M.H.R M.H.R’s Comments (group member since Mar 10, 2008)


M.H.R’s comments from the دکتر علی شریعتی group.

Showing 21-40 of 56

Jul 13, 2008 08:41AM

2104 البته. روشن كردن اسلام حقيقي و جدا كردن مسائل بسيار زياد انحرافي از دين و نشان دادن روح واقعي اسلام از اهداف بزرگ دكتر بوده كه فكر هم مي كنم تا حدودي در اين كار توانا بود.

راستي، به نظر شما مردم مدينه فاضله شريعتي چه ويژگي داشتن؟ اگه شريعتي اين قدر اهداف والايي داشته كه در اين جا به تعداد معدودي از اونها اشاره شد، در راستاي اين اهداف دوست داشته مردم آرمان شهرش چه جوري باشن؟
Jul 10, 2008 11:05AM

2104 به نظر من هم شريعتي دنبال اين بود كه عقلانيت همراه دين باشه و يه تقليد كوركورانه از دين نداشته باشيم
البته روي درستي اين قضيه كه ميشه عقلانيت را در دين وارد كرد يا نه ميشه صحبت كرد
علاوه بر اون فكر مي كنم خودآگاهي انساني يكي از چيزهاي اساسي بود كه دكتر دنبالش بود
Jul 10, 2008 10:36AM

2104 نظرات آتنا خانوم كه به علتي نتونسته بودن نوشته هاشون رو توي اين تاپيك بگذارند

سوال خوبیه ...
همونطور که می دونیم دکتر شریعتی به دنبال ایدئولوژیک کردن دین بود . از نظر دکتر ایدئولوژی به معنای " آرمان مشترک همه ی انسانها در همه ی مکانها و زمانها " است . به نظر دکتر اگر تک تک ما انسانها از ایدئولوژی اسلامی پیروی کنیم می توانیم بهشت را روی زمین بسازیم . چراکه ایدئولوژی برای دکتر مساوی با " خودآگاهی انسانی " است که نوع خاصی از آگاهی می باشد که با " آگاهی " ( دانستن علم ) فرق می کند . شاید بتوانیم از خود آگاهی " حساسیت نسبت به دنیای اطراف مان را استنباط کنیم که منجر به عصیان علیه " آنچه هست " و تلاش برای استقرار " آنچه باید باشد " می شود ( البته باز هم مطابق با ایدئولوژی اسلامی زمان پیامبر) . از نظر دکتر " انسانیت ، آزادی ، عدالت و همه ی آنچه که برای یک زندگی انسانی لازم است " در اسلام زمان پیامبر یافت می شود . از نظر ایشون تفاوتی بین ماده و معنی و دنیا و آخرت و فیزیک و متافیزیک نیست . از اینجا می توانیم این نتیجه را بگیریم که دکتر درصدد تزریق عقلانیت به دین و تفکر دینی هم بوده است . ( که در واقع اسلامی که دکتر معرفی می کند بنا بر کتاب هایش همان اسلامی ست که پیامبر 14 قرن پیش به مردم معرفی کرد که تربیت یافتگانی چون ابوذر دارد ، منتها فاصله ای که چاه عمیق و تاریک زمان بین اسلام پیامبر و ما ایجاد کرده ، از عقلانیتش کاسته شده و بر اسرار آمیز بودن اون اضافه شده و به دلیل همین راز آلود بودن اسلامه که ما امروز شناخت درستی از اون نداریم ، که در واقع اشاره داره به ترکیب شدن تفکر اسلام پیامبر با انواع و اقسام فلسفه ها و فرهنگ ها که جزئی از اسلام شده).
از نظر دکتر کسی که به اسلام زمان پیامبر معتقد است باید یک ابوذر یا علی باشد و از طریق این دو می تواند اسلام ناب را بشناسد چراکه این دو تربیت یافتگان ایدئولوژی اسلامی هستند و هرچقدر که از زمان پیامبر دور می شویم این ایدئولوژی جای خود را به " فرهنگ " می دهد که چندان قابل اعتماد نیست ...
این نظر خلاصه ای از تفکر دکتره ( خیلی خیلی خلاصه ست ! ) ، لطفا شما هم نظراتتون رو اضافه کنین ...


