Morteza > Morteza's Quotes

Showing 1-30 of 33
« previous 1
sort by

  • #1
    Fyodor Dostoevsky
    “Pain and suffering are always inevitable for a large intelligence and a deep heart. The really great men must, I think, have great sadness on earth.”
    Fyodor Dostoevsky, Crime and Punishment

  • #2
    Fyodor Dostoevsky
    “Do you understand, sir, do you understand what it means when you have absolutely nowhere to turn?" Marmeladov’s question came suddenly into his mind "for every man must have somewhere to turn...”
    Fyodor Dostoevsky, Crime and Punishment

  • #3
    Fyodor Dostoevsky
    “Only to live, to live and live! Life, whatever it may be!”
    Fyodor Dostoyevsky, Crime and Punishment

  • #5
    Mark Twain
    “When I was a boy of 14, my father was so ignorant I could hardly stand to have the old man around. But when I got to be 21, I was astonished at how much the old man had learned in seven years.”
    Mark Twain

  • #6
    Walter Tevis
    “I feel free and strong. If I were not a reader of books I could not feel this way.”
    Walter Tevis

  • #7
    Victor Hugo
    “آدم ها در دو حالت همدیگر را ترک می کنند ،
    اول اینکه احساس کنند کسی دوستشون نداره ،
    دوم اینکه احساس کنند یکی خیلی دوستشون داره”
    ویکتور هوگو

  • #8
    Victor Hugo
    “اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی،
    و اگر هستی، کسی هم به تو عشق بورزد،
    و اگر اینگونه نیست، تنهائیت کوتاه باشد،
    و پس از تنهائیت، نفرت از کسی نیابی .
    آرزومندم که اینگونه پیش نیاید، اما اگر پیش
    آمد،
    بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی .
    برایت همچنان آرزو دارم
    دوستانی داشته باشی،
    از جمله دوستان بد و ناپایدار،
    برخی نادوست، و برخی دوستدار
    که دستکم یکی در میانشان
    بی‌تردید مورد اعتمادت باشد.و چون زندگی بدین
    گونه است،
    برایت آرزومندم که دشمن نیز داشته باشی،
    نه کم و نه زیاد، درست به اندازه،
    تا گاهی باورهایت را مورد پرسش قرار دهد،
    که دستکم یکی از آن‌ها اعتراضش به حق باشد،
    تا که زیاده به خودت غره نشوی.و نیز آرزومندم
    مفیدِ فایده باشی
    نه خیلی غیرضروری،
    تا در لحظات سخت
    وقتی دیگر چیزی باقی نمانده است
    همین مفید بودن کافی باشد تا تو را سرِ پا
    نگه‌دارد.همچنین، برایت آرزومندم
    صبور باشی
    نه با کسانی که اشتباهات کوچک می‌کنند
    چون این کارِ ساده‌ای است،
    بلکه با کسانی که اشتباهات بزرگ و جبران
    ناپذیر می‌کنند
    و با کاربردِ درست صبوری‌ات برای دیگران
    نمونه شوی.و امیدوام اگر جوان هستی
    خیلی به تعجیل، رسیده نشوی
    و اگر رسیده‌ای، به جوان‌نمائی اصرار نورزی
    و اگر پیری، تسلیم ناامیدی نشوی
    چرا که هر سنی خوشی و ناخوشی خودش را دارد
    و لازم است بگذاریم در ما جریان
    یابند.امیدوارم سگی را نوازش کنی
    به پرنده‌ای دانه بدهی، و به آواز یک سَهره
    گوش کنی
    وقتی که آوای سحرگاهیش را سر می‌ دهد.
    چرا که به این طریق
    احساس زیبائی خواهی یافت، به رایگان.امیدوارم
    که دانه‌ای هم بر خاک
    بفشانی
    هرچند خُرد بوده باشد
    و با روئیدنش همراه شوی
    تا دریابی چقدر زندگی در یک درخت وجود
    دارد.بعلاوه، آرزومندم پول داشته
    باشی
    زیرا در عمل به آن نیازمندی
    و برای اینکه سالی یک بار
    پولت را جلو رویت بگذاری و بگوئی: «این مالِ من
    است »
    فقط برای اینکه روشن کنی کدامتان اربابِ
    دیگری است!و در پایان، اگر مرد
    باشی، آرزومندم زن خوبی داشته باشی
    و اگر زنی، شوهر خوبی داشته باشی
    که اگر فردا خسته باشید، یا پس‌فردا شادمان
    باز هم از عشق حرف برانید تا از نو
    بیاغازید.اگر همه‌ی این‌ها که گفتم
    فراهم شد
    دیگر چیزی ندارم برایت آرزو کنم

