یادداشتی دربارهی شعر نو - کدام اثر در این ده سال همتراز کارهای گذشته بوده است؟ • يادداشتی دربارهی شعر نو سروصدایی كه اين روزها در اطراف شعر فارسی برخاسته است بزرگترين دليل اهميت موضوع است. مردم اين مملكت نمیتوانند به سرنوشت شعر پارسی بیعلاقه باشند و به همين دليل حق دارند بيش از اينها در اطراف آن گفتگو كنند. هنگامی كه به تاريخ گذشتهی اين سرزمين نظر میافكنيم با وجود پادشاهان كشورگشا و سرداران لشكرشكن، چهرههای درخشان و تابناك شعرای بزرگ است كه بر پيشانی اعصار و قرون میدرخشد و گوشههای تاريك روزگاران كهن را روشن میكند. وجود اين ستارههای درخشان است كه اين ملت از ديرزمان شعر را دوست میدارد و به شعر عشق میورزد و گاهی اين عشقورزی به آنجا میرسد كه معشوق تا اعماق روح عاشق نفوذ میكند و جزیی از وجود او میشود. در اين عصر، موافق احتياجات زمان، شعر پارسی نيازمند تحول بود و اين تحول را شعرای هنرمند در كمال مهارت انجام دادند و شعر وارد مرحلهی نوینی شد و دارای افق وسيعتری، آنچنانك بايد، گرديد. اين كار، كار آسانی نبود. ايرانی پس از آنكه برق به بازار آمد ،چراغ نفتی را فراموش كرد، راديو را زود پذيرفت و از آن استقبال كرد، اگر چند روز دیگر دستگاهي به جا راديو اختراع شود، میتواند راديو را فراموش كند. ولی شعر را نمیتوان ناگهان از او گرفت و لاطائلاتی بیسروته به نام شعر تحويلش داد و وادارش كرد همچنان كه غزلهای شيرين سعدی و حافظ را دوست میداشته آنها را هم دوست بدارد. بايد تحولی را كه در شعر ايجاد شده است تا مدتی با ملايمت و مهربانی حفظ كرد، و جلو رفت. به نظر اینجانب فعلاً تجاوز از حدود معینی، دشمنی با شعر و مبارزه با اين تحول است. تجديد نظر در قالبها و اختراع قالبهای جديد با همهی ضرورتی كهدارد در درجهی دوم اهميت است. آنچه فعلاً بايد مورد توجه هنرمندان و شعرا قرار گيرد موضوع روح شعر و به اصطلاح مضمون تازه است. شراب خوب را چه در جام عقيق، چه در ليوان بلور و چه در فنجان طلا، حتی اگر در كف دست بريزيم و بنوشيم مستی میدهد. شعر خوب حكم همين شراب را دارد. در هر قالبی كه بيان شود در روح تاثير میكند. ولی اگر آب را در جام عقيق يا هر ظرف ديگری به نام شراب و به اميد مست شدن بنوشيم، خودمان را فريب دادهايم. ۱۳۳۴ • كدام اثر در اين ده سال همتراز كارهای گذشته بوده است؟
شاهرخ عزيز، از من هم خواستهای دربارهی شعر دههی شصت تاهفتاد چيزی بنويسم. هرچه سكوت كردم و به اصطلاح طفره رفتم بر اصرار افزودی، با اينكه خوب میدانی در مجلهای كه برای پربار شدن آن زحمت بسياری میکشی جا برای نوشتن حقايق تلخ كم است. به هر حال من كه شاهد جوانه زدن، شكفتن، باليدن شعر در اين چهل يا چهل و پنج سال اخير بودهام نه تنها به وضع شعر در اين ده سال- البته آنچه چاپ میشود- كه به سالهای کمی پيشتر از آن هم فكر میكنم. روزگاری بود كه وقتی روزنامه