داستان كوتاه discussion

87 views
داستان كوتاه > قزل آلای قیر اندود

Comments Showing 1-6 of 6 (6 new)    post a comment »
dateUp arrow    newest »

message 1: by banafshe (new)

banafshe (banafshe65) | 550 comments دوسش دارم
قزل آلاهای لعنتی
آدمای احمق

بچه های نزاییده افتاده

بچه های زاییده مرده


message 2: by [deleted user] (new)

محمد داستانت رو خوندم.به نظرم داستان خوبی بود.اما در قسمت اول،مونولوگ شخصیت زن داستان بسیار طولانی میشه و علاوه بر اون، سرعت بالایی هم داره.اجازه ی نفس کشیدن و هضم مطلب رو به خواننده نمیده.البته این هم یک روش هست در نوشتن،اما روش حرفه ایی و ظریفی نیست.مثل این میمونه که نویسنده خیلی عجله داشته در نوشتن و تموم کردن داستان.
بهتر بود بین مونولوگ های زن، توصیف صحنه یا اضافه کردن شخصیت رو به کار می بردی.همون کاری که فقط در پایان قسمت اول انجام دادی.و یا می تونستی از جریان سیال ذهن استفاده کنی، که این یکی البته سلیقه ایی هست.ولی چون راوی داستان اول شخص هست، جریان سیال ذهن یا یک فلش بک می تونست داستان رو از سادگی در بیاری و به یه داستان حرفه ایی نزدیک تر کنه.
مثلا داستان رو با این جمله شروع می کردی:
سربازی که میگفت تلفنچی کلانتری است نگذاشت خمیازه ام تمام شود و گوشی را به او داد

بعد پاراگراف اول رو می آوردی و بعد دوباره به زمان حال برمیگشتی و بقیه ی ماجرا.
یادت باشه که شروع داستان خیلی مهم هست.شروع داستان علاوه بر جذاب بودنش باید ذهن خواننده رو به سمت موضوع داستان سوق بده.شروع داستان چندان خوب نبود.

این قسمت از داستانت رو دقت کن:
اصلا دلم نمیخواست به این فکر کنم که دو ماه است که از کار بیکار شده ام و کسی نیست به خودم مدد کند.دلم میخواست بخوابم .
پتو را روی صورتم کشیدم و بند کردم پشت سرم تا کنار نرود و چشمم به قبض آب و برق و گاز آویزان از میخ جاکلیدی سوئیت بیفتد.قبلا با خودم فکر میکردم که این شهر آنقدر بزرگ هست که یک جای کوچک هم به من بدهد اما این اتاق داشت خفه ام و رفته بودم زیر پتو تا نفس بگیرم. تلفن که زنگ خورد پنج انگشتم را از آستین ژاکت بیرون دادم و پتو را کنار کشیدم.

قصد داشتی گوشه ایی از زندگی راوی رو شرح بدی اما من واقعا ربطش رو با موضوع داستان متوجه نمیشم.شاید پدر بچه ایی که کشته شده،راوی بوده،کسی که از در فقر به سر می بره و آمادگی تشکیل زندگی و به عهده گرفتن مسئولیت بچه ایی که بوجود آورده رو نداشته.شاید یه رابطه ی کوتاه مدت با شخصیت زن داشته و نتیجه ش بچه ایی بوده که حالا کشته شده.
اینها همه ابهامه.وجود ابهام در داستان مشکلی نداره و اصلا گاهی لازمه برای جذاب تر شدن، اما این ابهام هیچ زمیده سازیی براش نشده و از طرفی ابهام زدایی هم انجام نمیشه.بهتر بود یک سرنخ برای برطرف شدن این همه سوال در داستان به جا می ذاشتی و نه اینکه همه چیز رو بر دوش خواننده و تخیلش بذاری.

برخلاف خودت من فکر می کنم داستان( ت )خیلی بهتر از این داستان پرداخته شده بود.
اما باید بگم در کل قلمت رو دوست دارم.امیدوارم همچنان بنویسی


message 3: by [deleted user] (last edited Jul 24, 2012 11:51AM) (new)

متوجه شدم که شخصیت زن داستان مشکل روانی داره.حرفهای اول و آخر نوشته از زبان شخصی نوشته شده که تعادل روانی نداره.اما طرز بیانش ظریف نبود.
من اصلا نفهمیدم که راوی یک زن، و یک مددکار اجتماعییه.این می تونست در لابلای مونولوگ شخصیت زن داستان، برای خواننده شکافته بشه.سرنخ ها کافی نبودن.
اما باز هم میگم.در کل داستان خوبی بود.با یه ویرایش کوچیک،بهتر هم میشه


message 4: by banafshe (new)

banafshe (banafshe65) | 550 comments نه واقعا به هیچ وجه حتی برای یه لحظه هم باورم نمیشه شخصیت داستان زن باشه و اونم مددکار
عمرا
غیر ممکنه


message 5: by banafshe (new)

banafshe (banafshe65) | 550 comments Mohamad wrote: "mojdeh wrote: "نه واقعا به هیچ وجه حتی برای یه لحظه هم باورم نمیشه شخصیت داستان زن باشه و اونم مددکار
عمرا
غیر ممکنه"

وای بر من"

درستش کن
با دو تا جمله پس و پیش درس میشه
حیفه
منتظر ادیتشم
بجمب


message 6: by Keyvan.k (new)

Keyvan.k | 26 comments اینکه من نفهمم و بقیه هم نفهمند راوی زن بوده یا مرد یا نسبتش با دختر زود مادرشده چه بوده حتی اگر بهترین مونولوگ دنیا را هم نوشته باشی بازهم گند میزند به همه چیز
لنگ میزند نوشته ت
بدجور لنگ میزند نوشته ات


back to top