بخش هشتم
زن در اسلام
در تابستان 1993 یک زن عرب مسلمان از یکی از کشورهای حاشیه ی خلیج فارس به این عنوان که مخاطر مذهبش تحت ستم قرار گرفته، از طرف دادگاهی در کانادا پس از دو سال به عنوان پناهنده پذیرفته شد. این آغاز تاریخی ست که از آن پس زنان مسلمان حق پناهندگی در غرب را پیدا کردند.
در این مورد "الصادق النیهوم" نویسنده و محقق عرب مقاله ای در مجله ی عربی "الناقد" چاپ لندن نوشت که چطور فقهای اسلامی آنچه را که یهود و نصارا از قوانین خود کنار گذاشته اند، بر سر دست کرده اند و به غلط از قرآن و احادیث در این زمینه برهان و دلیل می آورند. و یکی هم مساله ی حجاب است.
الصادق می نویسد؛ در واقع ارباب حاکم و فقها در کشورهای اسلامی مسوول مستقیم وضع دردناک زن در جوامع اسلامی هستند و نه اسلام. دستگاه های حاکم در این کشورها با استفاده از ریاکاران مدعی دیانت با تفسیرهای نادرست در شریعت و کلام الهی، از همان صدر اسلام کوشیده اند تا رفتار ظالمانه ی خود را با همه بخصوص با زنان با توجیهی خداپسندانه به عنوان تجلی شریعت و دین قلمداد کنند. چیزی که یهود و نصارا به آن معتقد بودند و دولت های غربی در دوره ی معاصر با محدود ساختن قدرت حام و ارباب دین، این قوانین را تخطئه کردند و به کناری راندند.
اصولن ظلم و ستم به زن به عنوان یک امر موجه از این روایت تورات سرچشمه می گیرد که حوا آدم را اغوا کرد، و او را واداشت تا میوه ی ممنوعه را بخودر و با این کار به لعنت خداوند دچار شد ، وبه این گونه زن را واداشتند تا از مرد اطاعت کند. قرآن چنین تهمتی را به زن انکار می کند مدام از مساوات بندگان خدا، یعنی زن و مرد سخن می گوید. به عنوان نمونه دعوت زنان به پوشاندن موهایشان به این عنوان که نباید عورت زن در برابر مرد مکشوف باشد، اندیشه ای ست که مستند به هیچ یک از نصوص اسلامی نیست بلکه ریشه ی آن را باید در رساله ی پل یا پولوس رسول به اهالی "کورنئوس" در عهد جدید جستجو کرد، آنجا که می گوید؛ "هر زنی که نماز می خواند و یا به پیشگویی می پردازد و سرش پوشیده نیست، باید موهایش را چید و اگر این کار بر زن بسیار گران است که مویش را بزنند، لازم است که پند گیرد و موهایش را بپوشاند"
سوالی که مطرح است این است که چرا زن باید موهایش را بپوشاند در حالی که مرد موظف به چنین کاری نیست. در تورات و انجیل مرد مظهر خداوند و مجد اوست در حالی که زن مظهر مجد مرد است.
جلوگیری از حضور و صدای زن و فعالیتش درامر قضا و قانون گذاری و تفوا و به ویژه دور نگاه داشن او از مناصب دینی و ترویج و پخش احادیث مردانه ای چون این حدیث که "قومی که زن بر آن حکومت می کند، از دست رفته است" از جمله عادات و پذیرفته های فقهی یهود و مسیحیت است که یهچ نوع رابطه ای با قبرآن ندارد و می توان اساس آنها را تنها در نامه ی اول پولوس به "ثیموثاوس" یافت که می گوید؛ "جایز نیست که زن بیاموزد، و بر مردان مسلط شود، بلکه باید او در سکوت باشد، چرا که آدم گمراه نمی شد ولی حوا گمراه شد."
در جای دیگری در همین نامه آمده؛ "زنان شما باید در کلیساها سکوت کنند چون اجازه ندارند حرف بزنند ... و اگر خواستند چیزی را یاد بگیرند باید ازمردان در خانه سوال کند. چون برای زنان زشت است که در کلیسا حرف بزنند."
