Title: تراژدی مرگ بردیا Author: Reza Taheribashar Publisher: SelfPublisher Publication Date:2023 Format: EPUB, Paperback Page Count:130 Bookstore Links And Cover:(Draft2Digital and GooglePlay) https://books2read.com/u/mKVjov
https://play.google.com/store/books/d... Language:Persian/Farsi Description: تراژدی مرگ بردیا، نمایشنامهای خونبار و امروزی، نفسگیر و پر کنش و واکنش اثر رضا طاهری بشار است.این کتاب راوی زندگی دردناک خانواده اشرافی بهارمست است که در تله رباخواران و نزول دهندگان اسیر شدهاند و دارند در باتلاق فرو میروند.این نمایشنامه همزیستی رباگیران میزبان و ربادهندگان انگل را به نمایش میکشد. +داستان: خانواده اشرافی بهارمست سالهاست که در چنگال ربا گرفتار شده است. یکم: پدر بیمار خانواده با آرزوهای شکستخورده بسیار که انگار تا باختن آخرین قطعه از اموال این خانواده از ربا دست نمیکشد. دوم: بردیا پسر بزرگ خانواده است که از پس ربادهندگان و حجم روزافزون بهره و سود آن برنمیآید، در گرداب بدهیها دستوپا میزند ولی میکوشد تا دستکم خانه بزرگ اجدادی را نجات دهد، مردی در تضاد و درگیری با خود و دیگران بدبین که می پندارند او تنها برای خود و عشقش فرن میکوشد تا خانه را به چنگ بیاورد تا با ثروت از ایران برود. سوم: فرن عشق ناکام دور ازدست بردیا است که رفته است و انگار دیگر بازنمیگردد. چهارم: مینا دختر خانواده و همسرش و برادر کوچکتر و مادر خانوادهاند که در بیعملی و مفتخواری غرقهاند و همهچیز و هر کار مفیدی را موکول به زمانی نامعین در دور کردهاند. پنجم:مروست انگل رباخوار که از کودکی همنشین با فرزندان بهارمستها بوده، در گوشت و پوست و خون آنها رسوخ کرده است و تا قطره آخر خونشان را میمکد، قدرتمند است و رویای آن خانه بزرگ را دارد و از خواستهاش کوتاه نمیآید. در این نمایشنامه میزبان و انگل درهمآمیختهاند و با هماند، تا جایی که نفس در تن قربانی نماند و از پای درآید. میزبان عاشق انگل وجودش شده است، نمیتواند مروست را از خود جداکند تا در این چاه بیپایان فرو نرود و غرق نشود. این نمایشنامه حکایت آخرین دست و پا زدن میزبانی است که ربا تا گلوگاهش را در چنگ گرفته است و میفشارد. این نمایش آخرین نفسهاست. +بخشی از متن نمایشنامه: بازجو: [ نرم روی میز میزند ] راست است؟ بردیا: چی؟ بازجو: راست است؟ بردیا: [ درمانده ] چی؟ بازجو: [ پیش میآید و چراغ را مستقیم بر چشمان بردیا میتاباند ] راست است؟ بردیا: چی آخر؟ بازجو: راست است؟ بردیا: این فقط يك کابوس است [میکوشد خود را از چنگال نگهبانان برهاند ] ما کجاییم؟ بازجو: راست است؟ بردیا: بله ،بله ،نه [ سرش را در دستانش میگیرد ] نمیدانم بازجو: [ چرخی میزند و روی میز مینشیند ] راست است؟ [ چشمان بردیا را به زور گشوده و رو به نور نگاه داشتهاند ] همه آنچه که میگویند، دلیل همه حمله ها و تلاشهایت، علت جدایی از نامزد و ماندنت؟دلیل راستین دست و پا زدنهایت؟انتهاي خواب و خيالهايت؟ بردیا: واقعا که میداند بازجو: تو میدانی بردیا: خدایا، نمیدانم بازجو: تو [استوار] میدانی [درنگ] برای بازماندهاش حاضری تا کجا پیش بروی؟ بردیا: نمیدانم [بازجو به نگهبانان اشاره میکند که پیش آیند، بردیا شتابزده ] نمیفهمی؟ باید از سقوط فرار کنیم، نمیتوان ورشکستگی منطلق را تحمل کرد ،هیچکدام نمیتوانیم بازجو: حاضری تا کجا پیش بروی؟ بردیا: میخواهمشان و نمیخواهم، تا مغز استخوانم میخواهدشان و میگریزد بازجو: [آرام] تا کجا؟ بردیا: میخواهی روانم را پاره پاره کنم و با تیغ درهمش بشکافم و پاسخت را بدهم؟ [ میخندد ] پدرم را مجبور میکنم که اینکار را بکند. [ بریده میخندد ] مجبورش میکنم [ بازجو به نگهبانان اشاره میکند که ببرند، بردیا آرام] با همه اینها حس میکنم ...واقعا حس میکنم که همه اينها بخاطر عشق من به آنها است، من عاشقشان هستم، میفهمی؟ بازجو: نه نیستی بردیا: [ خشمگین ] هستم...من عاشق خانوادهام هستم بازجو: نه [ در چشمان بردیا مینگرد ] نیستی، تو فقط با آنها بازی میکنی.
+خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد می دهیم؟ کسانی که قصه و داستان اوریجینال و ایده و گفتار برایشان مهم است.کسانی که ارزش و سهمگینی انتخاب و اختیار را با گوشت و پوست و استخوانشان احساس میکنند.کسانی که به بررسی سیر رخدادها و خشونت مرگبار مندرج در آن علاقه دارند.کسانی که از تراژدی های کهن خسته شدهاند و هوای تازه میخواهند.این داستان یک هوای براستی تازه است.
Author: Reza Taheribashar
Publisher: SelfPublisher
Publication Date:2023
Format: EPUB, Paperback
Page Count:130
Bookstore Links And Cover:(Draft2Digital and GooglePlay)
https://books2read.com/u/mKVjov
https://play.google.com/store/books/d...
Language:Persian/Farsi
Description:
تراژدی مرگ بردیا، نمایشنامهای خونبار و امروزی، نفسگیر و پر کنش و واکنش اثر رضا طاهری بشار است.این کتاب راوی زندگی دردناک خانواده اشرافی بهارمست است که در تله رباخواران و نزول دهندگان اسیر شدهاند و دارند در باتلاق فرو میروند.این نمایشنامه همزیستی رباگیران میزبان و ربادهندگان انگل را به نمایش میکشد.
+داستان:
خانواده اشرافی بهارمست سالهاست که در چنگال ربا گرفتار شده است.
یکم: پدر بیمار خانواده با آرزوهای شکستخورده بسیار که انگار تا باختن آخرین قطعه از اموال این خانواده از ربا دست نمیکشد.
دوم: بردیا پسر بزرگ خانواده است که از پس ربادهندگان و حجم روزافزون بهره و سود آن برنمیآید، در گرداب بدهیها دستوپا میزند ولی میکوشد تا دستکم خانه بزرگ اجدادی را نجات دهد، مردی در تضاد و درگیری با خود و دیگران بدبین که می پندارند او تنها برای خود و عشقش فرن میکوشد تا خانه را به چنگ بیاورد تا با ثروت از ایران برود.
سوم: فرن عشق ناکام دور ازدست بردیا است که رفته است و انگار دیگر بازنمیگردد.
چهارم: مینا دختر خانواده و همسرش و برادر کوچکتر و مادر خانوادهاند که در بیعملی و مفتخواری غرقهاند و همهچیز و هر کار مفیدی را موکول به زمانی نامعین در دور کردهاند.
پنجم:مروست انگل رباخوار که از کودکی همنشین با فرزندان بهارمستها بوده، در گوشت و پوست و خون آنها رسوخ کرده است و تا قطره آخر خونشان را میمکد، قدرتمند است و رویای آن خانه بزرگ را دارد و از خواستهاش کوتاه نمیآید.
