Negarin’s Reviews > دیوان حافظ > Status Update

به دُرد و صاف تو را حکم نیست، خوش در کش
که هر چه ساقی ما کرد عین الطاف است

حافظ ز غم از گریه نپرداخت به خنده
ماتم‌زده را داعیه‌ی سور نمانده‌ست

مجو درستی عهد از جهان سست‌نهاد
که این عجوزه عروسِ هزارداماد است

در خم زلف تو آن خال سیه دانی چیست؟ / نقطه‌ی دوده که در حلقه‌ی جیم افتاده‌ست

هیچ‌کس نمی‌تونه به اندازه حافظ اون‌قدر خوش ذوق و شاعر باشه که خال صورت یار رو کنار زلفش ببینه و یاد نقطه در حلقه‌ی جیم بیفته. و مهم‌ترین آورده‌ی شعر و شعرخوانی، یادآوری همین متفاوت نگریستنه. «جور دیگر باید دید»

میان او که خدا آفریده است از هیچ / دقیقه‌ای‌ست که هیچ آفریده نگشادست
می‌فرمایند که کمر یار انقدر باریکه انگار خدا از هیچی آفریدتش. آقا. یا حضرت شیرین‌زبانی :))))

محتاج قصه نیست اگرت قصد خون ماست
چون رخت از آن توست، به یغما چه حاجت است؟

بکن معامله‌ای وین دل شکسته بخر
که با شکستگی ارزد به صد هزار درست

من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق
چار تکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست

(چار تکبیر زدن: اشاره به نماز میت خواندن)

حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج
فکر معقول بفرما گل بی‌خار کجاست؟

[سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع / دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت]
عادت ندارم حافظ رو تا این اندازه غمگین ببینم. دلم گرفت.