فرشته آتش’s Reviews > بامداد خمار > Status Update

از امتحانات، از کمبود تایم از هر چی که نمیذاره کتاب بخونم خسته امممم
اینم که هر چی آدم میخونه بیشتر کله اش داغ میکنه
چقدر رحیم چندشه، دلم میخواد خفه اش کنم

خداروشکر ریتم داستان تغییر کرد و حالا از خوندنش اذیت نمیشم

عمر حال خوب و خوشبختی محبوبه کنار رحیم فقط یک ماه بود. تا وقتی مادر رحیم پاشو نذاشته بود خونه اشون

با تشکر از امتحانات میانترم و به ویژه ویروس آنفلوآنزای جدید خانمانسوز نتونستم چندان کتاب بخونم
یا حتی درس بخونم
اینم خوندم پیوستگی مطالعه ام حفظ شه

تا اینجا که من خوندم غالبا شرح وقایع بوده و دیالوگ های بین کارکترا خیلی کمه، شاید بهتر بود فیلمش و ببینم بجای خوندن کتابش، منتها طبق این قانونی که برای خودم دارم که اول کتاب بعد اقتباس گفتم بخونمش ولی خوشم نیومد تا اینجا🤷🏻‍♀️

حکایت کتابی شده که چندان به دلت نمیشینه و میخوای زود تمومش کنی فقط

من که تازه اولای کتابم، قبلا هم نخوندمش و فیلم هم شروع نکردم ببینم
ولی کسی که انقدر به دختر فلان الملک بودنش میباله و نگاه از بالا به پایین به شاگرد نجار داره، عاشقیش چیه دیگه؟!
چرا انقدر شخصیت محبوبه رو مخمه😐
و اینکه چرا این کتاب حس یه کتاب قوی و با پتانسیل نداره
نوع نگارش و روایت داستان رو دوست ندارم واقعا

من که میدونم آخر داستان چیه دیگه اسپویل شدم ولی محبوبه احمق آدم"گربه بازیگوش" رو به "خانوم کوچولو🤡" نمیفروشه... احمققققق