داستان كوتاه discussion
نوشته هاي كوتاه
>
اون بازی لعنتی
date
newest »
newest »
message 1:
by
Amir
(new)
Sep 16, 2009 01:21AM
بازی کم کم شروع شد. قرار بود به بازیگرمنتخب سیمرغ بدن. منم یکی از بازیگرهارو انتخاب کردم.کلی واسش تبلیغ کردم گفتم این بهترینه،چقدر پر هیجان بود اون روزا.روز آخر جشنواره التهاب به بالاترین حد رسید.هیئت داوران اعلام کرد بازیگر من با اختلاف فاحش شکست خورده.سیمرغ رو دادن به برنده. من کپ کردم،داغون شدم.میگفتند جر زنی شده،نمیدونم……،فقط اینو میدونم که بازی کثیفی بود.من دیگه بازی نمیکنم…..،
reply
|
flag
چرا انقد نوشته کوتاه حیف این ایده های خوب نیست که شاخ و برگشون نمی دی ؟ بنویس بیشتر توضیح بده خیلی ایده هات باحالن.از نوشته هات خوشم می یاد ولی فک می کنم نباید تو نوشته کوتاه بمونی یا همه چیز و اینجا نذار.
نازنين جان باعث افتخار منه.اما من از همين چند خط هم متنفرم چون خاطرات بسيار بدي دارم دوست ندارم بالو پرش بدم.صرفا يه درد دله که اگه کاملشو بنويسم يه کتاب ميشه ممنونم از محبتت
Amir wrote: "صرفا يه درد دله که اگه کاملشو بنويسم يه کتاب ميشه
"
منم موافقم كه ننويسي وگرنه اجازه ي چاپ بهش نميدن
;)
"
منم موافقم كه ننويسي وگرنه اجازه ي چاپ بهش نميدن
;)
امیر جان با نوشتت خاطرات تلخی رو زنده کردی ولی به نظر من این خاطره باید جلوی چشممون بمونه که دیگه بازی نکنیم
حتما! تو فکرش هستم واقعا اینجای جای جالبیه چون من باز خورد نوشته هامو توی یه جامعه مجازی پیدا میکنم و این خوبه





