گلی ترقی

سخنرانی گلی ترقی در بخش مطالعات خاور نزدیک دانشگاه لس آنجلس، آخرین توقف او در آمریکا برای معرفی مجموعه ای از داستان های ترجمه شده او به زبان انگلیسی با عنوان "انار بانو و پسران او" بود که اخیرا توسط انتشارات نورتن در آمریکا به چاپ رسیده است. ناشر که ترجمه انگلیسی قصه "ننه انار" را در یکی از گلچین های ادبی رضا اصلان خوانده بود، به گلی ترقی پیشنهاد می کند ۹ داستان دیگر شبیه به "اناربانو" بنویسد تا در مجموعه ای به همین نام چاپ شود. گلی ترقی در این سخنرانی گفت "نابوکوف هم نمی تواند ۹ تا قصه بنویسد که همه اش خوب باشد. شاید توی هر مجموعه ای دو یا سه تا قصه خوب بشود پیدا کرد ."پیش از شروع سخنرانی، مجید روشنگر، بنیانگذار نشر مروارید تهران و ناشر اولین مجموعه داستان های گلی ترقی (من هم چه گوارا هستم، (۱۳۴۸ ضمن معرفی خانم ترقی گفت "در آن زمان ما دنبال کارهایی می گشتیم که نسل اول ناشران اصلا به دنبال آن نبود. زنان نویسنده ایرانی هم خیلی کم بودند. تازه "تولدی دیگر" را چاپ کرده بودیم که یک روز مجموعه داستان های خانم ترقی به دستمان رسید و شگفت زده مان کرد." سی و دوسال بعد گلی ترقی در مقدمه چاپ مجدد کتاب نوشت "قصه های این مجموعه را هیچ دوست ندارم. از بازخوانی شان عصبانی و افسرده می شوم. از فضای تلخ و یاس فلسفی این داستان ها دلم می گیرد. امروز با چشمانی دیگر به دنیا نگاه می کنم و صراحت شیرین واقعیت، جای نیست انگاری و اعتقاد به پوچی را در ذهنم گرفته است. این داستان ها متعلق به دوره جوانی من است و جوانی دنیایی پیچیده و آشفته است."
اناربانو و پسرانش مجموعه برگزیده ای از داستان های گلی ترقی است که سارا خلیلی به زبان انگلیسی ترجمه کرده است. این داستان ها بر اساس دوران کودکی در زمان شاه، تبعید به پاریس و سفرهای کوتاه نویسنده در دوران پس از انقلاب به ایران نوشته شده است. برخی از داستان های این کتاب تازه قصه "پدر" از مجموعه 'خاطره های پراکنده' و سه داستان "اتوبوس شمیران" ،"خانه مادربزرگ" و "دوست کوچک" است که از کتاب های دیگر خانم ترقی برای چاپ به زبان انگلیسی در انار بانو و پسرانش گنجانده شده است. گلی ترقی به جمع حاضر در دادهال دانشگاه لس آنجلس می گوید "من به فارسی می نویسم و اصلا این زبان برایم اقیانوسی است که باهاش شنا می کنم. وقتی می روم ایران بیشتر بخاطر زبان فارسی است. به محض اینکه وارد فرودگاه می شوم گوشم و کله ام همه به کار می افتد. این چی گفت؟ آن صدا؟ یک بار در فرودگاه تهران شنیدم یک آقایی که خیلی خسته و کلافه بود گفت 'اه..مرده شور فرنگ رو ببرن. همش بدو بدو. عقب بمون. زبون بلد نباش .الان میرم خونه رفقا ولو می شم. این 'ولو' را نه به فرانسه می شود ترجمه اش کرد و نه به انگلیسی. این ولو شدن یک نوع ولو شدن عرفانی است. ولو شدن یعنی آدم اصلا از زمان غافل می شود. معنی خیلی عمیق تری از دراز شدن و استراحت کردن دارد. مخصوص ما ایرونی هاست. این کلمه ها را خیلی دوست دارم ."گلی ترقی می گوید زبان مهم ترین عنصر وجود، و خانه وجود آدم است؛ "ناخودآگاه جمعی و حیات زندگی ما زبان است. در نتیجه من وقتی که می روم ایران وارد آن زبان که می شوم یکهو خودم می شوم. همه چیزهایی که کج و کوله و اینجا واونجا بوده همه می رود سر جای خودش و من خودم می شوم. برای همین هم هر چقدر ایران بد باشد، اذیت بکنند، آلودگی هوا باشد، من می چسبم به این زبان و فقط در آنجاست که پر و بال می کشم".
