سرخ علمان (201 تا 223 هجری)
پس از خاموشی سیاه جامگان، و پراکنده شدن سپیدجامگان، بزرگ ترین نهضتی که زمانی نسبتن طولانی علیه تسلط خلفای بغداد ایستاد، نهضت سرخ جامگان به رهبری بابک، در اوایل قرن سوم هجری بود. سرخ جامگان که با رهبری جاویدان تحرکاتی در نواحی غربی و مرکزی ایران داشتند، پس از او، و تحت رهبری بابک، آوازه ی شهرتشان به همه جای سرزمین رسید. "پیش از بابک، خرم دینان در بخش های مرکزی و شمالی ایران، علیه بغداد و دین و دولت خلفا مبارزه می کردند... هنگامی که هارون الرشید، خلیفه ی عباسی در نواحی خراسان بود، خرم دینان در اطراف اصفهان قیام کردند و عده ی زیادی از غرب و شمال، از جمله ری و همدان به آنان پیوستند (سیاست نامه). هارون الرشید لشکری به مقابله ی آنان فرستاد و خرم دینان که توان رو در رویی با سپاه خلیفه را در خود نمی دیدند، پراکنده شدند. "مقدسی"، سیاح دوره ی سامانی در باره ی آیین و روش خرم دینان نوشته؛ "از ریختن خون، جز در هنگامی که علم طغیان برافرازند، خودداری می کنند، به پاکیزگی بسیار مقیدند، میل دارند با نرمی و نیکوکاری با مردم دیگر در آمیزند و اشتراک زنان را با رضایت خود آنان جایز می دانند". احسان یارشاطر نیز، ضمن اشاره به تناقض اخبار در مورد بابک، از مقدسی نقل کرده که: "هرگاه اوضاع و احوال خیزش ایجاب کند، خونریزی رواست".
مبارزه ی خرمدینان با بغداد، بیش از ۲۰ سال به درازا کشید. اگرچه در نظر برخی از راویان، نهضت سرخ علمان بر پایه های دینی استوار بوده، ولی برخی دیگر رگه های سیاسی-اجتماعی آن را برحسته تر دیده اند. منابع مختلف تعداد خرمدینان را تا اندازه ای مبالغه آمیز وصف کرده اند. این امر نشانه ی ترس مسلمانان از سرخ جامگان بوده است. "ابن ندیم"، خرم دینان را پیروان مزدک می داند؛ "...مزدک به پیروان خود دستور داده بود همیشه در جستجوی لذات باشند... در خوردنی و نوشیدنی بر خود سختی روا ندارند، دوستی و یاری را پیشه ی خود سازند، زنان خود را مشترک بدانند و در پی آزار کسی بر نیایند"... او معتقد است "بابک جنگ و غارت و کشتار را در بین خرمدینان رواج داد". (الفهرست). "شرایع اسلام، از نماز و روزه و حج و قربان و غسل جنابت، بر مردمان گران بود... و مناهی خدای را خوش نداشتند. چون در مذهب بابک این همه آسان یافتند، او را اجابت کردند و تبع او شدند" (تاریخ بلعمی).
ابتدای روزگار بابک به درستی روشن نیست. او متولد بلال آباد (اردبیل کنونی) بوده. نخستین گزارش ها از زندگی بابک توسط "واقدی" در "اخبار بابک" نوشته شده، که گویا از بین رفته است. "نام او حسن بود، پدرش عبدالله یا عامربن عبدالله، مسلمانی بود که در مدائن روغن فروشی می کرد و مادرش ماهرو از اهالی آذربایجان بود (مسعودی). در مورد لقبش بابک یا "پاپک" نوشته اند که در آذری "پدر کوچک" معنی می دهد، و البته نام جد ساسانیان نیز بوده است. اگرچه برخی از راویان بابک را اشراف زاده خوانده اند، واقدی و طبری نوشته اند که بابک از طبقه پائین اجتماعی بوده. زرین کوب نیز او را مانند همه ی رهبران جنبش ها، از طبقات پایین دانسته است. کودکی و نوجوانی او در کارهای متعدد نظیر گاوچرانی و تنبور زنی گذشته، تا آن که "جاویدان او را بدید و زیرکی و زرنگی اش را پسندید. پس او را در مقابل ۵۰ درهم از مادرش گرفت و تعهد کرد که ماهانه چیزی برای او بفرستد". برخی نوشته اند همسر جاویدان عاشق بابک شد، چون صدایی خوش داشت. ابوالمعالی می نویسد زن جاویدان به همسرش زهر خورانید تا پس از او به همسری بابک درآید. پس از مرگ جاویدان، بابک ادعا کرد که روح جاویدان در کالبد او وارد شده (خرمدینان به "تناسخ" باور داشتند)، و با همسر جاویدان ازدواج کرد و به جنبش، جان تازه ای بخشید. ظاهرن بابک در روزگار خود، افراط و تفریط بسیار داشته، افکار و رفتاری که با سنت زمانه همخوانی نداشته است، و این علت اصلی تناقضی ست که در روایات مشاهده می شود. برخی از راویان ادعای طبری مبنی بر هرزگی بابک و ربایش دختران زیبای ارمنی را با روحیه ی او ناسازگار می دانند. زریاب خویی روایت های "تاریخ الرسل والملوک" طبری و "الفهرست" ابن ندیم در مورد زنازادگی بابک را ساخته و پرداخته ی دشمنان می داند. یوسفی اشاره کرده که آگاهی ما از خرمدینان و جنبش های مشابه، اغلب از طریق دشمنان آنها، یا دوستان متعصب به ما رسیده و آثار طعنه و کینه در آنها آشکار است، بدین منظور که بابک را قسی القلب و خون آشام جلوه دهند. زرین کوب نیز اغلب روایت ها را غرض ورزانه توصیف کرده و معتقد است که این همه بدان سبب بوده که سرخ جامگان علاقه ی بیشتر مردم، به ویژه دهقانان را برانگیخته بودند. وقایع نگاران مسلمان، بابک و خرمدینان را "مزدکی" می دانستند، و هم از این رو از سرخ جامگان و بابک، دل خوشی نداشته اند. بدین گونه تاریخ نهضت خرمدینان در ظلمت ابهام فرو رفته است. سعید نفیسی می نویسد جزئیات زندگی بابک در پس پرده ی تعصب مورخان اسلامی پنهان مانده است. با این همه بنظر می رسد منزه جلوه دادن بابک و خرمدینان نیز، در سوی دیگر از تعصب های قومی و ملی و میهنی خالی نبوده باشد.