به موجب این وصایا که پل آن را از ناموس تورات برگرفته زن مسلمان هم شرعن از مشارکت در مسایل مذهبی منع شده و او را از دایره ی قانونگذاری که در انحصار فقیهان در آمده طرد کردهاند .
پیش از پیان یافتن قرن اول هجری، زن مسلمان بار دیگر به قالب خدمتگزاری درآمد که می بایست همه ی عمر در خدمت صاحب خانه باشد. و فقه اسلامی برای این امر شکل قانونی ببخشد تا حق چون چرا در برابر آن نباشد. به دست فقیهان ماجور حکام و اربابان در واقع زیر و رو شد. و این به راستی ددناک است که زن مسلمان گرفتار فاجعه ای ست که به نام اسلام ولی با استناد به کلام تورات و پل مقدس بر سر او نازل شده است. برای نمونه مطابق فقه اسلامی، حجاب بر هر زن مسلمان مادامی که عادت مغاهیانه دارد و میزاید واجب است. و به ظاهر این گفته از قرآن گرفته شده است در حالی که با کمی دقت می توان دریافت که فقیهان در اینکار دست به مغالطه زده اند و نقش لیاسی را که تابع شرایط اقلیمی و عادات و سنن گروهی از مسلمنان است با نقش حجاب مورد نظر تورات یکی دانسته اند. این گروه با استناد به آیه ی 59 سورهی احزاب که در رابطه با زنان و دختران پیامبر اکرم و زنان مومنان در آن عصر نازل شده، می کوشند این امر را بر جمیع زنان مسلمان تحمیلکنند. روش بدوی فقه قرن هفتم میلادی سعی دارد که جلبات (تن پوش زنان بدوی عرب) آن عصر را به نام اسلام و خداووند بصورت جزیی از تمدن و فرهنگ ملت های مسلمان وانمود سازد. علاوه بر این آن آیه هایی هم که به صور وضوح زن را از استفاده از زینت لباس برای جلب توجه مرد نهی می کند باز ربطی به حجاب ندارد. و زن را به پوشیدن لباسی مشخص ملزم نمی کند بلکه او را وادار می سازد تا خود را از عقده ی "کنیز مطبخی" بودن رها کند و خود را تنها وسیله ای برای فرونشاند شهوات مرد نداند.
آنچه باید مورد توجه قرار گیرد ضرورت تفسیر قرا« با در نظر گرفتن شرایط اجتماعی و جغرافیایی و طبیعی محتمعی ست که قرآن در آن نازل شده است. جوامع عربی در قرن هفت میلادی چه در مکه و چه در مدینه دارای عادات و سنن و روابطی ریشه دار بوده اند که از جمله آنها باید به لباس زنان و انواع زینت هایی که مورد استفاده ی آنها قرار می گرفته توجه داشت. تورات به تفصیل این زینت ها و لباس هار بر شمرده است. زنان در زمان ظهرو اسلام در میان چنین گنجینه ای از لباس ها و زینت آلات زندگی می کرده ا ند. بنابراین مقایس گرفت این زنان به عنوان زنان مسلمان در همه ی قرون و اعصرا و در همه ی جوامع اسلامی، مغالطه ای ست که فقیهان بدان دست زده اند. قرآن زنانی را مورد خطاب قرار می دهد که تحت ستم هستند و به عنوان کنیز مطبخی و وسیله ی رفع شهوت از آ«ها استفاده بعمل می آمده. قرا« به حمایت از این گونه زنان آنهم در جوامعی که برای زن هیچ اعتباری قائل نبوده اند، قیام کرده است. به عبارت دیگر آنچه قرآن گفته جهت الغاء یا تعدیل نصوص عهد قدیم و جدید بوده است.