گلی ترقی می گوید زندگی اش یک بلیت دوسره بوده است: "در همه ۳۴ سال گذشته من واقعا در دو دنیا زندگی کرده ام. اینجا و آنجا. برو ایران. بر می گشتم و دوباره و این ادامه داشته تا امروز. زندگی در غربت را هیچوقت دوست نداشتم اما خیلی چیز آموختم. داستان هایم هم همه پشت زمینه شان ایران است. اما همیشه حرفی توی این قصه ها هست. نوعی دید فلسفی نسبت به غربت پیدا کرده ام. اولین غربت از زندگی بهشتی شکم مادر با ورود به این دنیا شروع می شود. دنیای کودکی به دنیای بزرگی هم تبعید دیگری است. در نهایت همه ما یک حاجی سیاح هستیم که همه دنیا را دید اما بالاخره برگشت به ایران و با همه سختی ها همانجا ماند." "در قصه های من همیشه یک بعد و ساحت دیگری هم هست. یک ساحت انقلاب و/ اقعیت و های و هوی تاریخی. یادم است با سهراب سپهری اول انقلاب
رفتیم توی خیابان ها گوسفند کشته بودند. سپهری وحشت کرده بود. دری به یک باغ کوچک نیمه باز مانده بود. ما رفتیم تو و واقعا یک بهشت بود. توی آن هیاهوی وحشتناک تاریخ. یک رویت و یک رویای ملکوتی زیبایی هستی. بیشتر قصه های من پشتشان می خورد به یک رویت."اولین مجموعه داستان های کوتاه گلی ترقی به نام "من هم چه گوارا هستم" در سال ۱۳۴۸ منتشر شد. رمان "خواب زمستانی" در سال ۱۳۵۲ شعر بلند "دریاپری کاکل زری" در سال ۱۳۷۸ و "خاطرات پراکنده" در سال ۱۳۷۲ به چاپ رسید. از دیگر آثار او در سال های اخیر؛ مجموعه داستان "دو دنیا" مجموعه مقالات "بزرگ بانوی هستی" و "جایی دیگر". او همچنین نویسنده فیلمنامه های "بی تا" و "درخت گلابی" است.
خانم ترقی می گوید در کودکی هم همیشه بین دو دنیای همجوار اما با هم متخاصم زندگی کرده است "دنیای بین مدرنیته و سنت. دنیای خانواده مادر و دایی هایم که اروپا رفته و خیلی متجدد بودند و خانواده پدرم قمی بودند و پدرم که پدربزرگش آیت الله بود قرار بود خودش هم آیت الله بشود. ولی او که عاشق مدرنیته و علم بود اسم "ترقی" را برای خودش انتخاب کرد. او از هرچی که سنتی و مذهبی بود بدش می آمد. برای همین هم من و برادرم را فرستاد به آمریکا." " در 'خاطرات پراکنده' می بینید که برخورد این مدرنیته و سنت چقدر کاریکاتوری و مضحک بود. اولین یخچالی که خریدیم را گذاشتند توی سالن و رویش یک گلدان بزرگ گذاشتند. خیلی با احترام. مادرم اعتقاد داشت که یک دختر شایسته باید پیانو بزند. پیانو خریدند. یک پیانوی دم دار و گنده. آوردند و معلم سر خانه می آمد. یک مرد لهستانی یهودی که دخترش را توی جنگ از دست داده بود. همیشه مست بود و فقط می نشست و دائم گریه می کرد. حسن آقا آشپز چقدر به این پیانو احترام می گذاشت. اصلا از آن می ترسید و