حورا یاوری
کتابِ جستجوی زمان های رفته، در دستِ انتشارِ حورا یاوری پژوهشگر و عضو هیأت ویراستاران دانشنامه ایرانیکا- درباره تاریخچه و سیر تحولی بیوگرافی و اتوبیوگرافی در ایران، پیرنگ متن هایی که زیر عناوین خاطرات، یاداشت های روزانه، زندگی نامه، و خود زندگی نامه (زندگی نامه خودنوشت) می نشینند، در ذهن نویسنده چه تفاوت هایی دارد، و انتظار درستِ خواننده از هر یک از آنها چه می تواند باشد؟
حورا یاوری؛ همه این ژانرهای روایی، هریک به گونه ای و به میزانی، با زندگی و روایت رویدادهای آن سر و کار دارند، و در همه آنها عامل زمان نقش اصلی را به عهده دارد. در یادداشت های روزانه و دفترهای خاطرات نویسنده بیشتر به روزهای زندگی اش می اندیشد و به همان ترتیبی که روزهای زندگی را پشت سر می گذارد، رویدادهای آن را به برگ های کاغذ می سپارد. در این تندنگاری های روزانه معمولاً زندگی در کلیت و تمامیت آن در ذهن نویسنده جایی ندارد. در بیوگرافی، اگر در کاربرد کلمه دقیق باشیم، انسانی زندگی انسانی دیگر را می نویسد. اما بسیاری از کسانی که خاطرات و شرح احوالات خودشان را به روی کاغذ می آورند، کلمه زندگی را در عنوان کتابی که می نویسند می گنجانند. خاطرات و زندگی نامه های بسیاری از دست اندرکاران سیاسی، به خصوص در نیمه دوم قرن بیستم، به همین سرنوشت دچار شده است.در ادبیات عرب از ستایش پروردگار و پیامبر و سپاس از نعمات الهی آغاز می کنند و مراحل تحصیلی و دستاوردها و سفرها و دیدار با بزرگان و شیوخ، و آثار و تألیفات را به ترتیب زمانی کنار هم می چینند. در بیشتر این تذکره ها شرحی هم درباره زندگی خود نویسنده می بینیم. اما تغییر ضمیر از اول شخص به سوم شخص در الگوی روایت تغییری نمی دهد. آدم ها اگرچه و بی گمان متفاوت زندگی کرده اند، اما روایت زندگی آنها در تذکره ها یکسان است و تذکره نویس زندگی خودش و دیگران را به یک چوب می راند. البته هرچه به دوران معاصر نزدیکتر می شویم تدکره نویسی از رونق می افتد، به قول آل احمد تکلیف خودش را با خودی که بدجوری بیخ ریشش گیر کرده روشن کند. رو به رو شدن با گذشته و نگریستن در تاریکی های آن معمولاً دستاورد سال ها ی پختگی و درک عمیق نیازی است که بازنگری روزها و رویدادهای رفته را ناگزیر می کند. در ژانر روایی که از پدیده های مدرن است و از عمر آن در جهان، اگر از نمونه های معدود بگذریم، بیش از دو قرن نمی گذرد، دیروز و امروز هم زمان می شوند، در گذر از یک فرایند پیچیده غربال کننده هم زمان به یاد می آیند، و در هماهنگی با فرایندهای ساختارساز روان، ساختاری روایی پیدا می کنند و قصه می شوند، قصه ای که قصه زندگی است و مثل همه قصه های خوبی که زندگی را با همه پیچیدگی ها و بی پاسخی هایش روایت می کنند، به دل خواننده می نشینند.
ماندانا زندیان؛ آندره مالرو در مقدمه ضد خاطرات توضیح می دهد که ما در این کتاب با برداشت شخصی نویسنده از حوادث گذشته، که بر اساس اهمیت و مقامشان بازگو می شوند، رو به رو خواهیم بود و قرار نیست از زندگی نویسنده یا هر فرد انسانی دیگر، به عنوان یک رویداد تکرار ناشدنی چیزی بخوانیم؛ و می نویسد: "من تقریباً برای خودم جالب نیستم و رفاقت كه سهم بزرگی در زندگی من داشته، با كنجكاوی سازگار نبوده است...من این کتاب را ضد خاطرات می نامم، زیرا پاسخ گوی پرسشی است که کتاب های خاطرات مطرح نمی کنند و به پرسش هایی که کتاب های خاطرات مطرح می کنند پاسخ نمی دهد..."ایرج گرگین در مقدمه امید و آزادی با ذهنیتی مشابه و با این تأکید که "خاطرات شخصی من هیچ گوشه تاریکی از هیچ دهه گذشته ای را روشن نمی کند". تاریخچه رادیو و تلویزیون را "متن واقعی زندگی نامه" خود می داند.
حورا یاوری؛ می تواند این چنین باشد. اما توجه بش تر نویسنده به ثبت رویدادهای اجتماعی و سیاسی ما را از توجه به رابطه متقابل حافظه، فراموشی و یادآوری بی نیاز نمی کند. پل ریکور، فیلسوف فرانسوی که در ارتش فرانسه خدمت کرده و چندین سال از عمرش در زندان نازی ها گذشته، از جمله کسانی است که نظریات قابل تأملی در مورد رابطه تاریخ و حقیقت، زمان و روایت ارائه کرده است. آندره مالرو و ایرج گرگین هر دو با عنوانی که برای کتابشان بر می گزینند، و مقدمه ای که بر آن می نویسند، هم چارچوب کار خودشان را توضیح می دهند و هم چارچوب انتظار و توقع خواننده را معین می کنند. به سخن دیگر در سرآغاز روایتی که می نویسند به یاد خواننده می آورند که کتابی در دست دارند که در آن بهارها و پاییزهای حسی و عاطفی جایی ندارد و رنگ فصل های زندگی نه با تلاطم های درونی که در برخورد و رویارویی با رویدادهای اجتماعی و فرهنگی تغییر می کند. آشکار است که این غیاب تفاوت چندانی با حضور ندارد. توجه به این نکات از اهمیت خاطره ها یا ضد خاطره ها چیزی نمی کاهد، بلکه قاطعیت یک روایت و انطباق چون و چرا ناپذیر آن را با "واقعیت" نمی پذیرد، و امکانی فراهم می کند برای آشنایی سنجیده تر با رویدادهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی یک دوران از طریق کنار هم چیدن و سنجیدن روایت های گوناگون، و پنجره ای می گشاید به روی فضایی که چند صدایی است، و راهی باز می کند برای بازشدن پای دموکراسی به فضای تحقیقات فرهنگی و تاریخی. به سخن دیگر می توان از خاطرات کسانی مثل گرگین و مالرو برای ثبت یا دریافت اطلاعات سیاسی، اجتماعی و ادبی یک دوران خاص بهره گرفت. برای من همیشه جالب بوده که ما جهان را ب ی امان می کاویم تا صورت جهان را پیدا کنیم، اما آنچه سرانجام پیدا می کنیم صورت خود ماست، صورتی که چه بسا پرده هایی بر آن فرو افتاده، اما هیچ نیست جز تصویر ما در آیینه، و یا حتی یک قدم فراتر به گفته عبرت نائینی (4) در آینه بینید اگر صورت خود را / آن صورت آیینه شما هست و شما نیست".