يا مجلهای میخريدی در صفحات ادبی آن، مثلا“ ”اجاق سرد“ نيما يا ”دو مرغ بهشی“ شهريار يا ”باز باران با ترانه“ی دكتر مجدالدين ميرفخرایی (گلچين گيلانی) يا ”رزم آوران سنگر خونين“ لاهوتی يا ”بت پرست“ خانلری يا ”مريم“ فريدون توللی يا ”نگاه“ رعدی آذرخشی" يا ”جستجو“ی حبيب يغمايي يا ”بازو“ از دكتر محمدعلی اسلامی ندوشن يا ”خاكستر“ دكتر علیآبادی يا ”شهر سنگستان“ اخوان يا ”شعری كه زندگيست“ از شاملو يا ”فالگير“ نادرپور يا ”درخت فروردين“ سيمين بهبهاني يا گلايه“ی محمد زهری يا ”پژواك“ شرف الدين خراسانی يا ”مرگ عقاب“ منوچهر شيبانی يا "ديراست گاليا“ از ه.ا. سايه يا ”رقص ايرانی“ از سياوش كسرایی يا ”آغوش“ فرخ تمیمی يا ”هراس“ حسن هنرمندی و به تدريج چند سال بعد ”وهم سبز“ فروغ يا ”صدای پای آب" سپهری يا ”بخوان به نام گل سرخ“ دكتر شفيعي كدكني يا ”اسب سفيد وحشی“ منوچهر آتشی يا ”غريق خاطر خويش“ از منوچهر نيستانی يا ”عطر تازهی ياس“ از خائفی يا ”اسماعیل" از دكتر رضا براهني يا ”سندباد غايب“ از سپانلو يا ”درياییها “ی رويایی يا ”سرو كاشمر“ عليرضا صدفي يا ”باغ“ نوذر پرنگ يا ”صدای نورانی “ ولیالله دروديان یا "سحوری“ نعمت ميرزازاده يا ”باغ لاله“ی محمدعلی بهمنی يا ”كودك اين قرن“ صفارزاده يا ”با من طلوع كن“ م.آزاد و باز همچنين به تدريج چند سال بعد آثار دلپذيری از تورج رهنما، حسين منزوی، يدالله مفتون، آذر خواجوی، ميمنت ميرصادقی، دكتر طاهريان، كاظم سادات اشكوری، منصور اوجی، محمد معلم، احمدرضا احمدی، عمران صلاحی، محمود كيانوش، سيروس مشفقی، سياوش مطهری، فرهاد عابدینی، شمس لنگرودی، محمد ذكائی، منير طاها، فرهاد شيبانی، كارو، ژيلا مساعد، اورنگ خضرايي، سيدعلی صالحی، مسعود احمدی، حسين محمودی و چندين نام ديگر كه متاسفانه حافظه ياری نمیكند. با پوزش از يكايك آنها. روزگاری بود كه وقتی روزنامه يا مجلهای را میگشودی آثار سرايندگانی را كه برای نخستين بار چاپ میشد میخواندی و میديدی كه يك جريان پويا، شعر روز را در مسيری گرم و زنده جلو میبرد. اينها البته نمونهای از آثارشان بود كه ذهن و خاطر من ياری میكرد وگرنه خوب میدانيم كه از هريك از اينان كه نام بردم حداقل يك كتاب و حداكثر چهار يا پنج كتاب و بيشتر چاپ شده است. تازه من از غزلسرايان و سنتگرايان سخنی نگفتم و تنها به راهيان شعرنو اشاره كردم. در دههی شصت- هفتاد، البته به نامهای تازهای برمیخوريم كه غزل و شعر سپيد يا آزاد میسرايند و در مطبوعات درج میشود. گاهگاه و البته به ندرت خواندنی هم هستند. ولی اينك هنگام آن است كه پرسش را به خودت بازگردانم، یعنی از سردبير گرامی مجلهی دنيای سخن بپرسم اگر قرار است كه هر هنری به اوج كمال برسد، بعد از اين چهل سال كدام اثر در اين ده سال همسنگ و همتراز همين نمونههایی كه نام بردم میتواند باشد؟ (كه يقيناً بهترين كار اين گويندگان نيز نبود.)
