داستان كوتاه discussion
نوشته هاي كوتاه
>
من فقط تلخم...تلخ
date
newest »


البته فيلترما...از روش بچه هاي فيلتري و با کلاس وارد بشين لطفا*

جهان را از یاد ببری.
عابران از شیشه نگاهت می کنند
می روند وُ باز می گردند
و باز از شیشه نگاهت می کنند.
فنجانی قهوه ی تلخ می نوشی و
سر فرود می آوری،
در پیشانی بلندت
اتفاقی ساده می افتد:
طره ای موی لَخت
می لغزد و می ماند.
عابران هنوز نگاهت می کنند.
در پیشانی دنیا
اتفاقی ساده می افتد:
بر میز فرو می افتی و می مانی.
عابران به شیشه می چسبند:
بینی های پهنشان
چشمهای بازشان.
در پشت میز
جهانی تلخ خم شده است...
" ؟

دستانت باد
شادی ات بذر شوق
آی بانو!
ما عادت کرده ایم به شادی تو
تلخ که می شوی
خاصیت دارو داری
باز هم بی نظیری تو!
...
امیدوارم دوباره مثل سابق شی
شاد و شاد

و بهانه ای برای فریاد زدن
و بهاری که بوی تو را
به دستان باد می سپارد
و عشق حل شده در قطرات باران روی لبان تو ریخته می شود
می ایستم روی پله تنهایی
با تمام وجود و با جراتی که امواج به خود ندید ه
و شبی که مست تو
نه در شب نو
شب بهار
بهاری که دلش قهوه تلخ خواست
اینجا آسمان آبی و صاف است و صاف صاف
ولی بهار می گرید
بهار چشمهایش خیس است
ولی شاعر نمی بیند
می ایستم روی پله تنهایی
و رهگذرانی که دیده می شوند
و پله ای که وجود ندارد
ولی من می ایستم
و بهار در قهوه تلخی حل می شود
من بهار را خواهم نوشید
و برای من که دنیا
تلخترین قهوه است
1386 زمستان

دستانت باد
شادی ات بذر شوق
آی بانو!
ما عادت کرده ایم به شادی تو
تلخ که می شوی
خاصیت دارو داری
باز هم بی نظیری تو!
...
امیدوارم دوباره مثل سابق شی
شاد و شاد
"
اینا همش برمیگرده به مهربونی و پاکی تو آرزوی خوبم....آرزوم

خوب و سرحال
منونم از لطفت عزیز...مادر دلارام یک مقدار کسالت داشتند که امیدوارم هرچه زودتر برطرف بشه

چون خودم یه مریض عزیز داشتم , یادم مونده بود که همز مان
یکی از بچه ها مادرش بد احواله!:P
با کامنتی که آروز خانم برات نوشته بود فکر کردم مادر شما کسالت دارن
همیشه سلامت و شاد باشی
هم تو و خانوادت

شيريني مرا
جلوه گر مي کند
پس بمان با من
!تا هميشه
.............
!تلخ ِ تلخ نباش. فقط کمي
،آن هم براي مبادا
مبادائي که مي خواهم
هرگز
!نوبتش نباشد
تلخ تلخم مثل یک خارک سبز
تو دگر تلخ نشو
می خشکانیم
---------------
مهتابی عزیز
تازگی وجودت که نه
اما حس طراوتت کم رنگ شده
تو دگر تلخ نشو
می خشکانیم
---------------
مهتابی عزیز
تازگی وجودت که نه
اما حس طراوتت کم رنگ شده
مهتابی خانومی
باید قدر سلامتی رو دونست
حالا که مادرم مریضه و مونده دم تخت
می بینم چقدر بی خودی غصه چیزارو خوردم
وقتی سلامتی نیست چیزی بدرد نمی خوره
شیرینی ات را بدست آر
باید قدر سلامتی رو دونست
حالا که مادرم مریضه و مونده دم تخت
می بینم چقدر بی خودی غصه چیزارو خوردم
وقتی سلامتی نیست چیزی بدرد نمی خوره
شیرینی ات را بدست آر

تو دگر تلخ نشو
می خشکانیم
---------------
مهتابی عزیز
تازگی وجودت که نه
اما حس طراوتت کم رنگ شده
"
زندگی همینه...امروز شیرینی مثل عسل...فردا بهت حالی میکنن که از زهر مارم بدتری...

باید قدر سلامتی رو دونست
حالا که مادرم مریضه و مونده دم تخت
می بینم چقدر بی خودی غصه چیزارو خوردم
وقتی سلامتی نیست چیزی بدرد نمی خوره
شیرینی ات را بدست آر"
شیرینم....مثل زهر..بهم میگن زهر عسل:) ...مادرت ایشالله که بزودی بهبود کامل پیدا کنه دختر زیبا و مهربون

چه باک از اتش و ابلیس
هوس گناه کرده ام
شاد باش
تا حسود باشم
( برای سارا

چه باک از اتش و ابلیس
هوس گناه کرده ام
شاد باش
تا حسود باشم
( برای سارا"
ممنونم سارا :-* ممنونم
آنقدر تلخم تلخ..که به شيريني لبخند تو ميخواهندم
****
شکر ميتونه تلخي رو حل کنه نه؟! مثل يک قهوه تلخ...که با شکر ميخورنش!!ا