داستان كوتاه discussion
گفتگو و بحث
>
ما هيچ ، ما نگاه
date
newest »
newest »
ببين .
با خودم هستم.
ببين!
اگر چشم هايم پشت سرم بود!
اگر چهار دست و يك پا داشتم!
اگر غدد اشكي در كنار كره چشمم نبود!
اگر و اگر و اگر!
بلند قد ترين انسان دنيا چند سانتيمتر است؟
مرتفعترين سازه ساخته شده به دست بشر چند متر است؟
آب شار نياگارا چقدر طول دارد و چقدر ارتفاع؟
اورست چنذ متر است؟
و انسان چون ذره اي در ميان كهكشان هاي ميليون ميليون سال نوري در فاصله؟
ما كجاي جهان ايستاده ايم؟
چه گونه نظمي بر جهان حاكم است؟
چه گونه نظمي در سيستم بدن و سوخت و ساز بدن انسان حاكم است؟
ما فقط مي بينيم و حس مي كنيم و درك مي كنيم.
به راستي در اين ادراكات خودمان را چقدر بزرگ مي پنداريم؟
با خودم هستم.
ببين!
اگر چشم هايم پشت سرم بود!
اگر چهار دست و يك پا داشتم!
اگر غدد اشكي در كنار كره چشمم نبود!
اگر و اگر و اگر!
بلند قد ترين انسان دنيا چند سانتيمتر است؟
مرتفعترين سازه ساخته شده به دست بشر چند متر است؟
آب شار نياگارا چقدر طول دارد و چقدر ارتفاع؟
اورست چنذ متر است؟
و انسان چون ذره اي در ميان كهكشان هاي ميليون ميليون سال نوري در فاصله؟
ما كجاي جهان ايستاده ايم؟
چه گونه نظمي بر جهان حاكم است؟
چه گونه نظمي در سيستم بدن و سوخت و ساز بدن انسان حاكم است؟
ما فقط مي بينيم و حس مي كنيم و درك مي كنيم.
به راستي در اين ادراكات خودمان را چقدر بزرگ مي پنداريم؟
من متوجه نشدم چي مي گه اين موضوع
كاش روشن تر بگين
كاش روشن تر بگين
كلا احساستون راجع به شبه جمله : ما هيچ، ما نگاه چيه؟
حالا اگر توضيحات من كافي نبود و يا گنگ بود شما و ساير دوستان دررابطه با حس شون نسبت به اين شبه جمله صحبت كنند.
ممنون.
حالا اگر توضيحات من كافي نبود و يا گنگ بود شما و ساير دوستان دررابطه با حس شون نسبت به اين شبه جمله صحبت كنند.
ممنون.
خوب نظر من شايد زياد بر اساس اصول نباشه
اما من فكر مي كنم جمله ماهيچ مانگاه
از مسئله اي بحث مي كنه يا مي خواهد بحث بشه
كه نشون بده وقتي خودت را به معناي هيچ بذاري
معادل ماده و روح
ديگه چي مي بيني تو اطرافت؟
تو دنيا
و اونوقت از اونهمه چيزايي كه مي بينه
دچار سرگيجه ميشه
و از خودش مي پرسه
من چه ذره كوچكي تو اين دنيام
آيا درسته اين برداشت من از اين جمله؟
اما من فكر مي كنم جمله ماهيچ مانگاه
از مسئله اي بحث مي كنه يا مي خواهد بحث بشه
كه نشون بده وقتي خودت را به معناي هيچ بذاري
معادل ماده و روح
ديگه چي مي بيني تو اطرافت؟
تو دنيا
و اونوقت از اونهمه چيزايي كه مي بينه
دچار سرگيجه ميشه
و از خودش مي پرسه
من چه ذره كوچكي تو اين دنيام
آيا درسته اين برداشت من از اين جمله؟
دلارام خانم ممنون كه توي اين بحث شركت كرديد.
من به دنبال اين نيستم كه نظرات كدام يك از دوستان درست و يا غلط است.
مي خواهم بدانم راجع به اين جمله چه بحث هايي در اينجا مي تواند مطرح بشود.
