دلیل نوشتن این چند خط یادداشت، شنیدن دوباره و دوباره افسانه مزخرفی است که به پرفسور حسابی نسبت داده اند و بعید می دانم او چنین جفنگی را گفته باشد.
« جهان سوم از دیدگاه دکتر حسابی
روزی در آخر ساعت درس ، یک دانشجوی دوره دکترای نروژی ، سوالی مطرح کرد: استاد،شما که از جهان سوم می آیید،جهان سوم کجاست ؟؟ فقط چند دقیقه به آخر کلاس مانده بود.من در جواب مطلبی را فی البداهه گفتم که روز به روز بیشتر به آن اعتقاد پیدا می کنم.به آن دانشجو گفتم: جهان سوم جایی است که هر کس بخواهد مملکتش را آباد کند،خانه اش خراب می شود و هر کس که بخواهد خانه اش آباد باشد باید در تخریب مملکتش بکوشد.»
پرفسور حسابی، یک فیزیکدان بود و فیزیکدانان می بایست ریاضی دانان خوبی باشند و یک ریاضی دان هرگز سخنی مغالطه آمیز و غیر منطقی نمی زند زیرا که ریاضی، خود منطق است! نمی دانم کدام آدم بی شرافتی چنین حرف بی منطقی را به حسابی نسبت داده است اما خوب است این پرسش مطرح شود که جناب پرفسور که بیشتر زندگی اش را در ایران سپری کرد و به کشور خدمت نمود، مملکتش را خراب کرد یا خانه خراب شد؟
پرسش اول – چرا بدون فکر کردن حرفی را می پذیریم؟
سه دلیل مشخص دارد: یکم واژه افشانی، دوم سایه گوینده و سوم جستجو در وب (سرچ اینترنتی) !
مخصوصا سخنرانان و مجریان بی سواد در سخنرانی ها، تنها برای خودنمایی، کاری می کنند که من به آن «واژه افشانی» می گویم. واژه افشان ها کسانی هستند که با چیره دستی در سخنوری، یک مشت واژه را به سمت مخاطب پرتاب می کنند بدون آن که آن مجموعه از واژگان معنای مشخصی داشته باشد. این واژه ها بیشتر به زبان های بیگانه هستند (عربی یا انگلیسی بیشترین سهم را دارند) و لحن واژه افشان ها بسیار پرشتاب است برای آن که فرصت تحلیل را به طور کلی از مخاطب بگیرند و به قول دوستی «تطویل بلاطائل» می کنند. دست آخر، شنونده بخت برگشته خواهد گفت که فلانی چه آدم باسوادی است، هرچه گفت، من نفهمیدم!
از آنجایی که ما ملت باجنبه ای هستیم و تا یکی به ما گفت که بالای چشممان ابرو هست به مبارک حضور ما بر می خورد و «کمپین مرگ بر آن» و جنبش خود جوش «مرگ بر این» به راه می اندازیم و برای مبارزه با «یک چیزی ستیزان» و پاسداری از شرافتمان، طومار اینترنتی امضا می کنیم و گوینده را در «فضای مجازی» می نوازیم، من هم نامی از «واژه افشانان» بنام ایران نمی آورم تا پر این دوستان به پر من نگیرد.
اما سایه گوینده تاثیر بیشتری دارد. مخصوصا آن که به راحتی می توان در انتقال اراجیف به روش نوشتاری از آن استفاده کرد. کاری که با «واژه افشانی» کمتر ممکن است. «سایه گوینده» به این صورت کار می کند که هرچه مزخرف خواستیم بنویسم و بگوییم و آخرش عنوان کنیم که این مزخرف را جناب «پرفسور» فلانی گفته است.
جدا از این که «پرفسور» فلانی این حرف را گفته یا نگفته است، از خودمان نمی پرسیم که چرا یکی که عنوانی دانشگاهی در فیزیک دارد، باید در مثلا در امور پزشکی اظهار نظر کند و از آن بدتر چرا ما باید حرفش گوش کنیم؟ با این که من علی شریعتی را هم در فلسفه و هم در ادبیات، یک شارلاتان می دانم، اما او واقعا اولین و بزرگترین قربانی همین «سایه گوینده» بوده است و دیگر هر مزخرفی را به ریش نداشته اش می بندند.
از زرتشت گرفته تا صمدآقا، کسی را پیدا نمی کنید که از دست این سایه شوم فرار کرده باشد و «واژه افشانان» با آن زبان های هرزه خود هر چه را دلشان می خواهد می گویند و نام شهیری را پس از آن مزخرف می آورند. مخاطبان هم که دلیلی ندارد اصلا آن افراد را بشناسند، چون با پساوند استاد و دکتر و پرفسور و ... نامی برده می شود و گوینده یا نویسنده می گوید و یا می نویسد که اگر باور ندارید بروید «سرچ» کنید، اکثر مخاطبان می پذیرند.
