انجمن شعر discussion
كارگاه شعر
>
شبدرها
date
newest »
newest »
مرسي ياسميناي عزيزم
اگه راستشرو بخواهي دوست داشتم اينو
ولي كمي بايد روي وزنش كار كني
مثلا من بجاي " که چرخان پروازم دهد " ترجيح دادم بخونم كه پروازم دهد چرخان
اينطوري خطهاي قبلش رو آهنگ دار تر ديدم ولي خوب با دو خط آخر جور در نيومد.
من چيز بيشتري به ذهنم نرسيد ولي در كل ازش خوشم اومد
مرسي
اگه راستشرو بخواهي دوست داشتم اينو
ولي كمي بايد روي وزنش كار كني
مثلا من بجاي " که چرخان پروازم دهد " ترجيح دادم بخونم كه پروازم دهد چرخان
اينطوري خطهاي قبلش رو آهنگ دار تر ديدم ولي خوب با دو خط آخر جور در نيومد.
من چيز بيشتري به ذهنم نرسيد ولي در كل ازش خوشم اومد
مرسي
مرسی عزیزم که دوسش داشتیمیدونم درست میگی اما از جهت تکیه بر گویش کلمه .. چرخان را مبتدا گذاشتم بخاطر تاثیر گذاری حالت آوایی و حسی
اگه پرواز اول میاوردم از حس چرخیدن دور میشدم
مرسی
No Leaf Clover.... viva Metallica!!! \m/البته می دونم که از نظر شما ربطی نداشت، ولی از نظر من داشت!!! :دی
یاسمینای عزیز
ذوق خوبی بود این شعر
تازه و لطیف
اما احساس شاعرانگی نداشت
یعنی منه خواننده معمولی رو جذب نکرد
اما از اینکه شعر می گویید تحسینتان می کنم
هرکسی نمی تواند
ذوق خوبی بود این شعر
تازه و لطیف
اما احساس شاعرانگی نداشت
یعنی منه خواننده معمولی رو جذب نکرد
اما از اینکه شعر می گویید تحسینتان می کنم
هرکسی نمی تواند
درودمن متاسفانه هیچ ذهنیتی از کارهای قبلی شما و زبان شعرتون نداشتم و سخت بود که از کجا شرو کنم..
باز هم میگم من بیشتر در حیطه غزل مطالعه دارم و نمیتونم کارشناسانه تر در مورد کارهای سپید اظهار نظر کنم
فکر کنم 8 یا 9 بار خوندمش پشت سر هم ، و در تکرارهای آخر بود که به نسبیتی از احساس شعر شما رسیدم
بنظرم میشه روان تر و موزون تر سرود ، و این نظر شخصی منه
:
شعری که در سه چهار سطر خلاصه میشه باید چنان درون مایه ای داشته باشه که دل خواننده ش رو بلرزونه،عین رباعی که باید در دو بیت معجزه کنی در این صور از سروده ها نیز باید با تمام حست خوانندتو جذب کنی
با این اوصاف میشه بهتر کار کرد،در هر نگاه حسی که در شعرتون بود قابل ستایشه
بدرود
سلام عزیزشعر کوتاه خوبی بود اما نگاه عمیق تر در شعر به جذابیت کار اضافه می کنه همچنین استفاده از کشفیات بکر در شعر.
به طور مثال می برد به اندیشه های دور بسیار گزاره ی تکراری است شما می تونستید با خلاقیت خواننده رو به جلوه ی بهتری از اندیشیدن اشنا کنید.برای همین کار حال و هوای احساسی به خودش گرفته و دچار اندکی خیال بافی شده در صورتی که ما در شعر احتیاج به تخیل و دید قوی نسبت به اطراف داریم.