به نظر میرسد آن حركت عظيم و جريان پرباری كه چند دهه جاری و ساری بود و به اعتقاد من دورهی درخشانی از شعر پارسی را در بر میگرفت، اينك ديرزمانی است با آهستگی و كندی میگذرد، به آن جوشش و پويایی سالهای گذشته نيست. نه تنها شعر كه ترانه هم چنين سرنوشتی را دارد. فیالمثل هنوز بعد از شصت سال ترانهی ”مرغ سح“ ملك الشعرای بهار و مرتضیخان نیداود بر سكوی اول ترانههای ما ايستاده است و هنوز آنچه در اين روزگار بر دل مینشيند و مورد توجه قرار میگيرد بازسازی كارهای قدیمیهاست. زمانی چاپ يك شعر در يك مجلهی معتبر برای سرايندهاش آرزویی بود و اينك برای بسياري از خوانندگان، چاپ نشدن اين جملات پراكنده آرزویی شده است .همانطوری كه میدانی، من خود سالها تنظيم كنندهی صفحات ادبی در چند مجلهی هفتگی بودم. گاه كه به دورهی قدیمی آنها مراجعه میكنم میبينم مثلاً در يك شماره، هشت تا ده شعر تازه از چند شاعر مشهور چاپ میشد كه همهی آنها آثاری هنری و ماندگار بودند. شما در اين ده سال چند شعر بديع و دلپذير كه بتوان آن را اثر ماندگار هنری نام برد چاپ كردهايد؟ من آنچه را كه چاپ میشود نفی يا انكار نمیكنم تنها حرفم اين است كه اين دهه به پرباری دهههای سی تا چهل و چهل تا پنجاه و حتی پنجاه تا شصت نبوده است. مجلهی دنيای سخن اسفند ۱۳۷۰
یادداشتی دربارهی شعر نو - کدام اثر در این ده سال همتراز کارهای گذشته بوده است؟
• يادداشتی دربارهی شعر نو
سروصدایی كه اين روزها در اطراف شعر فارسی برخاسته است بزرگترين دليل اهميت موضوع است. مردم اين مملكت نمیتوانند به سرنوشت شعر پارسی بیعلاقه باشند و به همين دليل حق دارند بيش از اينها در اطراف آن گفتگو كنند. هنگامی كه به تاريخ گذشتهی اين سرزمين نظر میافكنيم با وجود پادشاهان كشورگشا و سرداران لشكرشكن، چهرههای درخشان و تابناك شعرای بزرگ است كه بر پيشانی اعصار و قرون میدرخشد و گوشههای تاريك روزگاران كهن را روشن میكند. وجود اين ستارههای درخشان است كه اين ملت از ديرزمان شعر را دوست میدارد و به شعر عشق میورزد و گاهی اين عشقورزی به آنجا میرسد كه معشوق تا اعماق روح عاشق نفوذ میكند و جزیی از وجود او میشود. در اين عصر، موافق احتياجات زمان، شعر پارسی نيازمند تحول بود و اين تحول را شعرای هنرمند در كمال مهارت انجام دادند و شعر وارد مرحلهی نوینی شد و دارای افق وسيعتری، آنچنانك بايد، گرديد.
