جلیل دوستخواه's Blog, page 31

March 7, 2014

فیلم «پور ِ سینا، پزشک ایرانی» در آستانه ی نمایش بر پرده ی سینماهای سراسر جهان



این فیلم جزء معدود فیلم هایی است که در مقابل اروپای طاعون زده و فقیر ، ایران را کشوری به غایت ثروتمند، متمدن و با فرهنگ نشان می‌ دهد. فیلم بر ایران و ایرانی بودن ابن سینا و زبان فارسی تاکید خاصی دارد که شنیدن زبان فارسی حین فیلم برای بیننده فارسی زبان خالی از لطف نیست.بن کینگزلی که پیش از این در فیلم خانه ای از شن و مه در نقش سرهنگی ایرانی بازی کرده بود، این بار نیز در نقش بزرگترین طبیب جهان قدیم، پور سینا،
 خوش درخشیده است. اولویه ماریتنز، در نقش شاه ایران نیز با کمک گرفتن از جذابیت ظاهریش و نقش پر زرق و برقش، پرابهّت ظاهر می‌شود. [image error] علاوه بر داستان فیلم ، که به بُرهه ای از تاریخ ایران زمین می پردازد، فیلم برای تماشاگر ایرانی جذّابیّت های فراوانی دارد. دانستن این که اولین بیمارستان جهان، اولین مدرسه ی پزشکی جهان، اولین عمل آب مروارید چشم و اولین عمل آپاندیسیت جهان در ایران انجام گرفته است و دیدن همه آنها بر پرده عظیم نقره ای، بسیار غرور آفرین است. فیلم پور سینا طبیب ایرانی در گیشه های جهان این فیلم انگلیسی‌ زبان را فیلیپ اشتولتسل کارگردان متولد مونیخ برای شرکت آلمانی “اوفا” می‌سازد. فیلمنامه را یان برگر بر اساس رمان “طبیب” اثر نوا گوردون نویسنده آمریکایی، نوشته که در سال ۱۹۸۶ منتشر شد و بیش از ۲۱میلیون نسخه از آن در دنیا به فروش رسید. داستان “طبیب” در قرن یازدهم میلادی روی می‌دهد و درباره ی راب کول، یک بچه یتیم و فقیر انگلیسی است که تصمیم می‌گیرد برای تحصیل طب به ایران سفر کند. تام پین بازیگر بریتانیایی، نقش راب کول را بازی می‌کند. تام پین در برابر بن کینگزلی بازیگر بریتانیایی ظاهر می‌شود که در فیلم “طبیب” نقش ابوعلی سینا حکیم و طبیب سرشناس ایرانی را بازی می‌کند. اولیویه مارتینز بازیگر فرانسوی نیز در نقش “شاه علاءالدوله” حاکم اصفهان ظاهر می‌شود. فیلم پور سینا طبیب ایرانی در گیشه های جهان تیم فیلمبرداری، به همراه دکور و لباس‌های بازیگران سپس به مراکش رفته تا صحنه‌های بیرونی داستان که در اصفهان اتفاق می‌افتد را در آنجا تهیه کند. ابوعلی سینا پنجمین فیلمی است که این فیلمساز کارگردانی می‌کند. او با بودجه ۲۵ میلیون یورویی (نزدیک ۴۰ میلیون دلار) و حدود ۴ ماه فیلمبرداری این فیلم را آماده می‌کند. فیلم طبیب قرار است پاییز سال آینده به روی اکران عمومی بیاید. فیلم پور سینا طبیب ایرانی در گیشه های جهان

 •  0 comments  •  flag
Share on Twitter
Published on March 07, 2014 22:38

March 6, 2014

نگاه نو - صدمین شماره (گزارشی از تهران - دفتر ِ نگاه نو)