برداشت شما هم برداشت جالبي بود. بايد ببينيم ساير دوستان چه مطالبي را مي نويسند.
ممنون.
من به دنبال اين نيستم كه نظرات كدام يك از دوستان درست و يا غلط است.
مي خواهم بدانم راجع به اين جمله چه بحث هايي در اينجا مي تواند مطرح بشود.
برداشت شما هم برداشت جالبي بود. بايد ببينيم ساير دوستان چه مطالبي را مي نويسند.
ممنون.
بله ..
منهم دوست دارم بدونم بقيه چه نظري خواهند داشت
ممنون
منهم دوست دارم بدونم بقيه چه نظري خواهند داشت
ممنون
این جمله به نظر من 2 تناقض بزرگ دارد 1 آمدن هیچ بعد از ما
2 آمدن نگاه بعد از هیچ
من در مورد "من هیچ من هیچ"نظر می دهم.
من جبر من جبر
من احساس من کشتن احساس
من ذره کهکشانها ذرات
من آینده من یاس
من وزغ من حسادت
من من من من
....پنجره باز است
و آسمان پیدا
فارغ از سوت و صفیر دوستداران خاکزاد خویش
کفتران در اوج دوری،مست پروازند
بالهاشان سرخ
زیرا بر چکادِ دورتر کوهی که بتوان دید،ا
رسته لختی پیش،ا
شعله ور خونبوته مرجانی خورشید.ا
كتاب جنايات و مكافات داستايوسكي رو بياد داريد؟شايد بايد نامش ميشد ما هيچ مانگاه
نيچه هم وقتي تاريخ دو قرن آينده را تاريخ هيچ انگاري بشر ناميد مي دانست آدمها ما هيچند گاهي در ما نگاه
اينكه چرا اينگونه ناميده ميشود؟
شايد عارضه هيچ انگاري كه منجر به تفكر چرا چشمهايم پشت سرم نيست ؟ چگونه نظمي بر جهان حاكم است؟
يك عارضه انحرافي نيست
مثلا از دين
مثلا از خود
مثلا از عادات اجتماعي
بلكه جلوه اي ست
از تفكر
كه با وجود و موجود پديد مي آيد
وراهي نوين نشان اين موجود مي دهد كه وجود را طبيعي ترين پيدايش مي داند
در حاليكه ما هيچ نمي دانيم
هنوز!
خيلي ممنون از دوستاني كه تا كنون نظر دادند.
مي بينيم كه چه بحث هاي جالبي مي شود حول و حوش اين موضو مطرح كرد.
گاهي از زاويه هاي ديد كاملا متضاد و گاهي نوشته هايي همسو و هم جهت.
كاش ادامه پيدا كنه.
مي بينيم كه چه بحث هاي جالبي مي شود حول و حوش اين موضو مطرح كرد.
گاهي از زاويه هاي ديد كاملا متضاد و گاهي نوشته هايي همسو و هم جهت.
كاش ادامه پيدا كنه.
فلسفه
آدم رو گيج مي كنه
كارما نيست شناسايي راز گل سرخ
كارماشايد
اين باشد
كه در افسون گل سرخ شناور باشيم
آدم رو گيج مي كنه
كارما نيست شناسايي راز گل سرخ
كارماشايد
اين باشد
كه در افسون گل سرخ شناور باشيم
خيلي جالبه ما ايرانيها از فلسفه گريزانيم اما زياد فلسفه بافي مي كنيم.
اما در اروپا به همه دانش آموزان اندكي فلسفه تدريس مي شود و حتي فلاسفه اروپايي سعي مي كنند كه فلسفه را با زباني ساده به هموطنانشان تعليم دهند اما آنجا از فلسفه بافي زياد هم خبري نيست.
در مورد ما هيچ ما نگاه، نظري نداشتيد سركار خانم دلارام؟
اما در اروپا به همه دانش آموزان اندكي فلسفه تدريس مي شود و حتي فلاسفه اروپايي سعي مي كنند كه فلسفه را با زباني ساده به هموطنانشان تعليم دهند اما آنجا از فلسفه بافي زياد هم خبري نيست.