فکر می کرد این یک حیوان اساطیری مقدس است. اما پدرم می گفت که یک دختر شایسته باید انگلیسی یاد بگیرد و اینجوری شد که مستر غزنی به خانه ما آمد. یک آدم بدریخت هندی که ما از او همه چیز یاد گرفتیم جز زبان انگلیسی". گلی ترقی دوران کودکی و نوجوانی اش را دنیایی جادویی می خواند که در آن همه اتفاق های معمولی جادویی بود: "مثل پله برقی فروشگاه فردوسی که انگار ما را به دنیای غرب می برد. من شاگرد دبیرستان بودم و با دوستانم می رفتیم فروشگاه فردوسی. با بالا رفتن از این پله برقی می رفتیم به اروپا. به فرانسه و آلمان و آنجا نوشته بود "کافه آلمانی" و سوسیس می داد با سالاد سیب زمینی. یعنی هیچ غذایی در زندگی من چنین مزه ای به من نداد که این غذا با آن ...خردل. می خوردیم و اصلا توی بهشت بودیم. الان دلم می سوزد چون هرجا که می روم دیگر بهشت نیست. همه چیز توی زندگی توی تلویزیون توی اینترنت عادی شده. همه چیز برایم شعر 'آن روزها رفتند' فروغ شده است". گلی ترقی می گوید انقلاب، زندگی در غربت و سفرهای مداوم به تهران رنگ دیگری به داستان هایش داده است "در نوشته هایم شرایط انسانی برایم مهم است و بیشتر قصه هایی که توی کتاب "اناربانو" می خوانید، هم قصه های واقعی هستند." " شخصیت ننه انار را توی فرودگاه پاریس وقتی از تهران بر می گشتم دیدم. اسمش واقعا انار بود و وقتی فامیلش را پرسیدم گفت؛ چناری. توی پاسپورتش هم که به من نشان داد همین را نوشته بودند؛ انار چناری. می گفت بچه که بود پدر و مادرش او را زیر درخت اناری گذاشته و رفته بودند. وقتی بزرگ تر شد هم روزها زیر سایه یک درخت چنار می نشست." "من زیر درخت انار بزرگ شده ام. بابا ننه که نداشتم. به جای شیر مادرم بهم آب انار دادند. شاخه درخت را می کشیدم پایین. انار آبلمبو را میک می زدم. خیال می کردم پستان مادرم است. مردم گفتند انارک، این درخت مادر توست .." "وقتی رضا شاه دستور داد همه باید شناسنامه بگیرند او هم اسم انار چناری را برای خودش انتخاب کرد. این اولین سفرش به خارج بود. دنبال هواپیمای سوئد می گشت که قرار بود او را برای دیدار دو پسر فراری اش که فکر می کنم مجاهد بودند به گوتنبرگ ببرد." گلی ترقی می گوید ننه انار یکی از همین مادرهای پرنده جابجا شده و سرگردان است که از بعد از انقلاب برای دیدن بچه هایشان از یک شهر به شهری دیگر پرواز می کنند: "اینها هیچ جا و مکان مشخصی ندارند. واقعیت این است که در خانه فرزند تبعیدی به خاطردشواری های زندگی در غربت جایی برای آنها نیست. از خانه دختر به خانه پسر فرستاده می شوند و در واقع تنها مکانی که واقعا به آنها تعلق دارد صندلی هواپیماست. خانه ای در آسمان.