Jul 09, 2008 01:20PM

2104 توي اين بخش وصيت نامه، خيلي به اين كه شريعتي دنبال تحقق چه چيزي بوده پرداخته نشده
هرچند كه ممنون كه اين بخش زيباي وصيت نامه رو آورديد

البته فكر مي كنم شريعتي چيزي ميخواسته اما متأسفانه خيلي واسه خود من هم روشن نيست

نظر دوستان ديگه كه از شريعتي مطالعه داشتند خيلي ميتونه كمك كنند باشه تا بتونيم دكتر رو بهتر بشناسيم
Jul 09, 2008 08:27AM

2104 يه سؤاليه كه چند وقته ذهنم رو مشغول كرده
اون هم اينه كه شريعتي چه مي خواست؟ دنبال تحقق چه چيزي بود؟
دوست داشت مردم جامعه اش چه جوري باشن؟

من خودم متأسفانه اون قدر كه بايد نتونستم از شريعتي كتاب بخونم يا سخراني هاش رو گوش بدم، خوشحال ميشم دوستاني كه بعضي از آثار دكتر رو خوندن نظري بدن و با اين نظرشون به من كمك بكنن و علاوه بر اون، به شناخته شدن بهتر شريعتي كمك بكنند
Jul 06, 2008 12:58PM

2104 تموم شد. مطالبي را كه من از كتاب تشيع علوي و تشيع صفوي انتخاب كرده بودم، تموم شد. نمي دونم آيا تونستم بهترين مطالب را انتخاب كنم يا نه. توي اين مدت نوشتن هم هيچ وقت نفهميدم آيا اصلاً اين نوشته ها خواننده اي داره يا فقط 3-4 تا خواننده داره يا بيشتر. اما از انتخاب اين مطالب و گذاشتنشون روي گروه 2 تا هدف را دنبال مي كردم:
اول اين كه به نظر من اين كتاب نسبت به ساير كتاب هاي دكتر شريعتي، مغفول مانده بود و كمتر خوانده شده بود. حداقل اين احساس من بود و وقتي مطالب نوشته شده بر روي همين گروه را كه به نام شريعتي است ديدم و اثري از كتاب تشيع علوي و تشيع صفوي در اين مطالب نديدم، اين احساسم بيشتر تقويت شد كه اين كتاب به نسبت ساير كتاب هاي دكتر كمتر خوانده شده است.، پس يكي از دلايلي كه تصميم گرفتم اين مطالب را روي گروه بياورم آشنايي ساير دوستان به اين كتاب بود تا بلكه خود دوستان همت كنند و خودشون اين كتاب ارزشمند و زنده رابخونند.

دوم، اين مطالب را نوشتم تا حداقل مفهوم بخشي كوچكي از اين كتاب را به كساني كه اين كتاب را نخوانده اند يا قصد خوندنش را ندارند بيان كنم و آن اين هستش كه بگم دو تا شيعه وجود داره شيعه علوي و شيعه صفوي و متأسفانه، اين جوري كه به نظر مياد و حتماً هم خودتون متوجه اين شباهت هاي بسيار زياد شديد، تشيعي اي كه در جامعه ما هم اكنون وجود داره تشيع صفوي هستش.

و اين تشيع موجود در جامعه ما،هيچ استفاده اي، هيچ استفاده اي نداره مگر براي تخدير مردم و يك ترياك و عاملي براي قدرت گرفتن قدرت دوستان و اقتدار گرايان و جز اين هيچ فايده معنوي و اجتماعي نداره و ضرر رسان هم هست.

