انجمن شعر discussion
كارگاه شعر
>
دلگیر/بابک کامکار
date
newest »


مثل شبهای بلند کودکی های دور
دلگیرم...
غمگینم
.
.
.
و شعرت غمگین تر از تو
که
آیینه ایست
رو در روی تو
.
.
.
پرده افکن
رو به آیینه ای دیگر
لبخند شو
امیدی دیگر
ماندگار باش
در لحظه به لحظه های
که باد دلگیرانه هایت
را چو برگ ...
می برد با خود .
ArEzO.... wrote: "پرده افکن
رو به آیینه ای دیگر
لبخند شو
امیدی دیگر
ماندگار باش
در لحظه به لحظه های
که باد دلگیرانه هایت
را چو برگ ...
می برد با خود..."
من همين رو كافي ميدونم و زيبا.
ممنون آرزو جان
رو به آیینه ای دیگر
لبخند شو
امیدی دیگر
ماندگار باش
در لحظه به لحظه های
که باد دلگیرانه هایت
را چو برگ ...
می برد با خود..."
من همين رو كافي ميدونم و زيبا.
ممنون آرزو جان
بابك جان توي شعرت اگه بين پرم و غمگينم" ، و رو حذف كني فكر ميكنم هيچ اشكالي كه پيش نمياد هيچ روان تر هم خوانده ميشه
در قسمت بعدي اش "به شعرهایم خواهم سپرد تو را
و اینکه ناتمام خواهند شد "
نظر من اينه كه اگه تبديل بشه به " و تو را به شعرهايم خواهم سپرد
كه ناتمام خواهند شد"
و در آخرين خط كلمه " شايد " حذف بشه كه صلابت شعر رو نشون بده
آهنگين تر خواهد شد
( البته فقط نظر بود) كه صلاح شعر خويش شاعران دانند
;)
قلمت همواره زيبا
در قسمت بعدي اش "به شعرهایم خواهم سپرد تو را
و اینکه ناتمام خواهند شد "
نظر من اينه كه اگه تبديل بشه به " و تو را به شعرهايم خواهم سپرد
كه ناتمام خواهند شد"
و در آخرين خط كلمه " شايد " حذف بشه كه صلابت شعر رو نشون بده
آهنگين تر خواهد شد
( البته فقط نظر بود) كه صلاح شعر خويش شاعران دانند
;)
قلمت همواره زيبا

با تاريخ شعرها تحول وپيشرفت به خوبي قابل ملاحظه است
خيلي زيبا بود.احساسات در قالبي زيبا بيان شده بودند
در باره "شايد" با آزاده عزيز موافقم ولي در قسمت هاي ديگه من مشكلي با بيان شما ندارم.البته اين هم يك نظر شخصيه ونه فني
پيروز باشي

سپاسگزارم آزاده جان به خاطر نقد خوبت
و شرمنده میکنی همشهری گلم
البته اگه پاسخی برا پیشنهادها و نقدهاندارم
برای اینه که معتقدم وقتی
مطلبی نقد میشه بزرگترین احترام
و بیشترین توجه به اون شده
حال اگه در صدد پاسخ باشی
یعنی داری دفاع میکنی
و اگه دفاع کنی
یعنی پاتو کردی توی یه کفش
که مطلبم مشکلی نداره
در حالیکه هیچ چیزی کامل
نیست چه رسد به چنین مطالبی از کسی مثل من
به هر حال از احترام و توجهتون بی نهایت سپاسگزارم
سبز باشید...
مثل شبهای بلند کودکی های دور
دلگیرم...
غمگینم
مثل گریه های روزهای شش سالگی
پرم و غمگینم
خواهانم باش گمشده ی دور از دست
و اینکه تمام خواهم شد
به شعرهایم خواهم سپرد تو را
و اینکه ناتمام خواهند شد
و بعدها اندکی بر واژه های ساده اش
اشک خواهند ریخت
و این شاید کافیست...
فروردین85