مرا به خیر تو امید نیست
Policenr.: 856-6.003.026.337
احمد کسروی روایت می کند که روزی در تهران به مسجدی رفته، اخوند روی منبر از گرانی و کمیابی سخن می گوید و در انتها روی به زنان کرده می گوید حالا جوراب نپوشید و هرشب به سینما بروید تا پاسخش را این گونه از خداوند دریافت کنید. ظاهرن تنها زنان ایرانی اند که خداوند مجازات می کند. این همه زن بی جوراب در دنیا هست که نه هرشب، ولی هفته ای یک شب به سینما می روند. خوب، به قول آخوندی دیگر، خداوند تنها "ناظم مدرسه ی ماست"! شیخی که کسروی از او یاد می کند دنباله ی همان اولی الامرهاست که آقای خمینی و علمای اعلای اسلامی به "ولی فقیه" تفسیرش کردند که عالم و ادم زیر اخیه ی اوست و اگر می تواند با حکمی کوتاه، چند هزار نفر را مهدوم الدم بشمارد و سه معمم را وکیل خونشان کند(و یکیشان بعدن رئیس جمهور بشود)، برای خودش حکمی صادر کرده که ولی فقیه می تواند نماز و روزه را هم ملغا کند. از من می شنوید ولی فقیه آقای خمینی می تواند برای خدا هم جانشین تعیین کند، و قس علیهذا. این اولی الامر یا ولی فقیه می خواهد تمام منطقه را زیر اخیه ی خود بکشد، از همان ابتدا هم برای آخوندهای مخالف خوان نقشه می کشد. آقای خمینی در خرداد پنجاه و هشت، یعنی چهار ماه و خرده ای پس از انقلاب، می گوید؛ "همه ی عمامه دارها خوب نیستند. من از خیلی هاشان بدم می آید"(نقل به مضمون)، و فرمان تشکیل دادگاه ویژه ی روحانیت را می دهد، یعنی همان معممین بد هم دردادگاه های معمولی محاکمه و خلع لباس نمی شوند!
عظما می فرمایند؛ ما ساکن این منطقه ایم، آمریکا باید برود که از راه دور امده. البته که ما ساکن منطقه ایم ولی کشورهای دیگر هم هستند، انها از ترس جمهوری اسلامی و لولوی اخوند، از آمریکا می خواهند در منطقه بماند. ایا فقط ما حق داریم یا آنها هم حق اب و خاک در منطقه را دارند؟ معمر قذافی هم برای سردمداری مسلمین به مسلمانان تجزیه طلب چاد، تایلند و فیلیپین و حتی جممهوری خواهان ایرلند کمک فراوان کرد، اما از هیچ کدامشان طرفی نبست. زمانی به اتحاد با مصر، زمانی با سوریه، دورانی با اردن و حتی سودان اندیشید، باز هم خبری نشد. همه ی اینها زنگ هایی بودند که برای "هیچ" به صدا در می آمدند و صدایشان بجایی نمی رسید! قذافی هم خسته شد و کارش به تروریسم بین المللی رسید. و اخر کار، مردم لیبی چوب به فلانش کردند.
کار اولی الامر و ولی وقیح همان گونه که خودشان از ابتدا گفته اند "فرهنگ" سازی ست. تاریخ سازی را هم باید به آن افزود. مثلن در کجای تاریخ می خوانید که جوانی سر زن هفده ساله اش را بیخ تا بیخ ببرد، و با سر بریده ی دختر بینوا گرد خیابان ها بچرخد؟ این البته که مذهب نیست چرا که طبق امار رسمی نود و پنج درصد آمریکایی ها به خدا اعتقاد دارند و مذهبی هستند اما هیچ جوانی در آن دیار سر دوست دخترش را نمی برد و در خیابان پرسه بزند. بر همین روال است تاریخ سازی آخوند. حالا بسیاری تصور می کنند تاریخ تشیع همان تاریخ اهل سنت است، یعنی هزار و چهار صد سال در حالی که تشیع تاریخی چند صد ساله دارد و در ایران از دوران صفویه شروع شده. ضرب المثلی می گوید با قرم قرم شروع کن و انقدر تکرار کن تا قرمساق برای طرف عادی شود. مردم هم از تکرار خزعبلات آخوندها یاد گرفته اند که در خانه ی علی یخچال بوده، و خالی. فاطمه خجالت می کشیده تقاضای خرید جنس از شوهرش بکند. خوب، یکی بگوید آن روز زن و شوهر و چند بچه، برای نهار و شام چه خوردند؟