در این نمایشنامه میزبان و انگل درهمآمیختهاند و با هماند، تا جایی که نفس در تن قربانی نماند و از پای درآید. میزبان عاشق انگل وجودش شده است، نمیتواند مروست را از خود جداکند تا در این چاه بیپایان فرو نرود و غرق نشود. این نمایشنامه حکایت آخرین دست و پا زدن میزبانی است که ربا تا گلوگاهش را در چنگ گرفته است و میفشارد. این نمایش آخرین نفسهاست.
+بخشی از متن نمایشنامه:
بازجو:
[ نرم روی میز میزند ]
راست است؟
بردیا:
چی؟
بازجو:
راست است؟
بردیا:
[ درمانده ]
چی؟
بازجو:
[ پیش میآید و چراغ را مستقیم بر چشمان بردیا میتاباند ]
راست است؟
بردیا:
چی آخر؟
بازجو:
راست است؟
بردیا:
این فقط يك کابوس است
[میکوشد خود را از چنگال نگهبانان برهاند ]
ما کجاییم؟
بازجو:
راست است؟
بردیا:
بله ،بله ،نه
[ سرش را در دستانش میگیرد ]
نمیدانم
بازجو:
[ چرخی میزند و روی میز مینشیند ]
راست است؟
[ چشمان بردیا را به زور گشوده و رو به نور نگاه داشتهاند ]
همه آنچه که میگویند، دلیل همه حمله ها و تلاشهایت، علت جدایی از نامزد و ماندنت؟دلیل راستین دست و پا زدنهایت؟انتهاي خواب و خيالهايت؟
بردیا:
واقعا که میداند
بازجو:
تو میدانی
بردیا:
خدایا، نمیدانم
بازجو:
تو
[استوار]
میدانی
[درنگ]
برای بازماندهاش حاضری تا کجا پیش بروی؟
بردیا:
نمیدانم
[بازجو به نگهبانان اشاره میکند که پیش آیند، بردیا شتابزده ]
نمیفهمی؟ باید از سقوط فرار کنیم، نمیتوان ورشکستگی منطلق را تحمل کرد ،هیچکدام نمیتوانیم
بازجو:
حاضری تا کجا پیش بروی؟
بردیا:
میخواهمشان و نمیخواهم، تا مغز استخوانم میخواهدشان و میگریزد
بازجو:
[آرام]
تا کجا؟
بردیا:
میخواهی روانم را پاره پاره کنم و با تیغ درهمش بشکافم و پاسخت را بدهم؟
[ میخندد ]
پدرم را مجبور میکنم که اینکار را بکند.
[ بریده میخندد ]
مجبورش میکنم
[ بازجو به نگهبانان اشاره میکند که ببرند، بردیا آرام]
با همه اینها حس میکنم ...واقعا حس میکنم که همه اينها بخاطر عشق من به آنها است، من عاشقشان هستم، میفهمی؟
بازجو:
نه نیستی
بردیا:
[ خشمگین ]
هستم...من عاشق خانوادهام هستم
بازجو:
نه
[ در چشمان بردیا مینگرد ]
نیستی، تو فقط با آنها بازی میکنی.
+خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد می دهیم؟
کسانی که قصه و داستان اوریجینال و ایده و گفتار برایشان مهم است.کسانی که ارزش و سهمگینی انتخاب و اختیار را با گوشت و پوست و استخوانشان احساس میکنند.کسانی که به بررسی سیر رخدادها و خشونت مرگبار مندرج در آن علاقه دارند.کسانی که از تراژدی های کهن خسته شدهاند و هوای تازه میخواهند.این داستان یک هوای براستی تازه است.
SOCIAL MEDIA:
INSTAGRAM:https://www.instagram.com/rezataherib...
FACEBOOK:https://www.facebook.com/profile.php?...
TWITTER:https://twitter.com/Rezataheribasha
PINTEREST:https://tr.pinterest.com/rezataheriba...
YOUTUBE:https://www.youtube.com/@rezataheriba...
DAILYMOTION:https://www.dailymotion.com/rezataher...
linkedin:https://www.linkedin.com/in/reza-tahe...
GOODREADS:https://www.goodreads.com/user/show/1...