از توهمی به توهمی دیگر
ماهبندان تازه منتشر شده بود. رفتم بقالی سر کوچه که سفارشهای عیال را بخرم و برم منزل. اگر نه هر روز، ولی حداقل یک روز در میان از همین بقالی خرید میکردم. اسم مایحتاج را میبردم و فروشنده هم -که حالا دیگری سلام و علیکی هم بعد از چهار سال با هم پیدا کرده بودیم- آنها را میچید روی پیشخوان. یکدفعه برگشت و گفت: امروز تلویزیون شما رو نشون داد؛ درسته؟
گفتم: خودم که ندیدیم، نمیدونم... شاید!
گفت: فکر کنم گفت کتاب نوشتی؛ نویسندهای؟ گفتم: بله، یه کتابکی نوشتیم.
آهان و اوهونی گفت و لبخندی زد و ذوقی کرد و به کارش مشغول شد و وقتی حساب را جمع زد،از صد تومان جمع نهایی هم نگذشت! نویسندگی و در تلویزیون دیده شدنی که به قول خودش سر ذوقش آورده بود، در پیش چشمش صد تومان هم نمیارزید!
*
با رفقای قدیمی جمع شده بودیم جایی. با یکی از رفقا که زده بود تا کار تدریس تک افتادیم و شروع کردیم به حرف زدن. معلوم شد که در این چند سال حسابی پیشرفت کرده و برای خودش برندی شده در تدریس و حتی کتابهایی هم نوشته در حوزه کمک آموزشی و...
خلاصه کلام اینکه از نظر رفیقمان و از میان صحبتهایش میشد فهمید که از نظر او فرقی بین کسی که یک کتاب ادبی نوشته و کسی که یک کتاب کمک آموزشی نوشته نیست! هر دو نویسنده هستند و برخوردار از قوه خلاقه هنری!
*
قبل از چاپ ماهبندان فکر میکردم چقدر فرق است بین آدمی که کتاب نوشته و کسی که ننوشته است. فکر میکردم کسی که نویسنده شده، وارد دنیای دیگری میشود. نویسنده میشود! اما حالا که دومین کتابم هم منتشر شده قشنگ فهمیدهام که آنها توهم بوده است. توهمی از جنس همه توهمات دنیای فریبا. توهمی که روزگاری در فریبندگی و لوندی ورود به دبستان خودش را نشان میداد. فکر میکردم وارد دبستان که بشویم چه میشود! بعد فکر کردیم وارد دانشگاه بشویم، بعدتر ازدواج، بعدتر بابا شدن و بعدتر...
دنیا توهم است. نویسنده شدن مثل خیلی چیزهای دیگر شدن، باعث میشود تا از توهمی به توهم دیگر برویم. از توهم کتاب داشتن به توهم پرفروش شدن کتاب. از توهم پرفروش شدن کتاب به توهم بردن جایزههای ادبی و...
تنها چیزی که توهم نیست شب اول قبر است.
انّ الموت حق...
گفتم: خودم که ندیدیم، نمیدونم... شاید!
گفت: فکر کنم گفت کتاب نوشتی؛ نویسندهای؟ گفتم: بله، یه کتابکی نوشتیم.
آهان و اوهونی گفت و لبخندی زد و ذوقی کرد و به کارش مشغول شد و وقتی حساب را جمع زد،از صد تومان جمع نهایی هم نگذشت! نویسندگی و در تلویزیون دیده شدنی که به قول خودش سر ذوقش آورده بود، در پیش چشمش صد تومان هم نمیارزید!
*
با رفقای قدیمی جمع شده بودیم جایی. با یکی از رفقا که زده بود تا کار تدریس تک افتادیم و شروع کردیم به حرف زدن. معلوم شد که در این چند سال حسابی پیشرفت کرده و برای خودش برندی شده در تدریس و حتی کتابهایی هم نوشته در حوزه کمک آموزشی و...
خلاصه کلام اینکه از نظر رفیقمان و از میان صحبتهایش میشد فهمید که از نظر او فرقی بین کسی که یک کتاب ادبی نوشته و کسی که یک کتاب کمک آموزشی نوشته نیست! هر دو نویسنده هستند و برخوردار از قوه خلاقه هنری!
*
قبل از چاپ ماهبندان فکر میکردم چقدر فرق است بین آدمی که کتاب نوشته و کسی که ننوشته است. فکر میکردم کسی که نویسنده شده، وارد دنیای دیگری میشود. نویسنده میشود! اما حالا که دومین کتابم هم منتشر شده قشنگ فهمیدهام که آنها توهم بوده است. توهمی از جنس همه توهمات دنیای فریبا. توهمی که روزگاری در فریبندگی و لوندی ورود به دبستان خودش را نشان میداد. فکر میکردم وارد دبستان که بشویم چه میشود! بعد فکر کردیم وارد دانشگاه بشویم، بعدتر ازدواج، بعدتر بابا شدن و بعدتر...
دنیا توهم است. نویسنده شدن مثل خیلی چیزهای دیگر شدن، باعث میشود تا از توهمی به توهم دیگر برویم. از توهم کتاب داشتن به توهم پرفروش شدن کتاب. از توهم پرفروش شدن کتاب به توهم بردن جایزههای ادبی و...
تنها چیزی که توهم نیست شب اول قبر است.
انّ الموت حق...
Published on November 16, 2014 22:30
•
Tags:
ماه-بندان
No comments have been added yet.


