در همان صبحی که انسان ها به دنیا آمدند
شانه ای لرزید، باران ها به دنیا آمدند
توی گلدان زمین انسان گلی دلتنگ بود
گل تبسم کرد ، گلدان ها به دنیا آمدند
گیسویی آشفت، اندوه غریبان تازه شد
شانه ای خم شد، پریشان ها به دنیا آمدند
بعد باران آمد و دنبال زلف ما دوید
بال وا کردیم، توفان ها به دنیا آمدند
حسرتی خشکید، باغ فطرتی بیدار شد
حیرتی گل کرد، عرفان ها به دنیا آمدند
دیده وا کردیم دیدیم آسمان در چشم ماست
چشم را بستیم مژگان ها به دنیا آمدند
پیش تر از ما و من اویی به نام عشق بود
این و آن مردند تا ...
Published on March 10, 2010 04:01