شورش همگانی خرمدینان به رهبری بابک، در دوران مامون، فرزند هارون، اوج گرفت. از آنجا که مامون درگیر جنگ با روم شرقی (بیزانس) بود، به شورش سرخ جامگان اعتنای قابل توجهی نشان نداد. پس از شش جنگی که میان سپاه خلیفه و خرمدینان درگرفت، محمدبن حمید، فرستاده ی مامون کشته شد و آوازه ی پیروزی بابک در سراسر ایران پیچید. مامون، حکومت ری، همدان و اصفهان را به عبدالله طاهر، والی خراسان داد و او را به جنگ بابک فرستاد. بابک به دژی در نواحی آذربایجان پناه برد، و عبدالله طاهر نیز نتوانست کاری از پیش ببرد. پس از چند شکست به سپاه خلیفه (تا ۲۰۹ هجری)، نگرانی مامون از کار سرخ جامگان بالا گرفت. یحیی بن معاذ را به مقابل بابک فرستاد اما این بار هم تلاش سپاه و فرمانده ی خلیفه نتیجه ی بهتری نداد. مرگ مأمون در ۲۱۸ هجری موجب شد تا خرّمدینان در گرگان، لرستان، کاشان، قم، قزوین، بلخ، طبرستان، ارمنستان، ری، بصره، همدان، خوزستان و اصفهان، دست به شورش بزنند. در ۲۱۸ هجری / ۸۳۳ میلادی (آخرین سال زندگی مامون)، بابک بعد از ۴ جنگ، بر آذربایجان نیز مسلط شد. این امر سبب نگرانی خلیفه ی بعدی، معتصم گردید و نیرویی عظیم، تحت فرمان اسحاق بن ابراهیم بن مصعب به رو در رویی بابک فرستاد. در یک سلسله جنگ و گریز با سپاه ابراهیم بن مصعب، بسیاری از خرمدینان کشته شدند و تعدادی به روم شرقی گریختند. این قتل عام اما خرمدینان را به ایستادن بیشتر واداشت چرا که در صورت تسلیم و دستگیری، به مرگی فاجعه باری کشته می شدند. در ۲۲۰ ه. ق / ۸۳۵ میلادی، معتصم حیدربن کاووس، معروف به افشین را حکمرانی آذربایجان بخشید و مسئول سرکوب بابک کرد. خلیفه جیره ی غذایی و مقرری فوق العاده برای افشین و سپاهش مقرر داشت. افشین بالای هر تپه ای یک دیدبان گذاشت، قلعه های میان زنجان و اردبیل را که خرمدینان ویران کرده بودند، بازسازی کرد. به گروهی از خرمدینان شبیخون زد. امرای محلّی که از بابک فرمان می بردند، چون ناظر بر تصمیم جدی خلیفه در از میان بردن بابک شدند، از او دست کشیدند. یکی از سرداران بابک گرفتار شد. او را در غل و زنجیر نزد معتصم فرستادند. اطلاعاتی که او دربارهٔ بابک و خرمدینان داد، کار افشین و سپاه خلیفه را آسان کرد. افشین در ۱۵ فرسنگی اردبیل اردو زد. به کندن خندق، گماشتن گشت زنان و جاسوسان پرداخت. یک ماه صرف شناسایی جغرافیا و جاده ها کرد و پیوسته بابک را تحریک می کرد تا درگیر جنگ شود و یارانش را به تدریج از دست بدهد. جنگ های بی شماری بین بابکیان و نیروهای افشین رخ داد. سرخ جامگان با کنترل ارتفاعات، به افشین و سپاهش شبیخون می زدند. بارها تدارکات سپاه افشین را غارت کردند. تا آن که سپاه افشین به کوه "بَذ" رسید. بابک سر راه آنها چاه ها و حفره ها کنده بود. هم چنین گردونه ای پر از سنگ بر بالای کوه آماده کرده بودند تا چون سپاهیان از کوه بالا روند، بر سر ایشان بغلتانند. برخی نوشته اند که بابک با افشین ملاقات کرد و در مقابل گروگان، از خلیفه امان خواست. جسارت، زیرکی و استعداد بابک در فرماندهی نظامی، استثنا بود و با توجه به روحیه ای که داشت، امان خواستنش از خلیفه، اگر اتفاق افتاده باشد، بیشتر به یک حیله ی جنگی می ماند. از او نقل کرده اند که گفته؛ یک روز شاهی به از ۴۰ سال بردگی ست... مهم نیست که زنده بمانم یا بمیرم، هرجا که نامی از من برده شود، آنجا پادشاهم.
