عید است هنوز اینجا در دل من و همان یک خورده حال حوّل حالنایی ام به من می گوید پاشو دو تا نازبالش بگذار در اتاق و منتظر باش که دو مهمان داری یکی امید و یکی جبار. دو رفیق از دو نسل یکی از نسل گل و یکی از نسل غنچه های گل محمّدی. من حالم هنوز اینطوریه آقا جبار! نمی توانم نازبالش تو را مخمل و نازبالش دیگری را از کرباس انتخاب کنم. شما هر دو عزیزید و هر دو مهمانید و هر دو رفیقید و هر دو ادیبید و هر دو تا همین چند وقت پیش شهید شعر بودید در نظر من. نمی توانم جور دیگر ببینم اما وقتی آمدید اینجا...
Published on April 05, 2010 22:46