انجمن شعر discussion

51 views
مقالات و مباحث > بررسی بیتی از حافظ و کمی سبک شناسی

Comments Showing 1-3 of 3 (3 new)    post a comment »
dateUp arrow    newest »

message 1: by Ashkan (new)

Ashkan Ansari | 395 comments دوستی ارجمند نظر من را درباره این بیت از حافظ جویا شد‏‏: ‏
از خِلاف آمد عادت، بطلب کام که من
کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم

نخست دوست دارم از دیدگاه سبک شناسی به این غزل نگاه کنم. غزل کلاسیک را می توان از دیدگاه ساختار معنایی به دو بخش تقیسم کرد. غزل پیش از قرن هشتم و غزل پس از قرن هشتم که من نام آن را غزل پیرو حافظ می خوانم. ‏
در غزل پیش از قرن هشتم و در بیشتر موارد، بیت ها همبستگی معنایی دارند. تغییری که حافظ در ساختار معنایی غزل می دهد آن است که بیت ها را از نظر معنایی منفرد به کار می برد به این معنا که هر بیت می تواند معنایی خاص داشته باشد و از یک غزل یک موضوع واحد برداشت نشود و حتا گاهی به غزل هایی برمی خوریم که معانی متضاد در خود دارند. این رفتار پدید آوری نوعی از مینیمال در ادبیات کهن است. ‏
حافظ در ساختار معنایی (ونه درونمایه) از دیدگاه من سه دوره شاعری را می پیماید: 1. آغاز شاعری و تقلید 2. مرحله گذار و آزمون 3. آفرینش غزلی نو
به باور من این شعر در مرحله سوم گفته شده است. خود نیز در همین غزل اشاره می کند که : ‏
اینکه پیرانه سرم صحبت یوسف بنواخت
اجری صبری ست که در کلبه احزان کردم

که بی شک حافظ پیرانه سر باید در مرحله سوم شاعری خود بوده باشد. ‏

شکل درست خواندن مصراع اول خیلی مهم است. دو جمله دارد و یک موصول: از خلاف آمد عادت. (عادت، از خلاف آمد – خلاف به کسر خ) بطلب کام (کام بخواه) که من ... ‏
خلاف آمدن به عنوان متضاد کننده استفاده می شود پس زمانی که عادت خلاف می آید به این معناست که خرق عادت شده است که چگونگی آن را شاعر در مصراع دوم شرح می دهد. خلاف همچنین به درخت بید هم گفته می شود و بین خلاف (هرچند به آن معنا نیست) و زلف پریشان یک ارتباط معنایی ویژه حافظ وجود دارد که از این دست معجزه های شعری من تنها در شعر وی دیده ام. ‏
خرق عادت چه بوده است؟ آنکه زلف آشفته یار را جمع می کند. یا به زبان ساده تر می تواند از یار کام خود را بگیرد که با توجه به فلسفه رایج شعری در آن زمان (دست یافتنی نبودن یار) خرق عادت است. ‏
پس شاعر به دیگران تذکر می دهد که باید کام طلبید، چون رسیدن به یار ممکن است. ‏


message 2: by Ashkan (new)

Ashkan Ansari | 395 comments ابیات زیر نمونه هایی هستند از استفاده ترکیب خلاف آمدن که در همگی همین معنی بالا منظور است:
یار آمد و جام باده بر کف
زان می که خلاف مذهب آمد
مولوی

هر چه خلاف آمد عادت بود
قافله سالار سعادت بود
نظامی

با شیر پنجه کردن روبه نه رای بود
باطل خیال بست و خلاف آمدش گمان
سعدی

هر وعده و هر قول که کرد این فلک و گفت
آن وعده خلاف آمد و آن قول مزور
ناصر خسرو

حق که منشور سعات داده‌ست
در خلاف آمد عادت داده‌ست
جامی


message 3: by Ashkan (new)

Ashkan Ansari | 395 comments این را از یاد بردم که درباره جمعیت بگویم. جمعیت یعنی هرچیزی که گرد هم آید از انسان یا غیر از او و در اینجا بسیار ظریف و شاعرانه ئر مقابل پریشانی زلف یار آمده است که البته ابتکارش با حافظ نیست. ‏

گر پری زادیم شب جمعیت پریان بود
ور ز آدم زاده‌ایم آن باده با آدم خوریم
مولوی

چو من جمعیت از زلف تو دارم
چو زلف خود پریشانم میفکن
عطار

همه گشته ز جمعیت چو یک جان
بفقر و مسکنت درگشته اخوان
عطار


back to top