Helena Quotes

Rate this book
Clear rating
Helena Helena by Machado de Assis
3,816 ratings, 3.81 average rating, 245 reviews
Helena Quotes Showing 1-16 of 16
“Mas a tristeza é necessária à vida, acudiu D. Tomásia, que abrira os
olhos logo à entrada do marido. As dores alheias fazem lembrar as
próprias, e são um corretivo da alegria, cujo excesso pode engendrar o
orgulho.”
Machado de Assis, Helena
“O casamento é a pior ou a melhor coisa do mundo; pura questão de temperamento.”
Machado de Assis, Helena
“Não se deliberam sentimentos; ama-se ou aborrece-se, conforme o coração quer.”
Machado de Assis, Helena
“O que a tornava superior e lhe dava probabilidade de triunfo, era a arte de acomodar-se às circunstâncias do momento e a toda a casta de espíritos, arte
preciosa, que faz hábeis os homens e estimáveis as mulheres.”
Machado de Assis, Helena
“استاسیو گفت: (( ارواح به صورت کرکس، چلچله و‌با موجودات دیگری بین این دو متولد می شوند. برای یکی افقی گسترده و‌کوه بلند لازم است که بر قله ی آن بال زده، صعود کرده و به آفتاب خیره شود و دیگری فضایی چند وجبی و سقفی می خواهد تا بتواند زیر آن لانه ی خود را پنهان کند. چلچله ها تیره و گمنام، ولی خوشحال هستند. نگاه ها را فریب نمی دهند، آدم ها را تحت سلطه در نمی آورند، در صفحات درخشان و حزن انگیز تاریخ به آنها اشاره نشده است، سقف خانه ای که در آن زندگی می کنند و یا درختی که روی آن استراحت کرده و فرود می آیند، تنها شاهد و تنها خوشبختی چند روزی است که می گذرد. هنگامی که مرگ هر دو گروه فرا می رسد، همه روی یک بستر مشترک ابدیت فرود می آیند، جایی که جملگی در یک خواب ابدی فرو می روند، چه فرماندهی باشند که برای رسیدن به این وضعیت و بستر از نردبان مرگ بالا رفته باشد و‌چه شبانی که یک بار آن بستر را دیده و‌ دو‌ ساعت بعد یادش رفته باشد.”
Machado de Assis, Helena
“زیبایی سوزناک یکی از احساساتی ترین نمایش هایی است که طبیعت و سرنوشت می توانند به اندیشه های انسانی تقدیم کنند.”
Machado de Assis, Helena
“نگاه بلندپروازانه مثل مشیت الهی است که در عمیق ترین لایه های قلب نفوذ می کند.”
Machado de Assis, Helena
“ارواح به صورت کرکس، چلچله و یا موجودات دیگری بین این دو متولد می شوند. برای یکی افقی گسترده و کوه بلند لازم است که بر قله ی آن بال زده، صعود کرده و به آفتاب خیره شود و دیگری فضایی چند وجبی و سقفی می خواهد تا بتواند زیر آن لانه ی خود را پنهان کند. چلچله ها تیره و گمنام، ولی خوشحال هستند. نگاه ها را فریب نمی دهند، آدم ها را تحت سلطه در نمی آورند، در صفحات درخشان و حزن انگیز تاریخ به آن ها اشاره نشده است، سقف خانه ای که در آن زندگی می کنند و یا درختی که روی آن استراحت کرده و فرود می آیند، تنها شاهد و تنها خوشبختی چند روزی است که می گذرد. هنگامی که مرگ هر دو گروه فرا می رسد، همه روی یک بستر مشترک ابدیت فرود می آیند، چه فرماندهی باشند که برای رسیدن به این وضعیت و بستر ازنردبان مرگ بالا رفته باشد چه شبانی که یک بار آن بستر را دیده و دو ساعت بعد یادش رفته باشد. بلندپروازی های یک کاپیتان به اندازه ی یک چوپان خیلی کوچک نیست؛ بلکه تسلط بر دشتی است که از آن عبور می کند.”
Machado de Assis, Helena
“واقعا، آیا تاسف آور نیست که دوستی با یک رقص به دست آید و با یک کلاه از بین برود؟ اوژنیا، ارزش ندارد که محبت و علاقه را ضایع کرد؛ عزیز من، بعدا احساس خواهید کرد که این سکه زر قلب را نباید با یک تکه آهن عوض یا آن را خرج چیزهای بی ارزش و یا کم ارزش کرد.”
Machado de Assis, Helena
“استاسیو رو به اوژنیا کرد و گفت:(( آیا می خواهید بدانید دلیل واقعی عدم موفقیت تان چیست؟ به این دلیل است که به ظواهر بیرونی و پوچ زندگی بیشتر از فضایل ناب و استوار قلبی توجه دارید. دوستی شما به اندازه ی چرخش رقص والس طول می کشد یا در بهترین حالت، مثل آن کلاه است؛ فقط می تواند هوس یک روز را برآورده کند، ولی برای نیازهای قلبی بی حاصل است.))”
Machado de Assis, Helena
“sorrelfa”
Machado de Assis, Helena
“Nenhum deles procurara esse contato de suas almas, mas nenhum fugiu. O que eles disseram um ao outro, com simples olhos, não se escreve no papel, não se pode repetir ao ouvido; confissão misteriosa e secreta, feita de um a outro coração, que só ao céu cabia ouvir, porque não eram vozes da terra, nem para a terra as diziam eles. As mãos, de impulso próprio, uniram-se como os olhares; nenhuma vergonha, nenhum receio, nenhuma consideração deteve essa fusão de duas criaturas nascidas para formar uma existência única.”
Machado de Assis, Helena
“do botão luzia ou saquarema nasce um magnífico lírio saquarema ou luzia.”
Machado de Assis, Helena
“Escreveme longamente; contame tudo o que houver interessante; falame de ti, que é o meio de consolar minhas saudades, que são imensas, imensas como este amor que tenho à minha família toda.”
Machado de Assis, Helena
“Contame a tua vida o mais miudamente que puderes; contame a vida de todos. Não me escondas nada; se, por exemplo, ao abrir um livro ou tocar uma tecla do piano, pensares em mim, escreve isso mesmo, marcando o dia e até a hora, se puder ser.”
Machado de Assis, Helena
“Tem razão, disse Helena: aquele homem gastará muito mais tempo
do que nós em caminhar. Mas não é isto uma simples questão de
ponto de vista? A rigor, o tempo corre do mesmo modo, quer o
esperdicemos, quer o economizemos. O essencial não é fazer muita
coisa no menor prazo; é fazer muita coisa aprazível ou útil. Para
aquele preto o mais aprazível é, talvez, esse mesmo caminhar a pé,
que lhe alongará a jornada, e lhe fará esquecer o cativeiro, se é cativo.
É uma hora de pura liberdade.”
Machado de Assis, Helena