بسیاری از منابع می نویسند بابک پیروانش را به تنفر از اعراب، تحریک می کرد. از آنجا که بابک قلاع و روستاها و جاده های سر راه سپاه خلیفه را ویران می کرد، سبب ترس مردم می شد. گروهی به این دلیل داوطلبانه وارد سپاه خلیفه می شدند. صدیقی و چند پژوهشگر دیگر نظیر "گرونبائوم"، ماهیت جنبش بابک را دینی- سیاسی خوانده اند اما ذبیح الله صفا و سعید نفیسی خرمدینان را جنبشی ملی گرا می دانند. زریاب خویی می نویسد؛ خرمدینان را مسلمانان، اعمّ از عرب و ایرانی، تحقیر می کردند. یوسفی معتقد است جنبش بابک ضد خلافت، ضد عرب و تا حد و اندازه ای ضد اسلام بود. مادلونگ می نویسد؛ اگرچه بیشتر مردم آذربایجان قبول اسلام کرده بودند، قدرت گیری جنبش خرمدینان در آذربایجان گواه بر احساسات ضد اسلامی و ضد عرب در بین ایرانیان به ویژه مردم آذربایجان است. چنین بر می آید که خرمدینان متشکل از عناصری ناهمگون بودند. برای زمینداران و صاحبان اقطاع که در بهره کشی هیچ انصاف و شفقتی نمی شناختند، خرمدینان سبب وحشت شده بودند، چرا که دسته های روستایی خشمگین و پرخاشگر که طی سال ها از پرداخت جزیه و خراج و بهره های سنگین مالکانه به ستوه آمده بودند، به بابک می پیوستند. مصادره اموال زمینداران، شکنجه کردن و مثله کردن مالکان، کشتار خانواده ی زورمداران، همه و همه بخاطر دستیابی بر اموال آنها بوده. همین اعمال سبب شده که برخی نظیر بلعمی، خرمدینان را مرتد و سارق بنامند. برخی نوشته اند که ریشه عنوان "خرم دین" از آنجاست که همه لذات را مباح می دانستند. جنبش فاقد قیدهای شرعی و از نظر اخلاقی بسیار سهل گیر بوده، به همین دلیل آنها را "اباحیه" نیز خوانده اند. مقدسی می نویسد: "در میانشان کسانی به اباحه زنان به شرط رضای ایشان اعتقاد داشتند و هرچه را که نفس از آن لذت گیرد و طبع بدان میل کند و به کس ضرر نرساند را، مباح می شمرند". اما بغدادی می گوید اباحه گری و آزادی جنسی در مورد خرمدینان اعتباری ندارد. سعید نفیسی هم این مساله را "اتهام" می داند و یوسفی بی بند و باری خرمدینان را اغراق آمیز توصیف می کند. یارشاطر می نویسد؛ هم نوبختی و هم مقدسی رواج اباحه در بین خرمدینان را بدیهی دانسته اند، اما این گفته با سخن ایشان دربارهٔ علاقه مندی آنان به پاکی، درستی، پرهیز از دیگران و وجود نهادهای زناشویی، آشکارا تناقض دارد. چیزی که هست فرایض دینی آنها با مسلمانان فرق می کرده است.
"در 218 هجری (زمانی که معتصم جانشین مامون شد)، خرم دینان در اصفهان و پارس و آذربایجان و همه ی ولایات کوهستان خروج کردند...". (سیاست نامه). معتصم از خرم دینان هراس داشت و پس از چند شکست، افشین را برای قلع و قمع بابک برگزید. سعید نفیسی می نویسد معتصم قرار گذاشت؛ "هر روز که او (افشین) به جنگ بپردازد (بر اسب نشیند) ده هزار درهم... و هر روز که بدون جنگ بگذرد، پنج هزار درهم به او ببخشد" (بابک خرمدین، دلاور آذربایجان). افشین در چند فرسنگی حصار خرمدینان فرود آمد. بابک از حصار، خروارها خوردنی و میوه برای سپاه بغداد فرستاد. افشین خوردنی ها را نپذیرفت و پیغام داد؛ "ما را خوردنی به کار نیست و دانم که تو این کار بدان کردی تا سپاهیان ما را شماره کنی. در این سپاه، سی هزار مرد جنگی هست و با امیرالمومنین سیصد هزار مسلمان اند و تا یکی از ایشان زنده اند از جنگ تو باز نمی گردند". (بابک خرمدین، دلاور آذربایجان). بابک درهای حصار را محکم کرد و همانجا بماند. افشین بر گرد حصار، خندق کند و به انتظار تسلیم خرمدینان بنشست. این حال مدت ها به طول انجامید. سرانجام بابک فرو ماند و روزی بر بالای حصار آمد و گفت؛ "افشین را گویید برای من زنهار خلیفه بستان". لشکریان افشین حصار را رها کردند و بجای خویش، عقب نشستند. همین که شب رسید، بابک کسان خود را برداشت و با پنجاه مرد، خارج شد و به طرف ارمنستان گریخت. "گویند چون بابک از حصار بجست، لباس مسافران و بازرگانان پوشید و با کسان خود در ارمنستان به جایی فرود آمد و از چوپانی در آن حوالی، گوسفندی بخرید. چوپان خبر به سهل بن سنباط، حاکم ارمنستان برد، دانستند که بابک آمده است". (زرین کوب). سهل بن سنباط بابک را به لطف و احترام به سرای خویش مهمان کرد اما در نهان به افشین نامه نوشت. افشین به سهل، دلگرمی ها داد و چون بابک به قصد شکار، همراه سهل بن سنباط بیرون رفت، در جایی که معین کرده بودند، او را به کسان افشین تسلیم کرد. بابک همین که دریافت سهل او را به خیانت تسلیم کرده، برآشفت و گفت؛ "مرا ارزان فروختی". (سیاست نامه).
افشین باقی مانده ی خرمدینان را بشکست، قلعه ی "بذ" را فتح و غارت کرد (۹ رمضان ۲۲۲ ه. ق/ ۱۵ اوت ۸۳۷ میلادی)، و بابک و برادرش را به سامرا فرستاد. به گزارش بیهقی، حسن بن سهل وزیر هم به دستور خلیفه، برخلاف میلش به خوش آمد گویی اسراء بر سر راه آمدند. گفته می شود خود معتصم هم بی تاب دیدار بابک بود. "چون چشم معتصم به بابک افتاد، گفت ای سگ، چرا در جهان فتنه انگیختی؟". آنگاه پیلی را با حنا رنگ کردند؛ بابک را در رختی زنانه و بسیار زننده و تحقیرآمیز، بر آن نشاندند و در شهر گرداندند. ابن الجوزی می نویسد؛ خلیفه در کنارش نشست و گفت: تو که این همه استواری نشان می دادی اکنون خواهیم دید که طاقتت در برابر مرگ چند است! آنگاه دستور داد هر دو دست و پایش را بریدند؛ روایتی افسانه گونه در اغلب منابع آمده که؛ "چون یک دستش بریدند، دست دیگر را در خون زد و در روی خود مالید و همه ی روی خود را از خون خود سرخ کرد. معتصم گفت ای سگ این چه عمل است؟ گفت در این حکمتی ست... چون روی مردم از خون سرخ باشد... وقتی خون از روی برود، زرد شود. روی خود از خون خود سرخ کردم تا چون خون از تنم بیرون شد، نگویند که رویش از بیم زرد شد"... پس پوست گاوی آوردند، بابک را در آن بستند، پوست را دوختند و به همان صورت او را بر دار کشیدند" (سیاست نامه) (1). سعید نفیسی می نویسد با توجه به سال قیام و مرگ او (ششم صفر ۲۲۳ قمری / ژانویه ۸۳۸ میلادی / ۱۷ دی ماه ۲۱۶ خورشیدی)، سن بابک هنگام مرگ حدود ۴۲ سال بوده است. لاشه ی بابک در سامرا بر دار بود، و سرش را به خراسان فرستادند.