ماندانا زندیان؛ مسعود جعفری- گردآورنده مجموعه چهار جلدی نامه هایی که میان دانشور و آل احمد مبادله شده- در مقدمه کتاب در پاسخ به این پرسش که: "چرا باید نامه های شخصی دو نفر حتی دو نویسنده نام آشنا منتشر شود؟" می گوید: "این نامه ها که مربوط به دو شخصیت نویسنده است علاوه بر جنبه های خصوصی زندگی آنها شامل اطلاعات سیاسی، اجتماعی و ادبی عصر خودشان نیز هست… نکته اصلی نامه ها سبک نوشتاری و طرز جمله بندی ها است که محاوره ای نوشته شده" آیا خوانندگان روایت رویدادهای زندگی نویسنده نیز بیشتر در پی دریافت "اطلاعات سیاسی، اجتماعی و ادبی"اند؟
حورا یاوری؛ باید گفت که باز هم می تواند این چنین باشد، اما اگر نویسنده و خواننده را به یک چوب برانیم، و جستجوی خواننده در طلب اطلاعات سیاسی و اجتماعی را هم در چارچوب همین مکانیزم معناآفرینی ذهن، که خیلی هم پیچیده عمل می کند، بررسی کنیم، به نتیجه مشابهی می رسیم. به سخن دیگر، هم خواننده با ذهنیتی برساخته زندگی خودش این اطلاعات را تفسیر می کند، و هم متن با هر بار خوانده شدن به معنای تازه ای راه می دهد. اهمیت و ارزش مجموعه نامه های دانشور و آل احمد در این است که امکانی هم برای این تفسیرهای بیرون از شمار فراهم می کند. آل احمد و دانشور وقتی برای هم نامه می نویسند آنچه را که در میدان سیاست و اجتماع روی داده، همان طور که شاهرخ مسکوب اشاره می کند، در خلوت دلشان از نو زندگی می کنند، یعنی رویداد بیرونی را به صورت یک تجربه درونی در می آورند. عاطفه ها و هیجاناتی که در طول روز با آن کلنجار رفته اند، مستقیم و غیر مستقیم در روایتشان از رویدادهای بیرونی منعکس است. بد نیست به این نکته هم اشاره کنیم که پیش شرط بررسی هایی از این دست آشنایی با کلیه آثار یک نویسنده و بهره گیری از یک گفتگوی بینامتنی است. رد پای بسیاری از رویدادهایی که داستان ها و زندگی نامه های دانشور و آل احمد بر محور آنها دور می زند، در لابه لای سطور این نامه ها آشکار است. نمونه ها فراوان است و من به پاره ای از آنها در مقاله ای که در مجله نگاه نو منتشر شده اشاره کرده ام. به کمک همین نامه هاست که به شباهت حزب های سیاسی و مبارزات آزادی خواهانه در ذهن آل احمد با عروسک بازی و ساختن عروسک های گلی پی می بریم و از زبان خودش می شنویم که این عروسک بازی های حزبی و سیاسی چقدر زود دلش را می زده، و چقدر زود آرزوی ساختن عروسکی دیگر در دلش می خلیده است. به کمک این نامه هاست که داستانی نبودنِ مدیری را که در کتاب مدیر مدرسه یک دانش اموز کلاس پنجم را تا سرحد مرگ کتک می زند، باور می کنیم. به کمک همین نامه ها، و با برابر نهادن آنها با نوشته های دیگر آل احمد است که بی اعتقادی او به درستیِ همه راه هایی که در پیش پای دیگران گذاشته روشن می شود و عمق گودالی که آرمان ها و آرزوهای سیاسی و فرهنگی او را از رفتارهای خصوصی و عرصه زندگی روزمره اش جدا می کند آشکارتر می شود و فرصتی یگانه فراهم می کند برای تحقیق درباره تضاد آنچه بر زبان و قلم جویندگان آزادی و منادیان برابری می گذرد، با آزادی هایی که خود این آزادی بخشان از دیگران دریغ می کنند.
