“دنيا كوچكتر از آن است
كه گم شده اي را در آن يافته باشي
هيچ كس اينجا گم نمي شود
آدمها به همان خونسردي كه آمده اند
چمدانشان را مي بندند
و ناپديد مي شوند
يكي در مه
يكي در غبار
يكي در باران
يكي در باد
و بي رحم ترينشان در برف
آنچه به جا مي ماند
رد پايي است
و خاطره اي كه هر از گاه
پس مي زند مثل نسيم سحر
پرده هاي اتاقت را”
― کبریت خیس
كه گم شده اي را در آن يافته باشي
هيچ كس اينجا گم نمي شود
آدمها به همان خونسردي كه آمده اند
چمدانشان را مي بندند
و ناپديد مي شوند
يكي در مه
يكي در غبار
يكي در باران
يكي در باد
و بي رحم ترينشان در برف
آنچه به جا مي ماند
رد پايي است
و خاطره اي كه هر از گاه
پس مي زند مثل نسيم سحر
پرده هاي اتاقت را”
― کبریت خیس
“پر كن پياله را
كاين آب آتشين
ديريست ره به حال خرابم نميبرد
اين جامها كه در پي هم ميشوند
درياي آتش است كه ريزم به كام خويش
گردآب ميربايد و آبم نميبرد
من با سمند سركش و جادويي شراب
تا بيكران عالم پندار رفتهام
تا دشت پر ستارهي انديشههاي گرم
تا مرز ناشناختهي مرگ و زندگي
تا كوچه باغ خاطرههاي گريز پا
تا شهر يادها
ديگر شراب هم جز تا كنار بستر خوابم نميبرد
هان اي عقاب عشق!
از اوج قلههاي مه آلود دوردست
پرواز كن به دشت غمانگيز عمر من
آنجا ببر مرا كه شرابم نمي برد
آن بي ستارهام كه عقابم نمي برد
در راه زندگي
با اين همه تلاش و تمنا و تشنگي
با اينكه ناله ميكشم از دل كه :
آب ... آب ...
ديگر فريب هم به سرابم نمي برد
پر كن پياله را ”
―
كاين آب آتشين
ديريست ره به حال خرابم نميبرد
اين جامها كه در پي هم ميشوند
درياي آتش است كه ريزم به كام خويش
گردآب ميربايد و آبم نميبرد
من با سمند سركش و جادويي شراب
تا بيكران عالم پندار رفتهام
تا دشت پر ستارهي انديشههاي گرم
تا مرز ناشناختهي مرگ و زندگي
تا كوچه باغ خاطرههاي گريز پا
تا شهر يادها
ديگر شراب هم جز تا كنار بستر خوابم نميبرد
هان اي عقاب عشق!
از اوج قلههاي مه آلود دوردست
پرواز كن به دشت غمانگيز عمر من
آنجا ببر مرا كه شرابم نمي برد
آن بي ستارهام كه عقابم نمي برد
در راه زندگي
با اين همه تلاش و تمنا و تشنگي
با اينكه ناله ميكشم از دل كه :
آب ... آب ...
ديگر فريب هم به سرابم نمي برد
پر كن پياله را ”
―
“دلتنگیهای آدمی را باد،
ترانهای میخواند،
رویاهایش را،
آسمان پرستاره ناديده میگيرد،
و هر دانه برفی،
به اشكی نريخته میماند.
«سكوت»
سرشار از سخنان ناگفته است،
از حركات ناكرده،
اعتراف به عشقهای نهان،
و شگفتیهای بر زبان نيامده.
در اين سكوت
حقيقت ما نهفته است.
حقيقت تو
و من”
―
ترانهای میخواند،
رویاهایش را،
آسمان پرستاره ناديده میگيرد،
و هر دانه برفی،
به اشكی نريخته میماند.
«سكوت»
سرشار از سخنان ناگفته است،
از حركات ناكرده،
اعتراف به عشقهای نهان،
و شگفتیهای بر زبان نيامده.
در اين سكوت
حقيقت ما نهفته است.
حقيقت تو
و من”
―
“اشک رازي ست
لبخند رازي ست
عشق رازي ست
اشک آن شب لبخند عشقم بود.
قصه نيستم که بگويي
نغمه نيستم که بخواني
صدا نيستم که بشنوي
يا چيزي چنان که ببيني
يا چيزي چنان که بداني...
من درد مشترکم
مرا فرياد کن.
درخت با جنگل سخن مي گويد
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
و من با تو سخن مي گويم
نامت را به من بگو
دستت را به من بده
حرفت را به من بگو
قلبت را به من بده
من ريشه هاي تُرا در يافته ام
با لبانت براي همه لب ها سخن گفته ام
و دست هايت با دستان من آشناست.
در خلوت روشن با تو گريسته ام
براي خاطر زندگان؛
و در گورستان تاريک با تو خوانده ام
زيباترين سرود ها را
و تُرا که مردگان اين سال
عاشق ترين زندگان بوده اند.
دستت را به من بده
دست هاي تو با من آشناست
اي دير يافته با تو سخن مي گويم
بسان ابر که با طوفان
بسان علف که با صحرا
بسان باران که با بهار
بسان درخت که با جنگل سخن مي گويد
زيرا که من
ريشه هاي تُرا دريافته ام
زيرا که صداي من
با صداي تو آشناست”
―
لبخند رازي ست
عشق رازي ست
اشک آن شب لبخند عشقم بود.
قصه نيستم که بگويي
نغمه نيستم که بخواني
صدا نيستم که بشنوي
يا چيزي چنان که ببيني
يا چيزي چنان که بداني...
من درد مشترکم
مرا فرياد کن.
درخت با جنگل سخن مي گويد
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
و من با تو سخن مي گويم
نامت را به من بگو
دستت را به من بده
حرفت را به من بگو
قلبت را به من بده
من ريشه هاي تُرا در يافته ام
با لبانت براي همه لب ها سخن گفته ام
و دست هايت با دستان من آشناست.
در خلوت روشن با تو گريسته ام
براي خاطر زندگان؛
و در گورستان تاريک با تو خوانده ام
زيباترين سرود ها را
و تُرا که مردگان اين سال
عاشق ترين زندگان بوده اند.
دستت را به من بده
دست هاي تو با من آشناست
اي دير يافته با تو سخن مي گويم
بسان ابر که با طوفان
بسان علف که با صحرا
بسان باران که با بهار
بسان درخت که با جنگل سخن مي گويد
زيرا که من
ريشه هاي تُرا دريافته ام
زيرا که صداي من
با صداي تو آشناست”
―
الوردة’s 2025 Year in Books
Take a look at الوردة’s Year in Books, including some fun facts about their reading.
الوردة hasn't connected with their friends on Goodreads, yet.
Favorite Genres
Art, Biography, Crime, Fantasy, Graphic novels, Historical fiction, History, Paranormal, Philosophy, Poetry, and Science
Polls voted on by الوردة
Lists liked by الوردة


