انجمن شعر discussion
مقالات و مباحث
>
عروض نیمایي - سعید سلطانی طارمی
date
newest »
newest »
پایان بندی مصراع ها در عروض نیمایی
سؤال این است که در شعری که معلوم نیست هر مصراع آن باید چند رکن داشته باشد ، مصراع کجا تمام می شود ؟ چگونه شاعر می تواند تشخیص دهد که مصراعش تمام شده است؟
نیما می گوید: " ریخت کار من ، که مردم در خصوص آن اظهار نگرانی می کنند ... از نظر روش به سه رکن اساسی تکیه دارد :
۱- کمیت مصراع ها که وزن را از حیث مایه ی اصلی و کیفیت تونیک و روتونیک آن می شتاساند.
۲- اندازهی کشش مصراع ها (که هر یک از یک یا چند کلمه تشکیل یافتهاند) و مکمل رکن اولاند و آرمنی لازم را در واقع وزن مطلوب مجموع شعر را می سازد.
۳- استقلال مصراع ها به توسط پایان بندی آن ها که عملیات ارکان را ضمانت می کند و اگر این نباشد شعر از حیث وزن یک بخر طویل است. نظیر قطعاتی که در سال های اخیر بعضی از جوانان حساس و با ذوق به رویهی کار من می سازند.[در بارهی شعر و شاعری ص ۳۴۶:]
در این جا احتمالا اشارهی نیما به شعر" باران " گلچین گیلانی است. اما این نکته ی پایان بندی مصراع ها از مسائل اساسی عروض نیمایی است .چون در اینجا یکی از تفاوت های اساسی عروض نیمایی با عروض کلاسیک دیده می شود. در عروض سنتی شاعر با مقیاس های از پیش آمادهای سروکار دارد و مصراع هایش باید آنجا که طول مقیاس تمام می شود تمام شود. اگر حرفش کمتر از طول مصراع بود با آوردن حشو و زواید باید باقی مانده ی طول مقیاس را پر کند و اگر حرفش بیش از اندازه ی طول مقیاس بود به قول اخوان ثالث آن را "باید توسری خورده ، با حالت زاری بیاورد" به هر حال شاعر به هیچ وجه آزادی لازم را در تعیین اندازه ی مصراع هایش نداشت . همه چیز پیشاپیش با نظمی آهنین آماده بود و شاعر باید در چهارچوب آن نظم آهنین سخن بگوید. حال آن که در عروض نیمایی شاعر این آزادی را دارد که هرجا سخنش تمام شد مصراعش زا ببندد. گفتیم مصراعش را ببندد ، نه اینکه رها کند و مصراع ها مانند واگن های ترمز بریده با سرعت به هم بخورند ، و با فشار یک دیگر را از ریل سلامت عروضی خارج کنند. شاعر باید مصراع هایش را ببندد و در بستن مصراع ها باید طوری عمل کند که استقلال مصراع ها حفظ شود . نیما از ناآشنایی برخی از پیروانش با روش او بارها شکایت کرده است به عبارت زیر که جنتی عطایی از قول نیما نقل می کند توجه کنید :
"قطعاتی که جوانان در این سال ها به سبک من ساخته اند ، از حیث وزن هرج ومرج عروضی را ایجاد کرده است . مصرع ها در آن ها استقلال ندارند . هیچ قاعده ای ضمانت استقلال آن ها را نمی کند . اکثر این ها به اصطلاح عامیانه بحر طویل ساز هستند فقط بعضی از جوان ها که با من تماس نزدیک داشته اند . متوجه پایان بندی مصراع ها شده اند . همین طور متوجه شده اند که کجا قافیه برای مصراع لازم می آید."
شاد روان مهدی اخوان ثالث اجتهادات خود را در زمینه ی پایان بندی مصراع ها در عروض نیمایی به شکل زیر تدوین کرده است . او بعد لز توضیح در باره ی بحر رمل مخبون [ فاعلاتن فعلاتن فعلاتن ... فعلات :] و این که نیما شعر "مهتاب " را در این وزن ساخته است مصراع اول آن را می آورد و پس از توضیح مفصل و جدل با مخالفان و طرح براهین و دلایل نیما و نیمائیان ، آنچه را که در زمینه ی پایان بندی مصراع ها استنباط و استنتاج کرده - مورد قبول ما هم هست – چنین عرضه می کند.
۱- جمله یا عبارت شعری تمام شده است و وزن لازم خودرا گرفته ، دیگر لزومی ندارد و ذوق رخصت نمی دهد که چیزی در دنبالهی آن بیاید . مثل همان مصراع "می تراود مهتاب."
۲- از نظر سوق طبیعی کلام ، مکثی یا نفس چاق کردنی لازم است . مثلا جای آمدن ویرگول ، مانند مصراع اول دومین شعر ابتدای مقال:
گر بدینسان زیست باید پست ،
من چه ناپاکم اگر فانوس عمرم را به رسوایی نیاویزم.
۳- مسندالیه یا مبتدایی ذکرشده ( یا عبارت و جمله ای مبتدا واقع شده) پس از آن وقف کوتاهی می شود . مانند : " غم این خفته ی چند، / خواب در چشم ترم می شکند"
۴- تکیه و توجه بخصوصی روی کلمه یا عبارت یا یک مبتدا می شود. یا منادایی می آید که لازم است توجه خواننده به آن بیشتر جلب شود و آن مصراع مشخص باشد و مناسب تر است که بین آن عبارت یا جمله و جملهی بعدی از این لحاظ ، مختصر توقفی باشد. مانند"آی آدم ها!"
۵- مطلب در جای آرامی سیر می کند، کشش و طول بیشتری لازم نیست باید آرام و کوتاه و آهسته باشد . کوتاهی بیشتر مطلوب است و سزاوار است .بین این قسمت از عبارات (مثلا قسمت آندانته ) با قسمت های دیگر فرق گذاشته شود یا بر عکس سیر مطلب و موزیک ادای کلام ایجاب می کند که چند کلمه تند و یک نفس و پشت سر هم ، توفان وار برمغز شنونده هجوم بیاورد (مثلا قسمت آلگرو) گویی موج بزرگی برمی خیزد و سپس آرام می گیرد. مانند : "کز مبارک دم او آورد این قوم به جان باخته را ...الخ"
۶- وصف یا صفت یا توضیحی برای مبتدا یا عبارتی که در مصراع قبل ذکر شده می آید یا مثلا جملهی معترضه ای یا عطف بیانی مانند: " ...که به جانش کشتم ./ و به جان دادمش آب، ..." که این دو مصراع هر دو وصف مصراع قبل یعنی همان : "نازک آرای تن ساق گل " است.
۷- گاه لازم است کلام و جملات طولانی شعری به چند قسمت تقسیم شود زیرا در بحور متشابه (خاصه در بحور متشابه الافاعیل و متساوی الارکان ) وقتی که یک مصراع خیلی طولانی شود ، ذهن آن لذت خاص و افسون لازمه وزن را خوب ادراک نمی کند و متلذذ نمی شود و وزن از تاثیر می افتد و وظیفهی خود را انجام نمی دهد از این رو کلام به چند پارهی منقطع( چند مصراع) تقسیم می گردد، مانند :
در تمام طول شب ،
کاین سیاه سالخورد انبوه دندان هاش می ریزد،...
و یا
آن جهان افسا ، نهفته در فسون خود ،
از پی خواب درون تو ،
می دهد تحویل از گوش تو خواب تو به چشم تو ،...
پادشاه فتح بیدار است.
که مثلا سه مصراع " و آن جهان افسا...تا ... به چشم تو " اگر بی وقفه در وزن و بی تقسیم به صورت چند جمله ی پشت سر هم می آمد،پر طولانی و خسته کننده می شد.
۸- و سرانجام بالاخره باید مصراع در جایی خاتمه پیدا کند و مکث و وقف و اشباع حرکتی یا ثقیل کردن هجایی باشد که شعر (البته در بحور متساوی الارکان و متشابه الافاعیل) به صورت بحر طویلی در نیاید مگر قصد بحر طویل سرودن داشته باشیم که البته حسابش با اوزان نیمایی فرق دارد ...
[ بدعت ها و بدایع ... ص ۱۰۷ و ۱۰۸ و ۱۰۹:]
از نظر اخوان توجه به این نکته ها سبب می شود که شاعر پایان بتدی مناسبی برای مصراع هایش تدارک کند و در دام بحر طویل گویی و ... نیفتد .
حالا برای اینکه شما عملا ببینید که نیما در پایان مصراع هایش چگونه عمل کرده است وزن بند هایی از سه شعر او را جلوی مصرع ها می نویسیم
از شعر مهتاب
می تراود مهتاب فاعلاتن فع لات
می درخشد شبتاب فاعلاتن فع لات
نبیست یک دم شکند خواب به چشم کس و لیک فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلات
غم این خفته ی چند فاعلاتن فَعَلات
خواب در چشم ترم می شکند فاعلاتن فعلاتن فَعَلن
نگران با من استاده سحر فعلاتن فع لاتن فَعَلن
صبح می خواهد از من فاعلاتن فع لا تن
کز مبارک دم او آورم این قوم به جان باخته را بلکه خبر فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن فَعَلن
در جگر لیکن خاری فاعلاتن فع لاتن
از ره این سفرم می شکند فاعلاتن فعلاتن فَعَلن
نازک آرای تن ساق گلی فاعلاتن فعلاتن فَعَلن
که به جانش کشتم... فاعلاتن فع لن
مصرع هایی از" که می خندد که گریان است؟"
گذشتند آن شتاب انگیز کاران کاروانان مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعی (= فعولن )
سپر ها دیدم از آن ها فرو بر خاک مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلان
که از نقش وفور چهره های نامدارانی مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن
حکایت بودشان غمناک مفاعیلن مفاعیلان
بدیدم نیزه ها بیرون مفاعیلن مفاعیلان
به سنگ از سنگ چون پیغام دشمن تلخ مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلان
بدیدم سنگ های بس فراوان که فروافتاد مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلان
به زیر کوه همچون کاروان سنگ های منجمد بر جا مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن
چراغی جز دمی غمگین بر آن نوری نیفشانید مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلان
سری را گردش اشکی، فزون از لحظه ای آنجا نجنبانید. مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاغیلن مفاعیلان
کنون لیکن که از آنان نشانی نیست و آن جا مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن
همه چیز است در آغوش ویرانی و ویران است مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلان
که می خندد که گریان است ؟... مفاعیلن مفاعیلان
مصرع هایی از "پادشاه فتح"
در تمام طول شب فاعلاتن فاعلن
کاین سیاه سالخورد انبوه دندانهاش می ریزد فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فع
وز درون تیرگی های مزور فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن
سایه های قبر های مردگان و خانه های زندگان در هم می آمیزد
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن
فاعلاتن فع
و آن جهان افسا نهفته در فسون خود فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فع
از پی خواب درون تو فاعلاتن فاعلاتن فع
می دهد تحویل از گوش تو خواب تو به چشم تو . فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فع
پادشاه فتح بر تختش لمیده است. فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فع
بس شب دوشین بر او سنگین و بزم آشوب بگذشته، فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فع
لحظه ای چند استراحت را فاعلاتن فاعلاتن فع
مست بر جا آرمیده است... فاعلاتن فاعلاتن فع
ممکن است کسی بگوید که چرا تمام مثال ها از وزن های تک پایه یا مکررالارکان آورده شده است ؟ و از وزن های دوپایه یا بیشتر مثالی ذکر نشده است ؟ جواب معلوم است ، چون در وزن های تک پایه است که امکان اشتباه زیاد است اکثر کسانی که در عروض نیمایی کار کرده اند . در این وزن های تک پایه یا مکررالارکان با کوچکترین بی توجهی از عهدهی بستن مصراع های شعر خود بر نیامدهاند و به دام بحر طویل گویی افتاده اند همان ها که نیما به آن ها "بحرطویل ساز " می گوید.