آیا آگاهی عموم از آن سوی زندگی خصوصیِ چهره هایی نام آشنا در متن هایی مانند خاطرات تاج السلطنه، دختر ناصرالدین شاه)6) و نوشته های عارف قزوینی(7)، به شناخت "شبکه نظام های دلالتی فرهنگ و اجتماع و تاریخ "در داوری گذشته که روان نویسنده، هر اندازه، از آن اثر پذیرفته، نیز کمک می کند؟
حورا یاوری؛ اگر تحقیق و بررسی درباره تاریخچه و سیر تحول بیوگرافی و اتوبیوگرافی حاصل و فایده ای داشته باشد جز این نیست که با شبکه نظام های دلالتی فرهنگی و اجتماعی در دوره های مختلف تاریخی آشنا شویم. بی گمان اگر تاج السلطنه امروز نوشتن خاطراتش را شروع می کرد، روایت دیگری از عمر غمناک و گذشته حیرت انگیز و ملال خیزش می آفرید. و اگر عارف امروز زنده بود نه تنها آن تصنیف ها و سرودهای دلنشین را، که خاص روزگار اوست، برای مام وطن نمی سرود، بلکه از کشمکش های درونی و حالات نفسانیش هم، که بی¬ گمان به تناسب دوران و روزگار رنگ دیگری می ¬پذیرفت، به زبان دیگری سخن می گفت. دل سوزاندن به حال زار مام میهن و سرازیر کردن اشک دیگران به خاطر عقب ماندگی ایران از کاروان تمدن وظیفه مقدس و میهنی بسیاری از هم روزگاران عارف بود. در همین سال ها بود که میرزاده عشقی یک بار دیگر با قصیده ایوان مدائن خاقانی به خرابه های تیسفون سفر کرد، تاج کیان را در کنار جای پای عرب گذاشت و هم¬ زبان با محمد تقی بهار دریغاگوی عظمت بر باد رفته ایران شد. امروز نه تنها در زندگی نامه ها و کتاب های خاطرات از این ناسیونالیزم رمانتیک نشانی نیست، بلکه شعری هم شبیه به شعرهای عارف و عشقی برای مام وطن سروده نمی شود. بررسی و تحقیق درباره سفرنامه ها، کتاب های خاطرات و زندگی نامه ها از شاخه های مهم مطالعات تاریخی و اجتماعی است، و اگر نه بیشتر، دست کم برابر با آنچه سند و مدرک تاریخی نامیده می شود در شناختن ویژگی های دورانی و تاریخی به کار می آید.
تنگ سنت است و جا نیفتادنمان در لباس عاریتی مدرنیته، و هیچ کس به خوبی و تیزبینی آل احمد حال زار ما را نمی حورا یاوری؛ در نظام هایی که تضمین حقوق افراد بر تأیید تکالیف آنها تقدم دارد، مرز میان خصوصی و عمومی مشخص است، و کسی به آسانی سودای شکستن این مرز را در سر نمی پروراند. نوشته اید: "آل احمد در تمام نوشته هایش هم ناقد ریزبین کژی ها و کوژی های اجتماع و فرهنگ است و هم راوی گشاده دست حالات درونی خودش. اما معیارهایی که در سبک سنگین کردن کژتابی های تاریخ و کژروی های دیگران، از هر رنگ و ملیت و سرزمین، به کار می گیرد، در دروازه های کردار و گفتار خودش از کار می ایستد. در ذهن آل احمد حریم فضای خصوصی در پیوند با فضای گسترده ای که زیستگاه دیگرانی با حقوق برابر است به معنا نمی رسد. جهانداران و تاریخ نگاران و سیاست بازان را به چوبی می راند و رفتار و زندگی خصوصی خودش را، که هیچ چیز آن را از دیگران پنهان نمی کند، به چوبی دیگر".یا این نگاهی مدرن به شمار نمی آید؟
حورا یاوری؛ اگر آل احمد تنها داستان می نوشت و با آسیب نگاری های فرهنگی و اجتماعی سر و کاری نداشت، اگر این چنین در نفرین زمین به حال کشاورزی که ارباب حاصل یک سال جان کندنش را به مفت از چنگش می رباید دل نمی سوزاند، اگر این چنین پدرانه ناظم بی خبری را که در مدیر مدرسه دست های از سرما کبود بچه ها را با ترکه می نوازد، نصیحت نمی ¬کرد. اما آل احمد هم زمان چندین کلاه بر سر دارد. هم داستان نویس است و هم آسیب نگاری که به تشخیص دردها اکتفا نمی کند و نسخه هایی از پیش پیچیده هم در چنته دارد. پای آنها گشاده دست. مقایسه آل احمد از این نظرگاه خاص با صادق هدایت و سیمین دانشور نکات بسیاری را روشن می کند. هدایت هم مثل آل احمد راهیِ راه پر افت و خیز خودشناسی است و تا آنجا پیش می ¬رود که صورت قصاب و گورکن و پیرمرد خنزرپنزری را در درون خودش به جا می آورد. اما برخلاف آل احمد بیشتر از پاسخ با پرسش سر و کار دارد، نه تنها برای دیگران نسخه نمی نویسد بلکه خودش و دیگران را به یک چوب می راند. یعنی معیارهایی که در سبک سنگین کردن کژتابی های تاریخ و کژروی های دیگران به کار می گیرد در دروازه های رفتار و کردار خودش از کار نمی ایستند.
ماندانا زندیان؛ می توان فکر کرد که آل احمد می کوشیده آدم دیگری را که در او زندگی می کند و تمام آنچه را که زیر عنوان یا تعریف فرهنگ و سنت در بیرون او حضور دارد، بشناسد و دیگران را هم در مسیر این شناخت و چالش شریک کند. به نظر شما بیان حقیقت و تلاش برای عملی کردن آن مهم تر است یا اخلاق را مانند پوسته ای پذیرفتن و در مسیر واقعیت گام برداشتن بدونِ باورِ ژرف، حتی اندیشیدن، به حقیقت؟
حورا یاوری؛ شما به نکته ای اشاره می کنید که به نظر من بزرگ ترین امتیاز آل احمد است و نوشته های او را آیینه تمام نمای روزگار او می کند. روزگار آل احمد روزگار بندآمدن نفس ما در قبای فهمد.