برای نمونه فقها با استفاده از این که قرآن گفته است زن باید زینت های خود را به جز آنها که ظاهر است ، پوشیده بدارد، حجاب را توجیه کرده اند، به این معنا که پوشیده داشتن زینت ها، منجر به پوشیده شدن همه ی بدن شده است. بعضی ها بیرون گذاشتن صورت و دو کف دست را جایز می داندد، شماری دیگر کف پای عریان را نیز می پذیردند در حالی که افراطی های متعصب زن را در کیسه می خوهند. باید دانست که این اشاره ی قرآن تعدیلی ست در یک نص مهم انجیل که زینت زنان را از اساس و پایه حرام می داند و زن را از انداختن کوشواره و گردنبند و سنجاق سر و جواهر و غیره منع می کند. پل مقدس می گوید؛ "زنان خود را با تقوا و تعقل محتشم می کنند نه با سربندهای گوهر نشان و لباس های گرانبها و از زبان پطرس آمده است ؛ " زینت شما نباید زینت آشکار باشد، و نه سبنرد طلایی و دستبند و گردنبند طلا... به این ترتیب قرآن این نص را تعدیل کرده که حتی اجازه داده با حنا پاها و دست ها را رنگ کنند.
قول دیگر قران مبنی بر این که "مردان بر زنان مسلط می باشند" آیه ی 34 سوره ی نسا، نصی ست که فقیهان با استناد به آن وصایت مرد بر زنان را توجیه کرده اند. وصایتی که به مرد حق می دهد هر عمل ناروا و زشتی را نسبت به زن مرتکب شود و جون مسلط بر زن است، هم او را بزند و هم او را شکنجه و آزار دهد. در حالی که دلیل نزول این آیه بر هیچ وجه با توجیه فقیهان اسلامی مطابقت ندارد. "ابی حاتم" از "حسن" نقل کرده که زنی نزد رسول الله آمد و شکایت از همسرش برد که او را زده و آزارش داده ، پیامبر فرمود "قصاص لازم است" و در اینجا این آیه نازل شد که "الرجال قوامون علی النساء" و زن بدون قصاص شوهرش بازگشت.
پل گفته است "ای زنان مطیع مردانتان باشید. هم جنان که مطیع خداوند هستید چون مران سر شما هستند" و از قول پطرس آمده است "ای زنان مطیع مردانتان باشید همان گونه که ساره مطیع ابراهیم بود و اور آقای خود خطاب می کدر" و از قول پروردگار به زنان در انجیل آمده "شوق تو باید برای مردت باشد که او بر تو سایه میاندازد"...
در مورد دیگر فقها با تفسیر و قرائت غلط آیه ی 34 سوره ی نسا در مورد زنانی که نسبت به مردانشان تمرد می کننند، کتک زدن زنان را توجیه کرده اند. در این آیه آمده است اگر زنتان چنین بود نخست اور ا نصیحت کنید، اگر چاره گر نشد طردش کنید و در نهایت او را بزنید. البته مطابق تعبیر آقایان، در حالی که اگر کلمه ی "اضربوهن" (آنها را بزندی) بدون نقطه نوشته شود، به صورت خط ابجدی آرامی که حرف "ضاد" در آن با "عین تشابه دارد، و بین "را" و "زا" نیز تفاوتی نیست، این کلمه "اعزبوهن" خوانده می شود که به معغنی دوری از خانه و چراگاه است و "معزبه" یعنی زنی که شوهرش او را بدون طلاق دادن رها کرده باشد. بنابراین نص قرآنی به زدن اشاره نمی کند بلکه می گوید؛ ابتدا زن را نصیحت کن، سپس او را به بستر راه نده و در نهایت بدون آن که طلاقش دهی از خانه بیرونش کن.
از هر نظر کلمه ی "اعزبوهن" با تعالیم قرآن سازگارت است تا کلمه ی "اضربوهن" و زدن زنان بر گرفته از نصوص عهد عتیق و جدید است که زن را موجودی شیطانی و خبیث می داند.
