(?)
Quotes are added by the Goodreads community and are not verified by Goodreads. (Learn more)
قوبادی جه‌لی زاده

“1
...از پنجره، باغ را نگریستم
گلی نشکفته بود؛
فهمیدم آن روز برایش لبخند نزده ای
آخر وقتی که می خندی
.نجوای شکفتن غنچه ها را می شنوم

2
...گل برای استقبال از تو، پروانه ای سَر برید
،گناه دارد
.دیگر به باغ سر مزن

3
...مبادا فکر خودکشی به سرش بزند
.تاکنون تو را به گل نشان نداده ام

4
...ماه راهنماییت می کند
گل یک دستت را می گیرد و
،پروانه دست دیگرت را
وقتیکه به خانه ی من می آیی

5
...دیگر تا به ابد نمی زدایم
عکسِ تمام عریانت
روی آینه ی حمام
.جا مانده است

6
.تنها هم که باشم؛ دو تا قهوه سفارش می دهم
مال من را، تو می نوشی و
مال تو را نیز من”

قوبادی جه‌لی زاده
Read more quotes from قوبادی جه‌لی زاده


Share this quote:
Share on Twitter

Friends Who Liked This Quote

To see what your friends thought of this quote, please sign up!



Browse By Tag