در مورد ما هيچ ما نگاه، نظري نداشتيد سركار خانم دلارام؟
من كه از همه اول نظرمو راجع به اين جمله نوشتم
شما خودتون چي
ايراني فلسفه بافي هستين يا نه؟
شما خودتون چي
ايراني فلسفه بافي هستين يا نه؟
ما هیچ...ما نگاه...هیچ بودن من از نگاهم نشات میگیره به زندگی.....نگاه من هم حاکی از تفکر و درونم داره...
اگر من هیچم...پس هیچ فکر و پشت وانه ای هم ندارم و اگر من نگاهم...پس میتونم به بهترین نحو زندگی کنم و از زندگیم لذت ببرم.
یکمی سخت شد.
تو زندگی خیلی ها پیش میاد..برای منم بارها پیش اومده که به پوچی و تهی بودن رسیدم...اونموقع بوده که هیچ چیز و هیچ کس نمیتونست من رو قانع کنه که فلسفه بودن چیه...ولی یهو ورق برمیگرده و همه چیز عوض میشه...
من الان این سوال برام پیش اومد:
بدون اینکه شعار هایی بدیم که میدونیم خودمون هم قبولشون نداریم... چرا در این جها ن هستیم و زندگی میکنیم و این زندگی رو نسل به نسل و شونه به شونه حفط میکنیم و از گذشتگانمون میگیریم و میدیم به آیندگانمون...
آمدن ما فقط برای کسب علم و هنر و شهرت و ثروت و اینها بوده یا رسیدن به کمالی که هنوز در تلفط اسمش هم عاجزیم...
اصلا کمال چیه و چه کسی به کمال میرسه؟
آه...یادم رفت...گفته بودی ما هیچ...ما نگاه؟!
به دلارام خانم:
من هم بسيار فلسفه بافي كرده ام.
جايي دارم كه گاهي حرفهاي فلسفي مي زنم و خيلي كه در آإنجا آيند روند دارند از روي اجبار بايد حرفهايم در مورد فلسفه را بشنوند و آن هم با دقت. آنجا سعي مي كنم فلسفه بافي نكنم اما غير از آنجا همه جا فلسفه مي بافم. گفتم كه ما ايرانيها اصولا فلسفه باف هستيم.
به مهتابي خانم:
خوب زيركانه بحث را به جاي ديگري مي بريد.
اما همه آن چيزهايي كه گفتيد از نظر خيلي ها كمال هست.
اما به نظرم انسان به دنبال كمال ديگري هم هست.
مي شود از هر ديدگاهي نوعي كمال تعريف كرد.
بايد ديد هركس مطلوبش چيست تا در زندگي
به دنبال كمال آن مطلوب برود.
خيلي هاي تعبيري دارند به عنوان كمال غايي كه ظاره يك چيز است.
من به اين اعتقاد ندارم.
كمال غايي هركس با كس ديگري فرق مي كند چونكه فلسفه هر كسي در زيستن فرق مي كند.
حميد جان تعبير بسيار زيبا و روان و موجزي بود.
از همه دوستان تشكر مي كنم.
من هم بسيار فلسفه بافي كرده ام.
جايي دارم كه گاهي حرفهاي فلسفي مي زنم و خيلي كه در آإنجا آيند روند دارند از روي اجبار بايد حرفهايم در مورد فلسفه را بشنوند و آن هم با دقت. آنجا سعي مي كنم فلسفه بافي نكنم اما غير از آنجا همه جا فلسفه مي بافم. گفتم كه ما ايرانيها اصولا فلسفه باف هستيم.
به مهتابي خانم:
خوب زيركانه بحث را به جاي ديگري مي بريد.
اما همه آن چيزهايي كه گفتيد از نظر خيلي ها كمال هست.
اما به نظرم انسان به دنبال كمال ديگري هم هست.
مي شود از هر ديدگاهي نوعي كمال تعريف كرد.
بايد ديد هركس مطلوبش چيست تا در زندگي
به دنبال كمال آن مطلوب برود.
خيلي هاي تعبيري دارند به عنوان كمال غايي كه ظاره يك چيز است.
من به اين اعتقاد ندارم.