حال اگر به ارکان پایانی مصراع های بالا توجه کنید می بینید که به ندرت ممکن است که رکن پایانی عینا تکرار رکن اصلی باشد به عنوان مثال در شعر "مهتاب" از مصراع هایی که نقل کردیم فقط دو مصراع در آخرین رکن به نوعی تکرار رکن اصلی است چراکه در آن ها هم به جای فَعَلاتن ، فع لاتن آورده که ثقل هجاهای بلند پی در پی اجازه نمی دهد که به مصراع بعدی نقل شود و در بقیهی موارد آخرین رکن محذوف است یعنی به جای فَعَلاتن ، فع لن یا فَعَلن آورده در جاهایی هم این رکن محذوف پایانی را در هجای آخر اشباع کرده است. یعنی به جای فع لن ، فع لات آورده است که نیم هجا از فع لن بیشتر است. در این موارد محذوف آوردن هجای آخر سبب شده است که مصراع ها از یکدیگر جدا باشند و مصرع بعدی خود را ادامهی مصراع قبلی نشان ندهد.
در شعر "که می خندد که گریان است؟" مسئله از شعر مهتاب حساس تر است زیرا این وزن هزج (مفاعیلن) با کوچکترین غفلتی به بحر طویل تبدیل می شود .لطفا ببینید که نیما چگونه مصراع ها را بسته است. در این سیزده مصراع که ما تقطیع کرده ایم فقط سه بار در رکن پایانی از "مفاعیلن" استفاده کرده است که مصراع قبل و بعد از آن ها به" مفاعیلان " ختم شده است. و این امر اجازه نمی دهد که او با یک مصراع دراز غیر قابل کنترل مواجه شود . همین وضع را در شعر "پادشاه فتح" می بینیم که از یازده مصراع آن نه مصراع به "فع" ختم می شود که سلسلهی فاعلاتن ها را قطع می کند یکی به "فاعلن "ختم می شود که آن هم همان کار را انجام می دهد فقط در مصراع سوم یک فاعلاتن کامل در رکن پایانی داریم که لزوم وقف و درنگ سبب آمدن آن است علاوه بر این، مصراع قبل و بعد از آن، چنان بسته شده اند که امکان به هم پیوستن سلسله ای از فاعلاتن ها را از بین رفته است.
نتیجه آن که عروض نیمایی پدیدهای کاملا مدون و اندیشیده شده است و گشایشی بسیار مهم در شعر فارسی است. و اگر ذهن شاعری آن را ملکه ی خود کند می تواند با توجه به این مطالب به خوبی از عهدهی آن برآید.
سؤال این است که در شعری که معلوم نیست هر مصراع آن باید چند رکن داشته باشد ، مصراع کجا تمام می شود ؟ چگونه شاعر می تواند تشخیص دهد که مصراعش تمام شده است؟
نیما می گوید: " ریخت کار من ، که مردم در خصوص آن اظهار نگرانی می کنند ... از نظر روش به سه رکن اساسی تکیه دارد :
۱- کمیت مصراع ها که وزن را از حیث مایه ی اصلی و کیفیت تونیک و روتونیک آن می شتاساند.
۲- اندازهی کشش مصراع ها (که هر یک از یک یا چند کلمه تشکیل یافتهاند) و مکمل رکن اولاند و آرمنی لازم را در واقع وزن مطلوب مجموع شعر را می سازد.
۳- استقلال مصراع ها به توسط پایان بندی آن ها که عملیات ارکان را ضمانت می کند و اگر این نباشد شعر از حیث وزن یک بخر طویل است. نظیر قطعاتی که در سال های اخیر بعضی از جوانان حساس و با ذوق به رویهی کار من می سازند.[در بارهی شعر و شاعری ص ۳۴۶:]
در این جا احتمالا اشارهی نیما به شعر" باران " گلچین گیلانی است. اما این نکته ی پایان بندی مصراع ها از مسائل اساسی عروض نیمایی است .چون در اینجا یکی از تفاوت های اساسی عروض نیمایی با عروض کلاسیک دیده می شود. در عروض سنتی شاعر با مقیاس های از پیش آمادهای سروکار دارد و مصراع هایش باید آنجا که طول مقیاس تمام می شود تمام شود. اگر حرفش کمتر از طول مصراع بود با آوردن حشو و زواید باید باقی مانده ی طول مقیاس را پر کند و اگر حرفش بیش از اندازه ی طول مقیاس بود به قول اخوان ثالث آن را "باید توسری خورده ، با حالت زاری بیاورد" به هر حال شاعر به هیچ وجه آزادی لازم را در تعیین اندازه ی مصراع هایش نداشت . همه چیز پیشاپیش با نظمی آهنین آماده بود و شاعر باید در چهارچوب آن نظم آهنین سخن بگوید. حال آن که در عروض نیمایی شاعر این آزادی را دارد که هرجا سخنش تمام شد مصراعش زا ببندد. گفتیم مصراعش را ببندد ، نه اینکه رها کند و مصراع ها مانند واگن های ترمز بریده با سرعت به هم بخورند ، و با فشار یک دیگر را از ریل سلامت عروضی خارج کنند. شاعر باید مصراع هایش را ببندد و در بستن مصراع ها باید طوری عمل کند که استقلال مصراع ها حفظ شود . نیما از ناآشنایی برخی از پیروانش با روش او بارها شکایت کرده است به عبارت زیر که جنتی عطایی از قول نیما نقل می کند توجه کنید :
"قطعاتی که جوانان در این سال ها به سبک من ساخته اند ، از حیث وزن هرج ومرج عروضی را ایجاد کرده است . مصرع ها در آن ها استقلال ندارند . هیچ قاعده ای ضمانت استقلال آن ها را نمی کند . اکثر این ها به اصطلاح عامیانه بحر طویل ساز هستند فقط بعضی از جوان ها که با من تماس نزدیک داشته اند . متوجه پایان بندی مصراع ها شده اند . همین طور متوجه شده اند که کجا قافیه برای مصراع لازم می آید."
شاد روان مهدی اخوان ثالث اجتهادات خود را در زمینه ی پایان بندی مصراع ها در عروض نیمایی به شکل زیر تدوین کرده است . او بعد لز توضیح در باره ی بحر رمل مخبون [ فاعلاتن فعلاتن فعلاتن ... فعلات :] و این که نیما شعر "مهتاب " را در این وزن ساخته است مصراع اول آن را می آورد و پس از توضیح مفصل و جدل با مخالفان و طرح براهین و دلایل نیما و نیمائیان ، آنچه را که در زمینه ی پایان بندی مصراع ها استنباط و استنتاج کرده - مورد قبول ما هم هست – چنین عرضه می کند.
۱- جمله یا عبارت شعری تمام شده است و وزن لازم خودرا گرفته ، دیگر لزومی ندارد و ذوق رخصت نمی دهد که چیزی در دنبالهی آن بیاید . مثل همان مصراع "می تراود مهتاب."
۲- از نظر سوق طبیعی کلام ، مکثی یا نفس چاق کردنی لازم است . مثلا جای آمدن ویرگول ، مانند مصراع اول دومین شعر ابتدای مقال:
گر بدینسان زیست باید پست ،
من چه ناپاکم اگر فانوس عمرم را به رسوایی نیاویزم.
۳- مسندالیه یا مبتدایی ذکرشده ( یا عبارت و جمله ای مبتدا واقع شده) پس از آن وقف کوتاهی می شود . مانند : " غم این خفته ی چند، / خواب در چشم ترم می شکند"
۴- تکیه و توجه بخصوصی روی کلمه یا عبارت یا یک مبتدا می شود. یا منادایی می آید که لازم است توجه خواننده به آن بیشتر جلب شود و آن مصراع مشخص باشد و مناسب تر است که بین آن عبارت یا جمله و جملهی بعدی از این لحاظ ، مختصر توقفی باشد. مانند"آی آدم ها!"
۵- مطلب در جای آرامی سیر می کند، کشش و طول بیشتری لازم نیست باید آرام و کوتاه و آهسته باشد . کوتاهی بیشتر مطلوب است و سزاوار است .بین این قسمت از عبارات (مثلا قسمت آندانته ) با قسمت های دیگر فرق گذاشته شود یا بر عکس سیر مطلب و موزیک ادای کلام ایجاب می کند که چند کلمه تند و یک نفس و پشت سر هم ، توفان وار برمغز شنونده هجوم بیاورد (مثلا قسمت آلگرو) گویی موج بزرگی برمی خیزد و سپس آرام می گیرد. مانند : "کز مبارک دم او آورد این قوم به جان باخته را ...الخ"
۶- وصف یا صفت یا توضیحی برای مبتدا یا عبارتی که در مصراع قبل ذکر شده می آید یا مثلا جملهی معترضه ای یا عطف بیانی مانند: " ...که به جانش کشتم ./ و به جان دادمش آب، ..." که این دو مصراع هر دو وصف مصراع قبل یعنی همان : "نازک آرای تن ساق گل " است.