اين كار، كار آسانی نبود. ايرانی پس از آنكه برق به بازار آمد ،چراغ نفتی را فراموش كرد، راديو را زود پذيرفت و از آن استقبال كرد، اگر چند روز دیگر دستگاهي به جا راديو اختراع شود، میتواند راديو را فراموش كند. ولی شعر را نمیتوان ناگهان از او گرفت و لاطائلاتی بیسروته به نام شعر تحويلش داد و وادارش كرد همچنان كه غزلهای شيرين سعدی و حافظ را دوست میداشته آنها را هم دوست بدارد. بايد تحولی را كه در شعر ايجاد شده است تا مدتی با ملايمت و مهربانی حفظ كرد، و جلو رفت. به نظر اینجانب فعلاً تجاوز از حدود معینی، دشمنی با شعر و مبارزه با اين تحول است. تجديد نظر در قالبها و اختراع قالبهای جديد با همهی ضرورتی كهدارد در درجهی دوم اهميت است. آنچه فعلاً بايد مورد توجه هنرمندان و شعرا قرار گيرد موضوع روح شعر و به اصطلاح مضمون تازه است. شراب خوب را چه در جام عقيق، چه در ليوان بلور و چه در فنجان طلا، حتی اگر در كف دست بريزيم و بنوشيم مستی میدهد. شعر خوب حكم همين شراب را دارد. در هر قالبی كه بيان شود در روح تاثير میكند. ولی اگر آب را در جام عقيق يا هر ظرف ديگری به نام شراب و به اميد مست شدن بنوشيم، خودمان را فريب دادهايم.
۱۳۳۴
• كدام اثر در اين ده سال همتراز كارهای گذشته بوده است؟
شاهرخ عزيز، از من هم خواستهای دربارهی شعر دههی شصت تاهفتاد چيزی بنويسم. هرچه سكوت كردم و به اصطلاح طفره رفتم بر اصرار افزودی، با اينكه خوب میدانی در مجلهای كه برای پربار شدن آن زحمت بسياری میکشی جا برای نوشتن حقايق تلخ كم است.
به هر حال من كه شاهد جوانه زدن، شكفتن، باليدن شعر در اين چهل يا چهل و پنج سال اخير بودهام نه تنها به وضع شعر در اين ده سال- البته آنچه چاپ میشود- كه به سالهای کمی پيشتر از آن هم فكر میكنم. روزگاری بود كه وقتی روزنامه يا مجلهای میخريدی در صفحات ادبی آن، مثلا“ ”اجاق سرد“ نيما يا ”دو مرغ بهشی“ شهريار يا ”باز باران با ترانه“ی دكتر مجدالدين ميرفخرایی (گلچين گيلانی) يا ”رزم آوران سنگر خونين“ لاهوتی يا ”بت پرست“ خانلری يا ”مريم“ فريدون توللی يا ”نگاه“ رعدی آذرخشی" يا ”جستجو“ی حبيب يغمايي يا ”بازو“ از دكتر محمدعلی اسلامی ندوشن يا ”خاكستر“ دكتر علیآبادی يا ”شهر سنگستان“ اخوان يا ”شعری كه زندگيست“ از شاملو يا ”فالگير“ نادرپور يا ”درخت فروردين“ سيمين بهبهاني يا گلايه“ی محمد زهری يا ”پژواك“ شرف الدين خراسانی يا ”مرگ عقاب“ منوچهر شيبانی يا "ديراست گاليا“ از ه.ا. سايه يا ”رقص ايرانی“ از سياوش كسرایی يا ”آغوش“ فرخ تمیمی يا ”هراس“ حسن هنرمندی و به تدريج چند سال بعد ”وهم سبز“ فروغ يا ”صدای پای آب" سپهری يا ”بخوان به نام گل سرخ“ دكتر شفيعي كدكني يا ”اسب سفيد وحشی“ منوچهر آتشی يا ”غريق خاطر خويش“ از منوچهر نيستانی يا ”عطر تازهی ياس“ از خائفی يا ”اسماعیل" از دكتر رضا براهني يا ”سندباد غايب“ از سپانلو يا ”درياییها “ی رويایی يا ”سرو كاشمر“ عليرضا صدفي يا ”باغ“ نوذر پرنگ يا ”صدای نورانی “ ولیالله دروديان یا "سحوری“ نعمت ميرزازاده يا ”باغ لاله“ی محمدعلی بهمنی يا ”كودك اين قرن“ صفارزاده يا ”با من طلوع كن“ م.آزاد و باز همچنين به تدريج چند سال بعد آثار دلپذيری از تورج رهنما، حسين منزوی، يدالله مفتون، آذر خواجوی، ميمنت ميرصادقی، دكتر طاهريان، كاظم سادات اشكوری، منصور اوجی، محمد معلم، احمدرضا احمدی، عمران صلاحی، محمود كيانوش، سيروس مشفقی، سياوش مطهری، فرهاد عابدینی، شمس لنگرودی، محمد ذكائی، منير طاها، فرهاد شيبانی، كارو، ژيلا مساعد، اورنگ خضرايي، سيدعلی صالحی، مسعود احمدی، حسين محمودی و چندين نام ديگر كه متاسفانه حافظه ياری نمیكند. با پوزش از يكايك آنها.