نگاه‌نو  شماره ی صدم، منتشر شد. اين شماره ی  نگاه‌نو  با يادداشتي از سردبير آغاز مي‌شود كه گزارشي است از پا گرفتن و آغاز به كار  نگاه‌نو  و انتشار نخستین شماره ی آن در مهر ماه۱۳۷۰، ديدگاه‌هاي سردبير، اسامي همكاراني كه بيشترين همكاري‌ها را كرده‌اند (38 نفر) و اسامي همكاراني كه در گذشته‌اند (۳۲ نفر در ۲۳ سال). در ادامه ی آن گزارش پژمان موسوي را می‌خوانیم درباره ی صدشمارگی ی  نگاه‌نو  و سپس اظهارنظر گروهی از خبرگان عرصه ی فرهنگ و اهل قلم و روزنامه‌نگاران پیشکسوت را در همین مورد.بخش مقاله‌ها با ترجمه‌اي خواندني و مهم و هشداردهنده آغاز مي‌شود از عزت‌الله فولادوند با عنوان «فلسفه ی تاريخ» نوشته ی هگل، و سپس مقاله‌اي پر و پيمان از دكتر فخرالدين عظيمي با عنوان «اخلاق، سياست، انسانيت؛ گشتي در دنياي كانت» كه بیان و تحليلي است از مسائل پيچيده و اساسي ی امروز ما برمبناي دیدگاه‌های برخی از فلاسفه، انديشمندان سياسي و جامعه‌شناسان، از كانت تا امروز. سپس بخش «تاريخ معاصر ايران» آغاز مي‌شود با دو مقالة مهم. اولي با عنوان «از پشت پرده ی مذاكرات نفت» به قلم دكتر محمدعلي موحد. اين مقاله گزارشي است از گفت‌وگوهاي ميان ايرانيان و هيئتي از كنسرسيوم نفت، كه در گذشته به قلم اميرعباس هويدا و اردشير زاهدي، و به تازگي به قلم فؤاد روحاني منتشر شده بود، ولي دكتر موحد، خاطرات مكتوب خود را نیز به نوشته‌های پیشین افزوده و در اختيار خوانندگان  نگاه‌نو  گذارده‌ است كه بسيار خواندني است و گوشه‌اي از نحوه ی حكمراني و تصمیم‌گیری در مسائل اساسی را در ايران دوره ی پهلوی ی دوم و حال و احوال كارشناسان معتقد به حفظ منافع ملي را در آن روزگار نشان می‌دهد.مقاله ی دوم از محمدحسين خسروپناه، پژوهشگر تاريخ معاصر، است با عنوان «دعوت از ديكتاتور براي پذيرش حقوق سياسي مردم». مقاله ی خسروپناه شامل چند نامه است كه فعالان سياسي در دهه ی  ۱۳۵۰ به شاه نوشتند و به او هشدار دادند، و از او خواستند كه به قانون احترام بگذارد و آزادي‌هايي را كه حق مردم است از آنان نگيرد و از ظلم و ستم بكاهد، كه او گوش نكرد و بر او همان رفت كه بر ديگر ديكتاتورهاي تاريخ جهان رفته بود و می‌رود.اين شماره ی  نگاه‌نو  ادامه پيدا مي‌كند با گفت‌وگوي علي ميرزائي با دكتر محمد مالجو، زير عنوان «سرمايه‌داري به بهشت نمي‌رود». پس از چند گفت‌وگو با اقتصاددانان باورمند به بازار آزاد و اقتصاد ليبرال و اقتصاد آزاد، مبتنی بر بازار رقابتی و معتقد به نسخه‌هاي صندوق بين‌الملل پول و بانك جهاني، اين‌بار علي ميرزائي با اقتصادداني گفت‌وگو کرده است كه چنين باورهايي ندارد، و از ديدگاه ديگري به معضلات اقتصادي ايران مي‌انديشد و راه‌حل‌هاي تازه‌اي پيش مي‌نهد.بخش بعدي «ادبيات و هنر» است با هجده شعر زيبا از دكتر محمدرضا شفيعي كدكني، و مقاله‌اي روشنگر و پر احساس از سيد عليرضا ميرعلي‌نقي درباره ی استاد عبدالوهاب شهيدي که ۹۲ ساله شده‌اند، داستاني از بهوميل هرابال با عنوان «عمو پپين من»، به ترجمه ی پرويز دوايي، و داستاني كوتاه از گلي‌ترقي، داستان‌نويس بلند‌آوازه ی معاصر، با عنوان «زندگي ساده».
مي‌رسيم به بخش «نقد و نظر» با نقدي مفصل به قلم خسروباقري از كتاب  عروسكخانه ، نوشته ی هنريك ايبسن و ترجمه ی منوچهر انور (نشرکارنامه،۱۳۸۵)، با عنوان «ايبسن كليشه‌ها را مي‌شكند.» اين نقد، با ستايش از نقش زنان در زندگي و مطرح كردن مقوله‌هايي از محدوديت‌ها و آزادي‌خواهي ی آنان، به مناسبت روز هشتم مارس ( ۱۷ اسفند) كه روز جهاني زن است، نوشته شده است. بخش نقد و نظر با ترجمه‌اي از الوند بهاري با موضوع تأثير جنسیت در موفقيت آثار ادبي و دو نوشته از دكتر علي حصوري و در پاسخ به وي از دكتر محمد دهقاني به پايان مي‌رسد.در ادامه ی اين شماره ی  نگاه‌نو  يادداشتي منتشر شده از رضا محلوجي در پاسخ به مقاله ی دكتر مهدي كيوان با عنوان «زنده رود  ِماندگار»، و بعد مي‌رسيم به بخشی كه به نظر مي‌رسد پرخواننده است و در هر سال فقط يك‌بار، در شماره ی زمستان، منتشر مي‌شود با عنوان «يك‌ سال، يك‌ كتاب» و گزارشی كوتاه درباره ی موفقيت دكتر محمد دهقاني در جشنواره ی نقد كتاب براي نقدي كه در  نگاه‌نو از ايشان منتشر شده بود، و گزارشي از رونمايي ی شناخت‌نام عزت‌الله انتظامي با عنوان من   عزّتم، بچه ی سنگلج  كه نشر سخن به بازار نشر فرستاده است. سپس نوشته‌اي از بهروز غريب‌پور درباره ی اجراي اپراي ليلي و مجنون به زبان آذري، نوشته‌اي از پرويز كلانتري با عنوان «درم بخش و مينياتور‌هاي سياه»، نوشته‌اي از نوش‌آفرين انصاري به ياد يحيي مافي (از پايه‌گذاران شوراي كتاب كودك)، نوشته‌اي از دكتر اصغر دادبه، به ياد دكتر سيد جعفري سجادي، نوشته‌اي از اميلي امرايي به ياد بهمن فرزانه، نوشته‌اي به ياد منصور كوشان. و در انتها کاریکاتوری از حسن کریم‌زاده زیر عنوان همیشگی ی «نبض امروز». نگاه‌نو  شماره ی ۱۰۰، در۲۶۸صفحه، به بهای ۸۵۰۰ تومان، در چهارشنبه۱۴/ ۱۲/ ۱۳۹۲ در تهران منتشر شد، و به تدريج براي شهرها و کشورهاي ديگر فرستاده  خواهد شد.
 •  0 comments  •  flag
Share on Twitter
Published on March 06, 2014 17:03