گلی ترقی گویی (مجموعه ‌داستان "من هم چه ‌گوارا هستم"، سال ۱۳۴۸). یادگاری ‌هایش فقط از جنس داستان نیست، "خاطره‌ های پراکنده"‌اش همان ‌قدر طرفدار دارد که داستان ‌هایش و همان‌ قدر که فیلم "درخت گلابی" بر اساس داستانی از او. با انتشار رمان تازه‌ اش "بازگشت"، اثری به قلم نویسنده ‌ای که در آستانه‌ هشتاد سالگی است. رمانی ۱۶۰ صفحه ‌ای با تصویری از یکی از آثار مارک شاگال بر روی جلد، کار سختی نیست. هم چون بیشتر داستان‌ های گلی ترقی، شخصیت اصلی رمان زنی است در ورطه‌ مهاجرت، اما این بار بازگشت به تهران به قصد ماندن. اگر گلی ترقی در "خاطره ‌های پراکنده" خواننده را به تهران دل‌ انگیز قدیم می ‌برد و با نثر و لحنی سهل و ممتنع و در عین حال گزارش‌ گونه، شبه ‌داستان ‌هایی کم‌ نظیر با موضوع تهران می‌ آفریند، در"بازگشت" دوباره به تهران پرداخته. این بار اما مواجهه با تهرانی که در توصیف آن می‌ توان از تعبیر خودش بهره گرفت و گفت "تهران جرثقیل‌ ها یا بانوان زردپوشی که شب‌ ها به مهمانی تهران می ‌آیند، عربده می‌ کشند،‌ جشن می ‌گیرند و همه جا را خراب می ‌کنند". بازگشت برای ماندن، تصمیمی است که بخشی از آن را خودِ شهر می‌ گیرد نه کسی که پس از ۲۵ سال دوری از ایران به آن بازگشته. تلاش برای درک و شناخت دوباره‌ تهران مهم ترین کشمکشی است که رمان "بازگشت" حول محور آن شکل می ‌گیرد. جذابیت، هم برای آنها که از تهران دور شده‌ اند و هم برای آنان که روند تبدیل شدن این شهر به تهران جرثقیل ‌ها را از نزدیک مشاهده و لمس کرده ‌اند و با آن روزگار می ‌گذرانند. اگر از "خواب زمستانی" (۱۳۵۴) بگذریم، "اتفاق" را می ‌توان اولین رمان گلی ترقی قلمداد کرد که جای پای او را در میان زنان رمان‌ نویس استوار کرد. "اتفاق" پس از چند سال معطلی برای دریافت مجوز در دوره‌ دولت احمدی‌ نژاد، در سال ۱۳۹۳ منتشر شد. رمانی ۳۰۰ صفحه‌ ای که توانست در این چند سال با فروش حداقل ۱۶۵۰۰ نسخه در فهرست پر مخاطب‌ ترین آثار ادبی ایرانی در دهه ‌ی ۹۰ جا بگیرد. مثلا "پاییز فصل آخر سال است" نوشته ‌ی نسیم مرعشی با ۵۸۵۰۰ نسخه در ردیف ‌های بالایی قرار دارد و "آدم ‌ها" نوشته ‌ی احمد غلامی با ۱۰هزار نسخه در پایین ‌ترین ردیفِ پر فروش ‌ترین ‌هاست. "اتفاق" روایت زندگی متلاطم یک خواهر و برادر است از کودکی تا شصت ‌سالگی. می ‌توان آن را ادامه‌ منطقی و طبیعی نویسنده ‌ای دانست که انتشار هیچ کتابی از او یک اتفاق ادبی خاص محسوب نمی‌ شود.
دوستداران گلی ترقی، او را با "خاطره ‌های پراکنده" ۱۳۷۳ می شناسند؛ مجموعه ‌ای از داستان ‌های خاطره ‌ای با موضوع تهران قدیم. جلد دوم آن با عنوان "دو دنیا" ۱۳۸۳. به تعبیر حسن میرعابدینی، سادگی روایت و نیروی حیاتی منتشر شده در صحنه‌ ها بود که به داستان ‌ها جان می ‌بخشید و حداقل در داستان‌ نویسیِ آن دوره‌ کمیاب بود. "درخت گلابی" در مجموعه‌ "جایی دیگر" یکی از بهترین اقتباس ‌های سینمایی را هم داریوش مهرجویی از آن ساخت. این کتاب هم ‌ردیف کتاب ‌های معروفی چون "بلبل حلبی" محمد کشاورز و "پوکه ‌باز" کوروش اسدی و "هتل مارکوپولو" خسرو دوامی قرار گرفت.
 •  0 comments  •  flag
Share on Twitter
Published on June 17, 2025 05:47
No comments have been added yet.