۷- گاه لازم است کلام و جملات طولانی شعری به چند قسمت تقسیم شود زیرا در بحور متشابه (خاصه در بحور متشابه الافاعیل و متساوی الارکان ) وقتی که یک مصراع خیلی طولانی شود ، ذهن آن لذت خاص و افسون لازمه وزن را خوب ادراک نمی کند و متلذذ نمی شود و وزن از تاثیر می افتد و وظیفهی خود را انجام نمی دهد از این رو کلام به چند پارهی منقطع( چند مصراع) تقسیم می گردد، مانند :
در تمام طول شب ،
کاین سیاه سالخورد انبوه دندان هاش می ریزد،...
و یا
آن جهان افسا ، نهفته در فسون خود ،
از پی خواب درون تو ،
می دهد تحویل از گوش تو خواب تو به چشم تو ،...
پادشاه فتح بیدار است.
که مثلا سه مصراع " و آن جهان افسا...تا ... به چشم تو " اگر بی وقفه در وزن و بی تقسیم به صورت چند جمله ی پشت سر هم می آمد،پر طولانی و خسته کننده می شد.
۸- و سرانجام بالاخره باید مصراع در جایی خاتمه پیدا کند و مکث و وقف و اشباع حرکتی یا ثقیل کردن هجایی باشد که شعر (البته در بحور متساوی الارکان و متشابه الافاعیل) به صورت بحر طویلی در نیاید مگر قصد بحر طویل سرودن داشته باشیم که البته حسابش با اوزان نیمایی فرق دارد ...
[ بدعت ها و بدایع ... ص ۱۰۷ و ۱۰۸ و ۱۰۹:]
از نظر اخوان توجه به این نکته ها سبب می شود که شاعر پایان بتدی مناسبی برای مصراع هایش تدارک کند و در دام بحر طویل گویی و ... نیفتد .
حالا برای اینکه شما عملا ببینید که نیما در پایان مصراع هایش چگونه عمل کرده است وزن بند هایی از سه شعر او را جلوی مصرع ها می نویسیم
از شعر مهتاب
می تراود مهتاب فاعلاتن فع لات
می درخشد شبتاب فاعلاتن فع لات
نبیست یک دم شکند خواب به چشم کس و لیک فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلات
غم این خفته ی چند فاعلاتن فَعَلات
خواب در چشم ترم می شکند فاعلاتن فعلاتن فَعَلن
نگران با من استاده سحر فعلاتن فع لاتن فَعَلن
صبح می خواهد از من فاعلاتن فع لا تن
کز مبارک دم او آورم این قوم به جان باخته را بلکه خبر فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن فَعَلن
در جگر لیکن خاری فاعلاتن فع لاتن
از ره این سفرم می شکند فاعلاتن فعلاتن فَعَلن
نازک آرای تن ساق گلی فاعلاتن فعلاتن فَعَلن
که به جانش کشتم... فاعلاتن فع لن
مصرع هایی از" که می خندد که گریان است؟"
گذشتند آن شتاب انگیز کاران کاروانان مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعی (= فعولن )
سپر ها دیدم از آن ها فرو بر خاک مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلان
که از نقش وفور چهره های نامدارانی مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن
حکایت بودشان غمناک مفاعیلن مفاعیلان
بدیدم نیزه ها بیرون مفاعیلن مفاعیلان
به سنگ از سنگ چون پیغام دشمن تلخ مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلان
بدیدم سنگ های بس فراوان که فروافتاد مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلان
به زیر کوه همچون کاروان سنگ های منجمد بر جا مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن
چراغی جز دمی غمگین بر آن نوری نیفشانید مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلان
سری را گردش اشکی، فزون از لحظه ای آنجا نجنبانید. مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاغیلن مفاعیلان
کنون لیکن که از آنان نشانی نیست و آن جا مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن
همه چیز است در آغوش ویرانی و ویران است مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلان
که می خندد که گریان است ؟... مفاعیلن مفاعیلان
مصرع هایی از "پادشاه فتح"
در تمام طول شب فاعلاتن فاعلن
کاین سیاه سالخورد انبوه دندانهاش می ریزد فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فع
وز درون تیرگی های مزور فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن
سایه های قبر های مردگان و خانه های زندگان در هم می آمیزد
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن
فاعلاتن فع
و آن جهان افسا نهفته در فسون خود فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فع
از پی خواب درون تو فاعلاتن فاعلاتن فع
می دهد تحویل از گوش تو خواب تو به چشم تو . فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فع
پادشاه فتح بر تختش لمیده است. فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فع
بس شب دوشین بر او سنگین و بزم آشوب بگذشته، فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فع
لحظه ای چند استراحت را فاعلاتن فاعلاتن فع
مست بر جا آرمیده است... فاعلاتن فاعلاتن فع
ممکن است کسی بگوید که چرا تمام مثال ها از وزن های تک پایه یا مکررالارکان آورده شده است ؟ و از وزن های دوپایه یا بیشتر مثالی ذکر نشده است ؟ جواب معلوم است ، چون در وزن های تک پایه است که امکان اشتباه زیاد است اکثر کسانی که در عروض نیمایی کار کرده اند . در این وزن های تک پایه یا مکررالارکان با کوچکترین بی توجهی از عهدهی بستن مصراع های شعر خود بر نیامدهاند و به دام بحر طویل گویی افتاده اند همان ها که نیما به آن ها "بحرطویل ساز " می گوید.
حال اگر به ارکان پایانی مصراع های بالا توجه کنید می بینید که به ندرت ممکن است که رکن پایانی عینا تکرار رکن اصلی باشد به عنوان مثال در شعر "مهتاب" از مصراع هایی که نقل کردیم فقط دو مصراع در آخرین رکن به نوعی تکرار رکن اصلی است چراکه در آن ها هم به جای فَعَلاتن ، فع لاتن آورده که ثقل هجاهای بلند پی در پی اجازه نمی دهد که به مصراع بعدی نقل شود و در بقیهی موارد آخرین رکن محذوف است یعنی به جای فَعَلاتن ، فع لن یا فَعَلن آورده در جاهایی هم این رکن محذوف پایانی را در هجای آخر اشباع کرده است. یعنی به جای فع لن ، فع لات آورده است که نیم هجا از فع لن بیشتر است. در این موارد محذوف آوردن هجای آخر سبب شده است که مصراع ها از یکدیگر جدا باشند و مصرع بعدی خود را ادامهی مصراع قبلی نشان ندهد.
در شعر "که می خندد که گریان است؟" مسئله از شعر مهتاب حساس تر است زیرا این وزن هزج (مفاعیلن) با کوچکترین غفلتی به بحر طویل تبدیل می شود .لطفا ببینید که نیما چگونه مصراع ها را بسته است. در این سیزده مصراع که ما تقطیع کرده ایم فقط سه بار در رکن پایانی از "مفاعیلن" استفاده کرده است که مصراع قبل و بعد از آن ها به" مفاعیلان " ختم شده است. و این امر اجازه نمی دهد که او با یک مصراع دراز غیر قابل کنترل مواجه شود . همین وضع را در شعر "پادشاه فتح" می بینیم که از یازده مصراع آن نه مصراع به "فع" ختم می شود که سلسلهی فاعلاتن ها را قطع می کند یکی به "فاعلن "ختم می شود که آن هم همان کار را انجام می دهد فقط در مصراع سوم یک فاعلاتن کامل در رکن پایانی داریم که لزوم وقف و درنگ سبب آمدن آن است علاوه بر این، مصراع قبل و بعد از آن، چنان بسته شده اند که امکان به هم پیوستن سلسله ای از فاعلاتن ها را از بین رفته است.
نتیجه آن که عروض نیمایی پدیدهای کاملا مدون و اندیشیده شده است و گشایشی بسیار مهم در شعر فارسی است. و اگر ذهن شاعری آن را ملکه ی خود کند می تواند با توجه به این مطالب به خوبی از عهدهی آن برآید.
در بحث قبلی دربارهی وزنهای تک پایه یا مکررالارکان یا متشابه الارکان در عروض نیمایی بحث کردیم و به مسالهی پایان بندی مصراعها که در اوزان تک پایه بسیار مهم است پرداختیم. در این بحث به اوزان چند پایه میپردازیم. در این وزنها که از تکرار یک پایه یا رکن عروضی پدید نمیآیند خطر غلطیدن به بحر طویل گویی وجود ندارد جز در جاهایی که اشاره خواهیم کرد. بحر طویلها معمولا از وزنهای تک پایه تولید میشوند.
چیزی که دربارهی اوزان چند پایه [دو پایه یا بیشتر:] یا همان متناوب الارکان و مختلف الارکان مطرح میشود این است که در این وزنها استعداد گسترش وجود ندارد و عروض نیما در اوزان تک پایه جوابگوست نه در این وزنها. به اصطلاح در وزنهای مرکب که از ترکیب دو یا چند رکن متفاوت پدید میآیند توصیههای نیما صدق نمیکند.
در پاسخ باید گفت که اوزان چند پایه دو دستهاند :
۱- اوزان متناوبالارکان
۲- اوزان مختلفالارکان.
۱- اوزان متناوبالارکان ، وزنهایی هستند که از تناوب دو رکن پدید میآیند و دو دستهاند :
الف- وزنهایی که آرام و غیر خیزابی هستند
ب- وزنهایی که تند و خیزابی هستند
الف- وزنهایی را آرام و غیر خیزابی میگوییم که در آنها فاصلهی میان نیم مصراعها عمیق نیست و میتوان یک مصراع را بدون درنگ و یا با درنگ نامحسوسی خواند، مثل همین وزن مجتث (مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن ). این گونه وزنها که در عین حال صورت سالم و محذوف دارند گاهی مثل همین بحر مجتث هر دو صورت آن رایج است و در بعضی وزنها فقط یک صورت آن رایج است مثلا صورت محذوف آن.
این گونه وزنها در عروض نیمایی به آسانی وزنهای تک پایه گسترش پیدا میکنند. کافی است که تناوب دو پایه ادامه پیدا کند مثل مفتعلن فاعلات مفتعلن فاعلات مفتعلن فع که دو رکن نسبت به اصل اضافه دارد و یا مثل مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع که یک رکن و یک هجا نسبت به اصل اضافه دارد و صورت گستردهتری از وزن اصلی است. در عین حال صورت کوتاه این وزنها هم میتواند به راحتی مورد استفاده قرار گیرد. یعنی مانند وزنهای تک پایه تمام زحافات ممکن این وزنها هم میتواند در یک شعر نیمایی مورد استفاده قرار گیرد. چه کوتاهتر از اصل باشند چه بلندتر. مثل مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن که وزنهای مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن و مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع نیز از آن مشتق شدهاند. بعضیها چنین تصور میکنند که در این گونه وزنها عروض نیمایی در کوتاه آوردن مصراعها هیچ مشکلی ندارد، یعنی شاعری که میخواهد در این وزن شعر بگوید، بلندترین صورت مصراع او [مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن:] خواهد بود. در حالیکه صورت کوتاه آن، تنوع فراوانی دارد. حال آنکه همان طور که فبلا هم گفتیم شاعر میتواند همین وزن را توسعه دهد و مصرعهای بلندتر هم بیاورد. اینک به نمودار فرضی اختیار شاعر در این وزن نگاه کنید .