از مجموع نظرات پژوهشگران معاصر، چنین بر می آید که بابک پیرو آیینی بوده آمیخته از آیین زرتشت و مزدک، و هدف نهایی اش اتحاد مجدد ایران و رهایی ان از قید خلفای عباسی بوده است. او با خیانت متحد پیشین خود، افشین، بشکست. منسوب به مازیار است که گفته؛ "من و افشین و بابک هر سه از دیرباز عهد و بیعت کرده ایم که دولت از عرب بازستانیم و با خاندان کسرویان (انوشیروان کسری) کنیم. اگرچه برخی افشین، بابک و مازیار را سه شاخه از یک فکر و یک هدف می دانند، اما از متن روایت ها نمی توان این سه شخصیت و جنبش های پیرو آنان را از نگاه شیوه و اهداف، همسو دید.
تکمله؛ دهم تیرماه هر سال، به عنوان سالگرد تولد بابک خرمدین، گروهی از آذربایجانی ها (در ایران) مراسمی در قلعه "بذ" یا قلعه بابک در "کلیبر" برگزار می کنند. حکومت اسلامی در ایران، دست دولت باکو را پشت این ماجرا می بیند، و مدعی ست که آنها بابک را به عنوان چهره ی تاریخی آذری زبان ها قلمداد می کنند، و به این وسیله قصد تحریک احساسات ملی گرایانه ی جوانان آذری (در ایران) را دارند تا با پشتیبانی از گروه های نژادپرست پان ترکیست، از بابک به نفع افکار تجزیه طلبانه ی دولت باکو استفاده نمایند و پرچم جمهوری جعلی اران و شروان را برافرازند و... از همین رو حکومت اسلامی با ارائه ی بخش هایی از روایات، اخبار الطوال (دینوری)، الانساب (سمعانی)، ابن خلدون، تاریخ بلعمی، تاریخ طبرستان، تاریخ طبری، تاریخ الکامل (ابن اثیر)، تاریخ گزیده (حمدالله مستوفی)، تاریخ مَقدسی، التنبیه و الاشراف (مسعودی)، جوامع الحکایات و لوامع الروایات (سدیدالدین محمد عوفی)، سیاست نامه یا سیرالملوک (نظام الملک)، زین الاخبار (گردیزی)، الفرق بین الفرق (بغدادی)، الفهرست (ابن ندیم) و کتب دیگر، منکر آذری بودن بابک می شود، و مدعی ست او "ایرانی" بوده و خرمدینان به ایران بزرگ می اندیشیده اند، نه به آذرآبادگان. البته اکثر قریب به اتفاق همین منابع نوشته اند که ماهرو مادر بابک، اهل آذربایجان بوده. با این همه حکومت می گوید نام آذربایجان از "آتروپات" سردار هخامنشی که آذربایجان را از چنگال اسکندر رهانید، گرفته شده، و این سرزمین پیش از آتروپات، "ماد خُرد" (ماد کوچک) نامیده می شده است، و غیره. اگرچه تا پیش از حمله ی مغول، آذری زبان ها در منطقه ی آذربایجان کنونی ایران، در اقلیت محض بوده اند، و در سپاه سرخ جامگان، غیر آذری های بسیاری شمشیر می زده اند، و... به علت اغتشاش در روایت ها، نمی توان با قاطعیت گفت که بابک به ایران بزرگ می اندیشیده یا به رهایی آذربایجان، و... مهم اما این است که ضبط و مصادره ی قهرمانان و هنرمندان و بزرگان ایرانی، به ویژه در دوران اسلامی که از هر قبیله و قومی در تلاش اعتلای ایران بوده اند، عکس العملی ست در مقابل رفتار سکتاریستی و قبیله ای رژیم، وگرنه هرکسی که تاریخ خوانده باشد می داند که پس از اسلام، امیران و پادشاهان غیر فارس بسیاری بر مناطق مختلف ایران حکومت می کرده اند و تا پیش از سلسله ی پهلوی، هیچ کس ترک و کرد و لر بودن آنها را بزرگ نمایی نکرده است. با دقت در دلایل و اسنادی که هر دو سوی این ماجرا به سود خود ارائه می کنند، تحریفات و جعلیات و دروغ های بسیاری مشاهده می شود که هیچ سودی برای نسل های آینده ندارد، و تنها ثمرش، احراز یک هویت کاذب و گمراهی نسل های آینده است.
-----------
(1) این گونه مجازات، معمول زمان بوده؛ شخص را در پوست نرم و تازه ی حیوان می کردند، پوست را بهم می دوختند. پوست در معرض هوا و آفتاب می خشکید و بهم بر می آمد، و شخص را در درون می فشرد و زجرکش می کرد.
*
منابع؛
عبدالحسین زرین کوب
ابوریحان بیرونی
مرتضی راوندی
محمدبن جعفر نرشخی، "تاریخ بخارا"
خواجه نظام الملک طوسی
مقدسی، سفرنامه / مقدسی در البدء و التاریخ.
ابن ندیم، الفهرست
سعید نفیسی
محمد بن جریر طبری
یارشاطر، یوسفی، صدیقی، و...
