Haniyeh’s Reviews > مردی به نام اوه > Status Update
Haniyeh
is on page 296 of 376
سونیا که به اتاق انتظار آمد پیشانی اش را روی سینه ستبر اوه تکیه داد. "اوه حالا خیلی ها را از دست داده ام. انگار قلبم دیگه توی سینه ام نمی زنه." مدتی بسیار طولانی آنجا در آغوش همدیگر ایستادند و دختر در آخر سرش را رو به اوه بالا گرفت و توی چشم هایش نگاه کرد. ازش درخواست کرد: "حالا تو باید منو دو برابر دوست داشته باشی" و اوه آنجا بهش دروغ گفت گرچه خوب میدانست غیرممکن است او را بیش از آنچه دوست میداشت دوست داشته باشد.
— Sep 15, 2017 05:06AM
Like flag
Haniyeh’s Previous Updates
Haniyeh
is starting
هر کسی میخواد یه زندگی خوب داشته باشه ولی خوب از نظر هر کس یه معنایی داره
— Sep 15, 2017 05:42AM
Haniyeh
is finished
شاید خاطرات. بعد از ظهرهای آفتابی با کسی که آدم دستش را می گرفت، بوی غنچه های تازه شکفته شده باغچه، یکشنبه های توی کافه، شاید نوه های کوچولو. آدم راهی پیدا می کند تا به خاطر آینده شخص دیگری زندگی کند، ولی در مورد اوه چنین نبود، چون وقتی سونیا او را تنها گذاشت او هم مرد. از زندگی کردن دست کشید. 568
— Sep 15, 2017 05:39AM
Haniyeh
is finished
زمان هم مساله عجیبی است. بیشترمان فقط بخاطر زمانی زندگی می کنیم که پیش رو داریم. برای چند روز دیگر، چند هفته دیگر، چند سال دیگر. یکی از دردناکترین لحظه ها در زندگی احتمالا لحظه ایست که آدم می بیند سال های پیش رویش کمتر از سال های پشت سرش هستند و وقتی زمان زیادی برایش نمانده باشد دنبال چیزهایی می گردد که به زندگی کردن بیرزد. 568
— Sep 15, 2017 05:37AM
Haniyeh
is finished
مردم همیشه می گفتند اوه "گوشت تلخ" است ولی اصلا گوشت تلخ نبود. فقط همیشه لبخند به لب راه نمیرفت. باید به همین خاطر با آدم مثل جنایتکارها رفتار کنند؟
اوه چنین نظری نداشت. ولی وقتی آدم مجبور شود تنها کسی را به خاک بسپارد که همیشه درکش می کرده، چیزی در وجودش می شکند. زخمی برمیدارد که هیچ وقت خوب نمی شود. 568
— Sep 15, 2017 05:34AM
اوه چنین نظری نداشت. ولی وقتی آدم مجبور شود تنها کسی را به خاک بسپارد که همیشه درکش می کرده، چیزی در وجودش می شکند. زخمی برمیدارد که هیچ وقت خوب نمی شود. 568
Haniyeh
is finished
ما از مرگ میترسیم ولی ترس واقعی بیشترمان از این است که این شتر در خانه شخص دیگری بخوابد. همیشه بزرگترین ترسمان از این است که مرگ سراغمان نیاید و در این دنیا تک و تنها بمانیم. 567
— Sep 15, 2017 05:32AM
Haniyeh
is finished
مرگ مساله عجیبی است آدمها در کل عمرشان جوری زندگی میکنند که انگار مرگ اصلا وجود ندارد در صورتی که بیشتر وقت ها مهمترین دلیل زندگی است. بعضیها آنقدر زود متوجه حضور مرگ میشوند که با شور و هیجان بیشتر با لجبازی یا با دیوانه بازی بیشتر زندگی میکنند. بعضی ها باید حضور مداوم مرگ را حس کنند تا بفهمند نقطه مقابلش چیست. بعضی ها آنقدر درگیرش هستند که حتی قبل از این که اجلشان سربرسد توی اتاق انتظار نشسته اند. 567
— Sep 15, 2017 05:31AM
Haniyeh
is finished
آدم نمی تواند به راحتی بپذیرد که اشتباه می کند. خصوصا وقتی آن اشتباه را خیلی وقت پیش کرده باشد. 541
— Sep 15, 2017 05:28AM
Haniyeh
is finished
ولی بعد از چند سال نمای خونه خراب میشه،چوب هاش در هر گوشه و کناری ترک میخورن و آدم کم کم عاشق خرابی های خونه میشه.آدم از همه سوراخ سنبه ها و چم و خم هایش خبر داره. آدم میدونه وقتی هوا سرد میشه باید چیکار کنه که کلید توی قفل گیر نکنه،کدوم قطعه های کف پوش تاب میخوره وقتی آدم پا رویشان میگذاره و چجوری باید در کمدهای لباس را باز کنه که صدا نده و همه اینا رازهای کوچکی هستن که دقیقا باعث میشن حس کنی توی خونه خودت هستی.533
— Sep 15, 2017 05:27AM
Haniyeh
is finished
دوست داشتن یه نفر مثل این میمونه که آدم به یه خونه اسباب کشی کنه. اولش آدم عاشق همه چیزهای جدید میشه، هرروز صبح از چیزهای جدیدی شگفت زده میشه که یکهو مال خودش شده اند و مدام میترسه یکی بیاد توی خونه و بهش بگه که یه اشتباه بزرگ کرده و اصلا نمیتونسته پیش بینی کنه که یه روز خونه به این قشنگی داشته باشه... 532
— Sep 15, 2017 05:27AM
Haniyeh
is finished
همیشه معتقدیم برای انجام کاری برای دیگران هنوز وقت داریم. معتقدیم برای گفتن حرفی به دیگران هنوز وقت داریم و سپس اتفاقی می افتد که ناگهان سر جایمان می ایستیم و با خود فکر می کنیم "کِی؟". 493
— Sep 15, 2017 05:22AM