م
مف
مفا
مفاعل
مفاعلن فع
مفاعلن فَعَلن
مفاعلن فعلن
مفاعلن فَعَلات
مفاعلن فعلاتن
مفاعلن فعلاتن فع [= مف :]
مفاعلن فعلاتن فَعَل [= مفا :]
مفاعلن فعلاتن مفاع
مفاعلن فعلاتن مفاعلن
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن [ فع لن :]
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن
تذکر: بار دیگر تاکید میکنیم که در این وزنها هم راه گسترش همان است که در اوزان تک پایه وجود داشت یعنی شاعر میتواند ارکان مورد نظر را به صورت متناوب و به تعداد ضرور تکرار کند.
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن فع
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن مفا [= فَعل:]
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن مفاعلن
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
مفاعلن فعلاتن...
توجه- دوستان توجه داشته باشند که ما معتقدیم در وزنهای متناوب، دو رکن متناوب آن به عنوان یک واحد موسیقایی [ایقاع:] تکرار میشود به همین دلیل وقتی تناوب ارکان به هم بخورد نظام موسیقایی کار به هم میریزد. شاید بهندرت- در این وزنها- برای شاعر این موقعیت پیش بیاید که گسترش وزن را با تکرار یک پایه انجام دهد، مثلا به شکل مفاعلن فعلاتن فعلاتن فعلاتن مفاعلن فعلاتن یا مفاعلن فعلاتن مفاعلن مفاعلن مفاعلن فعلاتن. گرچه این امر روی کاغذ شدنی است اما اجرای عملی آن در شعر نیاز به تمرین و تسلط بسیار زیاد بر امر وزن و زبان دارد.
توجه- همان طور که پیش از این هم تذکر دادیم، وزنهای متناوب صورت سالم و محذوف دارند مثلا مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن صورت محذوف مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن است. همچنین مفتعلن فاعلات مفتعلن فع که صورت محذوف یا مقصور یا مجبوب مفتعلن فاعلات مفتعلن فاعلات (فاعلن) است. همچنین مستفعلن مفاعل مستفعلن فعل[= مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن:] و جز اینها ... هم جزء اوزان مثناوب دستهی اول هستند و با تکرار پایههای متناوب آنها گسترش مییابند. حال به نمودار فرضی دو وزن اخیر توجه میکنیم.
۱- مفتعلن فاعلات مفتعلن فع
م
مف
مفتعل
مفتعلن
مفتعلن فا
مفتعلن فاع
مفتعلن فاعلات
مفتعلن فاعلات فع[= مف:]
مفتعلن فاعلات مفتعل
مفتعلن فاعلات مفتعلن
مفتعلن فاعلات مفتعلن فع [= مف:]
مفتعلن فاغلات مفتعلن فاعلات
مفتعلن فاغلات مفتعلن فاعلات فع
مفتعلن فاعلات مفتعلن فاعلات مفتعل
مفتعلن فاعلات مفتعلن فاعلات مفتعلن
مفتعلن فاعلات مفتعلن فاعلات مفتعلن فع...
توجه- در عین حال در این وزن این امکان نیز وجود دارد که ار میانه باز شود و رکن فاعلات تکرار شود مثل:
مفتعلن فاعلات فاعلات مفتعلن فع
مفتعلن فاعلات فاعلات مفتغلن فاعلات مفتعلن فع
۲- مستفعلن مفاعل مسفعلن فعل ( = مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن)
م
مس (= فع)
مستف (= فاعل)
مسفعل
مستفغلن
مسثفعلن فع
مستفعلن فعل
مستفعلن مفاعل
مستفعلن مفاعل فع (= مس)
مستفعلن مفاعل فاعل (= مستف )
مستفعلن مفاعل مستفعل
مستفعلن مفاعل مستفعلن فع
مستفعلن مفاعل مسثفعلن فعل
* مستفعلن مفاعل مستفعلن مفاعل فاعل (= مستف)
مستفعلن مفاعل مستفعلن مفاعل مستفعل
مستفعلن مفاعل مستفعلن مفاعل مستفعلن فعل ...
حالا برای آنکه ببینیم این امر واقعا ممکن است مصرعهایی را در این وزنها نقل میکنیم که در آنها توسعهی ارکان با موفقیت اجرا شده است.
۱) مجتث مخبون ( مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن)
بیا به آب زنیم مفاعلن فعلن
دراین کرانه که حسرت درون کوچهی آن سرد سرد میلرزد
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
بیا به آب زنیم . مفاعلن فعلن
۲) مضارع اخرب مکفوف (مستفعلن مفاعل مستفعلن فعل)
ای صوفیان سرخوش میخانهی الست مستفعلن مفاعل مستفعلن فعل
ای لولیان مست به ایام کرده پشت به خیام کرده رو
مستفعلن مفاعل مستفعلن مفاعل مستفعلن فعل
ای عاشقان او مستفعلن فعل
راهم دهید آی ، پناهم دهید آی. مستفعلن مفاعل مستفعلن فعل
[مهدی اخوان ثالث:]
۳) منسرح مطوی منحور (مفتعلن فاعلات مفتعلن فع )
پنجره تنهاست مفتعلن فع
پنجره مشغول شانه کردن ذهنی است در سراسر کوچه
مفتعلن فاعلات مفتعلن فاعلات مفتعلن فع
ذهن بزرگی که از بهار به جا ماند مفتعلن فاعلات مفتعلن فع
میبینیم که این کار نه فقط در نظریه بلکه در عمل قابل اجراست و نه تنها در این وزنها بلکه در تمام وزنهایی که چنین وضعیتی دارند عملی است. اینک ببینیم در گروه دوم وضع چگونه است.
چیزی که دربارهی اوزان چند پایه [دو پایه یا بیشتر:] یا همان متناوب الارکان و مختلف الارکان مطرح میشود این است که در این وزنها استعداد گسترش وجود ندارد و عروض نیما در اوزان تک پایه جوابگوست نه در این وزنها. به اصطلاح در وزنهای مرکب که از ترکیب دو یا چند رکن متفاوت پدید میآیند توصیههای نیما صدق نمیکند.
در پاسخ باید گفت که اوزان چند پایه دو دستهاند :
۱- اوزان متناوبالارکان
۲- اوزان مختلفالارکان.
۱- اوزان متناوبالارکان ، وزنهایی هستند که از تناوب دو رکن پدید میآیند و دو دستهاند :
الف- وزنهایی که آرام و غیر خیزابی هستند
ب- وزنهایی که تند و خیزابی هستند
الف- وزنهایی را آرام و غیر خیزابی میگوییم که در آنها فاصلهی میان نیم مصراعها عمیق نیست و میتوان یک مصراع را بدون درنگ و یا با درنگ نامحسوسی خواند، مثل همین وزن مجتث (مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن ). این گونه وزنها که در عین حال صورت سالم و محذوف دارند گاهی مثل همین بحر مجتث هر دو صورت آن رایج است و در بعضی وزنها فقط یک صورت آن رایج است مثلا صورت محذوف آن.
این گونه وزنها در عروض نیمایی به آسانی وزنهای تک پایه گسترش پیدا میکنند. کافی است که تناوب دو پایه ادامه پیدا کند مثل مفتعلن فاعلات مفتعلن فاعلات مفتعلن فع که دو رکن نسبت به اصل اضافه دارد و یا مثل مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع که یک رکن و یک هجا نسبت به اصل اضافه دارد و صورت گستردهتری از وزن اصلی است. در عین حال صورت کوتاه این وزنها هم میتواند به راحتی مورد استفاده قرار گیرد. یعنی مانند وزنهای تک پایه تمام زحافات ممکن این وزنها هم میتواند در یک شعر نیمایی مورد استفاده قرار گیرد. چه کوتاهتر از اصل باشند چه بلندتر. مثل مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن که وزنهای مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن و مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع نیز از آن مشتق شدهاند. بعضیها چنین تصور میکنند که در این گونه وزنها عروض نیمایی در کوتاه آوردن مصراعها هیچ مشکلی ندارد، یعنی شاعری که میخواهد در این وزن شعر بگوید، بلندترین صورت مصراع او [مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن:] خواهد بود. در حالیکه صورت کوتاه آن، تنوع فراوانی دارد. حال آنکه همان طور که فبلا هم گفتیم شاعر میتواند همین وزن را توسعه دهد و مصرعهای بلندتر هم بیاورد. اینک به نمودار فرضی اختیار شاعر در این وزن نگاه کنید .
م
مف
مفا
مفاعل
مفاعلن فع
مفاعلن فَعَلن
مفاعلن فعلن
مفاعلن فَعَلات
مفاعلن فعلاتن
مفاعلن فعلاتن فع [= مف :]
مفاعلن فعلاتن فَعَل [= مفا :]
مفاعلن فعلاتن مفاع
مفاعلن فعلاتن مفاعلن
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن [ فع لن :]
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن
تذکر: بار دیگر تاکید میکنیم که در این وزنها هم راه گسترش همان است که در اوزان تک پایه وجود داشت یعنی شاعر میتواند ارکان مورد نظر را به صورت متناوب و به تعداد ضرور تکرار کند.
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن فع
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن مفا [= فَعل:]
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن مفاعلن
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
مفاعلن فعلاتن...
توجه- دوستان توجه داشته باشند که ما معتقدیم در وزنهای متناوب، دو رکن متناوب آن به عنوان یک واحد موسیقایی [ایقاع:] تکرار میشود به همین دلیل وقتی تناوب ارکان به هم بخورد نظام موسیقایی کار به هم میریزد. شاید بهندرت- در این وزنها- برای شاعر این موقعیت پیش بیاید که گسترش وزن را با تکرار یک پایه انجام دهد، مثلا به شکل مفاعلن فعلاتن فعلاتن فعلاتن مفاعلن فعلاتن یا مفاعلن فعلاتن مفاعلن مفاعلن مفاعلن فعلاتن. گرچه این امر روی کاغذ شدنی است اما اجرای عملی آن در شعر نیاز به تمرین و تسلط بسیار زیاد بر امر وزن و زبان دارد.
