Bijan Elahi > Quotes > Quote > Mohammadizadi liked it
“در آخرین حنجره
من
بادبانهای بیشمار میبینم.
و به هنگام روز
همین امروز
صدای افتادن میوههای رسیده را
بر زمین سرد
میشنوم.
اما هنوز
لغتی به شعر نیافزودهام
که آفتاب
کاغذ را از سایهی دستم
میپوشاند
سوزن
میدرخشد و
کج شده ست!
در آفتاب ملایم
از زیر درختان ملایمتر
از پی تابوتی بیسرپوش
روانهایم و روان بودیم
و سایه گلی
ناف مرده را
پوشانده ست.”
―
من
بادبانهای بیشمار میبینم.
و به هنگام روز
همین امروز
صدای افتادن میوههای رسیده را
بر زمین سرد
میشنوم.
اما هنوز
لغتی به شعر نیافزودهام
که آفتاب
کاغذ را از سایهی دستم
میپوشاند
سوزن
میدرخشد و
کج شده ست!
در آفتاب ملایم
از زیر درختان ملایمتر
از پی تابوتی بیسرپوش
روانهایم و روان بودیم
و سایه گلی
ناف مرده را
پوشانده ست.”
―
No comments have been added yet.
