(?)
Quotes are added by the Goodreads community and are not verified by Goodreads. (Learn more)
Rosa Jamali

“تك سلوليِ ساعت


چيزي به اشتباه مي ميرد
و آفتاب كه نم برداشته است ، خيس و مات است
اگر به اين خطوط ادامه دهم؛
آن شيء منجمد كه اسيرِ دست توست به اشتباه مي لغزد
و گرنه چندي ست كه روز به پايان رسيده است.

پوك به خانه كه مي رسم
چندي به مكعب ها خيره ام
جريان ِ ساكنِ آب بود
و آفتاب كه نم بر نمي داشت
بر سپيدي اين همه كاغذ
بر رخت هاي پيرم كه گريه كرده بودم !

عناصري جزء به جزء كه به من وابسته اند
و از خونِ من رنگ مي گيرند.
اين سرزمين كه بي وقفه بر من مي بارد!
و ماه كه هنوز پهناور است .


اينجا بر ديرك باريكي يخ بسته ام
و براي ِ توست كه زمان را به رودخانه ريخته ام


زمان هوسِ تندي بود كه از دستم رفت !
اين لحظه ها كه به آساني پاك مي شوند...


به كبودي اين ديوار مي مانيم
من و اين رختِ تاريك
كه به جوي آب ريخته ايم.

گوساله ايست كه از مرگ شير مي نوشد...

اين چيست
كه بر زمينه اي خنثي ته رنگ مي گيرد؟
مي شد رنگِ ديگري داشته باشد
روزهاست كه به نخي بندم...

ماهي چروك كه از سقف مي افتد...

بوران است
در دور دست سنگي سست مي شود
تصويري از انجماد كه روي شيشه مانده است
پلي كه اينجا شكسته است
و سكوت كه روي نوارِ فلزي جاري ست
همه چيز قرار است كه به نقطه اي كور بينجامد.”

Rosa Jamali, این ساعت شنی که به خواب رفته است THE HOURGLASS IS FAST ASLEEP
Read more quotes from Rosa Jamali


Share this quote:
Share on Twitter

Friends Who Liked This Quote

To see what your friends thought of this quote, please sign up!

2 likes
All Members Who Liked This Quote




Browse By Tag