در واقع هدف دومم از آوردن مطالب اين كتاب توي گروه اين بود كه تفاوت هاي دو تشيع را بگم و زيبايي تشيع علوي و اين كه اگر هم اكنون ضعفي در جامعه ما وجود داره و تشيع جواب نميده به اين خاطر نيست كه تشيع علوي اشكال داره به اين خاطر هستش كه تشيع صفوي الان در جامعه ما حاكمه. و چه خوب است كه ما به هر دو با يك چشم نگاه نكنيم و هر دو را هممان تقبيح و تكفير و يا تأييد نكنيم. بلكه ميان اين دو تشيع تفاوت قائل بشيم


نكته اي را بايد در آخر بگم، اون هم اين كه به نظر من اين كتاب مغفول ماند و مغفول ماندن اين كتاب هم به نظر من،عادي نبوده و كساني دوست داشتن كه اين كتاب در ميان مردم كمتر خوانده بشه. همان كساني هستند كه از دين به عنوان عامل تخدير مردم استفاده مي كنند. در واقع معتقدم شريعتي آن قدر بزرگ بود كه نمي تونستند در مقابل بزرگيش بايستند و در نتيجه نميتونستند جلوي خونده نشدن اين كتاب را بگيرند. كتابي كه شايد براي آقايون خوشايند نبود. بنابراين معتقدم جوري با كتب شريعتي برخورد كردند كه نام اين كتاب اصلاً نباشد.

ميبيند كه در جامعه نام كتاب هايي همچون حسين وارث آدم، فاطمه فاطمه است، هبوط، كوير، انسان و ...زياد هست اما نامي از اين كتاب اصلاً نيست. گرچه ساير اين كتاب ها بسيار بزرگ هستند اما كتاب تشيع علوي و تشيع صفوي كتابي است كه شايد روشنگرانه باشد و باعث شود مردم ميان تشيع حاضر و تشيع واقعي تفاوت قائل شوند و علاوه بر اون بتونن نوع رفتار حكومت و صداقتش در شيعه علوي واقعي بودن را تشخيص بدن

حتي معتقدم كه اين كتاب يكي از دلايل مخالفت هاي بي شماري است كه در گذشته با شريعتي ميشده.

در آخر بايد بگم كه من فقط در حدود 24 كامنت از بعضي از بخش هاي كتاب 260 صفحه اي تشيع علوي و تشيع صفوي را آورم و مسلمه كه خيلي از مطالب اين كتاب را روي گروه نياوردم و به ساير دوستان، چه علاقه مند به آثار دكتر و چه علاقه مند به مسائل ديني، توصيه مي كنم كه اين كتاب را بخونند.
خيلي ممنون از توجهتون به نوشته هاي بنده
Jul 04, 2008 11:03AM

2104 تشيع علوي تشيع اختيار است
تشيع صفوي تشيع جبر

تشيع علوي تشيع ياري حسين است
تشيع صفوي گريه بر حسين

تشيع علوي تشيع انسانيت است
تشيع صفوي تشيع قوميت

تشيع علوي تشيع امامت علوي است
تشيع صفوي تشيع سلطنت صفوي

تشيع علوي تشيع انتظار مثبت است
تشيع صفوي تشيع انتظار منفي

تشيع علوي تشيع تقيه و مبارز دلير است
تشيع صفوي تشيع تقيه بيكار ترسو

و بالاخره
خواهران، برادران
تشيع علوي تشيع "نه" است
تشيع صفوي تشيع "آري"!1

Jul 03, 2008 01:02PM

2104 تشيع علوي تشيع اجتهاد است
تشيع صفوي تشيع جمود

تشيع علوي تشيع مسئوليت است
تشيع صفوي تشيع تعطيلي همه مسئوليت ها

تشيع علوي تشيع آزادي است
تشيع صفوي تشيع عبوديت

تشيع علوي تشيع انقلاب كربلا است
تشيع صفوي تشيع فاجعه كربلا

تشيع علوي تشيع شهادت است
تشيع صفوي تشيع مرگ

تشيع علوي تشيع توسل براي تكامل است
تشيع صفوي تشيع توسل براي تقلب

تشيع علوي تشيع توحيد است
تشيع صفوي تشيع شرك
Jul 03, 2008 12:59PM

2104 خواهش مي كنم، اميدوارم كه تونسته باشم قسمت هاي خوب كتاب را انتخاب كرده باشم
Jul 01, 2008 01:22PM