دکتر غلامحسین صدیقی از منابعی نام برده که برای من غیر قابل دسترس بودند؛ ابن قتیبه، کتاب المعارف / بلاذری، فتوح البلدان / دینوری، اخبار الطوال / یعقوبی، تاریخ یعقوبی / مسعودی، مروج الذهب و تنبیه الاشراف / بغدادی، فرق بین الفرق / اسفراینی، التعبیر / مجمع التواریخ / ابن جوزی، نقد العلم و العلماء یا تلبیس ابلیس / ابن اثیر، الکامل فی التاریخ / عوفی، جوامع الحکایات / سبط بن الجوزی، مرات الزمان / ابوالفرج بن العبری، تاریخ مختصر الدول / ابن شاکر، عیون التواریخ / عفیف الدین ابی محمد، مرات الجنان / ابن خلدون، العبر، و...
مبارزه ی خرمدینان با بغداد، بیش از ۲۰ سال به درازا کشید. اگرچه در نظر برخی از راویان، نهضت سرخ علمان بر پایه های دینی استوار بوده، ولی برخی دیگر رگه های سیاسی-اجتماعی آن را برحسته تر دیده اند. منابع مختلف تعداد خرمدینان را تا اندازه ای مبالغه آمیز وصف کرده اند. این امر نشانه ی ترس مسلمانان از سرخ جامگان بوده است. "ابن ندیم"، خرم دینان را پیروان مزدک می داند؛ "...مزدک به پیروان خود دستور داده بود همیشه در جستجوی لذات باشند... در خوردنی و نوشیدنی بر خود سختی روا ندارند، دوستی و یاری را پیشه ی خود سازند، زنان خود را مشترک بدانند و در پی آزار کسی بر نیایند"... او معتقد است "بابک جنگ و غارت و کشتار را در بین خرمدینان رواج داد". (الفهرست). "شرایع اسلام، از نماز و روزه و حج و قربان و غسل جنابت، بر مردمان گران بود... و مناهی خدای را خوش نداشتند. چون در مذهب بابک این همه آسان یافتند، او را اجابت کردند و تبع او شدند" (تاریخ بلعمی).
ابتدای روزگار بابک به درستی روشن نیست. او متولد بلال آباد (اردبیل کنونی) بوده. نخستین گزارش ها از زندگی بابک توسط "واقدی" در "اخبار بابک" نوشته شده، که گویا از بین رفته است. "نام او حسن بود، پدرش عبدالله یا عامربن عبدالله، مسلمانی بود که در مدائن روغن فروشی می کرد و مادرش ماهرو از اهالی آذربایجان بود (مسعودی). در مورد لقبش بابک یا "پاپک" نوشته اند که در آذری "پدر کوچک" معنی می دهد، و البته نام جد ساسانیان نیز بوده است. اگرچه برخی از راویان بابک را اشراف زاده خوانده اند، واقدی و طبری نوشته اند که بابک از طبقه پائین اجتماعی بوده. زرین کوب نیز او را مانند همه ی رهبران جنبش ها، از طبقات پایین دانسته است. کودکی و نوجوانی او در کارهای متعدد نظیر گاوچرانی و تنبور زنی گذشته، تا آن که "جاویدان او را بدید و زیرکی و زرنگی اش را پسندید. پس او را در مقابل ۵۰ درهم از مادرش گرفت و تعهد کرد که ماهانه چیزی برای او بفرستد". برخی نوشته اند همسر جاویدان عاشق بابک شد، چون صدایی خوش داشت. ابوالمعالی می نویسد زن جاویدان به همسرش زهر خورانید تا پس از او به همسری بابک درآید. پس از مرگ جاویدان، بابک ادعا کرد که روح جاویدان در کالبد او وارد شده (خرمدینان به "تناسخ" باور داشتند)، و با همسر جاویدان ازدواج کرد و به جنبش، جان تازه ای بخشید. ظاهرن بابک در روزگار خود، افراط و تفریط بسیار داشته، افکار و رفتاری که با سنت زمانه همخوانی نداشته است، و این علت اصلی تناقضی ست که در روایات مشاهده می شود. برخی از راویان ادعای طبری مبنی بر هرزگی بابک و ربایش دختران زیبای ارمنی را با روحیه ی او ناسازگار می دانند. زریاب خویی روایت های "تاریخ الرسل والملوک" طبری و "الفهرست" ابن ندیم در مورد زنازادگی بابک را ساخته و پرداخته ی دشمنان می داند. یوسفی اشاره کرده که آگاهی ما از خرمدینان و جنبش های مشابه، اغلب از طریق دشمنان آنها، یا دوستان متعصب به ما رسیده و آثار طعنه و کینه در آنها آشکار است، بدین منظور که بابک را قسی القلب و خون آشام جلوه دهند. زرین کوب نیز اغلب روایت ها را غرض ورزانه توصیف کرده و معتقد است که این همه بدان سبب بوده که سرخ جامگان علاقه ی بیشتر مردم، به ویژه دهقانان را برانگیخته بودند. وقایع نگاران مسلمان، بابک و خرمدینان را "مزدکی" می دانستند، و هم از این رو از سرخ جامگان و بابک، دل خوشی نداشته اند. بدین گونه تاریخ نهضت خرمدینان در ظلمت ابهام فرو رفته است. سعید نفیسی می نویسد جزئیات زندگی بابک در پس پرده ی تعصب مورخان اسلامی پنهان مانده است. با این همه بنظر می رسد منزه جلوه دادن بابک و خرمدینان نیز، در سوی دیگر از تعصب های قومی و ملی و میهنی خالی نبوده باشد.
