کلیدر Quotes
کلیدر: دوره ۱۰ جلدی
by
محمود دولتآبادی3,906 ratings, 4.36 average rating, 418 reviews
کلیدر Quotes
Showing 1-12 of 12
“...این است که آدمیزاد _دست کم _ دو گونه زندگانی می کند؛ یکی آنکه هست و دیگری آنکه می خواهد.”
― کلیدر: دوره ۱۰ جلدی
― کلیدر: دوره ۱۰ جلدی
“شیرینی زندگانی بیش از یک بار به کام آدم نمی نشیند; اما تلخی هایش هر بار تازه اند، هر بار تازه تر.”
― کلیدر: دوره ۱۰ جلدی
― کلیدر: دوره ۱۰ جلدی
“درد اینجاست که درد را نمی شود به هیچکس حالی کرد!”
― کلیدر: دوره ۱۰ جلدی
― کلیدر: دوره ۱۰ جلدی
“افتادن، هیچ شکوهی ندارد. آنگاه که جانی از زیر ضربه ها بدربردی، تازه هراس آغاز می شود. جویده شده ای. جای جای زخم بیم در تو بافته می شود. احساس اینکه نتوانی برخیزی! احساس دهشتناک. اگر نتوانی برخیزی؟! بیم فردا. این تو را می کُشد. با این همه برمی خیزی. نیمه خیز می شوی و برمی خیزی. اما همان دم که در برخاستنی ترس این داری که نتوانی بایستی. به دشواری می ایستی، اما براه افتادن دشواری تازه ایست. یک گام و دو گام. پاها، پاهای تو نیستند. می لرزند. ناچار و نومید قدم برمی داری. در تو ستونی فرو ریخته است.”
― کلیدر: دوره ۱۰ جلدی
― کلیدر: دوره ۱۰ جلدی
“غریب است.آدم غریب هم هر روز یک بار ، و هر سال یک بار ، دلش می گیرد.آخرِ هر روز و آخرِ هر سال.غروب و عید.”
― کلیدر: دوره ۱۰ جلدی
― کلیدر: دوره ۱۰ جلدی
“...نفرت به آنچه دوستش می داری،با نفرت به خود آغشته و عجین است.”
― کلیدر: دوره ۱۰ جلدی
― کلیدر: دوره ۱۰ جلدی
“چگونه اما عشق میآید؟ من چه میدانم؟ نسیم را مگر که دیده است؟ غرش رعد را چه کسی پیش از غرش شنیده است؟ چشم کدام سر تاب باز نگاه آذرخش داشته است؟ از کجا میروید؟ در کجا جان میگیرد؟ در کدام راه پیش میرود؟ رو به کدام سوی؟ چه میدانم؟ دیوانه را مگر مقصدی هست؟ بگذار جهان برآشوبد!”
― کلیدر: دوره ۱۰ جلدی
― کلیدر: دوره ۱۰ جلدی
“سنگ تاب میآورد. نعره ی آسمان و تابش آفتاب و سرمای نیمه شبانه را تاب میآورد. سنگ بر جای چسبیده است. بی جنبشی ، سرشتِ آن است ، میتواند تا پایان دنیا خاموش نشسته بماند. اما آدم ؟
تپش و جنبش دمی او را وا نمیگذارد. چیزی ، چیزی شناخته و ناشناخته همواره درون او میجوشد. بر افروختگی اش را برای همیشه نمیتواند پنهان بدارد. تاب و دوامش را کش و مرزی نیست. سرانجام فواره میزند و از خود بدر میریزد. چشمه گون برون میجوشد.
یا اینکه آرام ،
آرامتر ،
قطره قطره ،
دلمایه ی خود را واپس میدهد.
به اشکی ، به کلامی ، یا به فریادی.
به تیغه ی خنجری ، به ارژنی ، یا به شلیکی!”
― کلیدر: دوره ۱۰ جلدی
تپش و جنبش دمی او را وا نمیگذارد. چیزی ، چیزی شناخته و ناشناخته همواره درون او میجوشد. بر افروختگی اش را برای همیشه نمیتواند پنهان بدارد. تاب و دوامش را کش و مرزی نیست. سرانجام فواره میزند و از خود بدر میریزد. چشمه گون برون میجوشد.
یا اینکه آرام ،
آرامتر ،
قطره قطره ،
دلمایه ی خود را واپس میدهد.
به اشکی ، به کلامی ، یا به فریادی.
به تیغه ی خنجری ، به ارژنی ، یا به شلیکی!”
― کلیدر: دوره ۱۰ جلدی
“برای نفس نکشیدن چه علامتی روشن تر از خودِ نفس کشیدن؟ و برای نبودن چه علامتی روشن تر از خودِ بودن؟!”
― کلیدر: دوره ۱۰ جلدی
― کلیدر: دوره ۱۰ جلدی
“هر آدم نهری ست که کله به خاشاک و سنگ میکوبد و راه خود میرود؛ همهمه و آوای دیگر نهرها نه که راه او برگردانند، بلکه آهنگش را کندتر یا تندتر میکنند.”
― کلیدر: دوره ۱۰ جلدی
― کلیدر: دوره ۱۰ جلدی
“چشم بینا در خرمن آتش و دودی که از دل زبانه میکشد گم میشود. چشم آنگاه مِیدانی برای دیدن دارد، که آتش و دود فرونشسته باشد؛ که جنون فروکش کرده باشد و بر گورهای سوخته، آرامش بال انداخته باشد. چشم بینا، درونِ دودی سودا کور است.”
― کلیدر: دوره ۱۰ جلدی
― کلیدر: دوره ۱۰ جلدی
“بگذار بگذرد، اینش مهم نیست. لحظه ها هر چه کش بیایند، روح فراخ تر می شود، ثقل می شکند، شکسته هایش در لحظه ها جاری می شوند، شکسته هایش شکسته تر می شوند، خرد می شوند، نرم می شوند، جا می افتند، عادی می شوند، عادت می شوند”
― کلیدر: دوره ۱۰ جلدی
― کلیدر: دوره ۱۰ جلدی
