مغز نوشتههای یک نوزاد Quotes
مغز نوشتههای یک نوزاد
by
مهرداد صدقی100 ratings, 3.30 average rating, 30 reviews
مغز نوشتههای یک نوزاد Quotes
Showing 1-2 of 2
“یک پرستار با ماژیک رویم پایم نوشته و در رفته. چون نمیتوانم بخوانم چه نوشته، خیلی ناراحتم و بی اختیار گریه میکنم…
افسردگی بعد از زایمان که میگویند، همین است؟”
― مغز نوشتههای یک نوزاد
افسردگی بعد از زایمان که میگویند، همین است؟”
― مغز نوشتههای یک نوزاد
“چون شنیده بودم که در دنیای واقعی باید کلی آمپول بخورم، کلی مشق بنویسم، کلی کار کنم و تازه زورکی هم باید به سربازی بروم، توی شکم مامان مخفی شده بود و نمیخواستم به دنیا بیایم؛ اما یک پرستار زرنگ با دستگاه جایم را پیدا کرد و به زور مرا از مخفیگاهم کشید بیرون…
خب حالا که مرا پیدا کردید لااقل یک لباس بدهید بپوشم”
― مغز نوشتههای یک نوزاد
خب حالا که مرا پیدا کردید لااقل یک لباس بدهید بپوشم”
― مغز نوشتههای یک نوزاد
