سال بلوا Quotes
سال بلوا
by
عباس معروفی8,745 ratings, 4.03 average rating, 1,055 reviews
سال بلوا Quotes
Showing 1-20 of 20
“هیچ آدمی آدم دیگری نیست. عمر باختهها، عاشق عمر دیگران میشوند، همان جور که خودشان قربانی شدهاند دیگران را هم نابود میکنند. با حرفهای قشنگ، وعدههای فریبنده، سلیقههای یکنواخت، زبانبازی، زبانبازی و همهاش دروغ، ظاهر دروغ، خوشگلیهای دروغ، عنوان دروغ.”
― سال بلوا
― سال بلوا
“با دار و تفنگ که نمیشود بر مردم حکومت کرد، باید به دادشان رسید، سایه ترس از مرگ هم بدتر است.”
― سال بلوا
― سال بلوا
“به افسانهای برمیگشتم که دختر پادشاه عاشق مرد زرگر شده بود، اما پسر وزیر او را میخواست و در تب عشق دختر میسوخت و دختر در غم عشق مرد زرگر میمرد. چرخه بیسرانجام و بیسروته که به هر کجایش میآویختی آغاز راه بود، و از هر جایش میافتادی پایان کار.”
― سال بلوا
― سال بلوا
“کاش آدم بتواند دنیا را بالا بیاورد و اینهمه دروغ و ریا نبیند، دنیا بهدست دروغگوها و پشتهماندازها و حقهبازها اداره میشود.”
― سال بلوا
― سال بلوا
“آن شب فهمیدم که به همین سادگی آدم اسیر میشود، نباید هرگز به زنان و مردان عاشق خندید، همینجوری دوتا نگاه در هم گره میخورد و آدم دیگر نمیتواند در بدن خودش زندگی کند.”
― سال بلوا
― سال بلوا
“چرا ما اینهمه در تیرهبختی تکرار میشویم؟ اینهمه جنگ اینهمه آدم برای چیزی کشتهشدهاند که آن چیز حالا دستشان نیست، دست فرزندانشان هم نیست. فقط میجنگیدهاند که چند سالی جنگیده باشند. حالا ما حسرت چیرا میخوریم؟ همان چیزهایی که درگذشتهها خون هزاران نفر را به خاطرش ریختهاند؟”
― سال بلوا
― سال بلوا
“مگسهای بیجان آخر فصل را توی هوا میگرفت و میبرد بیرون ولشان میکرد.
-گفتم: چرا نمیکشیشان، اینهمه به خودت زحمت میدهی؟
-خوشیمان را به رنج دیگران نمیخریم.”
― سال بلوا
-گفتم: چرا نمیکشیشان، اینهمه به خودت زحمت میدهی؟
-خوشیمان را به رنج دیگران نمیخریم.”
― سال بلوا
“کاش میشد با یک باران تند همه کثافتها را شست و برد در عمق زمین، حتماً بعد از طلوع آفتاب همهچیز پاکیزه و براق میشود.”
― سال بلوا
― سال بلوا
“چه میدانستم روزبهروز گرفتارتر میشوم؟ چه میدانستم مثل سنگریزهای که از کوه فرو میغلتد و در هر چرخش بار برمیدارد، عاقبت به هیئت بهمن بزرگی در درهای دور پهن میشوم؟ چه میدانستم هرچه دورتر شوم بیچارهتر و درماندهتر میشود.”
― سال بلوا
― سال بلوا
“توی این مملکت هر چیزی اولش خوب است، بعد یواشیواش بهش آب میبندند، خاصیتش را از دست میدهد، واسه همین است که پیشرفت نمیکنیم.”
― سال بلوا
― سال بلوا
“آدمها از ترس وحشی میشوند، از ترس بهقدرت رو میآورند که چرخ آدمهای دیگر را از کار بیندازند وگرنه اینهمه زمین و زراعت و دام و پرنده و نانوآب هست، بهقدر همه هم هست، اما چرا بهحق خودشان قانع نیستند؟ چرا هیچچیز از تاریخ نمیدانند.”
― سال بلوا
― سال بلوا
“به همین سادگی است، آدم اینهمه به خودش مغرور است که خیال میکند هیچوقت از کار نمیافتد، بعد یکباره میبیند که دنیا با سرعت دور میشود، و او جامانده است.”
― سال بلوا
― سال بلوا
“«خدا نکند آدم چیزی یا کسی را گم کند، مثل سوزن میشود که اگر تمام خانه را زیر و رو کنی پیداش نمیکنی، فرش را وجب به وجب دست میمالی، اما نیست. فکرمیکنی خوب، حتماً یکجایی گذاشتهام که حالا یادم نیست، بعد بیآنکه یادت باشد از ته دل فریاد جگرخراشی میکشی و مینشینی.»”
― سال بلوا
― سال بلوا
“این همه رنج این همه زخم و این همه غصه کافی نبود که این همه دار و تیر و تفنگ می ساختند؟”
― سال بلوا
― سال بلوا