در مورد تعدد زوجات که آدمی مثل سید قطب در توجیه آن می گوید بعضی از مردان طبایع گرمی دارند و به یک زن قانع نیستند و اگر از راه شرعی زن نگیرند روی به حرام یم آورند نیز باید توجه داشت که نص قرآنی در تعدیل عادات و تقالیدی که منشاء آن تورات است، آمده است. سید قطب انگار فراموش می کند که بعضی از زنان نیز ممکن است طبایع گرمی داشته باشند و چنین امری نباید عامل به هم ریختن جامعه و اساس خانواده شود. زمانی که قرآن نازل شد مردانی بودند که بیش از ده زن داشتند و ده ها کنیز نیز در فرمان آنها بودند. در سفر پادشاهان از اسفار تورات آمده است که سلیمان 700 زن داشت. در حالی که داود پدرش دو زن داشت و تورات داستان مزاوجت دوم او را چنین نقل کرده است که "روزی داوود عصر هنگام بر بام شد، زنی را دید که حمام می کند و بسسیار زیباست. پرسید او کیست، گفتند ؛ "بث شبع" دختر "الیعام" و همسر "اوریاحثی" .. داوود رسولی فرستاد و زن را گرفت و با او خوابید و سپس او را به خانه اش فرستاد و زن باردار شد. داوود شوهر این زن را به شهر "اربه " فرستاد و به سربازانش گفت او را در برابر جنگی شدید قرار دهید و از کنار بگریزید تا کشته شود ..." با این اشارات روشن است که تعدد زوجات یک عادت رایح در بین یهود بوده که جوامع عرب پیش از اسلام با آن آشنا بوده اند و قرآن تنها برای جلوگیری از در هم شدن روابط اجتماعی و آشفتگی وضع اقتصادی و فرهنگی جوامع وقت دراین مورد اشراتی داشته است ..
خلاصه این که اگر دین در اصل ضد زن بود باید امروز با تفسیر فقیهان مسیحی، نسل زن مسیحی از میان برداشته می شد، ولی مفسران هوشمند و آگاه به مرور، حشو و زوائدی را که کشیشان مطابق میل خود بر دین مسیح افزوده بودند از دامان دینشان پاک کردند .... و هم اهل نصاری و هم یهود، رجم زنان و قطع دست و گردن را نسخ نمودند... اما متاسفانه در جوامع اسلامی مردان مسلط رفتاری دارند که باعث می شود یک زن مسلمان به عنوان شخصی که تحت ستم قرار دارد بتواند از کشورهای غربی حق پناهندگی بگیرد....
در تابستان 1993 یک زن عرب مسلمان از یکی از کشورهای حاشیه ی خلیج فارس به این عنوان که مخاطر مذهبش تحت ستم قرار گرفته، از طرف دادگاهی در کانادا پس از دو سال به عنوان پناهنده پذیرفته شد. این آغاز تاریخی ست که از آن پس زنان مسلمان حق پناهندگی در غرب را پیدا کردند.
در این مورد "الصادق النیهوم" نویسنده و محقق عرب مقاله ای در مجله ی عربی "الناقد" چاپ لندن نوشت که چطور فقهای اسلامی آنچه را که یهود و نصارا از قوانین خود کنار گذاشته اند، بر سر دست کرده اند و به غلط از قرآن و احادیث در این زمینه برهان و دلیل می آورند. و یکی هم مساله ی حجاب است.
الصادق می نویسد؛ در واقع ارباب حاکم و فقها در کشورهای اسلامی مسوول مستقیم وضع دردناک زن در جوامع اسلامی هستند و نه اسلام. دستگاه های حاکم در این کشورها با استفاده از ریاکاران مدعی دیانت با تفسیرهای نادرست در شریعت و کلام الهی، از همان صدر اسلام کوشیده اند تا رفتار ظالمانه ی خود را با همه بخصوص با زنان با توجیهی خداپسندانه به عنوان تجلی شریعت و دین قلمداد کنند. چیزی که یهود و نصارا به آن معتقد بودند و دولت های غربی در دوره ی معاصر با محدود ساختن قدرت حام و ارباب دین، این قوانین را تخطئه کردند و به کناری راندند.