توجه- همان طور که پیش از این هم تذکر دادیم، وزنهای متناوب صورت سالم و محذوف دارند مثلا مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن صورت محذوف مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن است. همچنین مفتعلن فاعلات مفتعلن فع که صورت محذوف یا مقصور یا مجبوب مفتعلن فاعلات مفتعلن فاعلات (فاعلن) است. همچنین مستفعلن مفاعل مستفعلن فعل[= مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن:] و جز اینها ... هم جزء اوزان مثناوب دستهی اول هستند و با تکرار پایههای متناوب آنها گسترش مییابند. حال به نمودار فرضی دو وزن اخیر توجه میکنیم.
۱- مفتعلن فاعلات مفتعلن فع
م
مف
مفتعل
مفتعلن
مفتعلن فا
مفتعلن فاع
مفتعلن فاعلات
مفتعلن فاعلات فع[= مف:]
مفتعلن فاعلات مفتعل
مفتعلن فاعلات مفتعلن
مفتعلن فاعلات مفتعلن فع [= مف:]
مفتعلن فاغلات مفتعلن فاعلات
مفتعلن فاغلات مفتعلن فاعلات فع
مفتعلن فاعلات مفتعلن فاعلات مفتعل
مفتعلن فاعلات مفتعلن فاعلات مفتعلن
مفتعلن فاعلات مفتعلن فاعلات مفتعلن فع...
توجه- در عین حال در این وزن این امکان نیز وجود دارد که ار میانه باز شود و رکن فاعلات تکرار شود مثل:
مفتعلن فاعلات فاعلات مفتعلن فع
مفتعلن فاعلات فاعلات مفتغلن فاعلات مفتعلن فع
۲- مستفعلن مفاعل مسفعلن فعل ( = مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن)
م
مس (= فع)
مستف (= فاعل)
مسفعل
مستفغلن
مسثفعلن فع
مستفعلن فعل
مستفعلن مفاعل
مستفعلن مفاعل فع (= مس)
مستفعلن مفاعل فاعل (= مستف )
مستفعلن مفاعل مستفعل
مستفعلن مفاعل مستفعلن فع
مستفعلن مفاعل مسثفعلن فعل
* مستفعلن مفاعل مستفعلن مفاعل فاعل (= مستف)
مستفعلن مفاعل مستفعلن مفاعل مستفعل
مستفعلن مفاعل مستفعلن مفاعل مستفعلن فعل ...
حالا برای آنکه ببینیم این امر واقعا ممکن است مصرعهایی را در این وزنها نقل میکنیم که در آنها توسعهی ارکان با موفقیت اجرا شده است.
۱) مجتث مخبون ( مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن)
بیا به آب زنیم مفاعلن فعلن
دراین کرانه که حسرت درون کوچهی آن سرد سرد میلرزد
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
بیا به آب زنیم . مفاعلن فعلن
۲) مضارع اخرب مکفوف (مستفعلن مفاعل مستفعلن فعل)
ای صوفیان سرخوش میخانهی الست مستفعلن مفاعل مستفعلن فعل
ای لولیان مست به ایام کرده پشت به خیام کرده رو
مستفعلن مفاعل مستفعلن مفاعل مستفعلن فعل
ای عاشقان او مستفعلن فعل
راهم دهید آی ، پناهم دهید آی. مستفعلن مفاعل مستفعلن فعل
[مهدی اخوان ثالث:]
۳) منسرح مطوی منحور (مفتعلن فاعلات مفتعلن فع )
پنجره تنهاست مفتعلن فع
پنجره مشغول شانه کردن ذهنی است در سراسر کوچه
مفتعلن فاعلات مفتعلن فاعلات مفتعلن فع
ذهن بزرگی که از بهار به جا ماند مفتعلن فاعلات مفتعلن فع
میبینیم که این کار نه فقط در نظریه بلکه در عمل قابل اجراست و نه تنها در این وزنها بلکه در تمام وزنهایی که چنین وضعیتی دارند عملی است. اینک ببینیم در گروه دوم وضع چگونه است.
ب- وزنهای متناوب خیزابی:
مهمترین ویژگی این وزنها این است که میان نیم مصراعهای آنها درنگ عمیقی هست که معمولا اجازه نمیدهد که بتوانیم مصراعها را به پایههای وزنی کوچکتر تقسیم کنیم در واقع در این وزنها هر نیم مصراع یک واحد وزنی یا موسیقایی بسیط است، و قابل تجزیه به اجزای کوچکتر نیست ، چراکه اگر آنها را به اجزای کوچکتر تقسیم کنیم اجزای آن نشان دهندهی موسیقی مصراع نیست . مثلا وقتی که وزن مستفعلن فعولن (= مفعول فاعلاتن) را در نظر بگیریم. ترکیب دو رکن متناوب ، یک واحد موسیقایی ساخته که در عروض سنتی قابل تجزیه نیست زیرا، نه فعولن به تنهایی ربطی به موسیقی حاصل از ترکیب مستفعلن فعولن دارد نه مستفعلن. با وجود این، برخی از این وزنها هم در عروض نیمایی گسترش لازم را میپذیرند و موسیقی دیگری تولید میکند. و بعضی هم به هیچ وجه اجازهی شکستن واحدهای وزنی را نمیدهند مثلا شما نمیتوانید وزن فعلات فاعلاتن را بشکنید یا گسترش دهید زیرا ساختار نیم مصراعهای آن به گونهای است که به صورت تجزیه شده موزیک لازم و متناسب را پدید نمیآورند. این وزن را فقط میشود در حد یک نیم مصراع کوتاه کرد و یک نیم مصراع بلند.
فعلات فاعلاتن
فعلات فاغلاتن فعلات فاعلاتن
فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن
توجه- اگر تعداد فعلات فاعلاتنها را از سه تا بالاتر ببریم به دام یک شبه بحر طویل خواهیم افتاد یا بهتر است بیتعارف بگویم به دام یک بحرطویل که از ارکان متناوب پدید آمده، خواهیم افتاد و این، با غرض واضع این عروض، متناقض خواهد بود. نمونههایی که در این وزن داریم گواه ادعای ماست .
اگر این کبود خاموش سراچهی شیاطین
تن زهرگین به گلبرگ ستارگانش آراست
وگرم نسیم این شب
به درنگ نیلگون خواند
به نگاه آهوان
- بر لب چشمهسار- سوگند
که نشنوم حدیثی....
شفیعی کدکنی [درخت روشنایی:]
توجه- چیزی که در اینجا باید بگویم این است که دراین دسته وزنهای متناوب باید تجربه را میزان قرار داد. اگر وزنی عملا اجازهی گسترش داد، میشود آن را توسعه داد و اگر وزنی اجازه نداد، اصرار، نتیجهای جز تصنع و تظاهر- که نسبتی با هنر ندارند- نخواهد داشت. باز باید با تاکید بگویم: اینکه یک یا چند وزن خود را به دلخواه دوستان، مانند وزنهای تک پایه گسترده نمیشوند بلکه به شیوهای که امکانات ویژهی آنها اجازه میدهد عمل میکنند، دلیل نقض نظریهی عروضی نیما نیست- هر چند خود آن بزرگوار هم به این امر اشراف داشته است و اشاراتی به این اشراف دارد- چرا که نظریهها به گرایشهای عمده نظر دارند نه استثناها. مثلا وزن مستفعل مفعولن به راحتی قابلیت گسترش دارد ولی مفاعلن فاعلن اجازهی گسترش نمیدهد.
دوستان توجه داشته باشند که در وزن مستفعل مفعولن شاعر میتواند مستفعل را به مفعولن و مفعولن را هم به مستفعل تبدیل کند. یعنی به جای دو هجای کوتاه یک هجای بلند بیاورد یا به جای یک هجای بلند دو هجای کوتاه، که این کار به تکرار یکی از ارکان منتج میشود که با اصل وزن و اختیارات شاعری منافاتی ندارد.
مفعولن
مستفعل مفعولن
مفعولن مفعولن
مستفعل مفعولن فع
مستفعل مفعولن مستفعل فع
مستفعل مستفعل مفعولن مستفعل مفعولن
مستفعل مفعولن مفعولن مفعولن فع
و.......
نمونهی موفق در این وزن شعر "آزادی" از ه.ا.سایه است، نگاه کنید.
ای شادی مستفعل ( =مفعولن)
آزادی! مستفعل(= مفعولن)
ای شادی آزادی! مستفعل مفعولن
................
غمهامان سنگین است مفعولن مفعولن
دلهامان خونین است مفعولن مفعولن
از سر تا پامان خون میریزد مفعولن مفعولن مفعولن
ما سر تا پا زخمی مفعولن مفعولن
ما سر تا پا خونین مفعولن مفعولن
ما سر تا پا دردیم مفعولن مفعولن
ما این دل عاشق را مستفعل مفعولن
در راه تو آماج بلا کردیم مستفعل مستفعل مفعولن
وقتی که زبان از لب میترسید مستفعل مفعولن مفعولن
وقتی که قلم از کاغذ شک داشت مستفعل مفعولن مفعولن
حتی، حتی حافظه از وحشت در خواب سخن گفتن میآشفت.
مستفعل مستفعل مستفعل مفعولن مفعولن.
.............
پس در عمل میشود در عروض نیمایی کارهایی کرد که به هیچ وجه در عروض کلاسیک نمیشد به آن حتی فکرکرد .
....
۲- وزنهای مختلفالارکان
وزنهایی که مثل مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض) قابل توجیه به ارکان متناوب هستند مثل مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن که به صورت مستفعلن مفاعل مستفعلن مفا[ = فعل:] هم میتواند تقطیع شود- و ما از همین روش استفاده کردهایم.- یا همین وزن مفعول مفاعلن مفاعیلن که میتواند به صورت مستفعل فاعلات مستفعل (= مفعولن) تقطیع شود که نشان میدهد پایهی کامل [چهار رکنی :] آن متناوب بوده است که در عروض فارسی رایج نشده است. چرا که موزیک آن مختل و معلول است و قابل اجرا نیست.
همچنین است صورت محذوف همین وزن یعنی هزج مسدس مقبوض محذوف که حدیقهی سنایی هم در آن سروده شده است . مفعول مفاعلن فعولن = مستفعل فاعلات فع لن[= مستف = فاعل:] .