این «سِرچ» هم داستانی شده است. ما اگر دنبال چیزی باشیم اتاقمان را می گردیم ولی نمی دانم چرا نمی توانیم در اینترنت بگردیم و حتما باید سرچ کنیم! جوابمان را هم گوگل در سه نتیجه اول می دهد. چون حوصله نداریم ببینیم چهارمی چیست! معمولا هم جواب در «ویکی پدیا» پیدا می شود و جالب است که هیچ کدام از این پویندگان راه «سرچ» از خود نپرسیده است که مطالبی در وب لاگ ها و ویکی پدیا و غیره می خوانند، دقیقا از کجا آمده است. فکر نمی کنید هرکسی می تواند این صفحات را با هر مطلبی (روا و ناروا) بدون سند مشخصی پر کند؟ دلیلی هم ندارد که اگر مطلبی را حتی در کتابی خواندید صحت داشته باشد چه برسد به مطالبی که گفتنش مفت است و نویسنده هیچ مسئولیتی در مقابل نشر مطالب ندارد!
پرسش دوم – جهان سوم کجاست؟
پیش از ان که نشان بدهم که جهان سوم کجاست، دوست دارم نشان دهم که چه کسانی جهان را برای اولین بار مثل سکوهای المپیک، اول و دوم و سوم دیدند. تصادفا همان هایی که خودشان را جهان اولی می دانند! یک عده ای آمدند و گفتند که چون ما خیلی آدم های خوبی هستیم پس ما اول باشیم و بقیه هم دوم و سوم!
سال 1356، اصلاحات در چین آغاز شد. تا آن سال، تقریبا تمامی صنعت کشاورزی در چین بر اساس نیروی انسانی بود و حتی تراکتور هم در کشتزارهای چین به ندرت پیدا می شد. توان تولید چین در صنعت خودروسازی، موتور سه چرخه هایی با موتور دو زمانه بود و هیچ بهره ای از مفهوم تولید انبوه نداشتند.
در سال 1356، ایران توان تولید خودرو، ماشین های سنگین و اتوبوس را داشت. ذوب آهن و پالایشگاه داشت. نورد لوله داشت و از انگشت شمار کشورهایی بود که توان تولید لوله بدون درز را داشت. بخش بزرگی از کشاورزی اش مکانیزه بود، از انگشت شمار کشورهایی بود که سه مین فریم (کامپیوترهای بسیار قدرتمند) داشت. از اولین کشورهایی بود که فیبرنوری تولید می کرد. رله ماهواره ای و مخابراتی منطقه بود. برق سراسری داشت. شبکه پیشرفته راه و راه آهن سراسری داشت. تمامی مراکز استان هایش فرودگاه داشتند. ورزشگاه المپیک داشت. سازمان تامین اجتماعی داشت. کانون وکلا و نظام پزشکی داشت و هزار و یک چیز دیگر.
و چین کدامیک از این ها را داشت؟ ولی چین به عنوان یک قدرت جهانی عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل متحد بود و حق وتو داشت ولی همان زمان ما به خودمان می گفتیم «جهان سوم» و چینی ها همان زمان به خودشان می گفتند «قدرت جهانی»
چند روز پیش که تیم های فوتبال انگلستان و روسیه در چهارچوب جام ملت های اروپا با هم بازی داشتند، طرفداران دو تیم ریختند و همدیگر را به قصد کشت زدند. هرگز به یاد ندارم که در ایران یا هیچ یک از کشورهای آسیایی چنین وحشی گری را دیده باشم اما اگر اتفاقی به مراتب ملایم تر از این در ایران می افتاد، نمی گفتیم جهان سوم است دیگر؟ تحلیل گران اجتماعی و فعالان حقوق بشر نمی گفتند این ها به دلیل نبود دموکراسی و حقوق مدنی و سرکوب دائمی جامعه است؟ کسانی که خود را فعالان اقلیت های قومی می خوانند (ما در ایران اقلیت قومی نداریم) نمی گفتند این ها به دلیل آن است که ما به خاطر قومیتمان سرکوب دائم می شویم؟
چرا هیچ کدام از این ها را در مورد انگلیسی ها نگفتیم؟
چند سال پیش، در تهران بارندگی شدیدی شد و سیل در شبکه تونل های مترو تهران جاری شد. هیچ کسی آسیب ندید و خوشبختانه و به موقع ایستگاه ها تخلیه شدند. بسیاری این حادثه را ناشی از سهل انگاری مسئولان دانستند و گفتند اگر ما جهان سومی نبودیم که سیل در تونل های مترویمان نمی افتاد. ولی وفتی در امریکا طوفان شد و شهر نئو اولئان به زیر آب رفت و ده ها نفر جانشان را از دست دادند، دیگر این اتفاق، گناه کسی نبود و چیزی از ارزش های جهان اولی ها کم نشد.
می دانید «جهان سوم» کجاست؟ دقیقا همان جایی است که مردمش به خودشان می گویند جهان سومی و بدبختانه سال هاست که ما، خودمان به خودمان می گوییم جهان سومی!
اشکان انصاری
خردادماه 1395
بسیار از خوندان ان لذت بردم و دیگر اینکه من نیز با نظر شما در رارابطه با اینکه مردم ما غالبا هر چیزی را بدون تحقیق و تفکر می پذیرند موافق هستم .ی