2104 تشيع علوي تشيع شناخت است و معرفت
تشيع صفوي تشيع جهل است و معرفت

تشيع علوي تشيع سنت است
تشيع صفوي تشيع بدعت

تشيع علوي تشيع وحدت است
تشيع صفوي تشيع تفرقه

تشيع علوي تشيع عدل است (عدل در جهان،در جامعه، در زندگي)
تشيع صفوي تشيع عدل است (عدل فلسفي، عدل در روز قيامت مربوط به بعد از مرگ)

تشيع علوي تشيع رسم است
تشيع صفوي تشيع اسم است

تشيع علوي تشيع پيروي است
تشيع صفوي تشيع ستايش
2104 غرور هديه شيطان است و عشق هديه خداوند. افسوس كه ما هديه شيطان را به هم مي دهيم و هديه خداوند را از هم پنهان مي كنيم
)
البته 100 درصد مطمئن نيستم كه اين جمله از شريعتي باشه يا نه)
Jun 30, 2008 10:12AM

2104 انتظار (در تشيع علوي): آمادگي روحي و عملي و اعتقدي براي اصلاح انقلاب، تغيير وضع جهان و ايمان قاطع به زوال ظلم و پيروزي عدل و روي كار آمدن طبقه محروم و اسير و وراثت زمين به توده غارت شده و انسان هاي صالح و خود سازي براي انقلاب جهاني.

انتظار (در تشيع صفوي): وادادگي روحي و عملي و اعتقادي براي تسليم به وضع موجود، توجيه فسار و جبري ديدن هرچه آيد سال نو گويم دريغ از پارسال و نفي مسئوليت، يأس از اصلاح و محكوميت قبلي هر قدمي

غيبت(در تشيع علوي): مسئوليت مردم در تعين سرنوشت، ايمان، رهبري و زندگي معنوي و اجتماعي خود. براي تعيين رهبري از مردم آگاه و مسئو و پاك كه بتواند جانشين رهبري امام باشد.

غيبت( در تشيع صفوي): سلب مسئوليت از همه كس. تعطيل همه احكام اسلام، بيهوده بودن هر كاري، غير مشروع بودن قبول هر مسئوليت اجتماعي اي به عذر اين كه فقط امام مي تواند رهبري كند و فقط از امام مي توان تبعيت كرد و در برابر امام مي توان مسئول بود و او هم غايب است پس هيچي به هيچي!!!1
Jun 28, 2008 12:35PM

2104 خيلي ممنون از اين كه اين نوشته ها را از آقاي عليپور اين جا گذاشتيد

راستش من هم خودم يكي از همون كساني بودم كه توي نمايشگاه كتاب دنبال كتاب هاي شريعتي مي‌گشتم

اگرچه من در سطحي نيستم كه بخوام در مورد دكتر شريعتي و علل گرايش جوانان به كتاب هاي ايشون نظر بدم، اما فكر مي‌كنم بد نباشه كه چند نكته را اين جا بگم

راستش به نظر من دليل عمده گرايش جوانان، مخصوصاً بين سنين 18 تا 25 سال، به كتاب هاي شريعتي وجود يك خلأ فكري بزرگ توي جامعه حال حاضر ماست. در واقع اگرچه روشنفكراني مثل سروش و كديور و ملكيان سعي كردند كه توي جامعه ما اين خلأ فكري را پر كنند و با وجود تلاش هاي زيادشون، و با وجود اقبال بخشي از مردم به كتاب هاي اين روشنفكران، به نظر مياد كه خيلي موفق نبودند.

كه البته اين هم دلايلي داره، كه به نظر من از جمله اين دلايل اين هستش كه در حال حاضر و به ظاهر از شخصي مثل شريعتي و نوشته هايش حمايت ميشه و حتي گاهاً حرف هاي ايشون در رسانه ها و به خصوص تلويزيون پخش ميشه كه اين مسئله خود باعث ميشه كه شريعتي در ميان ساير مردم بيشتر از ساير روشنفكران زنده حال حاضر شناخته شده باشه.