شورش همگانی خرمدینان به رهبری بابک، در دوران مامون، فرزند هارون، اوج گرفت. از آنجا که مامون درگیر جنگ با روم شرقی (بیزانس) بود، به شورش سرخ جامگان اعتنای قابل توجهی نشان نداد. پس از شش جنگی که میان سپاه خلیفه و خرمدینان درگرفت، محمدبن حمید، فرستاده ی مامون کشته شد و آوازه ی پیروزی بابک در سراسر ایران پیچید. مامون، حکومت ری، همدان و اصفهان را به عبدالله طاهر، والی خراسان داد و او را به جنگ بابک فرستاد. بابک به دژی در نواحی آذربایجان پناه برد، و عبدالله طاهر نیز نتوانست کاری از پیش ببرد. پس از چند شکست به سپاه خلیفه (تا ۲۰۹ هجری)، نگرانی مامون از کار سرخ جامگان بالا گرفت. یحیی بن معاذ را به مقابل بابک فرستاد اما این بار هم تلاش سپاه و فرمانده ی خلیفه نتیجه ی بهتری نداد. مرگ مأمون در ۲۱۸ هجری موجب شد تا خرّمدینان در گرگان، لرستان، کاشان، قم، قزوین، بلخ، طبرستان، ارمنستان، ری، بصره، همدان، خوزستان و اصفهان، دست به شورش بزنند. در ۲۱۸ هجری / ۸۳۳ میلادی (آخرین سال زندگی مامون)، بابک بعد از ۴ جنگ، بر آذربایجان نیز مسلط شد. این امر سبب نگرانی خلیفه ی بعدی، معتصم گردید و نیرویی عظیم، تحت فرمان اسحاق بن ابراهیم بن مصعب به رو در رویی بابک فرستاد. در یک سلسله جنگ و گریز با سپاه ابراهیم بن مصعب، بسیاری از خرمدینان کشته شدند و تعدادی به روم شرقی گریختند. این قتل عام اما خرمدینان را به ایستادن بیشتر واداشت چرا که در صورت تسلیم و دستگیری، به مرگی فاجعه باری کشته می شدند. در ۲۲۰ ه. ق / ۸۳۵ میلادی، معتصم حیدربن کاووس، معروف به افشین را حکمرانی آذربایجان بخشید و مسئول سرکوب بابک کرد. خلیفه جیره ی غذایی و مقرری فوق العاده برای افشین و سپاهش مقرر داشت. افشین بالای هر تپه ای یک دیدبان گذاشت، قلعه های میان زنجان و اردبیل را که خرمدینان ویران کرده بودند، بازسازی کرد. به گروهی از خرمدینان شبیخون زد. امرای محلّی که از بابک فرمان می بردند، چون ناظر بر تصمیم جدی خلیفه در از میان بردن بابک شدند، از او دست کشیدند. یکی از سرداران بابک گرفتار شد. او را در غل و زنجیر نزد معتصم فرستادند. اطلاعاتی که او دربارهٔ بابک و خرمدینان داد، کار افشین و سپاه خلیفه را آسان کرد. افشین در ۱۵ فرسنگی اردبیل اردو زد. به کندن خندق، گماشتن گشت زنان و جاسوسان پرداخت. یک ماه صرف شناسایی جغرافیا و جاده ها کرد و پیوسته بابک را تحریک می کرد تا درگیر جنگ شود و یارانش را به تدریج از دست بدهد. جنگ های بی شماری بین بابکیان و نیروهای افشین رخ داد. سرخ جامگان با کنترل ارتفاعات، به افشین و سپاهش شبیخون می زدند. بارها تدارکات سپاه افشین را غارت کردند. تا آن که سپاه افشین به کوه "بَذ" رسید. بابک سر راه آنها چاه ها و حفره ها کنده بود. هم چنین گردونه ای پر از سنگ بر بالای کوه آماده کرده بودند تا چون سپاهیان از کوه بالا روند، بر سر ایشان بغلتانند. برخی نوشته اند که بابک با افشین ملاقات کرد و در مقابل گروگان، از خلیفه امان خواست. جسارت، زیرکی و استعداد بابک در فرماندهی نظامی، استثنا بود و با توجه به روحیه ای که داشت، امان خواستنش از خلیفه، اگر اتفاق افتاده باشد، بیشتر به یک حیله ی جنگی می ماند. از او نقل کرده اند که گفته؛ یک روز شاهی به از ۴۰ سال بردگی ست... مهم نیست که زنده بمانم یا بمیرم، هرجا که نامی از من برده شود، آنجا پادشاهم.
بسیاری از منابع می نویسند بابک پیروانش را به تنفر از اعراب، تحریک می کرد. از آنجا که بابک قلاع و روستاها و جاده های سر راه سپاه خلیفه را ویران می کرد، سبب ترس مردم می شد. گروهی به این دلیل داوطلبانه وارد سپاه خلیفه می شدند. صدیقی و چند پژوهشگر دیگر نظیر "گرونبائوم"، ماهیت جنبش بابک را دینی- سیاسی خوانده اند اما ذبیح الله صفا و سعید نفیسی خرمدینان را جنبشی ملی گرا می دانند. زریاب خویی می نویسد؛ خرمدینان را مسلمانان، اعمّ از عرب و ایرانی، تحقیر می کردند. یوسفی معتقد است جنبش بابک ضد خلافت، ضد عرب و تا حد و اندازه ای ضد اسلام بود. مادلونگ می نویسد؛ اگرچه بیشتر مردم آذربایجان قبول اسلام کرده بودند، قدرت گیری جنبش خرمدینان در آذربایجان گواه بر احساسات ضد اسلامی و ضد عرب در بین ایرانیان به ویژه مردم آذربایجان است. چنین بر می آید که خرمدینان متشکل از عناصری ناهمگون بودند. برای زمینداران و صاحبان اقطاع که در بهره کشی هیچ انصاف و شفقتی نمی شناختند، خرمدینان سبب وحشت شده بودند، چرا که دسته های روستایی خشمگین و پرخاشگر که طی سال ها از پرداخت جزیه و خراج و بهره های سنگین مالکانه به ستوه آمده بودند، به بابک می پیوستند. مصادره اموال زمینداران، شکنجه کردن و مثله کردن مالکان، کشتار خانواده ی زورمداران، همه و همه بخاطر دستیابی بر اموال آنها بوده. همین اعمال سبب شده که برخی نظیر بلعمی، خرمدینان را مرتد و سارق بنامند. برخی نوشته اند که ریشه عنوان "خرم دین" از آنجاست که همه لذات را مباح می دانستند. جنبش فاقد قیدهای شرعی و از نظر اخلاقی بسیار سهل گیر بوده، به همین دلیل آنها را "اباحیه" نیز خوانده اند. مقدسی می نویسد: "در میانشان کسانی به اباحه زنان به شرط رضای ایشان اعتقاد داشتند و هرچه را که نفس از آن لذت گیرد و طبع بدان میل کند و به کس ضرر نرساند را، مباح می شمرند". اما بغدادی می گوید اباحه گری و آزادی جنسی در مورد خرمدینان اعتباری ندارد. سعید نفیسی هم این مساله را "اتهام" می داند و یوسفی بی بند و باری خرمدینان را اغراق آمیز توصیف می کند. یارشاطر می نویسد؛ هم نوبختی و هم مقدسی رواج اباحه در بین خرمدینان را بدیهی دانسته اند، اما این گفته با سخن ایشان دربارهٔ علاقه مندی آنان به پاکی، درستی، پرهیز از دیگران و وجود نهادهای زناشویی، آشکارا تناقض دارد. چیزی که هست فرایض دینی آنها با مسلمانان فرق می کرده است.
