرد . و هشدار میدهد که فرعون با جعل عنوان خداوند در نیل غرق شد . در یک چرخش ناگهانی پدر را از مقام خود ساخته موسی به فرعون تبدیل میکند . اما انگار پدر بسیار دل آزرده شده است و دختر مهربانی دخترانه اش گل میکند و با اشتباهی خواندن تلفط کلمات عذر میخواهد شعر در مجموع بسیار قوی است . تقابل دونسل بخصوص وقتی قرار است دختر به جای پسر ادامه پدر باشد بسیار تراژیک است . تراژیک تر وقتی است که در پایان دختر علیرغم همه گستاخی و دفاع از موجودیت واقعی و مسقل خود ناچار به توبه میشود . این شعر بسیار صادقانه و بسیار شاعرانه است . به شاعر دست مریزاد میگویم . شعر پر است از صنایع کلامی - و نه بازی های کلامی - که ذکری از آن به میان نیاوردم . شعر بسیار محتوا گراست بدون آنکه شکل را فدای محتوا کرده باشد . به سلیقه گردانندگان وبلاگ در انتخاب این شعر سترگ تبریک میگویم .
سید حسن مبارز:
شروع وپايان شعر بسيار زيبابود و جذاب و استفاده ي خوب وزيبا از نماد هااا
اما متاسفانه بيش از اندازه دچار جملات گفتاري شده است و اين مخاطب را مردد مي كند كه آيا شعري را مي خواند يا بخشي از رمان ...
من این اثر را بيشتر پسنديدم بخاطر شروع وپايان قوي وخوب و عينيت گرايي آن
سید علی حجازی:
شاعر با دیدی نقادانه به هر چیز و همه چیز می نگرد در لابلای واژه های انتخابی او می شود و می توان فریاد را حس کرد و شنید اما این فریاد بردش تا کجاست و چه قدر می تواند خواب مردمان کام روا را آشفته کند؟
اینهمه عصا زیر دست ات
فرض کن یکی ش مار شد
از موسی که بیشتر نیستی !
شاعر تقدیر را اصل می داند یا که تسلیم شدن به آن را
به من چه که آن یکی
دست می برد به خاک
طلا می کشد بیرون ،
این یکی دنیا را خورده
هی توله قی می کند
می توان در این اشعار تلاش شاعر را دید با تلاشی اگر چه کم رمق اما مخالف سطور بالا
اگر نمی توانی با سرنوشت بجنگی با خودت بجنگ . من فقط به تو هشدار می دهم یا که به خودم
من فقط نیش می زنم ؟
به گلی که روی سرت گذاشته ایم !
سعی کن تا آنجا که در توان داری از غم و درد یا که از نامردمی و نامرادی این دنیا بکاه
(همان را ... بینداز بالاتر
دخترت نیل های عجیبی دارد
آبروی تو را
شقه شقه کرده) از نگاه ات شنیدم
و دست آخر این شاعر است که همانند تمامی روشنفکران .این قربانیان بهتر اندیشی و بیش بینی چیزی جز غمخواری و درد در شکل خوش بینی اش نسیبشان نمی شود و در آخر کار دیواری کوتاه تر از دیوار خود پیدا نکرده و نمی کنند و اینکه بلند فریاد بزنند
اصلا خر ما از کره گی دم نداشت:
قتل که نکرده ام پشت مدارک جعلی زندگی کنم
خودم را به خودم معرفی کرده ام
و سر به زیر
از باد کله ام ، عفو می خواهم
از فرعون کمتری؟
اصلن فکر کن
اشتباهی کلماتی را تلفظ کرده ام
برای خنداندن تو همین!
در آخر کارو با عرض معذرت از شاعر
میشه بیشتر روی گویش این شعر کار بشود قاطع تر و رک تر البته نه ساده تر که خیلی اوقات ایما و اشاره بیشتر کارساز است.
سیاوش سبزی :
این شعر با انتخاب لحن ومخاطب قرار دادن خواننده سعی درایجاد ارتباط کلامی دارد.به همین دلیل شاعر ناگزیر است به سمت شفاف بودن درمعنا و تا حدودی درزبان پیش برود.این قدمی مثبت در ثبت شعر در نظر خواننده است.اما ایرادی که دارد این است که این وضعیت و لحن و موقعیت شاعر وگوینده درمقابل مخاطب درونی و بیرونی شعر ازابتدا تا انتها ثابت وبدون تغییر موضع وموقعیت باقی مانده است واین مساله از ادبیات کلاسیک ما آب می خورد.وجزء سنت ادبی ماست.برای شاعر وشما دوستان آرزوی موفقیت دارم.