پاینده باشی دوست عزیز
شاعردودنیای متفاوت راترسیم می کند
دنیای تکراری شبدرهای سه پر
ودنیای نیاز به دگرگونه کی که
دراندیشه شاعربه آینده دورمعطوف است
بال پرواز وچرخان بسوی آسمان
که گشایشی به فراخنای آزادی ورهایی است
شاعر این پرواز را ازآسمان می طلبد
تداوم ابیات
"که چرخان پروازم دهد
درمسیر باد
بر فراز اندیشه های دور
و..گشوده شود درهای آسمان"
منطقی تربه نظر میرسد
واما رنگ سبز وآسمان آبی وبیکران تصویری زیبا را ترسیم می کند
بال پرواز اندیشه انسانی شاعر پرتوان باد..
دنیای تکراری شبدرهای سه پر
ودنیای نیاز به دگرگونه کی که
دراندیشه شاعربه آینده دورمعطوف است
بال پرواز وچرخان بسوی آسمان
که گشایشی به فراخنای آزادی ورهایی است
شاعر این پرواز را ازآسمان می طلبد
تداوم ابیات
"که چرخان پروازم دهد
درمسیر باد
بر فراز اندیشه های دور
و..گشوده شود درهای آسمان"
منطقی تربه نظر میرسد
واما رنگ سبز وآسمان آبی وبیکران تصویری زیبا را ترسیم می کند
بال پرواز اندیشه انسانی شاعر پرتوان باد..
سلام عزیز قشنگ بود
تا جایی که اطلاع دارم شبدر سه پر نماد شانس و خوشبختی است . و متوجه منظور شما از چهار پر بودن این شبدر نشدم
و دیگر اینکه اشعار کوتاه معمولا باید بتونن تمام حرفشون رو همراه با انتقال حس، قوی تر از این بیان کنند
موفق باشید
...
یاسمینای عزیزمن قلمت را خوب می شناسم
و از استعداد و ذوقی که در آن و در قلبت نهفته است کاملا مطلعم
فقط این مطالب که می نویسم به عنوان یک خواننده نیمه حرفه ای در نظر بگیر
من عاشق این سبک نوشتن و خواندنم
ولی فکر می کنم خواننده لذت بیشتری می بره که چیزی که بعنوان شعر جلوشه
غیر از نثر روان نظم هم داشته باشه
و کلمات هنگام بیان ضرب آهنگ داشته باشن
و هروقت اونارو ب خودش تکرار می کنه ضرب آهنگشون اون و سر ذوق بیاره.
امیدوارم منظورم و خوب گفته باشم
اوه راستی مفهوم شعرت و خیلی دوست داشتم
کلمات روون در کنار هم روان بودند.
قلمت سبز دوست من
به نظر من از لحاظ تصویر سازی دو بند آخر یه ذره میلنگه مثلا به جای بر فراز میشد گفت در میان. و این جوری حس میشه که در مسیر باد درهای آسمان همیشه گشوده است و گرنه باد اون مفهوم وزندگی رو نداره پس این بند چندان مفهومی نداره.و در ضمن ربط موضوعی با بقیه بندها نداره. بندهای یک شعر چه کلاسیک باشند چه سپید باید مثل دونه های یک تسبیح به هم متصل باشند. البته چون خودمم گاهی ناپرهیزی هایی تو این زمینه میکنم میدونم که آدم وقتی میگه از ته دلش میگه و برای خودش عزیزه.ممنون ازت در کل تصویر شاعرانه ای بود.
با این نقدهایی که دوستان فرمودن موافقمشعر سپید باید جای خالی وزن و قافیه رو با تصویر قدرتمند ، مفهوم و فضای بکر پر کنه
و...