ماندانا زندیان؛ جلال آل احمد در نامه ای به خانم دانشور می گوید: "آیا تو آنطور که یک مرد با زندگی مستقیماً تماس دارد در ایران با زندگی تماس داشته ای؟ صریح بگویم عزیزم، قبل از این که با تو آشنا بشوم من هزار کثافت کاری کرده ام ولی آیا تو می توانسته ای این کار را بکنی
حورا یاوری؛ اگر در سیاق جمله ها و روال استدلال آل احمد در همین جمله هایی که شما نقل کرده اید دقیق شویم، سرنخ گرفتاری سویه غربی نمای شخصیت آل احمد در چنگال همان مرد شرقی سنتی که در درونش جا خوش کرده به دستمان می آید و با چرتکه ای که برابر با سنجه ها و معیارهای او در ذهنش برای سبک سنگین کردن رفتار خودش و دیگران کار گذاشته آشناتر می شویم. دانشور، دست کم در بیشتر آثارش، چشمان آل احمد را به وام گرفته است. بسیاری از ناقدان از جمله گلشیری و نفیسی درباره شباهت یوسف، شخصیت اصلی رمان سووشون دانشور با آل احمد و اندیشه های او نوشته اند، و بسیاری دیگر سنگینی سایه آل احمد را بر شانه های زری (و دانشور) حس کرده اند، و به خنکیِ نسیمی که با مرگ یوسف بر صفحات کتاب و ذهن زری وزیده اشاره کرده اند. اگرچه دانشور در سال هایی که با آل احمد زندگی می کند، گاهی به سرگردانی ها و تنگ حوصلگی های او و از شاخه ای به شاخه دیگر پریدن هایش اشاره می کند، اما رنگ تند تحسین و ستایش از او بر نوشته هایش گسترده است. در این سال ها هنوز جنگ میان دانشور و زندگی اش آغاز نشده و هنوز نشانه های نگرش انتقادی به خود و به زندگی در داستان هایش دیده نمی شود. زیستن دراز مدت دانشور پس از مرگ آل احمد چشمانش را آهسته آهسته به روی آنچه پشت سر گذاشته باز می کند، و به نقطه ای می رسد که در جزیره سرگردانی برای این که خودش و زندگی اش را بهتر ببیند سه آیینه در داستان کار می گذارد، تمام زندگی اش را از نو مرور می کند، و همه آنچه را که پشت سر گذاشته از صافی نقدی ژرف، و چه بسا نامهربان، می گذراند. به ساربان سرگردان که می رسیم زندگی خصوصی دانشور و رابطه عاشقانه اش با آل احمد نمود آشکارتر و جنبه اعترافی روشن تری پیدا می کند، و پای آشنایی های بیرون از حلقه ازدواج آل احمد را هم به فضای داستان و گفتگوهای شخصیت های داستانی می کشاند. به نظر می رسد که انتشار سنگی برگوری که از بهترین نوشته های آل احمد و به سخنِ دقیق تر زندگی نامه خودنوشت اوست و پس از مرگش منتشر می شود در شکل گرفتن هسته های اولیه دو داستان جزیره سرگردانی و ساربان سرگردان، و یا به سخن بهتر در رو در رو قرار گرفتن دانشور با زندگی اش، بی تأثیر نبوده است. موافقت دانشور را در آخرین سال های زندگی اش با انتشار مجموعه نامه هایی که او و آل احمد برای هم نوشته اند باید در همین پس زمینه دید و مورد بررسی قرار داد.
ماندانا زندیان؛ شما در مقایسه نوشته های آل احمد با دوران نخست شعر فروغ فرخزاد، می گویید: "آل احمد اگرچه در یک خانواده کاملاً مذهبی بزرگ می شود، و در نوشته های سیاسی و اجتماعی اش نیز سرانجام سر از مذهب به در می آورد، اما در زندگی نامه هایش با خدا سر و کاری ندارد. آل احمد آنگاه که از لغزش ها و سرپیچی هایش از هنجارهای اخلاقی و مذهبی می نویسد...به بهشت و دوزخ و به ناهمخوانی پندار و کردارش با معیارهای مذهبی نمی اندیشد و دست بخشش به سوی پروردگار دراز نمی کند. بر دوش آل احمد، درست بر خلاف فرخزاد، بار مذهبیِ گناه سنگینی نمی کند. در اعترافات آل احمد به جای سه گانه سنتی گناه-اعتراف- آمرزش، سه گانه مدرن لغزش- شلاق- خودشناسی می نشیند. آن که باید ببخشد نه داور آسمانی، بلکه "منِ درونی" است آیا چیرگی بر باید و نبایدهای اخلاقیِ "من درونی" دشوارتر از رهایی از معیارهای مذهبی کتاب های دینی و جامعه سنتی است؟
حورا یاوری؛ پرسش شما پرسش بسیار مهمی است. اهمیت آن در پر رنگ نشان دادن خطی است که این دو داور را، که یکی از آنها از درون و آن یکی از بیرون رفتار و کردار ما را می پایند، از هم جدا می کند. داستان این دو داورِ به ظاهر از هم جدا و در باطن با هم یکی و همدست خیلی شنیدنی است، همان قصه ای است که از زبان فروید در بسیاری از نوشته هایش، از جمله کتاب تمدن و نارضایی های آن تئوریزه می شود. قصه دور این محور می چرخد که خواست ها، غرایز و کشش هایی که ارضای آنها در باغ عدن با هیچ مانعی رو به رو نیست، با پا گذاشتن انسان به تمدن و شهرنشینی سرکوب می شوند و زبان تازه ای را می آموزند که زبان "نه"ها و "آری"های اخلاقی و مذهبی و اجتماعی است. فروید قصه تمدن و نارضایی های ما را از تمدن با نشان دادن هم ریشگی این دو زبان به اوج می رساند و نشان می دهد که "نه"ها صورت سرکوب شده خواست ها و کشش های زیستی جسم اند، که با نیروهای سرکوب کننده کنار آمده اند، به نمایندگی آنها در درون ما جا خوش کرده اند، و جالب تر این که خودشان نقش سرکوبگر را به عهده گرفته اند، و باز هم جالب تر این که بنا به سرشتشان که همان سرشت خواست ها و غرایز است حرفشان یکی است. اما این داور بیرونی در مورد گروه های مختلف اجتماعی یکسان عمل نمی کند و در دوره های مختلف تاریخی ثابت نمی ماند و دگرگونی های آن در چهره داور درونی هم منعکس می شود. بازشناسی این ناهمسانی ها و دگرگونی ها یکی از مهم ترین زمینه های تحقیق در نقد روان شناختیِ فرهنگی است. در واقع فرخزاد و آل احمد هر دو با صورت درونی شده این داور بیرونی سر و کار دارند، با این تفاوت که این داور بیدادگر زنان و مردان یک فرهنگ را به یک چوب نمی راند، و نظام های کیفر و پاداشش یک بام و دو هوایی است. آل احمد هم در همین نظام سنگر گرفته که می تواند در بیان تفاوت های زن و مرد همان جملاتی را که شما به آن اشاره کرده اید به گوش سیمین دانشور و ما برساند، هم او مطمئن باشد که