علاوه بر اين، مزاحمت ها و گاهاً توهين ها و تخريب هايي كه در حال حاضر براي روشنكفران وجود داره و گاهاً ملحد يا معاند دين خوانده مي شوند، و علاوه بر اون مزاحمت براي نشر آثار و يا سخنراني آن ها باعث شده كه اين تفكرات روشنفكران حال حاضر نسبت به شخصي مثل شريعتي مغفول بمانند و كمتر از اقبال عمومي مردم برخوردار باشند.

در واقع من قصد ندارم كه با سواد كم خودم به شرايط روشنفكري ديني در حال و گذشته بپردازم و اميدارم كه دوستان نيز من را به خاطر اين پر حرفي ها ببخشند

اما قصدم از بيان حرف هاي بالا اين بود كه نوشته و سخنان شريعتي در شرايطي كاملاً متفاوت با شرايط حال حاضر ثبت شده است. با وجود احترام بسيار زيادي كه براي نوشته هاي دكتر قائلم، و با وجود اين كه بسياري نوشته هاي ايشان براي بنده نيز در حال حاضر زنده است، با اين حال اين حرف ها و نوشته ها بيشتر از سي سال پيش گفته و نوشته شده و طبيعي هم هستش كه بيشتر اون ها متناسب با شرايط اون موقع باشه.

در واقع ميخوام بگم كه روي كتاب هاي شريعتي به عنوان يك روشنفكر ديني توقف نكنيم و به نوشته و سخنراني هاي ساير روشنفكران ديني كه نظراتشون بيشتر متناسب با زمان هست هم بپردازيم و حتي توجه بيشتري نشون بديم و ديگران را نيز به شنيدن و خواندن سخنراني ها و نوشته هاي روشنفكران ديني حال حاضر تشويق كنيم، چرا كه نوشته هاي دكتر شريعتي براي 30 سال پيش و متناسب با آن زمان هست و طبيعي هستش كه نظرات روشنفكران حال حاضر بيشتر متناسب با حال حاضر باشد و در نتيجه به پر شدن خلأ فكري موجود در جامعه و شرايط فكري كمك بيشتري بكند

البته آثار بزرگ دكتر شريعتي بزرگ است و بزرگ خواهد ماند و زنده بودن اثر بر بنده نيز بارها ثابت شده

ببخشيد اگر با نظرات غير علمي و غير كارشناسي خودم وقتتون را گرفتم، ولي به هر حال احساس كردم كه بد نيست اگه نظراتم را با شما هم در ميون بگذارم
Jun 28, 2008 04:21AM

2104 خيلي ممنون
نوشته آخر يعني كامنت شماره چهار از كي بود؟ از محمد حسن عليپور؟
Jun 26, 2008 02:43PM

2104 تقليد (در تشيع علوي): رابطه منطقي و علمي و طبيعي و لازم ميان عامي يا غير متخصص با عالم متخصص علوم مذهبي، در مسائل عملي و حقوقي كه جنبه فني و تخصصشي دارد

تقليد (در تشيع صفوي): اطاعت كور كورانه از روحاني و تابعيت مطلق و بي چون و چرا از عقل و عقيده و حكم روحاني، و به تعبير قرآن، پرستش روحاني مذهبي!

عدل (در تشيع علوي): عقيده اي است درباره صفت خدا كه عادل است و جهان بر عدل است و نظام و اجتماع و زندگي نيز بايد بر عدل باشد و ظلم و نا برابري نظامي غير طبيعي و ضد ا لهي است و عدل يكي از دو پايه اساس مذهب است، كه عدل هدف رسالت است، شعار بزرگ اسلام است

عدل(در تشيع صفوي): بحثي است در صفات الهي مربوط به بعد از مرگ و پيش بيني يا تعيين تكليف براي خدا كه در قيامت چگونه قضاوت مي كند؟ به اين طرف پيش از مرگ مربوط نيست چون پيش از مرگ، بحث عدل مربوط به شاه عباس است، كار قيصر را به قيصر واگذار، كار خدا را به خدا. دنيا قلمرو سلطنت شاه عباس است آخرت قلمرو سلطنت خدا