آنچه که باید در نظر داشته باشیم این است که ریشه و اصل تمام وزنهای مختلف الارکان را علیرغم عروض سنتی، میتوان به صورت متناوب توجیه کرد که در اثر تغییراتی که ارکان آنها پذیرفته به صورت حاضر درآمدهاند مثلا وزن فاعلاتن مستفعلن فاعلاتن مستفعلن که در زبان فارسی به صورت کامل و سالم چهار رکنی یا به سیاق عربی مثمن به کار نرفته است بلکه به صورت سه رکنی (مسدس) ساخته شده، که صورت سالم آن یعنی: فاعلاتن مستفعلن فاعلاتن هم مورد اقبال قرار نگرفته، برای همین آن را به صورت غیر سالم به کار بردهاند ، یعنی از فاعلاتن، فعلاتن ساخته اند، و از مستفعلن، مفاعلن. یعنی در هر دو رکن فاعلاتن و مستفعلن هجای بلند اول را کوتاه کردهند که این کار را خبن یا مخبون کردن میگفتند در نتیجه مانده: فعلاتن مفاعلن فع لن(= فعلن) یعنی خفیف مسدس مخبون محذوف یا اصلم که به صورت دیگری قابل توجیه نیست.
این گونه وزنها هم، در عروض نیمایی از میانه قابل گسترش هستند با تکرار دو رکن متناوب یا یکی از ارکان. در عین حال باید بدانیم که این وزن بخصوص در عروض نیمایی جزء زحافات وزن مجتث مخبون قرار میگیرد و به صورت مستقل مطرح نیست. به نمودار مجتث مخبون مراجعه کنید.
نگاهی به وزن شعر "در نور گلهای مهتابگون اقاقی" از دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی (م.سرشک)
در زیر باران ابریشمین نگاهت
بار گر
ای گل سایه ُرست چمنزار تنهایی من
چون جلگهی سبز و شاداب گشتم
در تیرگیهای بیگانه با روشنایی
همراز مهتاب گشتم .
امشب به شکرانهی بارش پرنثار نگاهت
ای ابر بارانی مهربانی
من با شب و جوی و ساحل غزل میسرایم
زین خشکسالان و بیبرگی دیرگاهان
تا جوشش و رویش لحظههای ازل میگرایم
در پردهی عصمت باغهای خیالم
چون نور و چون عطر جاری است
شعر زلال نگاهت
دوشیزهر از حقیقت....
[بخشی از شعر ، به نقل از آیینهای برای صداها ص۱۲۶ و ۱۲۷:]
این شعر در وزن مجتث سروده شده است. میدانیم که وزن مجتث از تکرار پایهی مستفعلن فاعلاتن به صورت متناوب پدید میآید که هم صورت سالم آن و هم صورت غیر سالم آن در زبان فارسی به کار رفته است و پرکاربردترین وزن شعر فارسی، یکی از زحافات آن است که مجتث مثمن مخبون محذوف است:
کمند سعدی اگر شیر بیشه صید کند تو در کمند نیایی که آهوی حرمی
وزن شعر "در نور گل ..." هم از همین مستفعلن فاعلاتن منشعب شده است. به این شکل که دو رکن اول آن به صورت مستفعلن فاعلاتن میآید. و سپس به صورت مخبون محذوف درمیآید. یعنی مستفعلن به فعولن تبدیل میشود* و این رکن فعولن پایهی گسترش وزن میگردد. و یک وزن بسیار دلنشین پدید میآورد در زیر ما دو بند آن را مینویسیم و وزنش را جلویش مینویسیم. شما با بررسی موضوع متوجه خواهید شد که عروض نیمایی از چه امکانات وسیعی برخوردار است، که تا به حال کمتر به آن توجه شده است.
در زیر باران ابریشمین نگاهت مستفعلن فاعلاتن فعولن فعولن
بار دگر مستفعلن
ای گل سایه رست چمنزار تنهایی من فاعلاتن فعولن فعولن فعولن فعولن
چون جلگهای سبز و شاداب گشتم مستفعلن فاعلاتن فعولن
در تیرگیهای بیگانه با روشنایی مستفعلن فاعلاتن فعولن فعولن
همراز مهتاب گشتم مستفعلن فاعلاتن
امشب به شکرانهی بارش پرنثار نگاهت مستفعلن فاعلاتن فعولن فعولن فعولن
ای ابر بارانی مهربانی مستفعلن فاعلاتن فعولن
من با شب و جوی و ساحل غزل میسرایم مستفعلن فاعلاتن فعولن فعولن.....
با توجه به آنچه که آمد نتیجه میگیریم که در وزنهای متناوب یا مختلفالارکان شاعر میتواند با تکرار یک پایه یا دو پایهی متناوب یا حتی شاخهای از یکی از ارکان مثل وزن بالا به گسترش وزن شعر خود بپردازد و مصرعهایش را در جایی تمام کند و ببندد که سخنش تمام میشود یا موقعیت مصرع ایجاب می کند.
----------------------------------------
* : مستفعلن چون مخبون شود به صورت مفاعلن درمیآید و مفاعلن چون محذوف شود به صورت مفاع ِ در میآید که برابر فعولُ است که آن هم اشباع میشود و به شکل فعولن درمیآید.
مهمترین ویژگی این وزنها این است که میان نیم مصراعهای آنها درنگ عمیقی هست که معمولا اجازه نمیدهد که بتوانیم مصراعها را به پایههای وزنی کوچکتر تقسیم کنیم در واقع در این وزنها هر نیم مصراع یک واحد وزنی یا موسیقایی بسیط است، و قابل تجزیه به اجزای کوچکتر نیست ، چراکه اگر آنها را به اجزای کوچکتر تقسیم کنیم اجزای آن نشان دهندهی موسیقی مصراع نیست . مثلا وقتی که وزن مستفعلن فعولن (= مفعول فاعلاتن) را در نظر بگیریم. ترکیب دو رکن متناوب ، یک واحد موسیقایی ساخته که در عروض سنتی قابل تجزیه نیست زیرا، نه فعولن به تنهایی ربطی به موسیقی حاصل از ترکیب مستفعلن فعولن دارد نه مستفعلن. با وجود این، برخی از این وزنها هم در عروض نیمایی گسترش لازم را میپذیرند و موسیقی دیگری تولید میکند. و بعضی هم به هیچ وجه اجازهی شکستن واحدهای وزنی را نمیدهند مثلا شما نمیتوانید وزن فعلات فاعلاتن را بشکنید یا گسترش دهید زیرا ساختار نیم مصراعهای آن به گونهای است که به صورت تجزیه شده موزیک لازم و متناسب را پدید نمیآورند. این وزن را فقط میشود در حد یک نیم مصراع کوتاه کرد و یک نیم مصراع بلند.
فعلات فاعلاتن
فعلات فاغلاتن فعلات فاعلاتن
فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن
توجه- اگر تعداد فعلات فاعلاتنها را از سه تا بالاتر ببریم به دام یک شبه بحر طویل خواهیم افتاد یا بهتر است بیتعارف بگویم به دام یک بحرطویل که از ارکان متناوب پدید آمده، خواهیم افتاد و این، با غرض واضع این عروض، متناقض خواهد بود. نمونههایی که در این وزن داریم گواه ادعای ماست .
اگر این کبود خاموش سراچهی شیاطین
تن زهرگین به گلبرگ ستارگانش آراست
وگرم نسیم این شب
به درنگ نیلگون خواند
به نگاه آهوان
- بر لب چشمهسار- سوگند
که نشنوم حدیثی....
شفیعی کدکنی [درخت روشنایی:]
توجه- چیزی که در اینجا باید بگویم این است که دراین دسته وزنهای متناوب باید تجربه را میزان قرار داد. اگر وزنی عملا اجازهی گسترش داد، میشود آن را توسعه داد و اگر وزنی اجازه نداد، اصرار، نتیجهای جز تصنع و تظاهر- که نسبتی با هنر ندارند- نخواهد داشت. باز باید با تاکید بگویم: اینکه یک یا چند وزن خود را به دلخواه دوستان، مانند وزنهای تک پایه گسترده نمیشوند بلکه به شیوهای که امکانات ویژهی آنها اجازه میدهد عمل میکنند، دلیل نقض نظریهی عروضی نیما نیست- هر چند خود آن بزرگوار هم به این امر اشراف داشته است و اشاراتی به این اشراف دارد- چرا که نظریهها به گرایشهای عمده نظر دارند نه استثناها. مثلا وزن مستفعل مفعولن به راحتی قابلیت گسترش دارد ولی مفاعلن فاعلن اجازهی گسترش نمیدهد.
دوستان توجه داشته باشند که در وزن مستفعل مفعولن شاعر میتواند مستفعل را به مفعولن و مفعولن را هم به مستفعل تبدیل کند. یعنی به جای دو هجای کوتاه یک هجای بلند بیاورد یا به جای یک هجای بلند دو هجای کوتاه، که این کار به تکرار یکی از ارکان منتج میشود که با اصل وزن و اختیارات شاعری منافاتی ندارد.
مفعولن
مستفعل مفعولن
مفعولن مفعولن
مستفعل مفعولن فع
مستفعل مفعولن مستفعل فع
مستفعل مستفعل مفعولن مستفعل مفعولن
مستفعل مفعولن مفعولن مفعولن فع
و.......
نمونهی موفق در این وزن شعر "آزادی" از ه.ا.سایه است، نگاه کنید.
ای شادی مستفعل ( =مفعولن)
آزادی! مستفعل(= مفعولن)
ای شادی آزادی! مستفعل مفعولن
................
غمهامان سنگین است مفعولن مفعولن
دلهامان خونین است مفعولن مفعولن
از سر تا پامان خون میریزد مفعولن مفعولن مفعولن
ما سر تا پا زخمی مفعولن مفعولن
ما سر تا پا خونین مفعولن مفعولن
ما سر تا پا دردیم مفعولن مفعولن
ما این دل عاشق را مستفعل مفعولن
در راه تو آماج بلا کردیم مستفعل مستفعل مفعولن
وقتی که زبان از لب میترسید مستفعل مفعولن مفعولن
وقتی که قلم از کاغذ شک داشت مستفعل مفعولن مفعولن
حتی، حتی حافظه از وحشت در خواب سخن گفتن میآشفت.
مستفعل مستفعل مستفعل مفعولن مفعولن.
.............
پس در عمل میشود در عروض نیمایی کارهایی کرد که به هیچ وجه در عروض کلاسیک نمیشد به آن حتی فکرکرد .
....