حورا یاوری؛ همه این ژانرهای روایی، هریک به گونه ای و به میزانی، با زندگی و روایت رویدادهای آن سر و کار دارند، و در همه آنها عامل زمان نقش اصلی را به عهده دارد. در یادداشت های روزانه و دفترهای خاطرات نویسنده بیشتر به روزهای زندگی اش می اندیشد و به همان ترتیبی که روزهای زندگی را پشت سر می گذارد، رویدادهای آن را به برگ های کاغذ می سپارد. در این تندنگاری های روزانه معمولاً زندگی در کلیت و تمامیت آن در ذهن نویسنده جایی ندارد. در بیوگرافی، اگر در کاربرد کلمه دقیق باشیم، انسانی زندگی انسانی دیگر را می نویسد. اما بسیاری از کسانی که خاطرات و شرح احوالات خودشان را به روی کاغذ می آورند، کلمه زندگی را در عنوان کتابی که می نویسند می گنجانند. خاطرات و زندگی نامه های بسیاری از دست اندرکاران سیاسی، به خصوص در نیمه دوم قرن بیستم، به همین سرنوشت دچار شده است.در ادبیات عرب از ستایش پروردگار و پیامبر و سپاس از نعمات الهی آغاز می کنند و مراحل تحصیلی و دستاوردها و سفرها و دیدار با بزرگان و شیوخ، و آثار و تألیفات را به ترتیب زمانی کنار هم می چینند. در بیشتر این تذکره ها شرحی هم درباره زندگی خود نویسنده می بینیم. اما تغییر ضمیر از اول شخص به سوم شخص در الگوی روایت تغییری نمی دهد. آدم ها اگرچه و بی گمان متفاوت زندگی کرده اند، اما روایت زندگی آنها در تذکره ها یکسان است و تذکره نویس زندگی خودش و دیگران را به یک چوب می راند. البته هرچه به دوران معاصر نزدیکتر می شویم تدکره نویسی از رونق می افتد، به قول آل احمد تکلیف خودش را با خودی که بدجوری بیخ ریشش گیر کرده روشن کند. رو به رو شدن با گذشته و نگریستن در تاریکی های آن معمولاً دستاورد سال ها ی پختگی و درک عمیق نیازی است که بازنگری روزها و رویدادهای رفته را ناگزیر می کند. در ژانر روایی که از پدیده های مدرن است و از عمر آن در جهان، اگر از نمونه های معدود بگذریم، بیش از دو قرن نمی گذرد، دیروز و امروز هم زمان می شوند، در گذر از یک فرایند پیچیده غربال کننده هم زمان به یاد می آیند، و در هماهنگی با فرایندهای ساختارساز روان، ساختاری روایی پیدا می کنند و قصه می شوند، قصه ای که قصه زندگی است و مثل همه قصه های خوبی که زندگی را با همه پیچیدگی ها و بی پاسخی هایش روایت می کنند، به دل خواننده می نشینند.
ماندانا زندیان؛ آندره مالرو در مقدمه ضد خاطرات توضیح می دهد که ما در این کتاب با برداشت شخصی نویسنده از حوادث گذشته، که بر اساس اهمیت و مقامشان بازگو می شوند، رو به رو خواهیم بود و قرار نیست از زندگی نویسنده یا هر فرد انسانی دیگر، به عنوان یک رویداد تکرار ناشدنی چیزی بخوانیم؛ و می نویسد: "من تقریباً برای خودم جالب نیستم و رفاقت كه سهم بزرگی در زندگی من داشته، با كنجكاوی سازگار نبوده است...من این کتاب را ضد خاطرات می نامم، زیرا پاسخ گوی پرسشی است که کتاب های خاطرات مطرح نمی کنند و به پرسش هایی که کتاب های خاطرات مطرح می کنند پاسخ نمی دهد..."ایرج گرگین در مقدمه امید و آزادی با ذهنیتی مشابه و با این تأکید که "خاطرات شخصی من هیچ گوشه تاریکی از هیچ دهه گذشته ای را روشن نمی کند". تاریخچه رادیو و تلویزیون را "متن واقعی زندگی نامه" خود می داند.
حورا یاوری؛ می تواند این چنین باشد. اما توجه بش تر نویسنده به ثبت رویدادهای اجتماعی و سیاسی ما را از توجه به رابطه متقابل حافظه، فراموشی و یادآوری بی نیاز نمی کند. پل ریکور، فیلسوف فرانسوی که در ارتش فرانسه خدمت کرده و چندین سال از عمرش در زندان نازی ها گذشته، از جمله کسانی است که نظریات قابل تأملی در مورد رابطه تاریخ و حقیقت، زمان و روایت ارائه کرده است. آندره مالرو و ایرج گرگین هر دو با عنوانی که برای کتابشان بر می گزینند، و مقدمه ای که بر آن می نویسند، هم چارچوب کار خودشان را توضیح می دهند و هم چارچوب انتظار و توقع خواننده را معین می کنند. به سخن دیگر در سرآغاز روایتی که می نویسند به یاد خواننده می آورند که کتابی در دست دارند که در آن بهارها و پاییزهای حسی و عاطفی جایی ندارد و رنگ فصل های زندگی نه با تلاطم های درونی که در برخورد و رویارویی با رویدادهای اجتماعی و فرهنگی تغییر می کند. آشکار است که این غیاب تفاوت چندانی با حضور ندارد. توجه به این نکات از اهمیت خاطره ها یا ضد خاطره ها چیزی نمی کاهد، بلکه قاطعیت یک روایت و انطباق چون و چرا ناپذیر آن را با "واقعیت" نمی پذیرد، و امکانی فراهم می کند برای آشنایی سنجیده تر با رویدادهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی یک دوران از طریق کنار هم چیدن و سنجیدن روایت های گوناگون، و پنجره ای می گشاید به روی فضایی که چند صدایی است، و راهی باز می کند برای بازشدن پای دموکراسی به فضای تحقیقات فرهنگی و تاریخی. به سخن دیگر می توان از خاطرات کسانی مثل گرگین و مالرو برای ثبت یا دریافت اطلاعات سیاسی، اجتماعی و ادبی یک دوران خاص بهره گرفت. برای من همیشه جالب بوده که ما جهان را ب ی امان می کاویم تا صورت جهان را پیدا کنیم، اما آنچه سرانجام پیدا می کنیم صورت خود ماست، صورتی که چه بسا پرده هایی بر آن فرو افتاده، اما هیچ نیست جز تصویر ما در آیینه، و یا حتی یک قدم فراتر به گفته عبرت نائینی (4) در آینه بینید اگر صورت خود را / آن صورت آیینه شما هست و شما نیست".
