کتابخونه > کتابخونه's Quotes

Showing 1-25 of 25
sort by

  • #1
    Forough Farrokhzad
    “از آینه بپرس
    نام نجات دهنده ات را
    آیا زمین که زیر پای تو می لرزد
    تنهاتر از تو نیست ”
    Forough Farokhzad

  • #2
    فروغ فرخزاد
    “از آینه بپرس
    نام نجات‌دهنده‌ات را”
    فروغ فرخزاد

  • #3
    “بعضی‌ها آنقدر به دیگران وفادارند که به خودشان خیانت می‌کنند.”
    گابریل گارسیا مارکز

  • #4
    “حقیقت این است که همه به دنبال زخم زدن به شما هستند. پس باید کسی را پیدا کنید که ارزش زخم‌هایی که به شما می‌زند را داشته باشد.”
    باب مارلی

  • #5
    “آنچه را عاشقانه دوست می‌داری، بیاب و بگذار تو را بکُشد. بگذار خالی‌ات کند، از هرچه هستی. بگذار بر شانه‌هایت بچسبد، سنگینت کند، به سوی یک پوچی تدریجی. بگذار بکشدت و باقیمانده‌ات را ببلعد.
    زیرا هر‌چیزی تو را خواهد کشت، دیر یا زود. اما چه بهتر که آنچه دوست می‌داری، بکشدت.”
    چارلز بوکوفسکی

  • #6
    “خوشبخت کسی است که به یکی از این دو چیز دسترسی دارد: کتاب‌های خوب و دوستانی که اهل کتاب باشند!”
    ویکتور هوگو

  • #7
    “یک حیوان وحشی نمی‌تواند چنان هنرمندانه سنگدل باشد که یک انسان می‌تواند...”
    داستایوفسکی

  • #8
    “مردم با سگ‌ها بد رفتاری می‌کنند چون تحمل این حجم از وفاداری را ندارند.”
    استیو تولتز

  • #9
    “یکی از دردسرهای عشق این است که دست کم برای مدتی، این خطر را دارد که به طور جدی خوشبخت‌مان کند.”
    آلن دوباتن

  • #10
    “مشکل بسیاری از ما این است که ترجیح می‌دهیم با تحسین ویران شویم تا این که با انتقاد نجات یابیم.”
    نورمن وینسنت پیل, قدرت مثبت اندیشی

  • #11
    غزاله علیزاده
    “دیگر نمی تواند یکی مثل من پیدا کند. این جمله بسیار بی معنی و چرند است. کسی که شما را ترک یا اخراج کرده است، دنبال مثل شما نمی گردد. واضح است اگر مثل شما را می خواست که خودتان بودید!”
    غزاله علیزاده, خانه ادريسیها

  • #12
    “اکثر موجودات، همیشه به خاطر نقطه ضعف هایشان، توی دردسر می افتند.
    مگس ها، چیزهای چسبناک را خیلی دوست دارند.
    شب پره ها، شعله را
    و آدمها، عشق را...”
    هربر لوپوریه

  • #13
    “اگر روزی فرا برسد که زنی، نه از سر ضعف که با قدرت عشق بورزد، دوست داشتن برای او نیز، همچون مرد، سرچشمه‌ی زندگی خواهد بود و نه خطری برای مرگ.”
    سیمون دوبووار

  • #14
    “من هرگز شب از روی پل نمی‌گذرم. این نتیجه عهدی است که با خود بسته‌ام. آخر فکرش را بکنید که کسی خودش را در آب بیندازد. و آن وقت از دو حال خارج نیست: یا شما برای نجاتش خود را به آب می‌افکنید و در فصل سرما به عواقب بسیار سخت دچار می‌شوید! یا او را به حال خود وامی‌گذارید، و شیرجه‌های نرفته گاهی کوفتگی‌های عجیبی به جا می‌گذارد.”
    آلبر كامو

  • #15
    “چیزی که راجع ‌به کتاب خیلی حال می‌ده اینه که وقتی آدم کتابو می‌خونه و تموم می‌کنه دوست داشته باشه نویسنده‌ش دوست صمیمیش باشه و بتونه هروقت دوست داره یه زنگی بهش بزنه...”
    جروم دیوید سلینجر

  • #16
    “از دست قاصدی که کتابی به من رسد
    در پای قاصد افتم و بر سر نهم کتیب”
    سعدی

  • #17
    غزاله علیزاده
    “کور شود کاسبی که مشتری‌اش را نشناسد! عقیده‌ی من این است: هرکس در جهان از پس یک کار، خوب بربیاید در هرکاری پایش بیفتد از همه سر است.”
    غزاله علیزاده, خانه ادريسیها