دعا (در تشيع علوي): متني است كه مي آموزد، آگاه مي كند، نيكي و زيبايي را تلقين مي كندف و عملي است كه روح را به معراج روحاني مي برد، از روز مرگي به در مي كشد، به خدا نزديك مي كند، تعليم و تربيت مي دهد

دعا (در تشيع صفوي): وردي است كه خاطر جمعي مي آورد، تخدير مي كند، اميد واهي مي دهد، ثواب هاي بي ربط به قضيه به بار مي آورد و جانشين مسئوليت هاي سنگين كه خرج دارد و زحمت و ضرر و خطر، مي شود.
Jun 22, 2008 09:57AM

2104 ولايت (در تشيع علوي): يعنتي تنها دوستي و رهبري و حكومت علي و علي وار پذيرفتن و لا غير. دوستي علي، زيرا او نمونه عالي بندگي خداست، رهبري اش چون چراغ روشن هدايت است و رائد راستين قبيله بشريت، و حكومتش چون تاريخ انسان آرزوي عدل و آزادي و برابري اورا در پنج سال حكومتش دارد و ملت ها همه به آن نيازمندند.

ولايت (در تشيع صفوي): يعني تنها حب علي را داشتن و از هر مسئوليتي مبري بودن و بهشت را به خاطر ولايت تضمين كردن و آتش دوزخ كارگر نيفتادن و اعتقاد به اين كه ولايت به درد خلق و اداره جامعه نمي‌خورد، بلكه به خدا كمك مي‌كند و در اداره جهان طبيعت دست اندر كار است

شفاعت (در تشيع علوي): عامل كسب "شايستگي نجات"

شفاعت (در تشيع صفوي): وسيله "نجات ناشايسته"!1

اجتهاد (در تشيع علوي): عامل حركت مذهب در زمان و پا بپاي تاريخ و انقلاب دائمي و تكاملي در بينش مذهبي و تكامل و تناسب حقوقي در تغيير و تحول نظام.

اجتهاد (در تشيع صفوي: عامل ثبوت و جمود و مانع پيشرفت و تغيير و تحول و نوآوري و وسيله تكفير و تفسيق و محكوميت مطلق هر كار تازه، حرف تازه، راه تازه اي در دين، در نظام زندگي، در فكر، در علم، در جامعه، در همه چيز!
Jun 21, 2008 01:49PM

2104 سه عنصري كه صفويه تركيبي از آن هاست: سلطنت، تصوف و قوميت، و با پوششي از اسلام و مجموعاً "تشيع صفوي"! كه در آن، مردم هم خود خدا را مي پرستند و هم سايه خدا را و هم آيه خدا را.
....
در اين جا تا آن جا كه مجال هست، اصول اعتقادي دو فرقه را كه ظاهراً به هم بسيار شبيه اند و باطناً در ضد هم اند، فهرست ميكنم و هر اصلي را در هر دو مذهب معني مي كنم:

وصايت (در تشيع علوي): يعني تويه پيغمبر، به فرمان خدا براي نشان دادن لايق ترين،‌ ذيحق ترين، بر مبناي علم و تقوي كه در خاندان اويند.

وصايت (در تشيع صفوي): يعني اصل حكومت انتصابي و موروثي و سلسله ارثي تنها بر مبناي نژاد و قرابت خانوادگي.

امامت (در تشيع علوي): يعني رهبري پاك انقلابي براي هدايت مردم و بناي درست

امامت (در تشيع صفوي): يعني اعتقاد به دوازده اسم معصوم مقدس ماوراء الطبيعه

عصمت (در تشيع علوي): يعني اعتقاد به پاكي و تقواي رهبران فكري و اجتماعي، پيشوايان مسئول ايمان، علم و حكومت مردك، يعني نفي حكومت خائن، نفي پيروي از عالم نا پاك، روحاني نادرست و وابسته به دستگاه هاي خلافت.

