همچو چنگ ار به کناری بدهی کام دلم از لب خویش چو نی یک نفسی بنوازم
بیت نخستین این غزل (مطلع) چنین است: در خرابات مغان گر گذر افتد بازم حاصل خرقه و سجاده روان دربازم
در اینجا تنها تصمیم دارم به معنا نمادین چنگ بپردازم و درباره واژه های این بیت سخنی به میان نخواهم آورد. من عقیده دارم که این بیت باید به همین صورت بوده باشد. از زمان پیدایش زبان های باستانی تا زبان کنونی فارسی، پیوندی نیرومند میان زبان فارسی و موسیقی بوده است. کتیبه های چندین هزارساله این را نشان می دهد. جای تعجب ندارد که نمادهای مشخص موسیقی در زبان شعری جاری شود. چونان که خود حافظ که به باور من با موسیقی آشنایی بسیار خوبی داشته است می نویسد: این مطرب از کجاست که ساز عراق ساخت و آهنگ بازگشت به راه حجاز کرد
و یا اوحدی که می نویسد: در دل آهنگ حجازست و زهی یاری بخت گر یک آهنگ درین پرده شود راست مرا
و یا سعدی که گلستان آورده است: خردمندی را که در زمره اجلاف سخن ببندد شگفت مدار که آواز بربط با غلبه دهل بر نیاید و بوی عنبر از گند سیر فرو ماند
نمیداندکه آهنگ حجازی فرو ماند ز بانگ طبل غازی
در این میان چنگ به نمادی ویژه رسیده است که آن معنا دیگر امروزه از یادها رفته است. یکی از نکات شکل ظاهری چنگ است. چنگ باید سازی باشد که امروزه هارپ از آن زاده شده و عموما سازی ارکستری است. برخلاف هارپ، که سازی بزرگ است، چنگ سازی کوچک بوده که نوازنده آن را برای نواختن در آغوش می گرفته است. این ساز سری افکنده داشته است و برای شاعران می توانسته نمادی از غم باشد چونانکه مولانا جلال الدین می نویسد: زین رو همیبینم کسان نالان چو نی وز دل تهی زین رو دو صد سرو روان خم شد ز غم چون چنگها
و یا جامی که می نویسد: از بس فغان و شیونم، چنگی است خم گشته تنم اشک آمده تا دامنم از هر مژه چون تارها
همانگونه که چنگ نماد غم است می تواند نماد طرب و شادی نیز باشد چون مولانا جلال الدین که می نویسد: زیر هر گلبن نشسته ماه رویی زهره رخ چنگ عشرت مینوازد از پی خاقان ما
و یا نمادی از ناله (آوا) چنگ که جان سوز است که نظامی می آورد: ز چنگ ابریشم دستان نوازان دریده پردهای عشق بازان
سرود پهلوی در ناله چنگ فکنده سوز آتش در دل سنگ
اینجا شاعر خود را به چنگ تشبیه می کند و از دلدار می خواهد که تا کام دلش را بدهد. کام دل چنگ چیست؟ نواختن!
برای نواختن بسیار معنی آورده اند اما در اینجا به معنای نوازش کردن آمده است. شاعر از دلدار می خواهد که تا او را درآغوش کشد و بنوازد (چون چنگ) بیت دوم همراه است با صنعت تشبیه مشروط که می گوید اگر کام دل از معشوق گیرد، مانند نی ناله خواهد کرد (از شادی) ناله نی تنها نماد اندوه و غم نیست: آتش است این بانگ نای و نیست باد هر که این آتش ندارد نیست باد
و یا سعدی که در گلستان می آورد: گوش تواند که همه عمر وی نشنود آواز دف و چنگ و نی
و در آخر اگر بخواهیم تمامی آنچه رفت را جمعبندی کنیم این چنین است: اگر تو ای دلدارم مرا چون چنگ در آغوش کشی و بنوازی، من نیز چون نای بانگ بر شادی شایسته تو خواهم زد!؟ که بی شک کلام حافظ بسیار زیباتر از معنای آن است.
