(?)
Quotes are added by the Goodreads community and are not verified by Goodreads. (Learn more)

“شیخ گفت خلیفه منع کرده است از سماع کردن. درویش را عقده ای شد در اندرون و رنجور افتاد. طبیب حاذق را آوردند نبض او گرفت، این علت ها و اسباب که خوانده بود، ندید. درویش وفات یافت؛ طبیب بشکافت گور او را و سینه ی او را و عقده را بیرون آورد؛ همچون عقیق بود. آن را به وقت حاجت بقروخت؛ دست بدست رفت به خلیفه رسید. خلیفه آن را نگین انگشتری ساخت؛ می داشت در انگشت. روزی در سماع فرو نگریست، جامه آلوده دید از خون. چون نظر کرد، هیچ جراحتی ندید؛ دست برد به انگشتری؛ نگین را دید گداخته. خصمان (اینجا بمعنی دلال ها و فروشنده ها) را که فروخته بودند باز طلبید، تا به طبیب برسید. طبیب احوال باز گفت:
ره ره چو چکیده خون ببینی جایی
پی بر که به چشم من برون آرد سر”

شمس الدین محمد تبریزی / Shams-e Tabrizi
Read more quotes from شمس‌الدین محمد تبريزی


Share this quote:
Share on Twitter

Friends Who Liked This Quote

To see what your friends thought of this quote, please sign up!



Browse By Tag