اصولن ظلم و ستم به زن به عنوان یک امر موجه از این روایت تورات سرچشمه می گیرد که حوا آدم را اغوا کرد، و او را واداشت تا میوه ی ممنوعه را بخودر و با این کار به لعنت خداوند دچار شد ، وبه این گونه زن را واداشتند تا از مرد اطاعت کند. قرآن چنین تهمتی را به زن انکار می کند مدام از مساوات بندگان خدا، یعنی زن و مرد سخن می گوید. به عنوان نمونه دعوت زنان به پوشاندن موهایشان به این عنوان که نباید عورت زن در برابر مرد مکشوف باشد، اندیشه ای ست که مستند به هیچ یک از نصوص اسلامی نیست بلکه ریشه ی آن را باید در رساله ی پل یا پولوس رسول به اهالی "کورنئوس" در عهد جدید جستجو کرد، آنجا که می گوید؛ "هر زنی که نماز می خواند و یا به پیشگویی می پردازد و سرش پوشیده نیست، باید موهایش را چید و اگر این کار بر زن بسیار گران است که مویش را بزنند، لازم است که پند گیرد و موهایش را بپوشاند"
سوالی که مطرح است این است که چرا زن باید موهایش را بپوشاند در حالی که مرد موظف به چنین کاری نیست. در تورات و انجیل مرد مظهر خداوند و مجد اوست در حالی که زن مظهر مجد مرد است.
جلوگیری از حضور و صدای زن و فعالیتش درامر قضا و قانون گذاری و تفوا و به ویژه دور نگاه داشن او از مناصب دینی و ترویج و پخش احادیث مردانه ای چون این حدیث که "قومی که زن بر آن حکومت می کند، از دست رفته است" از جمله عادات و پذیرفته های فقهی یهود و مسیحیت است که یهچ نوع رابطه ای با قبرآن ندارد و می توان اساس آنها را تنها در نامه ی اول پولوس به "ثیموثاوس" یافت که می گوید؛ "جایز نیست که زن بیاموزد، و بر مردان مسلط شود، بلکه باید او در سکوت باشد، چرا که آدم گمراه نمی شد ولی حوا گمراه شد."
در جای دیگری در همین نامه آمده؛ "زنان شما باید در کلیساها سکوت کنند چون اجازه ندارند حرف بزنند ... و اگر خواستند چیزی را یاد بگیرند باید ازمردان در خانه سوال کند. چون برای زنان زشت است که در کلیسا حرف بزنند."
به موجب این وصایا که پل آن را از ناموس تورات برگرفته زن مسلمان هم شرعن از مشارکت در مسایل مذهبی منع شده و او را از دایره ی قانونگذاری که در انحصار فقیهان در آمده طرد کردهاند .
پیش از پیان یافتن قرن اول هجری، زن مسلمان بار دیگر به قالب خدمتگزاری درآمد که می بایست همه ی عمر در خدمت صاحب خانه باشد. و فقه اسلامی برای این امر شکل قانونی ببخشد تا حق چون چرا در برابر آن نباشد. به دست فقیهان ماجور حکام و اربابان در واقع زیر و رو شد. و این به راستی ددناک است که زن مسلمان گرفتار فاجعه ای ست که به نام اسلام ولی با استناد به کلام تورات و پل مقدس بر سر او نازل شده است. برای نمونه مطابق فقه اسلامی، حجاب بر هر زن مسلمان مادامی که عادت مغاهیانه دارد و میزاید واجب است. و به ظاهر این گفته از قرآن گرفته شده است در حالی که با کمی دقت می توان دریافت که فقیهان در اینکار دست به مغالطه زده اند و نقش لیاسی را که تابع شرایط اقلیمی و عادات و سنن گروهی از مسلمنان است با نقش حجاب مورد نظر تورات یکی دانسته اند. این گروه با استناد به آیه ی 59 سورهی احزاب که در رابطه با زنان و دختران پیامبر اکرم و زنان مومنان در آن عصر نازل شده، می کوشند این امر را بر جمیع زنان مسلمان تحمیلکنند. روش بدوی فقه قرن هفتم میلادی سعی دارد که جلبات (تن پوش زنان بدوی عرب) آن عصر را به نام اسلام و خداووند بصورت جزیی از تمدن و فرهنگ ملت های مسلمان وانمود سازد. علاوه بر این آن آیه هایی هم که به صور وضوح زن را از استفاده از زینت لباس برای جلب توجه مرد نهی می کند باز ربطی به حجاب ندارد. و زن را به پوشیدن لباسی مشخص ملزم نمی کند بلکه او را وادار می سازد تا خود را از عقده ی "کنیز مطبخی" بودن رها کند و خود را تنها وسیله ای برای فرونشاند شهوات مرد نداند.