"در 218 هجری (زمانی که معتصم جانشین مامون شد)، خرم دینان در اصفهان و پارس و آذربایجان و همه ی ولایات کوهستان خروج کردند...". (سیاست نامه). معتصم از خرم دینان هراس داشت و پس از چند شکست، افشین را برای قلع و قمع بابک برگزید. سعید نفیسی می نویسد معتصم قرار گذاشت؛ "هر روز که او (افشین) به جنگ بپردازد (بر اسب نشیند) ده هزار درهم... و هر روز که بدون جنگ بگذرد، پنج هزار درهم به او ببخشد" (بابک خرمدین، دلاور آذربایجان). افشین در چند فرسنگی حصار خرمدینان فرود آمد. بابک از حصار، خروارها خوردنی و میوه برای سپاه بغداد فرستاد. افشین خوردنی ها را نپذیرفت و پیغام داد؛ "ما را خوردنی به کار نیست و دانم که تو این کار بدان کردی تا سپاهیان ما را شماره کنی. در این سپاه، سی هزار مرد جنگی هست و با امیرالمومنین سیصد هزار مسلمان اند و تا یکی از ایشان زنده اند از جنگ تو باز نمی گردند". (بابک خرمدین، دلاور آذربایجان). بابک درهای حصار را محکم کرد و همانجا بماند. افشین بر گرد حصار، خندق کند و به انتظار تسلیم خرمدینان بنشست. این حال مدت ها به طول انجامید. سرانجام بابک فرو ماند و روزی بر بالای حصار آمد و گفت؛ "افشین را گویید برای من زنهار خلیفه بستان". لشکریان افشین حصار را رها کردند و بجای خویش، عقب نشستند. همین که شب رسید، بابک کسان خود را برداشت و با پنجاه مرد، خارج شد و به طرف ارمنستان گریخت. "گویند چون بابک از حصار بجست، لباس مسافران و بازرگانان پوشید و با کسان خود در ارمنستان به جایی فرود آمد و از چوپانی در آن حوالی، گوسفندی بخرید. چوپان خبر به سهل بن سنباط، حاکم ارمنستان برد، دانستند که بابک آمده است". (زرین کوب). سهل بن سنباط بابک را به لطف و احترام به سرای خویش مهمان کرد اما در نهان به افشین نامه نوشت. افشین به سهل، دلگرمی ها داد و چون بابک به قصد شکار، همراه سهل بن سنباط بیرون رفت، در جایی که معین کرده بودند، او را به کسان افشین تسلیم کرد. بابک همین که دریافت سهل او را به خیانت تسلیم کرده، برآشفت و گفت؛ "مرا ارزان فروختی". (سیاست نامه).
افشین باقی مانده ی خرمدینان را بشکست، قلعه ی "بذ" را فتح و غارت کرد (۹ رمضان ۲۲۲ ه. ق/ ۱۵ اوت ۸۳۷ میلادی)، و بابک و برادرش را به سامرا فرستاد. به گزارش بیهقی، حسن بن سهل وزیر هم به دستور خلیفه، برخلاف میلش به خوش آمد گویی اسراء بر سر راه آمدند. گفته می شود خود معتصم هم بی تاب دیدار بابک بود. "چون چشم معتصم به بابک افتاد، گفت ای سگ، چرا در جهان فتنه انگیختی؟". آنگاه پیلی را با حنا رنگ کردند؛ بابک را در رختی زنانه و بسیار زننده و تحقیرآمیز، بر آن نشاندند و در شهر گرداندند. ابن الجوزی می نویسد؛ خلیفه در کنارش نشست و گفت: تو که این همه استواری نشان می دادی اکنون خواهیم دید که طاقتت در برابر مرگ چند است! آنگاه دستور داد هر دو دست و پایش را بریدند؛ روایتی افسانه گونه در اغلب منابع آمده که؛ "چون یک دستش بریدند، دست دیگر را در خون زد و در روی خود مالید و همه ی روی خود را از خون خود سرخ کرد. معتصم گفت ای سگ این چه عمل است؟ گفت در این حکمتی ست... چون روی مردم از خون سرخ باشد... وقتی خون از روی برود، زرد شود. روی خود از خون خود سرخ کردم تا چون خون از تنم بیرون شد، نگویند که رویش از بیم زرد شد"... پس پوست گاوی آوردند، بابک را در آن بستند، پوست را دوختند و به همان صورت او را بر دار کشیدند" (سیاست نامه) (1). سعید نفیسی می نویسد با توجه به سال قیام و مرگ او (ششم صفر ۲۲۳ قمری / ژانویه ۸۳۸ میلادی / ۱۷ دی ماه ۲۱۶ خورشیدی)، سن بابک هنگام مرگ حدود ۴۲ سال بوده است. لاشه ی بابک در سامرا بر دار بود، و سرش را به خراسان فرستادند.