۲- وزنهای مختلفالارکان
وزنهایی که مثل مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض) قابل توجیه به ارکان متناوب هستند مثل مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن که به صورت مستفعلن مفاعل مستفعلن مفا[ = فعل:] هم میتواند تقطیع شود- و ما از همین روش استفاده کردهایم.- یا همین وزن مفعول مفاعلن مفاعیلن که میتواند به صورت مستفعل فاعلات مستفعل (= مفعولن) تقطیع شود که نشان میدهد پایهی کامل [چهار رکنی :] آن متناوب بوده است که در عروض فارسی رایج نشده است. چرا که موزیک آن مختل و معلول است و قابل اجرا نیست.
همچنین است صورت محذوف همین وزن یعنی هزج مسدس مقبوض محذوف که حدیقهی سنایی هم در آن سروده شده است . مفعول مفاعلن فعولن = مستفعل فاعلات فع لن[= مستف = فاعل:] .
آنچه که باید در نظر داشته باشیم این است که ریشه و اصل تمام وزنهای مختلف الارکان را علیرغم عروض سنتی، میتوان به صورت متناوب توجیه کرد که در اثر تغییراتی که ارکان آنها پذیرفته به صورت حاضر درآمدهاند مثلا وزن فاعلاتن مستفعلن فاعلاتن مستفعلن که در زبان فارسی به صورت کامل و سالم چهار رکنی یا به سیاق عربی مثمن به کار نرفته است بلکه به صورت سه رکنی (مسدس) ساخته شده، که صورت سالم آن یعنی: فاعلاتن مستفعلن فاعلاتن هم مورد اقبال قرار نگرفته، برای همین آن را به صورت غیر سالم به کار بردهاند ، یعنی از فاعلاتن، فعلاتن ساخته اند، و از مستفعلن، مفاعلن. یعنی در هر دو رکن فاعلاتن و مستفعلن هجای بلند اول را کوتاه کردهند که این کار را خبن یا مخبون کردن میگفتند در نتیجه مانده: فعلاتن مفاعلن فع لن(= فعلن) یعنی خفیف مسدس مخبون محذوف یا اصلم که به صورت دیگری قابل توجیه نیست.
این گونه وزنها هم، در عروض نیمایی از میانه قابل گسترش هستند با تکرار دو رکن متناوب یا یکی از ارکان. در عین حال باید بدانیم که این وزن بخصوص در عروض نیمایی جزء زحافات وزن مجتث مخبون قرار میگیرد و به صورت مستقل مطرح نیست. به نمودار مجتث مخبون مراجعه کنید.
نگاهی به وزن شعر "در نور گلهای مهتابگون اقاقی" از دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی (م.سرشک)
در زیر باران ابریشمین نگاهت
بار گر
ای گل سایه ُرست چمنزار تنهایی من
چون جلگهی سبز و شاداب گشتم
در تیرگیهای بیگانه با روشنایی
همراز مهتاب گشتم .
امشب به شکرانهی بارش پرنثار نگاهت
ای ابر بارانی مهربانی
من با شب و جوی و ساحل غزل میسرایم
زین خشکسالان و بیبرگی دیرگاهان
تا جوشش و رویش لحظههای ازل میگرایم
در پردهی عصمت باغهای خیالم
چون نور و چون عطر جاری است
شعر زلال نگاهت
دوشیزهر از حقیقت....
[بخشی از شعر ، به نقل از آیینهای برای صداها ص۱۲۶ و ۱۲۷:]
این شعر در وزن مجتث سروده شده است. میدانیم که وزن مجتث از تکرار پایهی مستفعلن فاعلاتن به صورت متناوب پدید میآید که هم صورت سالم آن و هم صورت غیر سالم آن در زبان فارسی به کار رفته است و پرکاربردترین وزن شعر فارسی، یکی از زحافات آن است که مجتث مثمن مخبون محذوف است:
کمند سعدی اگر شیر بیشه صید کند تو در کمند نیایی که آهوی حرمی
وزن شعر "در نور گل ..." هم از همین مستفعلن فاعلاتن منشعب شده است. به این شکل که دو رکن اول آن به صورت مستفعلن فاعلاتن میآید. و سپس به صورت مخبون محذوف درمیآید. یعنی مستفعلن به فعولن تبدیل میشود* و این رکن فعولن پایهی گسترش وزن میگردد. و یک وزن بسیار دلنشین پدید میآورد در زیر ما دو بند آن را مینویسیم و وزنش را جلویش مینویسیم. شما با بررسی موضوع متوجه خواهید شد که عروض نیمایی از چه امکانات وسیعی برخوردار است، که تا به حال کمتر به آن توجه شده است.
در زیر باران ابریشمین نگاهت مستفعلن فاعلاتن فعولن فعولن
بار دگر مستفعلن
ای گل سایه رست چمنزار تنهایی من فاعلاتن فعولن فعولن فعولن فعولن
چون جلگهای سبز و شاداب گشتم مستفعلن فاعلاتن فعولن
در تیرگیهای بیگانه با روشنایی مستفعلن فاعلاتن فعولن فعولن
همراز مهتاب گشتم مستفعلن فاعلاتن
امشب به شکرانهی بارش پرنثار نگاهت مستفعلن فاعلاتن فعولن فعولن فعولن
ای ابر بارانی مهربانی مستفعلن فاعلاتن فعولن
من با شب و جوی و ساحل غزل میسرایم مستفعلن فاعلاتن فعولن فعولن.....
با توجه به آنچه که آمد نتیجه میگیریم که در وزنهای متناوب یا مختلفالارکان شاعر میتواند با تکرار یک پایه یا دو پایهی متناوب یا حتی شاخهای از یکی از ارکان مثل وزن بالا به گسترش وزن شعر خود بپردازد و مصرعهایش را در جایی تمام کند و ببندد که سخنش تمام میشود یا موقعیت مصرع ایجاب می کند.
----------------------------------------
* : مستفعلن چون مخبون شود به صورت مفاعلن درمیآید و مفاعلن چون محذوف شود به صورت مفاع ِ در میآید که برابر فعولُ است که آن هم اشباع میشود و به شکل فعولن درمیآید.



دیدیم که عروض شعر فارسی مبتنی بر نظم و تساوی هجاهای مصراع هاست و طول مصراع ها هم ثابت است این ثابت بودن طول مصراع ها سبب مشکلات زیادی در شعر فارسی شده بود . مثلا اگر هر مصراع شعر از سه فاعلاتن تشکیل شده بود و حرف شاعر به اندازه ی چهار فاعلاتن بود او ناچار می شد یا حرفش را ناقص و ابتر بیاورد یا از گفتن آن چشم پوشی کند یا اینکه فاعلاتن چهارم را به مصراع دیگر منتقل کند و چون هر بیت او به اندازهی شش فاعلاتن فضا داشت و حرف شاعر در فاعلاتن چهارم تمام می شد او باید دو فاعلاتن باقی مانده را هم پر می کرد یا اگر بر عکس شاعر به اندازه ی مثلا هشت فاعلاتن حرف داشت و فضای بیت او شش فاعلاتن بود باقی ماندهی حرفش را چه می کرد؟ باید به بیت بعد موقوف می کرد . و این خودش مشکلات زیادی را تولید می کرد. نیما می گوید : " شعرای قدیم اگر آثارشعریشان را از نقطه نظر وزن و ارتباط آن با احساسات و حالات مختلف تجزیه کنیم آزادی حرف زدن را به [سنن:] و قواعد نقلی فروخته بودند . در بسیاری از موارد محتاج بودند که مطلب شعری خود را تمام کنند، ولی قافیه و الفاظ تمام نشده بود . آن وقت به واسطهی یک اجبار بیجا و بی مناسبت ، وقتی وسط بیت یا مصراعی بودند ، مجبور بودند تا ؟آخر بیت یا مصراع را پر کنند ، معلوم است از چه چیزها ... برای این که مقدار های هجایی –یا مقدارهای صوت – و کلمات باهم وفق پیدا کند ، شاعر یک دسته لفظ را مصالح کار خود می ساخت بعد آن ها را (به شکلی که ضمنا زننده هم نباشد ) با مراقبت کامل و گاهی با زحمت زیاد ، در شکم و سوراخ های مطلب می گنجاند و نیز در مواقعی که شاعر نمی خواست مطلب شعری خود را تمام کند عکس این قضیه صدق می کرد..."به ابیات زیر از سوزنی سمرقندی توجه کنید :
شادمان باد مجلس مستو-
- فی مشرق حمید دی الجو –
- هری آن صدر کز جواهر ال –
- فاظ او اهل دین و دانش و دو –
- لت تفاخر کنند....
یا در بیت زیر از مولوی
عاقل آن باشد که عبرت گیرد از –
- مرگ یاران و بلای محترز
می بینیم که در این ابیات چون افاعیل مصراع ها و ابیات تمام شده بقیهی مطلب به مصراع و بیت بعدی موقوف شده است . هرچند این امر در شعر کلاسیک به نوعی عیب محسوب می شد ولی عیبی رایج بود و معمولا شاعران گاهی به آن تن می دادند . همچنین به بیت زیر از حافظ نگاه کنید :
دی پیر میفروش که ذکرش به خیر باد گفتا بنوش باده غم دل ببر زیاد
سخن شاعر این است که : " دی (دیروز) پیر میفروش گفتا بنوش باده غم دل ببر زیاد " اما این سخن نمی تواند تمام افاعیل دو مصراع را پر کند. از این جهت شاعر برای نیم مصراعی که کم دارد باید فکری کند. خوب ، نبوغ حافظ مسئله را به نحو احسن حل می کند و عبارت " که ذکرش به خیر باد " را که جمله ی معترضه است در آن قسمت خالی می ریزد و آن جا را پر می کند . ظاهرا عیبی ندارد اگر شاعری از پیر میفروش یاد نیکی بکند . اما اگر افاعیل اجازه نمی دادند هم قادر بود این کار را بکند ؟ نه . علاوه بر این ، عبارت " که ذکرش به خیر باد " حشو است و هیچ چیزی به آنچه که شاعر می خواسته بگوید اضافه نمی کند
فقط فضایی را که نباید خالی می ماند به خوبی پر کرده است.یکی از کارهایی که نیما در عروض خود انجام داده است - یکی از مهمترین کار ها – این است که شاعر را از این محدودیت ها خلاص کرده است . در مورد شعر حافظ ، ما اگر ، توصیهی نیما را به کار بندیم ، یعنی اضافات را کنار بگذاریم و در آن جا که شاعر احتیاج دارد وقفی کند و سکوتی محسوس آنجا هست مصراع را تمام شده تلقی کنیم همان چیزی می شود که نیما می خواست :
دی پیر میفروش ،
گفتا بنوش باده غم دل ببر زیاد.