روزگاری بود كه وقتی روزنامه يا مجلهای را میگشودی آثار سرايندگانی را كه برای نخستين بار چاپ میشد میخواندی و میديدی كه يك جريان پويا، شعر روز را در مسيری گرم و زنده جلو میبرد. اينها البته نمونهای از آثارشان بود كه ذهن و خاطر من ياری میكرد وگرنه خوب میدانيم كه از هريك از اينان كه نام بردم حداقل يك كتاب و حداكثر چهار يا پنج كتاب و بيشتر چاپ شده است. تازه من از غزلسرايان و سنتگرايان سخنی نگفتم و تنها به راهيان شعرنو اشاره كردم. در دههی شصت- هفتاد، البته به نامهای تازهای برمیخوريم كه غزل و شعر سپيد يا آزاد میسرايند و در مطبوعات درج میشود. گاهگاه و البته به ندرت خواندنی هم هستند. ولی اينك هنگام آن است كه پرسش را به خودت بازگردانم، یعنی از سردبير گرامی مجلهی دنيای سخن بپرسم اگر قرار است كه هر هنری به اوج كمال برسد، بعد از اين چهل سال كدام اثر در اين ده سال همسنگ و همتراز همين نمونههایی كه نام بردم میتواند باشد؟ (كه يقيناً بهترين كار اين گويندگان نيز نبود.)
به نظر میرسد آن حركت عظيم و جريان پرباری كه چند دهه جاری و ساری بود و به اعتقاد من دورهی درخشانی از شعر پارسی را در بر میگرفت، اينك ديرزمانی است با آهستگی و كندی میگذرد، به آن جوشش و پويایی سالهای گذشته نيست. نه تنها شعر كه ترانه هم چنين سرنوشتی را دارد. فیالمثل هنوز بعد از شصت سال ترانهی ”مرغ سح“ ملك الشعرای بهار و مرتضیخان نیداود بر سكوی اول ترانههای ما ايستاده است و هنوز آنچه در اين روزگار بر دل مینشيند و مورد توجه قرار میگيرد بازسازی كارهای قدیمیهاست.
زمانی چاپ يك شعر در يك مجلهی معتبر برای سرايندهاش آرزویی بود و اينك برای بسياري از خوانندگان، چاپ نشدن اين جملات پراكنده آرزویی شده است .همانطوری كه میدانی، من خود سالها تنظيم كنندهی صفحات ادبی در چند مجلهی هفتگی بودم. گاه كه به دورهی قدیمی آنها مراجعه میكنم میبينم مثلاً در يك شماره، هشت تا ده شعر تازه از چند شاعر مشهور چاپ میشد كه همهی آنها آثاری هنری و ماندگار بودند. شما در اين ده سال چند شعر بديع و دلپذير كه بتوان آن را اثر ماندگار هنری نام برد چاپ كردهايد؟ من آنچه را كه چاپ میشود نفی يا انكار نمیكنم تنها حرفم اين است كه اين دهه به پرباری دهههای سی تا چهل و چهل تا پنجاه و حتی پنجاه تا شصت نبوده است.
مجلهی دنيای سخن
اسفند ۱۳۷۰