    ویکتور هوگو

    Victor Hugo

  • #9
    Oriana Fallaci
    “اینجوری نتیجه گرفتم هر چقدر تو فروشگاه ها توکیو لباسای دوخت فرانسه بفروشن، هر چقدر تو خیابونای بمبئی درباره عظمت زنا شعار بدن، حتی اگه دانشگاه های نظامی پکن دراشون رو روی زنا باز کرده باشن، بازم دعوای بین زن و مرد باقی میمونه ، چون زن زنه ومرد، مرد...”
    اوریانا فالاچی

  • #10
    Romain Gary
    “کسی که سزاوار نام انسان باشد همیشه احساس ندامت می کند و این خود محکی برای شناختن انسانهاست”
    Romain Gary, خداحافظ گاری کوپر

  • #11
    سیدعلی صالحی
    “ای کاش
    یکی بیاید
    که وقت رفتن نرود...!”
    سید علی صالحی

  • #12
    Oscar Wilde
    “Be yourself; everyone else is already taken.”
    Oscar Wilde

  • #13
    Suzanne Collins
    “I wish I could freeze this moment, right here, right now and live in it forever.”
    Suzanne Collins, Catching Fire

  • #14
    Charles William Eliot
    “Books are the quietest and most constant of friends; they are the most accessible and wisest of counselors, and the most patient of teachers.”
    Charles W. Eliot

  • #15
    علیرضا روشن
    “خلالِ آخرِ کبریت را
    باد
    بگذار سیگارم را روشن کند
    من آرزو به دلم
    تو دیگر آزارم نده....”
    علیرضا روشن, کتابِ نیست

  • #16
    Friedrich Nietzsche
    “.خسته دلان ،
    خورشید را سرزنش می كنند،
    برای آنها ارزش درخت به سایه است”
    Friedrich Nietzsche

  • #17
    فریدون مشیری
    “من دلم می‌خواهد
    خانه‌ای داشته باشم پُرِ دوست ،
    کنج هر دیوارش
    دوست‌هایم بنشینند آرام
    گل بگو گل بشنو … ؛
    هر کسی می‌خواهد
    وارد خانه ی پر عشق و صفایم گردد
    یک سبد بوی گل سرخ
    به من هدیه کند .
    شرط وارد گشتن :
    شست و شوی دل‌هاست
    شرط آن ، داشتن یک دل بی رنگ و ریاست …
    بر درش برگ گلی می‌کوبم
    روی آن با قلم سبز بهار
    می‌نویسم :
    ای یار
    خانه‌ی ما اینجاست
    تا که سهراب نپرسد دیگر :
    "خانه دوست کجاست؟ "
    فریدون مشیری”
    فریدون مشیری

  • #18
    George Bernard Shaw
    “کنفرانس محل اجتماع افرادی است که هر کدام به تنهایی نمی‏توانند مشکلی را حل کنند، بنابراین گرد هم جمع می‏شوند تا به اتفاق به این نتیجه برسند که کاری نمی‏شود کرد!




    جرج برنارد شاو

  • #19
    Oriana Fallaci
    “ زنده گی یعنی خسته گی!کوچولو!
    زنده گی یه جنگه که هر روز تکرار میشه وُ عَوضِ شادیهاش –که تنها قدِ یه پِلک به هم زَدَن دَووم دارن – باید بَهای زیادی بِدی!

    نامه به کودکی که هرگز زاده نشد -
    Oriana Fallaci]

    Oriana Fallaci

  • #20
    Marilynne Robinson
    “دنیای ادبیات روی بسیار خوشی به من نشان داده است اما در عین حال آن قدر تاریخ ادبیات می‌دانم که بفهمم این استقبال لزوماً به این معنا نیست که تو در دنیا کار مهمی انجام داده‌ای...باید یادتان باشد هیچ بعید نیست که بهترین رمان آمریکایی قرن بیست و یکم هم‌اکنون در جعبه کفشی در گوشه کمد کسی باشد و تا 50 سال دیگر کشف نشود! مریلین رابینسون”
    Marilynne Robinson

  • #21
    فریدون مشیری
    “بیمار خنده های توام بیشتر بخند
    خورشید آرزوی منی گرمتر بتاب”
    فریدون مشیری / Fereydoon Moshiri
    tags: love