پس در عروض کلاسیک شاعران مختار و مجبور بودند که " در هر جای که وزن پُر شد ، مصراع را تمام کنند و یا آن قدر سخن را ادامه دهند که وزن پرشود." [ اخوان – بدعت ها و بدایع ... – ۱۱۲:] نیما با بر داشتن قید تساوی از مصراع های شعر فارسی " دست شاعر را در سرودن شعر بازکرد بی آن که از زیبایی موسیقایی وزن قدیم بکاهد. در این وزن که با طبیعت زبان سازگارتر است ، شاعر مجبور نیست برخلاف طبیعت زبان جمله هایش را مساوی بیاورد تا در مصراع های مساوی بگنجد ، زیرا در این گونه وزن ، مصراع جایی تمام می شودکه کلام خاتمه یابد یا نفس تازه کردن یا تاکید و غیره... لازم باشد " [دکتر وحیدیان کامیار :] مثلا اگر شعر شما در بحر رمل است لازم نیست که فاعلاتن های شما در مصرع ها برابر باشند در یک مصراع می توانید به اندازهی یک فاعلاتن بیاورید و در دیگری دو یا سه یا چهار فاعلاتن ، و در سومی حتی نیمی از یک فاعلاتن را به عنوان مصراع داشته باشید. به مصراع های زیر از شعر خانه ام ابری است " از نیما نگاه کنید.
خانهام ابری است فاعلاتن فاع
یک سره روی زمین ابری ست با آن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن
از فراز گردنه خرد و خراب و مست فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فع
باد می پیچد فاعلاتن فع
یک سره دنیا خراب از اوست فاعلاتن فاعلاتن فاع
و حواس من فاعلاتن فع
آی نی زن که تو را آوای نی برده است دور از ره کجائی؟ فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن
فاعلاتن
خانه ام ابری ست فاعلاتن فاع
* دوستان اگر این مصراع ها را تقطیع هجایی کنند ، خواهند دید که در موارد بسیاری شاعر از اختیار بلند تلفظ کردن مصوت کوتاه استفاده کرده است همچنین در مواردی از اختیار حذف همزه بهره برده است.
با توجه به این مصراع ها میبینیم که شاعر تساوی طولی مصراع ها را رعایت نکرده است . اما نظم موجود میان هجا ها را با دقت ، درست مثل شعر کلاسیک رعایت کرده است در این جا نیما با حفظ هستهی مفید عروض سنتی ، بخش نامفید آن را کنار گذاشته و یک نظام عروضی جدیدی پدید آورده است . که اساس تقطیع آن همان عروض سنتی است . اما اتفاقات جالبی در آن روی داده است . به عنوان مثال دوستان به خاطر دارند که در بارهی گروه های وزنی به اشاره صحبتی کردیم و گفتیم هر گروه وزنی که از تکرار یک پایه پدید آمده باشد در عروض سنتی می تواند به صورت بالقوه دوازده و در پایه های سه هجایی ، نه وزن تولید کند . که هر کدام از آن ها وزن مستقلی هستند و در زبان فارسی این امکان وجود ندارد که شاعر بتواند از دو گرایش وزنی همپایه در یک شعر استفاده کند . چون این کار را عیبی بزرگ می دانستند و به منزلهی جهل و عدم آگاهی از علم عروض تلقی می شد مثلا در بیت زیر قائم مقام فراهانی از سه فاعلاتن استفاده کرده است :
باز باغ از فرّ فروردین جوان شد گلستان چون روی یار دلستان شد.
مولوی هم در بیت زیر از سه فاعلاتن استفاده کرده است با این تفاوت که در سومین فاعلاتن هجای آخر "تن" را حذف کرده است .
بشنو این نی چون حکایت می کند از جدایی ها شکایت می کند.
در عذروض سنتی این دو شعر در دو وزن کاملا متفاوت سروده شده اند که از یک خانواده اند ، و شاعر اولی حق ندارد در جایی از شعر خود مصراعی بیاورد که هجایی از آخر آن افتاده باشد . شعر او فقط باید بر وزن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن [─ ں ─ ─ ⁄ ─ ں ─ ─ ⁄ ─ ں ─ ─ :] باشد و شاعر دوم هم نمی تواند رکن آخر را فاعلاتن کامل بیاورد شعر اوهم فقط باید فاعلاتن فاعلاتن فاعلن [─ ں ─ ─ ⁄ ─ ں ─ ─ ⁄ ─ ں ─ :] باشد که در این مورد باید گفت که مولوی در مثنوی خود پنجاه و دو هزار بار این قالب را بدون تخطی تکرار کرده است . حال آن که در نظام عروضی نیما این دو وزن و همهی زحافات وزن رمل می تواند در یک شعر مورد استفاده قرار گیرد به عبارت دیگر نیما امری را که در عروض سنتی محال بود در عروض خود به آسانی ممکن کرد و از هر وزنی که از تکرار یک پایه تشکیل می شود به جای وزن های متعدد فقط یک وزن ایجاد کرد که در آن تمام زحافات وآنواع آن در یک شعر همنوایی کرده یک موسیقی کامل عروضی را ایجاد کرده اند . از این جهت است که وزن شعر ها در عروض نیمایی پرباری و تنوع موسیقایی سمفونیک پیدا می کنند. گویی انسان به یک موسیقی با شکوه که با ساز های متنوعی نواخته می شود گوش می سپارد.
واقعیت این است که در عروض نیمایی از تنوع بیرونی وزن شعر فارسی کاسته می شود مثلا اگر نُه گروه وزنی در غروض سنتی صد و دو وزن بالقوه تولید می کنند ، در عروض نیمایی تمام این صد و دو وزن به اضافهی زحافات بیشمار جدیدی که فقط در عروض نیمایی امکان بروز و ظهور پیدا می کنند فقط نه وزن تولید می کنند . این کاهش بیرونی به نفع پرباری درونی وزن شعر تمام می شود. در حالیکه از هر مصراع شعر نیمایی موزیک خاصی شنیده می شود که در هماهنگی با کل موسیقی شعر است . از این جهت است که وزن هر قطعه شعر نیمایی از دیگری متفاوت است مثلا اگر دو شعر هر دو در وزن رمل سروده شده باشند موسیقی عروضی آن دو از هم متفاوت خواهد بود چرا که آن ها در هر مصراعی موزیکی متفاوت از یک دیگر تولید خواهند کرد زیرا تعداد فاعلاتن ها در مصراع های آنها برابر نخواهد بود. چرا که شاعر تابع چنین ضرورتی نیست.
به مصرع های زیر که از دو شعر نیما انتخاب شده اند توجه کنند.
... مرغ آمین درد آلودی است کاواره بمانده
رفته تا آن سوی این بیدادخانه
بازگشته رغبتش دیگر ز رنجوری نه سوی آب و دانه ،
نوبت روز گشایش را
در پی چاره بمانده.
[ منظومهی مرغ آمین :]
مانده از شب های دورادور
برمسیر خامش جنگل
سنگچینی از اجاقی خرد
اندر او خاکستر سردی،
همچنان کاندر غباراندودهی اندیشه های من ملال انگیز
طرح تصویری در آن چیزی
داستانی حاصلش دردی...
[اجاق سرد :]
همان طور که می بینید این شعرها هر دو در وزن رمل (فاعلاتن) سروده شده اند ولی آهنگ و موسیقی آنها کاملا از یکدیگر متفاوت است . در حالیکه در عروض سنتی چنین نیست . این که منطق الطیر عطار و مثنوی معنوی مولوی هر دو در یک وزن سروده شده اند امری که بلافاصله قابل تشخیص است .چون موسیقی عروضی هر دو شعر درست مثل هم است.در واقع در عروض نیمایی ظاهرا ما با تجمیع اوزان همپایه مواجهیم در حالیکه در اصل تنوع وزنی از حالت مکانیکی گذشته خارج شده به امری کیفی تبدیل می شود و وزن هر قطعه از دیگری متفاوت می شود . از این جهت است که نیما می گوید: "...روی هم رفته ما از هر قطعه متوقع وزنی مخصوص هستیم." در همین راستاست که در جای دیگری می گوید: "... در دفتر عروض من یک مصراع یا دو مصراع هر قدر هم که منظوم باشد ، حاکی از وزن ناقصی بیش نیست. چند مصراع متوالی و به اشتراک هماند که وزن مطلوب را به وجود می آورند." [ در بارهی شعر و شاعری ص ۳۴۶:]
حالا می شود مقصود نیما را از جمله های بالا فهمید که از نظر او مجموعهی چند مصراع است که می تواند یک نظم موسیقایی را تولید کرده به ذهن برساند و قطعا این با تکرار بستهی تعداد معینی از افاعیل عروضی بر نمی آید . مثلا اگر شما هزار بار هم "فعولن فعولن فعولن فعولن " را پرکنید از آن گونه وزن و موزیکی که مد نظر نیماست خبری نخواهد بود بلکه این موزیک و موسیقی مورد نظر نیما، از ترکیب به قول خود نیما تونیک ها و روتونیک های وزن شعر پدید می آید آنجا که صداهای مختلف در یک هماهنگی جادویی موسیقی نهایی وزن شعر را پدید میآورند. خودش می گوید: " این نظم طبیعی در نظر من با این ارتباط دارد که تا چه اندازه سازنده برای هر فطعه ی شعرش با خود هست و می نواند باشد و در عین حال هستی او از حیث نشانه هایی که از خارج می دهد با وضوح تر است. برای منظم سرودن و شبیه به کار اتفاقی کار نکردن ، تا جه اندازه کار کشته است. پس از آن تا چه اندازه طبع او مهیا و در سر حال است ، یعنی حالی که مناسب با سرودن شعر است و در برداشت وزن شعر او تاثیر دارد تا بتواند آن حرکت ها و حالت ضمنی را دست به دست در یابد و از دست ندهد تونیک ها و روتونیک های وزن شعر خود را با جان و جلا و با قوت رسوخ به میان بگذارد . به آکورد های لازم راه ورود داده آن ها را به جای مطمئن و بی تزلزل خود بنشاند. بالاخره تنالیته با تناسب تر و آرمنی لازم و مطبوع را (که مجموع کلی وزن شعر او شناخته می شود) در شعر به وجود بیاورد. [در بارهی شعر و شاعری ص ۳۴۴:]
پس می بینبیم که این کار یعنی کوتاه و بلند کردن مصراع ها را کاملا آگاهانه انجام داده است و با کاری که او انجام داده است عروض فارسی از کیفیت موزیکی پربارتری برخوردارشده است.