باری، معروف شده که رییس جمهور فعلی شش کلاس سواد دارد، و مثلن «لوکوموتیو» را «لکوموتیر» می خواند! اشتباه بزرگ آنجاست که کمتر کسی می داند که اخوندهای پیش از انقلاب، هیچ کدامشان سواد مدرسه ای درست و حسابی ندارند، بماند که این روزها دیپلمه و گاه لیسانسیه ی دانشگاه های الجواد، امام حسین و میرزا قشمشم برای پول و دستمزد و هزاران مزایای دیگر از جمله زن صیغه ای مجانی به طلبگی روی می اورند. می دانستید که این روزها ارزان ترین لباس آخوندی هفت صد هزار تومان قیمت دارد؟ باری، تمام معممین گذشته، حداکثر نه کلاس یعنی سیکل اول را دارند، و بقیه ی عمر را در حوزه ها گذرانده اند. یک دروغ بزرگ این که پدر معمم (از جمله پدر آقای خمینی) از پسر می خواهد که شغل پدر را انتخاب کند و به حوزه برود. چنین نیست، اینها از بس در کلاس های مدرسه رفوزه می شدند، به حوزه می رفتند، چون نه امتخانی بود نه درس و مشقی و نه هندسه و ریاضیاتی. ضمن این که آن زمان مبلغی هم حدود دو تومان (بیست ریال) حقوق به طلبه می دادند (حقوق یک معلم سی تومان، سیصد ریال بود). این هم دروغ است که فلانی در حوزه شاگرد این و آن بوده. در شهر ما تا آنجا که به یاد دارم دو مدرسه (مسجد) بود که طلبه داشت؛ مدرسه ی سرنیم اورد و مدرسه ی صدر؛ دور و اطراف حیاط؛ اتاق (حجره) هایی بود که در هر کدامشان دوطلبه زندگی می کردند که اغلب از روستاها آمده بودند. اینها به دلیل نداشتن زن، با همدیگر می آمیختند (لواط از همان مدرسه ها و حجره های طلاب دینی رواج پیدا کرد). در هر مدرسه آخوندی یا آخوندهایی در ساعات مختلف حوزه داشتند، به این معنی که جمعی طلبه گرداگرد آخوند مدرس می نشستند و مدرس حوزه مساله می گفت. گاه طلبه ای در چند حوزه شرکت می کرد، نه امتحانی بود و نه درس پس دادنی. بعداز سه چهار سال مدرس طلبه را صدا می کرد و می گفت شما کامل شده اید دیگر به حوزه نیایید. این طوری از حوزه ای به حوزه ی دیگر می رفتند و حالا مدعی می شوند که شاگرد فلانی و فلانی بوده اند.
باری، سوای دروغ ها و شارلاتانی ها، که همه اش زیر عبای رفسنجانی نهفته بود، سال هشتاد و هشت و انتخابات دوم احمقی نِژاد، آخرین روزگاری ست که برخی از مردم هنوز هم به اصلاح رژیم امید داشتند، از آن پس هم تظاهرات مردم و هم شعارها رادیکال، و به زعم آخوندها "هنجارشکن" شدند. (دزدی و فساد و فحشاء را رواج می دهند و نامش را "هنجار" می گذارند، و هرچه جز آن را "هنجار شکنی" می خوانند). مرگ برخامنه ای و اخیرن لعنت بر خمینی هم به شعارها اضافه شد. یکدست شدن حکومت یعنی بی سوادی مفرط جملگی. وقتی نماینده ی مجلس در تله ویزیون جمهوری "لایحه" را "لاحیه" می خواند، یعنی این بی سواد در جلسات مجلس هم که روزی صدها بار این واژه تکرار می شود، خواب است.