کلمات به کار رفته برای رسوندن مفهوم مورد نظر زیاد به نظر می رسه می شد کمتر باشه و هرچه موجزتر بهتر
دو سطر اول یک جمله خبریه که حس خاصی در خواننده ایجاد نمی کنه و همون اول درگیر نمیشی
شبدر چهار پر نمی دونم نماد چیه و منظور رو نمی رسونه
"بر فراز اندیشه های دور"
خیلی کلیشه ایه
باز توضیح بقیه یعنی دو سطر آخر چیز خاصی رو اضافه نمی کنه
ببخشید با بی رحمی شعر رو پاره پاره کردم رسالت نقد همینه
البته ملطفت این نکته هستم که فضای این شعر چقدر برای شاعرش نکته داره و تخیل زاست
اما باید اگر نه با تمام مخاطبین دست کم با اکثرشون بتونه این ارتباط رو برقرار کنه
به شاعر محترم میشه تبریک گفت به خاطر مفهوم خوبی که قصد بیانش رو داشتن و اینکه جدی گرفتن این کار رو و شعر رو به دست نقد سپردن
از اندیشه ای که پشت این سطرهای کوتاه بود لذت بردم
موفق تر باشید
شعر شما یک تقاضا از جنسی دیگر است. مضمون در شعر هرچه که باشد باید در تصویر سازی ای بر پایه تخیل و صور خیال و یا تعین بر پایه واقعیات خواننده را همساز کند.شعر سپید بی آنکه در چارچوب عروض و قافیه و وزن گرفتار شود با آهنگ درونی کلمات و صنایع ادبی روح نواز فرق بین شعر و متن را مشخص می کند.
شعر شما از لحاظ مضمون خواننده را درگیر می کند اما این درگیری بیهوده است چرا که پایان کار چیزی به دست خواننده نمی دهد تا یا سرخوش و شادان شود و یا اینکه چراغی برای روشن شدن راهی برایش باشد.
شعر به خاطر کوتاهی در ورطه زیاده گویی و پرگویی نیافتاده است اما آنقدر کوتاه است که نمی شود فهمید چه می گوید و وقتی هم حدس هایی زده می شود که چه گفته است پاسخ می آید که چی؟ کدام تصویر را برای من خواننده تداعی می کند؟ کدام راه را نشانم می دهد؟ بر ندانسته هایم کدام دانسته را می افزاید؟ کدام دانستنی ام را یاد آورم می کند مبادا که مغفول باقی بماند؟ هیچ.
از طرفی کدام صنعت ادبی؟ کدام زیبایی شاعرانه باز هم آنقدر اندک است که شعرتان را در ذهن ماندگار نمی کند.
البته مشق شعر مثل مشق عشق است. هر چه بیشتر نوشته شود حزن و جاودانگیش افزون می گردد.
ذهن شاعر خلاقانه است اما کلماتی که در دسترس شاعر قرار دارند اندکند.
شاعر را به خواندن شعر های بیشتر و نوشتن شعر توصیه می کنم تا ان شاء الله هر نوشته بهتر از گذشته باشد.
موفق باشید.
یاسمینای عزیزآنجا که می نویسید
بر فراز اندیشه های دور ...
اگر برای مخاطب تصاویری نشان می دادید
شعر کوتاهتان از مبهم گونه بودن به شعر بهتری مبدل می شد
چون این گونه که شما نوشته اید
فقط بازی با کلمات بودند و مفهومی را نمی رساند
شعر شما بیشتر گرایش به شعرهای فلسفی دارد
مانند اشعار کوتاه و فلسفی فیلیپ ژاکوته...
اگر بیشتر رویشان کار کنید
موفق تر می شوید
قلمتان مستدام دوست من
من معتقدم در نقد آثار یک نویسنده یا شاعر نمی توان گسسته عمل کرد و برای همین سعی کردم مروری بر کارهای پیشین داشته باشم تا بتوانم به یک جمع بندی برسم. پیشتر هم خدمت شما عرض کرده بودم که دیدی نقاش گونه را با ادبیات تمزیج کردید که خود می تواند نقطه قوتی به ویژه در فضاسازی باشد. تصویری پر از طیف های رنگ و تصاویری گویا که بی شک از یک نگاه واقعی و در عین حال هنرمندانه نسبت به طبیعت تاثیر پذیرفته است. نکته ای که این شعر را از آثار پیشین مجزا می کند ایجاد پویایی و حرکت در تصویر شعر است. چیزی که کمتر در آثار دیگر به چشم می خورد. مثل تصویر یک نقاشی که حرکت باید در ذهن بیننده جای گیرد نیست؛ تحرک تصویر در کلام جاری می شود.