پرستو ارسطو:
۱-برای درک بهتر شعر که در مجموع دیالوگی تشبیهی ست به ارکان واساس مشبه این دیالوگ میروم شاید زودتر به استباط برسم.
اینهمه عصا زیر دست ات
فرض کن یکی ش مار شد
از موسی که بیشتر نیستی !
شاعر در توصیف حالت این بند ،و مادی كردن حالت متوسل به اغراق در نهایت میشود و زیبایی این شعر هم از همین بند آغازین نمودار و منشاء لذتی میشود دور از انتظار مخاطب که ذهن مرا شگفت زده میکند بااینکه روان نویسی شاعر تلاش ذهنی ام را برای کشف کاسته است.
به من چه که آن یکی
دست می برد به خاک
طلا می کشد بیرون ،
این یکی دنیا را خورده
هی توله قی می کند
گفتگو ودیالوگ فوق العاده جالب وتازه ای ست بین پدر وفرزندی خود آگاه! که خیلی طبیعی در هم آمیخته و هیاتی از دو نماد را به زیبایی تصویر می کند.
من فقط نیش می زنم ؟
به گلی که روی سرت گذاشته ایم !
شاعر در توصیف صلاحیت دار بودن عقیده ی نماد کوچکتر به نکات فوق العاده ظریف بیان وزبانی متوسل میشود که از درشتی جواب پرخاش گونه ی فرزند تصویری مظلومانه و شرمزده ارائه میکند
2-(همان را ... بینداز بالاتر
دخترت نیل های عجیبی دارد
آبروی تو را
شقه شقه کرده) از نگاه ات شنیدم
شعر روایتی شنیدنی ست و تصاویر آنقدر رئال ترسیم شده اند که من فکر میکنم از پنجره ی اتاق خود به جر وبحث این دوتن به گوش ایستاده ام شاعر تا حدی که به درک مفاهیم مورد نظر خود آسیبی نرسد ایجاز را رعایت کرده و استعاره ها رادر سراسر سروده محسوس وعینی ساخته وهمانگونه که پیش تر بیان کردم ذهن را با شگفتی ودرنگ در گیر و بارزترین عواطف واحساسات هردو نفر را بیان میکند . دختری که پا را از گلیم نسل پدری فراتر میگذارد و روی حرف خود می ایستد
(بی اغراق باید اعتراف کنم که دلم نمیخواهد گفتگوی آنها پایان بگیرد)
به کفش های من گوش کن !
...
طعم خون می دهند ؟
قتل که نکرده ام پشت مدارک جعلی زندگی کنم
خودم را به خودم معرفی کرده ام
و سر به زیر
از باد کله ام ، عفو می خواهم
از فرعون کمتری؟
استدلال در مقابل کلیشه ی فرم گرفته ی موروثی! ذهن پدر که حقایق رنج آوری را عریان میکند کم نمی آورد(آفرین بر این نسل سوخته ولی آبدیده) و در تحریک احساسات برانگیزنده ای چون غیرت وهمیت از زبانی تیز بهره میبرد .ترکیب اجزائ این ویژگی های شعری به دیالوگ سندیت می بخشد
زیبایی هر بند در گرو جزء جزء بند بعدی است كه شاعر خواسته ویا ناخواسته به بليغتر و موثرتر کردن برایند دیالوگ نائل آمده
3-
اصلن فکر کن
اشتباهی
کلماتی را تلفظ کرده ام
برای خنداندن تو همین!
وبالاخره در پایان گفتگو بر اساس تربیت و روحیه ی شرقی باز این دختر روشنفکر و با جرات اخلاقی است که پا پیش می نهد و برای رفع آرزدگی خاطر پدر به لفاظی می پردازد و زیرکانه بی انکه باور و عقیده ی روشن خود را انکار کند پدر را وادار میکند که بپندارد که جملاتی که بین آن دو رد وبدل شده اشتباهی شنیده است
پاساژ پایانی شعر برای من زیباترین حسن ختام برای شعر بود بقول آلمانی ها پایان که خوب باشد همه چیز وفق مراد میشود !
شعر محکم و نیرومندی را خواندم که به مبحث نوع اندیشه وبرخورد آن میان دونسل زیر یک سقف پرداخته بود ارزشهای اخلاقی را محک زده بود
لذت بردم بیشتر از آنچه که انتظار داشتم
با درود به شاعر و شعر عاصی اش
وبلاگ ليلا رضايي