برخی ایراد می گیرند که پس چرا نود و هشت درصد مردم دوازده فروردین پنجاه وهشت به جمهوری اسلامی رای دادند. اولن به این آمار اعتماد چندانی نیست، در ثانی آخوندها با همان "قرم قرم" این را هم در ذهن مردم کاشته اند، چون همان وقت هم ده ها مقاله و سخن رانی در خلاف جهتی که آخوندها می تاختند نوشته و ایراد شد. تولید آخوند "حرف" است، آنقدر تکرار می کند تا در ذهن خلق الله بنشیند. از همین رو هر آخوندی روایت خودش را از واقعه ی کربلا دارد، اما همه می گویند حضرت عباس وقتی یک دستش قطع شد، مشک آب را به دست دیگر داد و چون دست دوم هم قطع شد، مشک را به دندان گرفت. سیصد سال است کسی از جماعت پای روضه، نگفته چطوری با یک دست قطع شده، مشک آب را به دست دیگر داد و چون دست دیگر هم قطع شد، مشک را به دندان گرفت! چطور؟ با کدام دست؟
مسخره تر آن که نیروهای امنیتی و سایبری شان هم مثل خود آقایان بی سوادند. در طول چهارده سال گذشته، این پنجمین بار است که از سوی گردانندگان سایت و پلیس به من اخطار می دهند کد این صفحه را عوض کنم چون افرادی از ایران سعی دارند این صفحه را هک کنند. این حضرات ابله نمی دانند یا نمی خوانند که من هیچ جاه طلبی سیاسی ندارم و به هیچ دسته و گروه سیاسی هم تمایلی ندارم، اینجا تنها نظراتم را می نویسم تا مگر برخی از این خواب زدگان بیدارشوند، همین. هک کردن این صفحه چه سودی برای این حضرات نادان دارد؟ می توان حدس زد که عاقبت معلم چهارده امضایی که اخیرن پس از مثلن معالجه، در آستانه ی بازگشت به زندان مشهد، رَب و رُب عظما و بقیه ی روضه خوان های حکومتی را پس و پیش کرد، چه خواهد شد!
آنچه در روزی نامه های داخلی و گفتار انقلابی حضرات در مورد "برجام دو" می نویسند و گفته می شود، با واقعیتی که در وین می گذرد، فرسنگ ها فاصله دارد. جمهوری اسلامی در وین از تمام خواسته های خود در مقابل آزاد سازی پول های بلوکه شده اش صرف نظر کرده ولی تنها هفت میلیارد از پول ها در کره ی جنوبی آزاد خواهد شد. جمهوری اسلامی ناچار است اورانیوم غنی شده و سانتریفیوژهای پیشرفته را یا به خارج از ایران منتقل کند یا در ایران زیر نظر آژانس بماند. پرونده های آژانس علیه ایران نیز بسته نمی شود و همچون شمشیر داموکلس بر سر جمهوری اسلامی می ماند، ضمن آنکه جمهوری و رهبر انقلابی اش پذیرفتهاند که تمام خارجی ها و دو تابعیتی ها را آزاد کنند، همانها که تا دیروز ”جاسوس” بودند!
احمد کسروی روایت می کند که روزی در تهران به مسجدی رفته، اخوند روی منبر از گرانی و کمیابی سخن می گوید و در انتها روی به زنان کرده می گوید حالا جوراب نپوشید و هرشب به سینما بروید تا پاسخش را این گونه از خداوند دریافت کنید. ظاهرن تنها زنان ایرانی اند که خداوند مجازات می کند. این همه زن بی جوراب در دنیا هست که نه هرشب، ولی هفته ای یک شب به سینما می روند. خوب، به قول آخوندی دیگر، خداوند تنها "ناظم مدرسه ی ماست"! شیخی که کسروی از او یاد می کند دنباله ی همان اولی الامرهاست که آقای خمینی و علمای اعلای اسلامی به "ولی فقیه" تفسیرش کردند که عالم و ادم زیر اخیه ی اوست و اگر می تواند با حکمی کوتاه، چند هزار نفر را مهدوم الدم بشمارد و سه معمم را وکیل خونشان کند(و یکیشان بعدن رئیس جمهور بشود)، برای خودش حکمی صادر کرده که ولی فقیه می تواند نماز و روزه را هم ملغا کند. از من می شنوید ولی فقیه آقای خمینی می تواند برای خدا هم جانشین تعیین کند، و قس علیهذا. این اولی الامر یا ولی فقیه می خواهد تمام منطقه را زیر اخیه ی خود بکشد، از همان ابتدا هم برای آخوندهای مخالف خوان نقشه می کشد. آقای خمینی در خرداد پنجاه و هشت، یعنی چهار ماه و خرده ای پس از انقلاب، می گوید؛ "همه ی عمامه دارها خوب نیستند. من از خیلی هاشان بدم می آید"(نقل به مضمون)، و فرمان تشکیل دادگاه ویژه ی روحانیت را می دهد، یعنی همان معممین بد هم دردادگاه های معمولی محاکمه و خلع لباس نمی شوند!