آنچه باید مورد توجه قرار گیرد ضرورت تفسیر قرا« با در نظر گرفتن شرایط اجتماعی و جغرافیایی و طبیعی محتمعی ست که قرآن در آن نازل شده است. جوامع عربی در قرن هفت میلادی چه در مکه و چه در مدینه دارای عادات و سنن و روابطی ریشه دار بوده اند که از جمله آنها باید به لباس زنان و انواع زینت هایی که مورد استفاده ی آنها قرار می گرفته توجه داشت. تورات به تفصیل این زینت ها و لباس هار بر شمرده است. زنان در زمان ظهرو اسلام در میان چنین گنجینه ای از لباس ها و زینت آلات زندگی می کرده ا ند. بنابراین مقایس گرفت این زنان به عنوان زنان مسلمان در همه ی قرون و اعصرا و در همه ی جوامع اسلامی، مغالطه ای ست که فقیهان بدان دست زده اند. قرآن زنانی را مورد خطاب قرار می دهد که تحت ستم هستند و به عنوان کنیز مطبخی و وسیله ی رفع شهوت از آ«ها استفاده بعمل می آمده. قرا« به حمایت از این گونه زنان آنهم در جوامعی که برای زن هیچ اعتباری قائل نبوده اند، قیام کرده است. به عبارت دیگر آنچه قرآن گفته جهت الغاء یا تعدیل نصوص عهد قدیم و جدید بوده است.
برای نمونه فقها با استفاده از این که قرآن گفته است زن باید زینت های خود را به جز آنها که ظاهر است ، پوشیده بدارد، حجاب را توجیه کرده اند، به این معنا که پوشیده داشتن زینت ها، منجر به پوشیده شدن همه ی بدن شده است. بعضی ها بیرون گذاشتن صورت و دو کف دست را جایز می داندد، شماری دیگر کف پای عریان را نیز می پذیردند در حالی که افراطی های متعصب زن را در کیسه می خوهند. باید دانست که این اشاره ی قرآن تعدیلی ست در یک نص مهم انجیل که زینت زنان را از اساس و پایه حرام می داند و زن را از انداختن کوشواره و گردنبند و سنجاق سر و جواهر و غیره منع می کند. پل مقدس می گوید؛ "زنان خود را با تقوا و تعقل محتشم می کنند نه با سربندهای گوهر نشان و لباس های گرانبها و از زبان پطرس آمده است ؛ " زینت شما نباید زینت آشکار باشد، و نه سبنرد طلایی و دستبند و گردنبند طلا... به این ترتیب قرآن این نص را تعدیل کرده که حتی اجازه داده با حنا پاها و دست ها را رنگ کنند.
قول دیگر قران مبنی بر این که "مردان بر زنان مسلط می باشند" آیه ی 34 سوره ی نسا، نصی ست که فقیهان با استناد به آن وصایت مرد بر زنان را توجیه کرده اند. وصایتی که به مرد حق می دهد هر عمل ناروا و زشتی را نسبت به زن مرتکب شود و جون مسلط بر زن است، هم او را بزند و هم او را شکنجه و آزار دهد. در حالی که دلیل نزول این آیه بر هیچ وجه با توجیه فقیهان اسلامی مطابقت ندارد. "ابی حاتم" از "حسن" نقل کرده که زنی نزد رسول الله آمد و شکایت از همسرش برد که او را زده و آزارش داده ، پیامبر فرمود "قصاص لازم است" و در اینجا این آیه نازل شد که "الرجال قوامون علی النساء" و زن بدون قصاص شوهرش بازگشت.
پل گفته است "ای زنان مطیع مردانتان باشید. هم جنان که مطیع خداوند هستید چون مران سر شما هستند" و از قول پطرس آمده است "ای زنان مطیع مردانتان باشید همان گونه که ساره مطیع ابراهیم بود و اور آقای خود خطاب می کدر" و از قول پروردگار به زنان در انجیل آمده "شوق تو باید برای مردت باشد که او بر تو سایه میاندازد"...