عصمت (در تشيع صفوي): يعني ذات مخصوص و صفت استثنايي خاص موجودات غيبي كه از نوع انسان خاكي نيستند و لغزش و خطا نمي توانند كرد و اعتقاد به اين كه آن چهار ده تن چنين ذات هايي بودند.
Jun 20, 2008 10:51AM

2104 ببخشيد اگه متن بالا زياد شد

شريعتي، علامه مجلسي را يك عالم شيعه صفوي ميدونه، و يكي از دلايلش هم همين تناقض بزرگيه كه توي بحارالانوار مجلسي اومده مي دونه، البته شريعتي براي اين حرفش دلايل ديگه اي هم داره

شريعتي اين مطلب را آورده بود تا بگه كه صفويه، براي اين كه خودش را نزد مردم مقدس تر جلوه بده، اين جوري خودش را به نسل امامان چسبونده

و جالب اين جاست، كه بسياري از احاديثي كه ما در كوچه و خيابون و مراسم مذهبي مي شنويم، از همين بحار الانوار هستش كه به سادگي ميشه اين تناقض بزرگي تاريخي را توي كتاب بحارالانوار ديد


Jun 20, 2008 10:43AM

2104 علامه مجلسي، نويسنده كتاب بحارالانوار، شيعه صفوي!!!1


علامه مجلسي در بحار الانوار (ج11 ص 4) پس از نقل اخباري راجع به ازدواج امام سجاد - كه سخت چندش آور است- نقل مي كند مادر امام دختر يزدگر بود كه در زمان عمر، به اسارت، او را به مدينه آوردند و او امام حسين را پسنديد و از او تنها يك پسر به دنيا آمد كه همين امام سجاد است.


از طرفي مي دانيم كه امام در سال 38 متولد شده است،‌يعني بيست سال پس از ازواج مادرش با امام حسين !!!!
در ايين قصه تصريح شده كه شهربانو ازاسراي فتح مدائن است و عمر قصد داشت او را بكشد و حضرت امير نجاتش داد. و پيداست كه سازندگان اين داستان كه ايران پرستان بوده اند، خواسته اند علي را طرفدار ساسانيان جلوه دهند، ولي متوجه نشده اند كه وقتي مي خواهند نشان دهند كه امام سجاد نواده يزدگرد است و مادرش شهربانو، اين اشكال پيش مي آيد كه امام حسين بايد درسال 18 ازدواج كرده باشد (در سن 15 سالگي) و امام سجاد در سال 38 متولد شده است! و تصرح هم شده كه شهربانو جز وي، فرزندي نياورده است! علامه مجلسي كه متوجه عيب كار شد، راه حلي كه براي رفع اشكال به نظرش رسيده اين است كه مي گويد: بعيد نيست كه دراين روايت، كلمه عمر، تصحيف كلمه عثمان باشد"! يعني قضيه در زمان عثمان اتفاق افتاده، اما به جاي عثمان، عمر نوشته اند.

اگر بتوانيم چنين اشتباهي را باور كنيم، آن اشكال رفع مي شود اما اشكال ديگري شبيه به آن پديد مي آيد و آن اين كه با زمان شكست يزدگر و اسير شدن خانواده، بيست سال فاصله مي افتد! از طرفي، در اين قصه كلمه اسراي مدائن هم آمده است، مدائن تصحيف شده چه اسمي است؟

در نام مادر امام كه سلامه، حوله، غزاله ...شاه زنان... است، علامه مجلسي نقل مي كند كه چون دختر يزدگر را مديه آوردند، تا چشمش به عمر مي افتد از قيافه اش بد مش آيد و فحش مي دهد و عمر هم به او فحش ميدهد و مي خواهد او را مثل ديگر اسيران بفروشد كه "امير المؤمنين مي فرمايد: جايز نيست دختران ملوك را فروختن هر چند كافر باشد، با مردي از مسلمين او را شوهر بده و از بيت المال مردم برايش مهريه بگير"
دنباله متن اين روايت كه به امام صادق منسوب است (گفتگوي حضرت علي با دختر يزدگر) چنين است:
حضرت علي: فقال: "چه نام داري"؟
دختر يزدگر: قالت"جهان شاه"
حضرت علي: فقال"بل شهربانو"
دختر يزدگر: قالت"تلك اختي"
حضرت علي: قال: "راستي گفتي"
....
....
.....