عظما می فرمایند؛ ما ساکن این منطقه ایم، آمریکا باید برود که از راه دور امده. البته که ما ساکن منطقه ایم ولی کشورهای دیگر هم هستند، انها از ترس جمهوری اسلامی و لولوی اخوند، از آمریکا می خواهند در منطقه بماند. ایا فقط ما حق داریم یا آنها هم حق اب و خاک در منطقه را دارند؟ معمر قذافی هم برای سردمداری مسلمین به مسلمانان تجزیه طلب چاد، تایلند و فیلیپین و حتی جممهوری خواهان ایرلند کمک فراوان کرد، اما از هیچ کدامشان طرفی نبست. زمانی به اتحاد با مصر، زمانی با سوریه، دورانی با اردن و حتی سودان اندیشید، باز هم خبری نشد. همه ی اینها زنگ هایی بودند که برای "هیچ" به صدا در می آمدند و صدایشان بجایی نمی رسید! قذافی هم خسته شد و کارش به تروریسم بین المللی رسید. و اخر کار، مردم لیبی چوب به فلانش کردند.
کار اولی الامر و ولی وقیح همان گونه که خودشان از ابتدا گفته اند "فرهنگ" سازی ست. تاریخ سازی را هم باید به آن افزود. مثلن در کجای تاریخ می خوانید که جوانی سر زن هفده ساله اش را بیخ تا بیخ ببرد، و با سر بریده ی دختر بینوا گرد خیابان ها بچرخد؟ این البته که مذهب نیست چرا که طبق امار رسمی نود و پنج درصد آمریکایی ها به خدا اعتقاد دارند و مذهبی هستند اما هیچ جوانی در آن دیار سر دوست دخترش را نمی برد و در خیابان پرسه بزند. بر همین روال است تاریخ سازی آخوند. حالا بسیاری تصور می کنند تاریخ تشیع همان تاریخ اهل سنت است، یعنی هزار و چهار صد سال در حالی که تشیع تاریخی چند صد ساله دارد و در ایران از دوران صفویه شروع شده. ضرب المثلی می گوید با قرم قرم شروع کن و انقدر تکرار کن تا قرمساق برای طرف عادی شود. مردم هم از تکرار خزعبلات آخوندها یاد گرفته اند که در خانه ی علی یخچال بوده، و خالی. فاطمه خجالت می کشیده تقاضای خرید جنس از شوهرش بکند. خوب، یکی بگوید آن روز زن و شوهر و چند بچه، برای نهار و شام چه خوردند؟
باری، معروف شده که رییس جمهور فعلی شش کلاس سواد دارد، و مثلن «لوکوموتیو» را «لکوموتیر» می خواند! اشتباه بزرگ آنجاست که کمتر کسی می داند که اخوندهای پیش از انقلاب، هیچ کدامشان سواد مدرسه ای درست و حسابی ندارند، بماند که این روزها دیپلمه و گاه لیسانسیه ی دانشگاه های الجواد، امام حسین و میرزا قشمشم برای پول و دستمزد و هزاران مزایای دیگر از جمله زن صیغه ای مجانی به طلبگی روی می اورند. می دانستید که این روزها ارزان ترین لباس آخوندی هفت صد هزار تومان قیمت دارد؟ باری، تمام معممین گذشته، حداکثر نه کلاس یعنی سیکل اول را دارند، و بقیه ی عمر را در حوزه ها گذرانده اند. یک دروغ بزرگ این که پدر معمم (از جمله پدر آقای خمینی) از پسر می خواهد که شغل پدر را انتخاب کند و به حوزه برود. چنین نیست، اینها از بس در کلاس های مدرسه رفوزه می شدند، به حوزه می رفتند، چون نه امتخانی بود نه درس و مشقی و نه هندسه و ریاضیاتی. ضمن این که آن زمان مبلغی هم حدود دو تومان (بیست ریال) حقوق به طلبه می دادند (حقوق یک معلم سی تومان، سیصد ریال بود). این هم دروغ است که فلانی در حوزه شاگرد این و آن بوده. در شهر ما تا آنجا که به یاد دارم دو مدرسه (مسجد) بود که طلبه داشت؛ مدرسه ی سرنیم اورد و مدرسه ی صدر؛ دور و اطراف حیاط؛ اتاق (حجره) هایی بود که در هر کدامشان دوطلبه زندگی می کردند که اغلب از روستاها آمده بودند. اینها به دلیل نداشتن زن، با همدیگر می آمیختند (لواط از همان مدرسه ها و حجره های طلاب دینی رواج پیدا کرد). در هر مدرسه آخوندی یا آخوندهایی در ساعات مختلف حوزه داشتند، به این معنی که جمعی طلبه گرداگرد آخوند مدرس می نشستند و مدرس حوزه مساله می گفت. گاه طلبه ای در چند حوزه شرکت می کرد، نه امتحانی بود و نه درس پس دادنی. بعداز سه چهار سال مدرس طلبه را صدا می کرد و می گفت شما کامل شده اید دیگر به حوزه نیایید. این طوری از حوزه ای به حوزه ی دیگر می رفتند و حالا مدعی می شوند که شاگرد فلانی و فلانی بوده اند.