این نوع نگاه به پیرامون و حضورش در ادبیات عموما به صورتی نمادگرایانه ظاهر می شود (نماد شبدر در این شعر) که آثار سهراب سپهری نمونه بارز آن است. نکته ای که در این بین به نظرم می رسد این است که گاهی برقراری ارتباط با این نوع نوشته ها برای مخاطبینی که شناخت درستی از روحیات شاعر و روند فکری او ندارند دشوار می شود و به حق نام این سبک را «نو هندی» گذاشته اند.
به عقیده من در این شعر به طور خاص، تا حدود زیادی از این مشکل کاسته شده است (به دلیل استفاده از نمادی قابل لمس) و با یک تمثیل ساده احساس نویسنده منتقل می گردد و این نکته قوت آن است.
مسئله دیگری که عموما در این نمادگرایی ها در شعر از بین می رود بستگی کلام از ابتدا تا انتهاست. (حتی در آثار کسانی مثل سهراب سپهری که خود از پدیدآورندگان این سبک است) هرچند که این شعر انگار لحظه ای خاص را در زندگی متصور است و قلیان احساساتی لحظه ای را می نماید (قصد فلسفه نویسی و یا توضیح جهان بینی و از این دست مسائل را به شکل مشخص آن ندارد) مشخصا هدفی را دنبال می کند و خواننده را بین زمین و هوا رها نمی کند.
استنباط من از منظور شاعر دستاوردی «سبز» (پسندیده و مثبت با امید به زندگی و ... و نه سیاه انگاری جهان) است ولی متفاوت با عموم جامعه که دستیابی به این دستاورد و آرزوی شاید دور، او را تا به آرزوهایش می رساند. در واقع یک احساس لحظه ای که به شعر نوشته شده است. نه فلسفه ای، نه آینده ای، نه گذشته ای و فقط یک احساس لحظه ای. نمی توانم بگویم خوب است یا بد!؟ این ذات سرایش شاعر است که در اکثر آثارش که خوانده ام یافت می شود.
درست است که در سرودن شعر نو به طور عام نیازی به تبعیت از وزن عروض و قافیه و ردیف نیست ولی این بدان معنا نیست که آهنگ کلام هم فراموش می شود. این ظرافت اساسی شعر نو است که به عقیده من در این اثر بارز است.
تخیل شاعرانه بسیار است اما نوع گفتار آن استحکام لازم را به عقیده من ندارد. توصیفات حساس می توانست با صلابت بیشتری عنوان شود. نماد شبدر بسیار مهم است که تصور می کنم در برخورد نخست خواننده اهمیت آن جلوه لازم را ندارد و این استحکام شعری را متزلزل می کند و خواننده برای درک اهمیت و نقطه عطف شعر به زحمت می افتد.
پیروز باشی
یاسمینای عزیز بر اساس شناختی که تا حالا روی نوشته هاتون پیدا کردم معتقدم که نقطه قوت کارهای شما توانایی به اشتراک گذاشتن احساسات لطیفتون با مخاطب هست.از آنجایی که یکی ازوظیفه های اصلی شاعر در میان گذاشتن احساسش با دیگران وپدید آوردن حسی مشابه در آنهاست فکر میکنم حرکت شما تا اینجا در مسیر درست وشاعرانه بوده است.
از طرفی هنگامی که به تفاوت های میان نثر وشعر نگاهی می اندازیم به چند نکته مهم وکلیدی برمی خوریم:
اول تخیلی بسیار قوی وتصویرسازی هایی که خواننده را درگیر میکند.نه حواس پنج گانه او را بلکه روح وذهن خواننده را به چالش وامیدارد.به طور مثال توصیف زیبایی غروب با تصویرسازی مبتنی بر دیدن صرف شاید تاثیری جز ایجاد تابلویی مشابه در ذهن خواننده نداشته باشد.ولی هنگامی که شاعر همان لحظه غروب را با حس آمیخته در آن لحظه یکی میکند وبر دیده های صرف تکیه نمی کند و از چیزهایی بهره می گیرد که در بیان احساسات او نقشی دارند.آنگاه است که خواننده با شاعر همسفر میشود وحسی متفاوت از غروبی خاص او را با خود به دنیای ساختگی شاعر میبرد.
