Mathematics&Philosophy&Astronomy discussion
does it happened to u?
date
newest »


بله، دقيقا پوريا جان، اصلا نميشه درک کرد، درک کردنش سخته، براي اکثرا، دقيقا نمي دونم چرا ديگران به اين بيماري دچار هستند، ولي براي خودم رو مي دونم، ، بعدا حتما توضيح خواهم داد

به نظر من گاهي اوقات اشباع شدن ذهن از چيزهاي مختلف، مي تونه مانع از همكاري فكر با شعور كنه! يعني عقل شما ميگه نتيجه تلاش الآن تو، موفقيته.اما شعور شما چنين چيزي رو رد مي كنه. و تر جيح ميده بيكار باشه تا فعال! اين تداخل مي تونه باعث اعصاب خوردي و گرفتن رمق فعاليت بشه! در اين صورت آدم نه مي تونه استراحت درستي داشته باشه(به خاطر فشار فكر و عقلش) و نه مي تونه از زمان بهره ببره(به خاطر عدم همكاري شعور مختلف با فكر).بنابراين دچار يه حس ناجور توصيف ناپذير ميشيم كه نمي دونيم چه طور بايد باهاش كنار بيايم.من هم خيلي وقتها چنين حسي بهم دست ميده! مخصوصا موقع امتحانات!!!
درسته دوست عزيز نسيم جان، در اکثر موارد اين موضوعي که شما بيان کرديد صادقه و افراد دچار اين سردرگمي ميشن، ولي اما نظرتون در مورد حداقل اين موضوع چيه؟ ديگه چه چيزهاي ديگه ايي ميتونه وجود داشته باشه تا مانع متمرکز شدن ذهن انسان به يک نقطه بشه؟ راه حل هاي اونا چين؟

يكي اينكه برنامه ريزي صحيح نداشته باشه (كه در اين مورد شايد من بتونم كمكي بكنم چون من تقريبا از سال اول دانشگاه تا الان كه دارم وارد سال چهارم ميشم با مشكل برنامه ريزي و نظم تو كارهام مواجه بودم و ميتونم بگم همه ي بحرانهاي بي برنامه گي و بي نظمي رو تجربه كردم و الان از وضعيتم تقريبا راضيم.)
احتمال دوم مربوط به نداشتن انگيزه ي كافي براي ادامه ي راه ميشه. كه خب طبيعيه يه ماشين كه به راه ميافته هر از گاه سوختش تموم ميشه و بايد بنزين بزنه. براي بدست آوردن انگيزه و انرژي هم يكي از راهها كه من پيشنهاد ميكنم خوندن زندگي دانشمندا و شرح تلاشهاي علميشون هست. من خودم وقتي كتاب استاد عشق مربوط به زندگي استاد بزرگ دكتر حسابي رو خونده بودم تا يه ماه مبهوتش بودم. راههاي ديگه اي هم موثرن مثل پيوستن به گروههاي مطالعاتي و مطالعه ي گروهي كه باز من تجربه ي مفيدي ازش دارم.
دليل سوم مربوط به ماهيت هدف فرد ميشه كه چقدر والا باشه و ظرفيت تلاش بي دريغ رو داشته باشه و يا ذاتا كوچك و كم بها باشه.
اگه احساس كرديد چارچوب كلي جوابتون رو گرفتيد ميتونم توضيح بيشتر بدم.

يه بار يكي از مشاورهاي ما مي گفت قبل از اينكه كتابي رو كه مي خوايد بخونيد رو شروع كنيد، اول خوب بهش نگاه كنيد.به جلدش به صفحه هاي اولش.به كتاب احترام بگذاريد و باهاش خوب برخورد كنيد. بدونيد كه صفحه هاي توضيحي اولش رو براي شما كه خواننده اش هستيد نوشتن. سعي كنيد بهش علاقمند بشيد.در اين صورت شما يه رابطه خوب با كتاب برقرار مي كنيد.
اين رابطه خوب باعث ميشه كه شما ديگه اون كتاب رو زمين نگذاريد.
خوب ببينيد وقتي شما خودتون رو با شرايط وفق بديد و به جاي اينكه سعي كنيد چيز هاي ديگه رو با خودتون هماهنگ كنيد، خودتون رو تغيير بديد، مطمئنا وضعيت بهتري خواهيد داشت.شما مي تونيد به همون كتاب به چشم يه دشمن نگاه كنيد(مثل كتابهاي درسي مون!!!) يا مثل يه دوست و همراه خوب!
با فرمايشات ليلا خانوم هم كاملا موافقم.مخصوصا مورد سومشون.
يكي از بچه هاي فارف التحصيل مدرسه مون مي گفت من براي اينكه بتونم تو اوقات بي حوصلگي و خستگي هم درس بخونم، به هدفم و آينده ام فكر مي كردم! خيلي جالب ود مي گفت خودم رو تو لباس پزشك تصور مي كردم كه دارم توي سالن بيمارستان راه ميرم و يه عالمه آدم دنبالمن و ازم مي پرسن كه مريض ما حالش خوب ميشه يا نه! و من هم براشون توضيح ميدم و................
شايد خنده دار باشه.اما همون مشاورمون مي گفت براي كارهاتون برنامه بريزيد.حتي جزئيات رو هم مشخص كنيد.مثلا اگر قراره يه دوچرخه براي خودتون بخريد، حتما مقدار پولتون، زمان خريدتون، نوع و رنگ دوچرخه اي كه مي خوايد بخريد و چيزهاي ديگه رو از قبل تعيين كنيد و روي يه برگه تمام مشخصات و جزئيات رو بنويسيد.اين جوري به كاري كه مي خوايد انجام بديد يقين پيدا مي كنيد و موضوع براتون جدي ميشه. پس براي رسيدن به هدفتون بيشتر و بهتر تلاش مي كنيد تا به اون چيزي كه روي برگه نوشتيد حتما برسيد!
البته من تا جايي كه مي دونم و اطلاع دارم در خدمتتون هستم.اما فكر مي كنم بهتر باشه از تجربيات با ارزش دوستان خوبمون مثل ليلا خانوم بيشتر استفاده كنيم.
ضمنا اون "شما" هايي كه مي گفتم شما نوعي بود!
Books mentioned in this topic
Of Mice and Men (other topics)Dark Matter: A Ghost Story (other topics)
Ghost Story (other topics)
The Ghost Chronicles (other topics)
Lost Souls (other topics)
Authors mentioned in this topic
Peter Straub (other topics)Sarah J. Maas (other topics)
Sarah J. Maas (other topics)
Marissa Meyer (other topics)
Susan Ee (other topics)
چی میشه که وقتی هدفی جلوی روی شما قرار داره و شما حاظرید زندگیتونو بدید تا به اونا برسید، ولی نمی تونید تلاش کنید و همین طور شاهد از دست دادن زمان هستید، در حالی که مطمئن هستید که اگر تلاش کنید حتما به اون هدفی که در نظر دارید می رسید!
حالا نوبت شماست، من جرقه ی اولیه شو در ابتدا زدم، برای اینکه چیزای زیادی بفهمم، به تجارب شما احتیاج دارم یا دارند، (منظورم کسای دیگه است).