اين روايت از نظر عقلي، با قراين تاريخي متناقض است، تفاخر امام به نواده شاه ساساني بودن باروح شيعه مغاير است، برتري نژادي قريش و ساساني يا پارس بر همه انسن ها با اسلام متضاد است، متن روايت با هر عقل سليمي سر جنگ دارد

*********************

اين بود كه "تشيع صفوي" (كه نه تنها هيچ وجه مشتركي با تسنن نداشت بلكه در قبال آن به وجود آمده بود) با "مليت ايراني" يك نهضت تازه و نيرومند به وجود آورد، و اين دو قدرت در اين نهضت چنان در هم جوش خوردند كه قابل انفكاك نبودند، و چنان با هم تركيب يافتند كه "تشيع ملي" يا "مليت شيعي" به وجود آمد، و آنگاه خيلي چيزها عوض شد، و حتي تاريخ! و اين است كه مثلاً مي بينيم، شهربانو دختر يزدگر، پادشاه ساساني، مي شود همسر امام حسين، براي اين كه فرزاندن امام حسين كه نه امام شيعي هستند با ذريه ساساني پيوند بخورند، آنگاه امامتي تازه تشكيل مي شود، امامتي كه در آن "نور محمدي" با "فره ايزدي" تركيب مي شود و ذريه رسول، با تبار ساساني پيوند مي خورد

و موعود آخر الزمان اسلام نيز كه از نوادگان ساساني مي شود،‌با مليت ايراني خويشاوند مي گردد وبدين گونه است كه مليت مذهب اين چنين هوشيارانه جوش مي خورندو تشيع بر پايه هاي قومي و نژادي سوار مي شود و قدرت صفوي بر اين دو بنياد استوار مي شود.
Jun 19, 2008 10:16AM

2104 اين ها از خصوصياتشان اين است كه انتقادهاي علميشان را نسبت به نويسنده اي يا كتابي، كمتر با خود نويسنده در ميان مي گذارند. غالباً از روبرو شدن با نويسنده مي گريزند. نظريات علمي انتقادي شان را در روضه هاي زنانه، تكيه هاي سينه زني، محافل عزاداري، با عده اي بي تقصير كه براي خوردن چايي و ريختن اشكلي و زدن چرتي آمده اند، در ميان مي گذارند
.......

در تشيع علوي، نقليئ ئر چزئيات فرعي عملي، به صورت نظر كلي و بيان يك مفهوم عام است. فقيه طبق موازين علمي و تخصصي كه در دست دارد نظر مي دهد كه مثلاً در انتخابات شركت بكنيد يا نكنيد، با بيگانه ها كه اكنون چنين نقش اجتماعي و اقتصادي دارند معامله بكنيد يا نكنيد، كتابي را كه نويسنده اش غير شيعي است بخوانيم يا نخوانيم، به مجالسي كه گاهي از اتحاد مسلمانان در برابر استعمار غربي و دشمنان فكري اسلام سخن مي گويند برويم يا نرويم. تعين موضوع يا مورد خاص با عقل و تشخيص خود مردم است.

اما در تشيع صفوي، مقلد موارد خاص را هم از روحاني اش مي پرسد و روحاني اش هم صريحاً نظر خصوصي مثبت يا منفي مي دهد و مي گويد مثلاً به فلان كس رأي بدهيد فرد صالحي است، به فلان كس رأي ندهيد فرد فاسدي است

******************
آنچه خطرناك است تقليد عقلي است، تقليد فكري. اين عامل سقوط عقل و علم و آگهي و شعور است و نفي انسان بودن انسان. چرا كه انسان يعني موجودي كه دو شاخصه بارز دارد. يكي فكر مي كند، ديگري انتخاب مي كند (عقل و اختيار). تقليد اين دو استعداد را در انسان مي كشد و او را مقلدي مهوع و ميمون وار مي سازد.