مورد بعدی آهنگ و وزن شعر است که وجه تمایز میان شعر ونثر محسوب می شود.واز آنجایی که در شعر سپید وزنی وجود ندارد شاعر موظف است تمام توان خود را در بکارگیری تخیل وبیانی ناب از احساسات بکار بندد تا ترازوی شعر میزان شود.همچنین باید در انتخاب وچینش کلمات دقتی مضاعف داشته باشد تا جبران وزن از دست رفته باشد.
غرض از این همه پرحرفی این بود که در شعر زیبای شما شاعر به خوبی از پس بیان حسی که در لحظه داشته برآمده.اما متاسفانه انتخاب وچینش کلمات به خوبی انجام نشده.وبا وجود تلاش شاعر در بکارگیری تخیل این جنبه از کار هم کمی میلنگد.(البته نباید از حق گذشت که چهارپر بودن شبدر تصویر بسیار زیبایی است که ارائه شده)
ببخشید به خاطر زیاده گویی
موفق باشی
در پاسخ به یکی از بچه ها فکر میکنم شبدر چهارپر نمادیه از رسیدن به آرزوها البته در فرهنگ غربی چون اکثر شبدرها سه برگ هستند هر کس شبدر چهار برگ پیدا کنه به آرزویی که داره می رسه. یادم تو بچگی من برادرم و پسر خاله ام توی باغ زیاد دنبال شبدر چهار پر بودیم . یه عیدی هم دارن که یکی از نماداش شبدر چهار پره اسمش الان یادم نیست.والبته در پاسخ به دوست دیگه فکر نمی کنم هدف از خوندن یه شعر رسیدن به چیز خاصی مثل خوشحالی یا ... باشه یه شعر میتونه فقط ترجمان یه لحظه احساس شاعر باشه.البته این رو قبول دارم که شعر کاستی های فراوونی داشت
شبدر چهار پر شما چه رنگي است
اين مرا به فكر فرو برد
از دو خط اول فهميدم سبز نيست
در حالي كه سبزي نماد زندگي و
رمز بهار است
اما شماشبدرهاي سبزهمه جا رسته رانمي خواهيد
چراكه سه پرند
و چهار عدد كمال شماست نه سه
اما آن شبدر چهارپر چه رنگي است
من به زرد راي ميدهم
از تمام دوستاني كه در اولين نقد شعر هفتگي شركت كردند و تجربه هاي مفيدشون رو در اختيار دوستان قرار دادند كمال تشكر را دارم.
شاد و پيروز باشيد
شاد و پيروز باشيد
سلام .
مثل اینکه من از همه دیرتر رسیده ام.اول از همه از یاسمینای عزیز تشکر میکنم به خاظر شعرش و ضمن اینکه من هم یکبار شبدر چهار پر چیده ام و فکر می کنم حتی یک هایکوی هم در
مورد این موضوع خوانده بودم . یافتن شبدر چهار پر خوش شانسی یک فرد را نشان می دهد .
اما کمی حرف دارم . بیشتر در مورد نظرات .
لیلا رضایی عزیز یاسمینا را دعوت به خواندن شعرهای شاعران دهه ی هشتاد کرده که این خیلی خوب است ولی من از یاسمینای عزیز درخواست می کنم فعلا دهه ی هشتاد را نخواند .شعر معاصر ما را از همان دهه 30 مورد مطالعه قرار دهد و تحولات را ببیند ، با شاعران گذشته بیش از پیش آشنا شود ( منظورم چیزی جدا از فروغ،شاملو و سهراب و اخوان ثالث است که دیگر عادی شده)
وبعد آرام آرام شروع به مطالعه ی در مورد دهه های بعد کند . دهه ی هشتاد در وبلاگ ها دارد اتفاقات می افتد و چندان دور از دسترس نیست .دیگر اینکه یاسمینا پیشنهاد می کنم حتما کتاب موسیقی شعر دکتر شفیعی را بخواند اگر نخوانده و همین کتاب خودش منابع دیگری را معرفی کرده که حتما باعث پیشرفتش خواهد شد .