از مجموع نظرات پژوهشگران معاصر، چنین بر می آید که بابک پیرو آیینی بوده آمیخته از آیین زرتشت و مزدک، و هدف نهایی اش اتحاد مجدد ایران و رهایی ان از قید خلفای عباسی بوده است. او با خیانت متحد پیشین خود، افشین، بشکست. منسوب به مازیار است که گفته؛ "من و افشین و بابک هر سه از دیرباز عهد و بیعت کرده ایم که دولت از عرب بازستانیم و با خاندان کسرویان (انوشیروان کسری) کنیم. اگرچه برخی افشین، بابک و مازیار را سه شاخه از یک فکر و یک هدف می دانند، اما از متن روایت ها نمی توان این سه شخصیت و جنبش های پیرو آنان را از نگاه شیوه و اهداف، همسو دید.
تکمله؛ دهم تیرماه هر سال، به عنوان سالگرد تولد بابک خرمدین، گروهی از آذربایجانی ها (در ایران) مراسمی در قلعه "بذ" یا قلعه بابک در "کلیبر" برگزار می کنند. حکومت اسلامی در ایران، دست دولت باکو را پشت این ماجرا می بیند، و مدعی ست که آنها بابک را به عنوان چهره ی تاریخی آذری زبان ها قلمداد می کنند، و به این وسیله قصد تحریک احساسات ملی گرایانه ی جوانان آذری (در ایران) را دارند تا با پشتیبانی از گروه های نژادپرست پان ترکیست، از بابک به نفع افکار تجزیه طلبانه ی دولت باکو استفاده نمایند و پرچم جمهوری جعلی اران و شروان را برافرازند و... از همین رو حکومت اسلامی با ارائه ی بخش هایی از روایات، اخبار الطوال (دینوری)، الانساب (سمعانی)، ابن خلدون، تاریخ بلعمی، تاریخ طبرستان، تاریخ طبری، تاریخ الکامل (ابن اثیر)، تاریخ گزیده (حمدالله مستوفی)، تاریخ مَقدسی، التنبیه و الاشراف (مسعودی)، جوامع الحکایات و لوامع الروایات (سدیدالدین محمد عوفی)، سیاست نامه یا سیرالملوک (نظام الملک)، زین الاخبار (گردیزی)، الفرق بین الفرق (بغدادی)، الفهرست (ابن ندیم) و کتب دیگر، منکر آذری بودن بابک می شود، و مدعی ست او "ایرانی" بوده و خرمدینان به ایران بزرگ می اندیشیده اند، نه به آذرآبادگان. البته اکثر قریب به اتفاق همین منابع نوشته اند که ماهرو مادر بابک، اهل آذربایجان بوده. با این همه حکومت می گوید نام آذربایجان از "آتروپات" سردار هخامنشی که آذربایجان را از چنگال اسکندر رهانید، گرفته شده، و این سرزمین پیش از آتروپات، "ماد خُرد" (ماد کوچک) نامیده می شده است، و غیره. اگرچه تا پیش از حمله ی مغول، آذری زبان ها در منطقه ی آذربایجان کنونی ایران، در اقلیت محض بوده اند، و در سپاه سرخ جامگان، غیر آذری های بسیاری شمشیر می زده اند، و... به علت اغتشاش در روایت ها، نمی توان با قاطعیت گفت که بابک به ایران بزرگ می اندیشیده یا به رهایی آذربایجان، و... مهم اما این است که ضبط و مصادره ی قهرمانان و هنرمندان و بزرگان ایرانی، به ویژه در دوران اسلامی که از هر قبیله و قومی در تلاش اعتلای ایران بوده اند، عکس العملی ست در مقابل رفتار سکتاریستی و قبیله ای رژیم، وگرنه هرکسی که تاریخ خوانده باشد می داند که پس از اسلام، امیران و پادشاهان غیر فارس بسیاری بر مناطق مختلف ایران حکومت می کرده اند و تا پیش از سلسله ی پهلوی، هیچ کس ترک و کرد و لر بودن آنها را بزرگ نمایی نکرده است. با دقت در دلایل و اسنادی که هر دو سوی این ماجرا به سود خود ارائه می کنند، تحریفات و جعلیات و دروغ های بسیاری مشاهده می شود که هیچ سودی برای نسل های آینده ندارد، و تنها ثمرش، احراز یک هویت کاذب و گمراهی نسل های آینده است.
-----------
(1) این گونه مجازات، معمول زمان بوده؛ شخص را در پوست نرم و تازه ی حیوان می کردند، پوست را بهم می دوختند. پوست در معرض هوا و آفتاب می خشکید و بهم بر می آمد، و شخص را در درون می فشرد و زجرکش می کرد.
*
منابع؛
عبدالحسین زرین کوب
ابوریحان بیرونی
مرتضی راوندی
محمدبن جعفر نرشخی، "تاریخ بخارا"
خواجه نظام الملک طوسی
مقدسی، سفرنامه / مقدسی در البدء و التاریخ.
ابن ندیم، الفهرست
سعید نفیسی
محمد بن جریر طبری
یارشاطر، یوسفی، صدیقی، و...
دکتر غلامحسین صدیقی از منابعی نام برده که برای من غیر قابل دسترس بودند؛ ابن قتیبه، کتاب المعارف / بلاذری، فتوح البلدان / دینوری، اخبار الطوال / یعقوبی، تاریخ یعقوبی / مسعودی، مروج الذهب و تنبیه الاشراف / بغدادی، فرق بین الفرق / اسفراینی، التعبیر / مجمع التواریخ / ابن جوزی، نقد العلم و العلماء یا تلبیس ابلیس / ابن اثیر، الکامل فی التاریخ / عوفی، جوامع الحکایات / سبط بن الجوزی، مرات الزمان / ابوالفرج بن العبری، تاریخ مختصر الدول / ابن شاکر، عیون التواریخ / عفیف الدین ابی محمد، مرات الجنان / ابن خلدون، العبر، و...
Published on March 14, 2017 02:23
No comments have been added yet.