Haniyeh’s Reviews > بلندی‌های بادگیر > Status Update

قادر به ادامه زندگی در این شرایط نیستم. باید به خودم یادآوری کنم که نفس بکشم... باید تقریبا به قلبم یادآوری کنم که بتپد. 477

تمام دنیا مجموعه ای وحشتناک از این خاطره است که او وجود داشت و من او را از دست داده ام. 476

چه چیز دیگری وجود دارد که در ذهنم با کاترین مرتبط نگردد؟ چه چیزی است که او را به یاد من نیاورد؟ نمی توانم نگاهم را بر زمین نیافکنم بی آنکه چهره او را در سنگ فرش ها نقش بسته نبینم. هر ابری که شب هوا را انباشته می سازد، در هر درختی، هر شیء در روز که چشمم به آن می افتد... تصویر او احاطه ام کرده است. عادی ترین صورت های مردان و زنان... حتی چهره خود من... با شباهتی به او مرا دست می اندازد. 475

من قلب خود را به او دادم، او آن را گرفته و تا سر حد مرگ فشرد و بعد به طرف من پرتابش كرد. آدم ها با قلبشان احساس مي كنند، از آنجا كه او قلب مرا نابود ساخته ديگر نسبت به او احساسي در خود نمي بينم.

كاترين ايرنشاو، اميدوارم تا زماني كه من زنده هستم روحت آرام نگيرد! گفتي من تو را كشته ام، پس با روحت عذابم بده! اعتقاد دارم مقتولين هميشه دور و بر قاتلشان هستند. مي دانم كه ارواح روي زمين سرگردان هستند. هميشه با من باش... به هر شكلي كه دوست داري ظاهر شو... ديوانه ام كن! فقط مرا در اين گردابي كه نمي توانم تو را بيابم، رها نكن! من قادر نيستم بدون زندگي ام زندگي كنم! قادر نيستم بدون روح خودم زنده باشم!

آن چه را كه تو در حق من كرده اي مي بخشم. من قاتل خودم را دوست دارم... ولي قاتل تو را! چطور مي توانم دوست داشته باشم؟

آيا تو دوست داشتي زنده بماني وقتي روحت داخل قبر بود؟

آيا تو دوست داشتي زنده بماني وقتي روحت داخل قبر بود؟

روح از هر چه ساخته شده باشد، جنس روح او و من از یک جنس است.