داستان كوتاه discussion

26 views

Comments Showing 1-1 of 1 (1 new)    post a comment »
dateUp arrow    newest »

message 1: by Baharan (new)

Baharan Molaie  (BaharanM) | 11 comments ماه فریاد زد " نه ! "

و سیاهی همچنان به خزیدن ادامه داد

دستان ماه در جدال با سایه خونین شد

صدای خنده ی شب می آمد

زمان غرق التهاب تقریبا ایستاده بود

ماه می ترسید و سیاهی جولان می داد

ماه به خود می پیچید و سیاهی همچنان می تاخت

و آن لحظه که ماه در آغوش شب آرام گرفت

زمان کاملا از حرکت ایستاد

آسمان زیر فشار سکوت ترک برداشت

ماه تنفسی کرد و دوباره متولد شد
...


back to top