در مورد دیگر فقها با تفسیر و قرائت غلط آیه ی 34 سوره ی نسا در مورد زنانی که نسبت به مردانشان تمرد می کننند، کتک زدن زنان را توجیه کرده اند. در این آیه آمده است اگر زنتان چنین بود نخست اور ا نصیحت کنید، اگر چاره گر نشد طردش کنید و در نهایت او را بزنید. البته مطابق تعبیر آقایان، در حالی که اگر کلمه ی "اضربوهن" (آنها را بزندی) بدون نقطه نوشته شود، به صورت خط ابجدی آرامی که حرف "ضاد" در آن با "عین تشابه دارد، و بین "را" و "زا" نیز تفاوتی نیست، این کلمه "اعزبوهن" خوانده می شود که به معغنی دوری از خانه و چراگاه است و "معزبه" یعنی زنی که شوهرش او را بدون طلاق دادن رها کرده باشد. بنابراین نص قرآنی به زدن اشاره نمی کند بلکه می گوید؛ ابتدا زن را نصیحت کن، سپس او را به بستر راه نده و در نهایت بدون آن که طلاقش دهی از خانه بیرونش کن.
از هر نظر کلمه ی "اعزبوهن" با تعالیم قرآن سازگارت است تا کلمه ی "اضربوهن" و زدن زنان بر گرفته از نصوص عهد عتیق و جدید است که زن را موجودی شیطانی و خبیث می داند.
در مورد تعدد زوجات که آدمی مثل سید قطب در توجیه آن می گوید بعضی از مردان طبایع گرمی دارند و به یک زن قانع نیستند و اگر از راه شرعی زن نگیرند روی به حرام یم آورند نیز باید توجه داشت که نص قرآنی در تعدیل عادات و تقالیدی که منشاء آن تورات است، آمده است. سید قطب انگار فراموش می کند که بعضی از زنان نیز ممکن است طبایع گرمی داشته باشند و چنین امری نباید عامل به هم ریختن جامعه و اساس خانواده شود. زمانی که قرآن نازل شد مردانی بودند که بیش از ده زن داشتند و ده ها کنیز نیز در فرمان آنها بودند. در سفر پادشاهان از اسفار تورات آمده است که سلیمان 700 زن داشت. در حالی که داود پدرش دو زن داشت و تورات داستان مزاوجت دوم او را چنین نقل کرده است که "روزی داوود عصر هنگام بر بام شد، زنی را دید که حمام می کند و بسسیار زیباست. پرسید او کیست، گفتند ؛ "بث شبع" دختر "الیعام" و همسر "اوریاحثی" .. داوود رسولی فرستاد و زن را گرفت و با او خوابید و سپس او را به خانه اش فرستاد و زن باردار شد. داوود شوهر این زن را به شهر "اربه " فرستاد و به سربازانش گفت او را در برابر جنگی شدید قرار دهید و از کنار بگریزید تا کشته شود ..." با این اشارات روشن است که تعدد زوجات یک عادت رایح در بین یهود بوده که جوامع عرب پیش از اسلام با آن آشنا بوده اند و قرآن تنها برای جلوگیری از در هم شدن روابط اجتماعی و آشفتگی وضع اقتصادی و فرهنگی جوامع وقت دراین مورد اشراتی داشته است ..
خلاصه این که اگر دین در اصل ضد زن بود باید امروز با تفسیر فقیهان مسیحی، نسل زن مسیحی از میان برداشته می شد، ولی مفسران هوشمند و آگاه به مرور، حشو و زوائدی را که کشیشان مطابق میل خود بر دین مسیح افزوده بودند از دامان دینشان پاک کردند .... و هم اهل نصاری و هم یهود، رجم زنان و قطع دست و گردن را نسخ نمودند... اما متاسفانه در جوامع اسلامی مردان مسلط رفتاری دارند که باعث می شود یک زن مسلمان به عنوان شخصی که تحت ستم قرار دارد بتواند از کشورهای غربی حق پناهندگی بگیرد....
Published on April 28, 2025 00:20
No comments have been added yet.