برای مطالعه ی دهه های گذشتهی شعر هم بهترین کتاب تاریخ تحلیلی شعر نو است : نوشته ی شمس لنگرودی .
مهمترین چیز برای شاعری که زبانش هنوز شکل نگرفته خواندن شعر شاعران تثبیت شده است .خواندن کتاب و تمرکز بر روی آن خیلی بهتر از تمرکز بر روی وبلاگ هایی ست که شاعرانی با دیدهای متفاوت دارد و باعث سردرگمی خواهد شد. از طرفی خیلی از شاعران وبلاگ نویس ما که اکثرشان از دوستان نزدیک خودم هستند هنوز زبانشان به آن پخنگی لازم نرسیده است .ضمن اینکه حرفهای من به معنای رد نظات خانم رضایی نیست ، من با ایشان موافقم که شاعر باید اگاهی داشته باشد و شاعران زمانه ی خودش را بشناسد ولی از همه مهمتر معتقدم شاعر باید بداند پیشینیان چه کرده اند و ما در حال حاضر در کجای راه هستیم .
و سپس با این دید وارد میدان شود
مثل اینکه من از همه دیرتر رسیده ام.اول از همه از یاسمینای عزیز تشکر میکنم به خاظر شعرش و ضمن اینکه من هم یکبار شبدر چهار پر چیده ام و فکر می کنم حتی یک هایکوی هم در
مورد این موضوع خوانده بودم . یافتن شبدر چهار پر خوش شانسی یک فرد را نشان می دهد .
اما کمی حرف دارم . بیشتر در مورد نظرات .
لیلا رضایی عزیز یاسمینا را دعوت به خواندن شعرهای شاعران دهه ی هشتاد کرده که این خیلی خوب است ولی من از یاسمینای عزیز درخواست می کنم فعلا دهه ی هشتاد را نخواند .شعر معاصر ما را از همان دهه 30 مورد مطالعه قرار دهد و تحولات را ببیند ، با شاعران گذشته بیش از پیش آشنا شود ( منظورم چیزی جدا از فروغ،شاملو و سهراب و اخوان ثالث است که دیگر عادی شده)
وبعد آرام آرام شروع به مطالعه ی در مورد دهه های بعد کند . دهه ی هشتاد در وبلاگ ها دارد اتفاقات می افتد و چندان دور از دسترس نیست .دیگر اینکه یاسمینا پیشنهاد می کنم حتما کتاب موسیقی شعر دکتر شفیعی را بخواند اگر نخوانده و همین کتاب خودش منابع دیگری را معرفی کرده که حتما باعث پیشرفتش خواهد شد .
برای مطالعه ی دهه های گذشتهی شعر هم بهترین کتاب تاریخ تحلیلی شعر نو است : نوشته ی شمس لنگرودی .
مهمترین چیز برای شاعری که زبانش هنوز شکل نگرفته خواندن شعر شاعران تثبیت شده است .خواندن کتاب و تمرکز بر روی آن خیلی بهتر از تمرکز بر روی وبلاگ هایی ست که شاعرانی با دیدهای متفاوت دارد و باعث سردرگمی خواهد شد. از طرفی خیلی از شاعران وبلاگ نویس ما که اکثرشان از دوستان نزدیک خودم هستند هنوز زبانشان به آن پخنگی لازم نرسیده است .ضمن اینکه حرفهای من به معنای رد نظات خانم رضایی نیست ، من با ایشان موافقم که شاعر باید اگاهی داشته باشد و شاعران زمانه ی خودش را بشناسد ولی از همه مهمتر معتقدم شاعر باید بداند پیشینیان چه کرده اند و ما در حال حاضر در کجای راه هستیم .
و سپس با این دید وارد میدان شود
Books mentioned in this topic
Inkheart (other topics)Chocolate Chip Cookie Murder (other topics)
The Shadow Queen (other topics)









همه جا سه پر
کجاست شبدر چهار پر من
که چرخان پروازم دهد
بر فراز اندیشه های دور
و..گشوده شود درهای آسمان
در مسیر باد
یاسمینا