از لب خویش چو نی یک نفسی بنوازم
بیت نخستین این غزل (مطلع) چنین است:
در خرابات مغان گر گذر افتد بازم
حاصل خرقه و سجاده روان دربازم
در اینجا تنها تصمیم دارم به معنا نمادین چنگ بپردازم و درباره واژه های این بیت سخنی به میان نخواهم آورد. من عقیده دارم که این بیت باید به همین صورت بوده باشد.
از زمان پیدایش زبان های باستانی تا زبان کنونی فارسی، پیوندی نیرومند میان زبان فارسی و موسیقی بوده است. کتیبه های چندین هزارساله این را نشان می دهد. جای تعجب ندارد که نمادهای مشخص موسیقی در زبان شعری جاری شود. چونان که خود حافظ که به باور من با موسیقی آشنایی بسیار خوبی داشته است می نویسد:
این مطرب از کجاست که ساز عراق ساخت
و آهنگ بازگشت به راه حجاز کرد
و یا اوحدی که می نویسد:
در دل آهنگ حجازست و زهی یاری بخت
گر یک آهنگ درین پرده شود راست مرا
و یا سعدی که گلستان آورده است:
خردمندی را که در زمره اجلاف سخن ببندد شگفت مدار که آواز بربط با غلبه دهل بر نیاید و بوی عنبر از گند سیر فرو ماند
نمیداندکه آهنگ حجازی
فرو ماند ز بانگ طبل غازی
در این میان چنگ به نمادی ویژه رسیده است که آن معنا دیگر امروزه از یادها رفته است. یکی از نکات شکل ظاهری چنگ است. چنگ باید سازی باشد که امروزه هارپ از آن زاده شده و عموما سازی ارکستری است. برخلاف هارپ، که سازی بزرگ است، چنگ سازی کوچک بوده که نوازنده آن را برای نواختن در آغوش می گرفته است. این ساز سری افکنده داشته است و برای شاعران می توانسته نمادی از غم باشد چونانکه مولانا جلال الدین می نویسد:
زین رو همیبینم کسان نالان چو نی وز دل تهی
زین رو دو صد سرو روان خم شد ز غم چون چنگها
و یا جامی که می نویسد:
از بس فغان و شیونم، چنگی است خم گشته تنم
اشک آمده تا دامنم از هر مژه چون تارها
همانگونه که چنگ نماد غم است می تواند نماد طرب و شادی نیز باشد چون مولانا جلال الدین که می نویسد:
زیر هر گلبن نشسته ماه رویی زهره رخ
چنگ عشرت مینوازد از پی خاقان ما
و یا نمادی از ناله (آوا) چنگ که جان سوز است که نظامی می آورد:
ز چنگ ابریشم دستان نوازان
دریده پردهای عشق بازان
سرود پهلوی در ناله چنگ
فکنده سوز آتش در دل سنگ
اینجا شاعر خود را به چنگ تشبیه می کند و از دلدار می خواهد که تا کام دلش را بدهد. کام دل چنگ چیست؟ نواختن!
برای نواختن بسیار معنی آورده اند اما در اینجا به معنای نوازش کردن آمده است. شاعر از دلدار می خواهد که تا او را درآغوش کشد و بنوازد (چون چنگ)
بیت دوم همراه است با صنعت تشبیه مشروط که می گوید اگر کام دل از معشوق گیرد، مانند نی ناله خواهد کرد (از شادی)
ناله نی تنها نماد اندوه و غم نیست:
آتش است این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد
و یا سعدی که در گلستان می آورد:
گوش تواند که همه عمر وی
نشنود آواز دف و چنگ و نی
و در آخر اگر بخواهیم تمامی آنچه رفت را جمعبندی کنیم این چنین است:
اگر تو ای دلدارم مرا چون چنگ در آغوش کشی و بنوازی، من نیز چون نای بانگ بر شادی شایسته تو خواهم زد!؟
که بی شک کلام حافظ بسیار زیباتر از معنای آن است.