كمال غايي هركس با كس ديگري فرق مي كند چونكه فلسفه هر كسي در زيستن فرق مي كند.
حميد جان تعبير بسيار زيبا و روان و موجزي بود.
از همه دوستان تشكر مي كنم.
ما هیچ ما نگاه ناتوانی انسانی رو نشون می ده که در مقابل قراردادهای اجتماعی خودش در زندگی قرار میگیره انسانی که به مرحله ترس رسیده و خودش رو در هیچ و در یک نگاه خلاصه کردهانسانی که استعداد ها و آزادی ها و تواناییهای درونیش رو فراموش کرده
و یا ناتوان از ابراز احساساتشه
مثل ما که اینجا هیچه و تنها نگاست
عين من
يا عين يك كلاف سردرگم
يا عين گربه اي كه دور دم خودش مي چرخه
يا عين يك كلاف سردرگم
يا عين گربه اي كه دور دم خودش مي چرخه
بالاخره اینموضوع خاک گرفته رو بعد از مدتها دیدم.
ما هیچ ما نگاه!!!!!!!!!!!!
نظر دوستانی که تا حالا در این مورد صحبت نکردند چیه؟
ما هیچ ما نگاه!!!!!!!!!!!!
نظر دوستانی که تا حالا در این مورد صحبت نکردند چیه؟
فكر ميكنم انسان خودش رو بين اين همه علوم مختلف در حال پيشرفت، بين اين همه ستاره و سياه چاله، بين كوارك ها، بين سنت و تجدد، بين اگزيستانسياليسم و حقوق بشر و ...بين خيلي چيزاي ديگه خودش رو گم كرد...واسه همين هم بين همه اين ها خودش رو هيچ ميبينه...هر كدوم رو اون قدر بزرگ ميبينه كه خودش رو و ذهنش رو در مقابلش «هيچ» ميپنداره
شايدم بين اين همه پيشرفت غرق شده...سرعت پيشرفت علوم و فناوري هاي مختلف، با سرعت پيشرفت فرهنگ انسان ها يكسان نيست...و الان ما هستيم كه مسخ شديم و شگفت زده داريم به اين همه پيشرفت نگاه مكنيم و از خودمون غافليم...و خودمون رو در مقابل اين پيشرفت «هيچ» مبينيم
...
منيّت روي طرز نگاه تأثير ميذاره، به اون جهت و زاويه ميدهولي اگه خود را هيچ فرض کنيم، شايد بتونيم نگاه بهتري به جهان هستي، خودمون و زندگي داشته باشيم
ما هیچ ما نگاه ، ای شور ای قدیم ، نزدیک دور ها ، وقت لطیف شن ، اکنون هبوط رنگ ، از آبها به بعد ، هم سطر هم سپید ، اینجا پرنده بود ، متن قدیم شب ، چشمان یک عبور ، تنهای منظره ، سمت خیال دوست ، اینجا همیشه تیه ، تا انتها حضور و عجیب که همشون مستفعلن فعل ... ما هیچ ما نگاه از نظر من یعنی ما بدون نگاه هیچیم آنهم نه نگاه مهندسی نگاه هنرمندانه ، ادیبانه ، و به قول آقا حمید عکاسانه و اصلا و اصلا نه فیلسوفانه حالا دو تا قسمت از شعر های سهراب که من خیلی دوست دارم ... باز که گشتم، زن دم در بود ، با بدنی از همیشه های جراحت . حنجره جوی آب را قوطی کنسرو خالی زخمی میکرد ... و دومی ... من به اندازه یک ابر دلم می گیرد ، وقتی از پنجره میبینم حوری ،دختر بالغ همسایه
پای کمیاب ترین نارون روی زمین ، فقه میخواند...و





اين تاپيك كاري به آن كتاب و موضوعات و شعرهايش ندارد. كاري هم به سهراب و طرز فكر و اشعارش ندارد.
اين تاپيك مي خواهد از دوستان بخواهد كه در رابطه با مفهوم هيچ انگاري بشر و حيرتش از اتفاق هاي پيراموني اش ، اندكي بنويسند.
ما هيچ، ما نگاه....