ماندانا زندیان؛ مسعود جعفری- گردآورنده مجموعه چهار جلدی نامه هایی که میان دانشور و آل احمد مبادله شده- در مقدمه کتاب در پاسخ به این پرسش که: "چرا باید نامه های شخصی دو نفر حتی دو نویسنده نام آشنا منتشر شود؟" می گوید: "این نامه ها که مربوط به دو شخصیت نویسنده است علاوه بر جنبه های خصوصی زندگی آنها شامل اطلاعات سیاسی، اجتماعی و ادبی عصر خودشان نیز هست… نکته اصلی نامه ها سبک نوشتاری و طرز جمله بندی ها است که محاوره ای نوشته شده" آیا خوانندگان روایت رویدادهای زندگی نویسنده نیز بیشتر در پی دریافت "اطلاعات سیاسی، اجتماعی و ادبی"اند؟
حورا یاوری؛ باید گفت که باز هم می تواند این چنین باشد، اما اگر نویسنده و خواننده را به یک چوب برانیم، و جستجوی خواننده در طلب اطلاعات سیاسی و اجتماعی را هم در چارچوب همین مکانیزم معناآفرینی ذهن، که خیلی هم پیچیده عمل می کند، بررسی کنیم، به نتیجه مشابهی می رسیم. به سخن دیگر، هم خواننده با ذهنیتی برساخته زندگی خودش این اطلاعات را تفسیر می کند، و هم متن با هر بار خوانده شدن به معنای تازه ای راه می دهد. اهمیت و ارزش مجموعه نامه های دانشور و آل احمد در این است که امکانی هم برای این تفسیرهای بیرون از شمار فراهم می کند. آل احمد و دانشور وقتی برای هم نامه می نویسند آنچه را که در میدان سیاست و اجتماع روی داده، همان طور که شاهرخ مسکوب اشاره می کند، در خلوت دلشان از نو زندگی می کنند، یعنی رویداد بیرونی را به صورت یک تجربه درونی در می آورند. عاطفه ها و هیجاناتی که در طول روز با آن کلنجار رفته اند، مستقیم و غیر مستقیم در روایتشان از رویدادهای بیرونی منعکس است. بد نیست به این نکته هم اشاره کنیم که پیش شرط بررسی هایی از این دست آشنایی با کلیه آثار یک نویسنده و بهره گیری از یک گفتگوی بینامتنی است. رد پای بسیاری از رویدادهایی که داستان ها و زندگی نامه های دانشور و آل احمد بر محور آنها دور می زند، در لابه لای سطور این نامه ها آشکار است. نمونه ها فراوان است و من به پاره ای از آنها در مقاله ای که در مجله نگاه نو منتشر شده اشاره کرده ام. به کمک همین نامه هاست که به شباهت حزب های سیاسی و مبارزات آزادی خواهانه در ذهن آل احمد با عروسک بازی و ساختن عروسک های گلی پی می بریم و از زبان خودش می شنویم که این عروسک بازی های حزبی و سیاسی چقدر زود دلش را می زده، و چقدر زود آرزوی ساختن عروسکی دیگر در دلش می خلیده است. به کمک این نامه هاست که داستانی نبودنِ مدیری را که در کتاب مدیر مدرسه یک دانش اموز کلاس پنجم را تا سرحد مرگ کتک می زند، باور می کنیم. به کمک همین نامه ها، و با برابر نهادن آنها با نوشته های دیگر آل احمد است که بی اعتقادی او به درستیِ همه راه هایی که در پیش پای دیگران گذاشته روشن می شود و عمق گودالی که آرمان ها و آرزوهای سیاسی و فرهنگی او را از رفتارهای خصوصی و عرصه زندگی روزمره اش جدا می کند آشکارتر می شود و فرصتی یگانه فراهم می کند برای تحقیق درباره تضاد آنچه بر زبان و قلم جویندگان آزادی و منادیان برابری می گذرد، با آزادی هایی که خود این آزادی بخشان از دیگران دریغ می کنند.
آیا آگاهی عموم از آن سوی زندگی خصوصیِ چهره هایی نام آشنا در متن هایی مانند خاطرات تاج السلطنه، دختر ناصرالدین شاه)6) و نوشته های عارف قزوینی(7)، به شناخت "شبکه نظام های دلالتی فرهنگ و اجتماع و تاریخ "در داوری گذشته که روان نویسنده، هر اندازه، از آن اثر پذیرفته، نیز کمک می کند؟
حورا یاوری؛ اگر تحقیق و بررسی درباره تاریخچه و سیر تحول بیوگرافی و اتوبیوگرافی حاصل و فایده ای داشته باشد جز این نیست که با شبکه نظام های دلالتی فرهنگی و اجتماعی در دوره های مختلف تاریخی آشنا شویم. بی گمان اگر تاج السلطنه امروز نوشتن خاطراتش را شروع می کرد، روایت دیگری از عمر غمناک و گذشته حیرت انگیز و ملال خیزش می آفرید. و اگر عارف امروز زنده بود نه تنها آن تصنیف ها و سرودهای دلنشین را، که خاص روزگار اوست، برای مام وطن نمی سرود، بلکه از کشمکش های درونی و حالات نفسانیش هم، که بی¬ گمان به تناسب دوران و روزگار رنگ دیگری می ¬پذیرفت، به زبان دیگری سخن می گفت. دل سوزاندن به حال زار مام میهن و سرازیر کردن اشک دیگران به خاطر عقب ماندگی ایران از کاروان تمدن وظیفه مقدس و میهنی بسیاری از هم روزگاران عارف بود. در همین سال ها بود که میرزاده عشقی یک بار دیگر با قصیده ایوان مدائن خاقانی به خرابه های تیسفون سفر کرد، تاج کیان را در کنار جای پای عرب گذاشت و هم¬ زبان با محمد تقی بهار دریغاگوی عظمت بر باد رفته ایران شد. امروز نه تنها در زندگی نامه ها و کتاب های خاطرات از این ناسیونالیزم رمانتیک نشانی نیست، بلکه شعری هم شبیه به شعرهای عارف و عشقی برای مام وطن سروده نمی شود. بررسی و تحقیق درباره سفرنامه ها، کتاب های خاطرات و زندگی نامه ها از شاخه های مهم مطالعات تاریخی و اجتماعی است، و اگر نه بیشتر، دست کم برابر با آنچه سند و مدرک تاریخی نامیده می شود در شناختن ویژگی های دورانی و تاریخی به کار می آید.
