سیمین بهبهانی > Quotes > Quote > Mohamad liked it

سیمین بهبهانی
“شنیدم باز هم گوهر فشاندی ------------- که روشنفکر را بزغاله خواندی


ولی ایشان ز خویشانت نبودند ------------- در این خط جمله را بیجا نشاندی


سخن گفتی ز عدل و داد و انرا --------------- به نان و آب مجانی کشاندی


از این نقَلت که همچون نُقل تر بود ---------------- هیاهو شد عجب توتی تکاندی


سخ...ن هایت ز حکمت دفتری بود --------------- چه کفترها از این دفتر پراندی


ولیکن پول نفت و سفره خلق ----------------- زیادت رفت و زان پس لال ماندی


سخن از آسمان و ریسمان بود ---------------- دریغا حرفی از جنگل نراندی


چو از بزغاله کردی یاد ای کاش ------------ سلامی هم به میمون میرساندی

--


سیمین بهبهانی / Simin Behbahani

No comments have been added yet.