  • #18
    “فلیسه‌ی نازنینم...
    تازگی از من در موردِ برنامه‌ها و آینده‌ام پرسیده بودی. تعجب کردم از این سؤال...
    معلوم است که هیچ برنامه و چشم‌اندازی ندارم، نمی‌توانم به آینده بروم.
    می‌توانم به آینده پرتاب شوم، در آینده غلت بزنم، در آینده سکندری بخورم.
    در بهترین حالت می‌توانم از جایم تکان نخورم.
    اما به‌واقع برنامه و چشم‌اندازی ندارم.
    حالم خوب باشد، کاملاً از لحظه پُرم.
    حالم بد باشد، همین لحظه را هم نفرین می‌کنم، آینده که جای خود دارد.”
    آلبر کامو

  • #19
    محمود دولت‌آبادی
    “ما به آدم هایی محتاج هستیم، که به آینده ی فرزندانشان فکر کنند، نه به گذشته ی پدرهایشان.”
    محمود دولت‌آبادی

  • #20
    “همیشه تصور می کنم بهشت جایی است شبیه به یک کتابخانه.”
    خورخه لوئیس بورخس

  • #21
    “چیزی که از شما می‌خواهم این است که:
    برای انسان شدن دانش‌آموزان تلاش کنید و تلاش شما موجب تربیت «جانورانِ دانشمند» و «بیماران روانیِ ماهر» نشود. خواندن، نوشتن، ریاضیات و... زمانی اهمیت پیدا می‌کند که به انسان شدن کودکان کمک کنيد و اين كليد انسان بودن كودكان در آينده می‌باشد.
    پزشک شدن، مهندس شدن، متخصص شدن، كار سختی نيست و می‌شود با چند سال درس خواندن به آن رسيد و چه بسا امروز ما در جامعه هم پزشكان زیادی داريم و هم مهندسين زیادی داريم. اما بزرگ‌ترين ثروت ما انسانيت و اخلاق ماست.”
    ویکتور فرانکل, Man's Search for Meaning

  • #22
    “مادرم به پرستارهايی که در بيمارستان‌های مختلف از پدرم مراقبت کرده بودند حسادت می‌کرد. دلش می‌خواست پدرم سلامتی‌اش را فقط مديون او بداند، می‌خواست پدرم به وفاداری خستگی ناپذير او اهميت دهد. ديکتاتوری روی ديگر فداکاری است.”
    مارگارت اتوود, ادمکش کور

  • #23
    Fyodor Dostoevsky
    “جلو من ایستاد و گفت: در نظر یک سنگ را مجسم کنید به بزرگی یک عمارت بزرگ. خیال کنید این سنگ آویزان است بالای سر شما. اگر یک دفعه بیفتد روی سرتان شما حس می‌کنید دردی؟
    سنگی به بزرگی یک عمارت؟ البته وحشتناک است.
    من کاری ندارم به و حشتناکی‌اش احساس رنج را می‌گویم. درد حس خواهید کرد یا نه؟
    سنگی به بزرگی یک کوه. میلیون‌ها تن؟ البته فرصت احساس درد نخواهم داشت.
    اما اگر به راستی ایستاده باشید زیر آن، تا وقتی بالای سر شما آویزان است می‌ترسید از رنج مرگ، خیلی! بزرگترین دانشمندان و معروفترین دکترها، همه خیلی می‌ترسند. در حالیکه همه‌شان خوب می‌دانند که رنجی نخواهند کشید اگر بیفتد. با این همه همه‌شان از رنجش می‌ترسند.
    در سنگ هم رنج نیست اما وجود دارد ترس از رنج، خدا همان درد وحشت از مرگ هست.”
    فئودور داستایفسکی

  • #24
    “آری، من پدر خود بودم و پسر خود بودم، از خود می‌پرسیدم و بهترین جواب‌هایی که می‌توانستم می‌دادم، می‌دادم عصر به عصر برایم بخوانند، همان داستان همیشگی را که از بر بودم و باورش نداشتم، یا با هم قدم می‌زدیم، دست در دست، ساکت، غرق دنیاهای خودمان، هرکس غرق دنیاهای خود، دست در دست فراموش شده. این طور است که تا حالا دوام آورده‌ام. و امروز عصر هم انگار باز نتیجه می‌دهد، در آغوشم هستم، من خود را در آغوش گرفته‌ام، نه چندادن با لطافت، اما وفادار، وفادار...”
    ساموئل بکت

  • #25
    نادر ابراهیمی
    “هر آشناییِ تازه، اندوهی تازه است. مگذارید که نام شما را بدانند و به نام بخواننتان. هر سلام، سرآغاز دردناک یک خداحافظی است هلیا!”
    نادر ابراهیمی



Rss