تنگ سنت است و جا نیفتادنمان در لباس عاریتی مدرنیته، و هیچ کس به خوبی و تیزبینی آل احمد حال زار ما را نمی حورا یاوری؛ در نظام هایی که تضمین حقوق افراد بر تأیید تکالیف آنها تقدم دارد، مرز میان خصوصی و عمومی مشخص است، و کسی به آسانی سودای شکستن این مرز را در سر نمی پروراند. نوشته اید: "آل احمد در تمام نوشته هایش هم ناقد ریزبین کژی ها و کوژی های اجتماع و فرهنگ است و هم راوی گشاده دست حالات درونی خودش. اما معیارهایی که در سبک سنگین کردن کژتابی های تاریخ و کژروی های دیگران، از هر رنگ و ملیت و سرزمین، به کار می گیرد، در دروازه های کردار و گفتار خودش از کار می ایستد. در ذهن آل احمد حریم فضای خصوصی در پیوند با فضای گسترده ای که زیستگاه دیگرانی با حقوق برابر است به معنا نمی رسد. جهانداران و تاریخ نگاران و سیاست بازان را به چوبی می راند و رفتار و زندگی خصوصی خودش را، که هیچ چیز آن را از دیگران پنهان نمی کند، به چوبی دیگر".یا این نگاهی مدرن به شمار نمی آید؟
حورا یاوری؛ اگر آل احمد تنها داستان می نوشت و با آسیب نگاری های فرهنگی و اجتماعی سر و کاری نداشت، اگر این چنین در نفرین زمین به حال کشاورزی که ارباب حاصل یک سال جان کندنش را به مفت از چنگش می رباید دل نمی سوزاند، اگر این چنین پدرانه ناظم بی خبری را که در مدیر مدرسه دست های از سرما کبود بچه ها را با ترکه می نوازد، نصیحت نمی ¬کرد. اما آل احمد هم زمان چندین کلاه بر سر دارد. هم داستان نویس است و هم آسیب نگاری که به تشخیص دردها اکتفا نمی کند و نسخه هایی از پیش پیچیده هم در چنته دارد. پای آنها گشاده دست. مقایسه آل احمد از این نظرگاه خاص با صادق هدایت و سیمین دانشور نکات بسیاری را روشن می کند. هدایت هم مثل آل احمد راهیِ راه پر افت و خیز خودشناسی است و تا آنجا پیش می ¬رود که صورت قصاب و گورکن و پیرمرد خنزرپنزری را در درون خودش به جا می آورد. اما برخلاف آل احمد بیشتر از پاسخ با پرسش سر و کار دارد، نه تنها برای دیگران نسخه نمی نویسد بلکه خودش و دیگران را به یک چوب می راند. یعنی معیارهایی که در سبک سنگین کردن کژتابی های تاریخ و کژروی های دیگران به کار می گیرد در دروازه های رفتار و کردار خودش از کار نمی ایستند.
ماندانا زندیان؛ می توان فکر کرد که آل احمد می کوشیده آدم دیگری را که در او زندگی می کند و تمام آنچه را که زیر عنوان یا تعریف فرهنگ و سنت در بیرون او حضور دارد، بشناسد و دیگران را هم در مسیر این شناخت و چالش شریک کند. به نظر شما بیان حقیقت و تلاش برای عملی کردن آن مهم تر است یا اخلاق را مانند پوسته ای پذیرفتن و در مسیر واقعیت گام برداشتن بدونِ باورِ ژرف، حتی اندیشیدن، به حقیقت؟
حورا یاوری؛ شما به نکته ای اشاره می کنید که به نظر من بزرگ ترین امتیاز آل احمد است و نوشته های او را آیینه تمام نمای روزگار او می کند. روزگار آل احمد روزگار بندآمدن نفس ما در قبای فهمد.