  • #22
    Jalal ad-Din Muhammad ar-Rumi
    “در غم ما روزها بی گاه شد
    روزها با سوزها همراه شد”
    مولانا جلال الدین بلخی

  • #23
    فریدون مشیری
    “خروشِ موج با من می کند نجوا:

    "که هرکس دل به دریا زد، رهائی یافت!
    که هرکس دل به دریا زد، رهائی یافت!”
    فریدون مشیری

  • #24
    “بعضی ترانه‌ها را
    می توان
    بارها و بارها
    گوش داد

    بعضی انسان‌ها را
    می‌توان
    بارها و بارها
    دوست داشت ..”
    ایلهان برک

  • #25
    فریدون مشیری
    “وای جنگل را بیابان میکنند ...


    از همان روزی که دست حضرت قابیل

    گشت آلوده به خون حضرت هابیل

    از همان روزی که فرزندان آدم

    زهر تلخ دشمنی در خون شان جوشید

    آدمیت مرد

    گرچه آدم زنده بود

    از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند

    از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند

    آدمیت مرده بود

    بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب

    گشت و گشت

    قرنها از مرگ آدم هم گذشت

    ای دریغ

    آدمیت برنگشت

    قرن ما

    روزگار مرگ انسانیت است

    سینه دنیا ز خوبی ها تهی است

    صحبت از آزادگی پاکی مروت ابلهی است

    صحبت از موسی و عیسی و محمد نابجاست

    قرن موسی چمبه هاست

    روزگار مرگ انسانیت است

    من که از پژمردن یک شاخه گل

    از نگاه ساکت یک کودک بیمار

    از فغان یک قناری در قفس

    از غم یک مرد در زنجیر حتی قاتلی بر دار

    اشک در چشمان و بغضم در گلوست

    وندرین ایام زهرم در پیاله زهر مارم در سبوست

    مرگ او را از کجا باور کنم

    صحبت از پژمردن یک برگ نیست

    وای جنگل را بیابان میکنند

    دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان میکنند

    هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا

    آنچه این نامردان با جان انسان میکنند

    صحبت از پژمردن یک برگ نیست

    فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست

    فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست

    فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست

    در کویری سوت و کور

    در میان مردمی با این مصیبت ها صبور

    صحبت از مرگ محبت مرگ عشق

    گفتگو از مرگ انسانیت است”
    فریدون مشیری

  • #26
    “من نه یک مسیحی هستم و نه یک بشردوست. من هرچیزی به جز یک مسیحی هستم، و بشردوستی در مقایسه با باور من دارم بی‌ارزش به‌نظر می‌رسد. من به‌جای این‌که اجازه بدهم به یک صلیب میخ‌کوبم کنند، با هر سلاحی که دستم به آن برسد پیکار خواهم کرد.”
    ارنستو چه گوارا

  • #27
    “حالم چو دلیری است که از بخت بد خویش
    در لشکر دشمن پسری داشته باشد”
    حسین جنتی, ن
    tags: man, pain, poem

  • #28
    José Saramago
    “اگرچه باورش مشکل است که، از آن میان، یک نفر هم پیدا نمی‌شد که فکر کند شاید این نشئه بازی مستمر چند ساعته‌ی این جهانی، به خماریِ جاودانِ آن جهانی منجر شود.”
    José Saramago, Death with Interruptions

  • #29
    قیصر امین‌پور
    “نه چندان بزرگم

    که کوچک بیابم خودم را

    نه آنقدر کوچک

    ...که خود را بزرگ

    گریز از میانمایگی

    آرزویی بزرگ است؟؟”
    قیصر امین پور

  • #30
    رضا قاسمی
    “اگر می توان همه احساسات بشری را با چند کلمه ی محدود بیان کرد ، پس این همه لغت را بشر برای چه اختراع کرده است ؟ برای بیان بهتر مقصود ؟ اگر انسان اولیه برای بیان مقصود بیشتر از چند کلمه در اختیار نداشت آیا بدان معناست که ما نسبت به انسان اولیه احساسات پیچیده تری داریم ؟”
    رضا قاسمی, همنوایی شبانه ارکستر چوبها

  • #31
    قیصر امین‌پور
    “این روز ها که می گذرد شادم
    این روزها که می گذرد
    شادم که می گذرد این روزها
    شادم که می گذرد...”
    قیصر امین‌پور, عشق هم شاید



Rss
« previous 1