باری، سوای دروغ ها و شارلاتانی ها، که همه اش زیر عبای رفسنجانی نهفته بود، سال هشتاد و هشت و انتخابات دوم احمقی نِژاد، آخرین روزگاری ست که برخی از مردم هنوز هم به اصلاح رژیم امید داشتند، از آن پس هم تظاهرات مردم و هم شعارها رادیکال، و به زعم آخوندها "هنجارشکن" شدند. (دزدی و فساد و فحشاء را رواج می دهند و نامش را "هنجار" می گذارند، و هرچه جز آن را "هنجار شکنی" می خوانند). مرگ برخامنه ای و اخیرن لعنت بر خمینی هم به شعارها اضافه شد. یکدست شدن حکومت یعنی بی سوادی مفرط جملگی. وقتی نماینده ی مجلس در تله ویزیون جمهوری "لایحه" را "لاحیه" می خواند، یعنی این بی سواد در جلسات مجلس هم که روزی صدها بار این واژه تکرار می شود، خواب است.
برخی ایراد می گیرند که پس چرا نود و هشت درصد مردم دوازده فروردین پنجاه وهشت به جمهوری اسلامی رای دادند. اولن به این آمار اعتماد چندانی نیست، در ثانی آخوندها با همان "قرم قرم" این را هم در ذهن مردم کاشته اند، چون همان وقت هم ده ها مقاله و سخن رانی در خلاف جهتی که آخوندها می تاختند نوشته و ایراد شد. تولید آخوند "حرف" است، آنقدر تکرار می کند تا در ذهن خلق الله بنشیند. از همین رو هر آخوندی روایت خودش را از واقعه ی کربلا دارد، اما همه می گویند حضرت عباس وقتی یک دستش قطع شد، مشک آب را به دست دیگر داد و چون دست دوم هم قطع شد، مشک را به دندان گرفت. سیصد سال است کسی از جماعت پای روضه، نگفته چطوری با یک دست قطع شده، مشک آب را به دست دیگر داد و چون دست دیگر هم قطع شد، مشک را به دندان گرفت! چطور؟ با کدام دست؟
مسخره تر آن که نیروهای امنیتی و سایبری شان هم مثل خود آقایان بی سوادند. در طول چهارده سال گذشته، این پنجمین بار است که از سوی گردانندگان سایت و پلیس به من اخطار می دهند کد این صفحه را عوض کنم چون افرادی از ایران سعی دارند این صفحه را هک کنند. این حضرات ابله نمی دانند یا نمی خوانند که من هیچ جاه طلبی سیاسی ندارم و به هیچ دسته و گروه سیاسی هم تمایلی ندارم، اینجا تنها نظراتم را می نویسم تا مگر برخی از این خواب زدگان بیدارشوند، همین. هک کردن این صفحه چه سودی برای این حضرات نادان دارد؟ می توان حدس زد که عاقبت معلم چهارده امضایی که اخیرن پس از مثلن معالجه، در آستانه ی بازگشت به زندان مشهد، رَب و رُب عظما و بقیه ی روضه خوان های حکومتی را پس و پیش کرد، چه خواهد شد!
آنچه در روزی نامه های داخلی و گفتار انقلابی حضرات در مورد "برجام دو" می نویسند و گفته می شود، با واقعیتی که در وین می گذرد، فرسنگ ها فاصله دارد. جمهوری اسلامی در وین از تمام خواسته های خود در مقابل آزاد سازی پول های بلوکه شده اش صرف نظر کرده ولی تنها هفت میلیارد از پول ها در کره ی جنوبی آزاد خواهد شد. جمهوری اسلامی ناچار است اورانیوم غنی شده و سانتریفیوژهای پیشرفته را یا به خارج از ایران منتقل کند یا در ایران زیر نظر آژانس بماند. پرونده های آژانس علیه ایران نیز بسته نمی شود و همچون شمشیر داموکلس بر سر جمهوری اسلامی می ماند، ضمن آنکه جمهوری و رهبر انقلابی اش پذیرفتهاند که تمام خارجی ها و دو تابعیتی ها را آزاد کنند، همانها که تا دیروز ”جاسوس” بودند!
Published on February 28, 2022 00:18
No comments have been added yet.