ماندانا زندیان؛ جلال آل احمد در نامه ای به خانم دانشور می گوید: "آیا تو آنطور که یک مرد با زندگی مستقیماً تماس دارد در ایران با زندگی تماس داشته ای؟ صریح بگویم عزیزم، قبل از این که با تو آشنا بشوم من هزار کثافت کاری کرده ام ولی آیا تو می توانسته ای این کار را بکنی
حورا یاوری؛ اگر در سیاق جمله ها و روال استدلال آل احمد در همین جمله هایی که شما نقل کرده اید دقیق شویم، سرنخ گرفتاری سویه غربی نمای شخصیت آل احمد در چنگال همان مرد شرقی سنتی که در درونش جا خوش کرده به دستمان می آید و با چرتکه ای که برابر با سنجه ها و معیارهای او در ذهنش برای سبک سنگین کردن رفتار خودش و دیگران کار گذاشته آشناتر می شویم. دانشور، دست کم در بیشتر آثارش، چشمان آل احمد را به وام گرفته است. بسیاری از ناقدان از جمله گلشیری و نفیسی درباره شباهت یوسف، شخصیت اصلی رمان سووشون دانشور با آل احمد و اندیشه های او نوشته اند، و بسیاری دیگر سنگینی سایه آل احمد را بر شانه های زری (و دانشور) حس کرده اند، و به خنکیِ نسیمی که با مرگ یوسف بر صفحات کتاب و ذهن زری وزیده اشاره کرده اند. اگرچه دانشور در سال هایی که با آل احمد زندگی می کند، گاهی به سرگردانی ها و تنگ حوصلگی های او و از شاخه ای به شاخه دیگر پریدن هایش اشاره می کند، اما رنگ تند تحسین و ستایش از او بر نوشته هایش گسترده است. در این سال ها هنوز جنگ میان دانشور و زندگی اش آغاز نشده و هنوز نشانه های نگرش انتقادی به خود و به زندگی در داستان هایش دیده نمی شود. زیستن دراز مدت دانشور پس از مرگ آل احمد چشمانش را آهسته آهسته به روی آنچه پشت سر گذاشته باز می کند، و به نقطه ای می رسد که در جزیره سرگردانی برای این که خودش و زندگی اش را بهتر ببیند سه آیینه در داستان کار می گذارد، تمام زندگی اش را از نو مرور می کند، و همه آنچه را که پشت سر گذاشته از صافی نقدی ژرف، و چه بسا نامهربان، می گذراند. به ساربان سرگردان که می رسیم زندگی خصوصی دانشور و رابطه عاشقانه اش با آل احمد نمود آشکارتر و جنبه اعترافی روشن تری پیدا می کند، و پای آشنایی های بیرون از حلقه ازدواج آل احمد را هم به فضای داستان و گفتگوهای شخصیت های داستانی می کشاند. به نظر می رسد که انتشار سنگی برگوری که از بهترین نوشته های آل احمد و به سخنِ دقیق تر زندگی نامه خودنوشت اوست و پس از مرگش منتشر می شود در شکل گرفتن هسته های اولیه دو داستان جزیره سرگردانی و ساربان سرگردان، و یا به سخن بهتر در رو در رو قرار گرفتن دانشور با زندگی اش، بی تأثیر نبوده است. موافقت دانشور را در آخرین سال های زندگی اش با انتشار مجموعه نامه هایی که او و آل احمد برای هم نوشته اند باید در همین پس زمینه دید و مورد بررسی قرار داد.
ماندانا زندیان؛ شما در مقایسه نوشته های آل احمد با دوران نخست شعر فروغ فرخزاد، می گویید: "آل احمد اگرچه در یک خانواده کاملاً مذهبی بزرگ می شود، و در نوشته های سیاسی و اجتماعی اش نیز سرانجام سر از مذهب به در می آورد، اما در زندگی نامه هایش با خدا سر و کاری ندارد. آل احمد آنگاه که از لغزش ها و سرپیچی هایش از هنجارهای اخلاقی و مذهبی می نویسد...به بهشت و دوزخ و به ناهمخوانی پندار و کردارش با معیارهای مذهبی نمی اندیشد و دست بخشش به سوی پروردگار دراز نمی کند. بر دوش آل احمد، درست بر خلاف فرخزاد، بار مذهبیِ گناه سنگینی نمی کند. در اعترافات آل احمد به جای سه گانه سنتی گناه-اعتراف- آمرزش، سه گانه مدرن لغزش- شلاق- خودشناسی می نشیند. آن که باید ببخشد نه داور آسمانی، بلکه "منِ درونی" است آیا چیرگی بر باید و نبایدهای اخلاقیِ "من درونی" دشوارتر از رهایی از معیارهای مذهبی کتاب های دینی و جامعه سنتی است؟
حورا یاوری؛ پرسش شما پرسش بسیار مهمی است. اهمیت آن در پر رنگ نشان دادن خطی است که این دو داور را، که یکی از آنها از درون و آن یکی از بیرون رفتار و کردار ما را می پایند، از هم جدا می کند. داستان این دو داورِ به ظاهر از هم جدا و در باطن با هم یکی و همدست خیلی شنیدنی است، همان قصه ای است که از زبان فروید در بسیاری از نوشته هایش، از جمله کتاب تمدن و نارضایی های آن تئوریزه می شود. قصه دور این محور می چرخد که خواست ها، غرایز و کشش هایی که ارضای آنها در باغ عدن با هیچ مانعی رو به رو نیست، با پا گذاشتن انسان به تمدن و شهرنشینی سرکوب می شوند و زبان تازه ای را می آموزند که زبان "نه"ها و "آری"های اخلاقی و مذهبی و اجتماعی است. فروید قصه تمدن و نارضایی های ما را از تمدن با نشان دادن هم ریشگی این دو زبان به اوج می رساند و نشان می دهد که "نه"ها صورت سرکوب شده خواست ها و کشش های زیستی جسم اند، که با نیروهای سرکوب کننده کنار آمده اند، به نمایندگی آنها در درون ما جا خوش کرده اند، و جالب تر این که خودشان نقش سرکوبگر را به عهده گرفته اند، و باز هم جالب تر این که بنا به سرشتشان که همان سرشت خواست ها و غرایز است حرفشان یکی است. اما این داور بیرونی در مورد گروه های مختلف اجتماعی یکسان عمل نمی کند و در دوره های مختلف تاریخی ثابت نمی ماند و دگرگونی های آن در چهره داور درونی هم منعکس می شود. بازشناسی این ناهمسانی ها و دگرگونی ها یکی از مهم ترین زمینه های تحقیق در نقد روان شناختیِ فرهنگی است. در واقع فرخزاد و آل احمد هر دو با صورت درونی شده این داور بیرونی سر و کار دارند، با این تفاوت که این داور بیدادگر زنان و مردان یک فرهنگ را به یک چوب نمی راند، و نظام های کیفر و پاداشش یک بام و دو هوایی است. آل احمد هم در همین نظام سنگر گرفته که می تواند در بیان تفاوت های زن و مرد همان جملاتی را که شما به آن اشاره کرده اید به گوش سیمین دانشور و ما برساند، هم او مطمئن باشد که
Published on July 28, 2025 07:36
No comments have been added yet.