(?)
Quotes are added by the Goodreads community and are not verified by Goodreads. (Learn more)
علی کریمی‌کلایه

“بسوزانند روزی جای دیوانش زبانش را
اگر عریان بگوید شاعری وضع زمانش را

و باید از کنار واقعیت بگذرد شاعر
که بیرون آورند از کاسه زاغان دیده گانش را

چنان نابود شد ایران که امیدی به آرش نیست
رساند گر به یکدیگر دو بازوی کمانش را

سگ اینجا زخم جفتش را که می لیسد در این فکر است
که چندی بعد بر دندان بگیرد استخوانش را

کنون سالار اگر از پشت می آید در بر این قصد است
که خودت در گردنه غارت نماید کاروانش را

تمام خانه ها خالی ست امکان دارد آخر دزد
که بر دیوار خود بگذارد امشب نردبانش را

تو هم قربانی خشم خدایانی بیا ای نوح
به روی عرشه و پایین بیاور بادبانش را

قضا شد سینه ی سهراب را رستم بدراند
اگر حتی ببیند روی بازویش نشانش را

گمانم سوی گمراهی رود با پای خود انسان
اگر ابلیس هم یک دم رها سازد عنانش را”

علی کریمی کلایه, خانه‌ای که وسط اتوبان است
tags: poem
Read more quotes from علی کریمی‌کلایه


Share this quote:
Share on Twitter

Friends Who Liked This Quote

To see what your friends thought of this quote, please sign up!

0 likes
All Members Who Liked This Quote

None yet!


This Quote Is From


Browse By Tag