March 5, 2014

از "خوارزمی" ی ایرانی تا "بیل گیت" آمریکایی/ کشف رقم صفر از سوی "خوارزمی"، نقطه ی آغاز ِ دستیابی به ساختار رایانگر (کامپیوتر) امروزین


مجید نفیسی در پاسخ به پیامی از من، نوشته است:.............................................................دیدم در  ای - میل خود، کلمه ی پنجره را بکار برده ای.اخیراً بیل گیت در یک سخنرانی اشاره به کتاب خوارزمی کرده و گفته بود که کلمه پنجره 
Windows
را برای نام گذاری ی محصول کامپیوتری ی خود از آن کتاب گرفته است.میدانی که تا قبل از ترجمه ی این کتاب به یونانی و بعد لاتین و بعد زبان های دیگر ِِاروپایی، مغرب زمین از اعداد رومیRoman numbers  استفاده می کرد که درآن صفر وجود ندارد و بنابر این، اعداد قابل ضرب و تقسیم نیستند . با کتاب خوارزمی است که اعداد هندی (چون این اعداد اختراع فرهنگ هندی است و از سنسکریت به عربی آورده  شده و چون از طریق کتاب عربی  ی خوارزمی به جهان غرب معرفی شده اعداد عربی Arabian numbers می نامند).  و از آن پس، آنها جبر  و ضرب و تقسیم اعداد را بدست می آورند تا این که در عصر ما، حاصل آن رایانگر ( کامپیوتر) می شود.اگر کتاب خوارزمی نبود، کامپیوتر هم نبود. ***افزوده ی ویراستار(آشنایی با خوارزمی و کارنامه اش: ابوجعفر محمد بن موسی خوارزمی    
 ریاضیدان، ستاره‌شناس،فیلسوف، جغرافی دان و مورّخ شهیرایرانی در دوره .ی عبّاسیان بود
   (او ذر سال ۷۸۰ میلادی (قبل از ۱۸۵قمری) درخوارزم (ازبکستان کنونی  
   زاده شد.
ابن ندیم و قفطی اصالت او را از خوارزم می دانند. لقب وی معمولاً اشاره به شهر خوارزم دارد که همانخیوه کنونی واقع در جنوب دریاچه آرال مرکزی و بخشی از جمهوریازبکستان است. شهرت علمی وی مربوط به کارهایی است که درریاضیات، به‌ویژه در رشته جبر، انجام داده به طوری که هیچیک از ریاضیدانان سده‌های میانه مانند وی در فکر ریاضی تأثیر نداشته‌اند و وی را «پدر جبر» نامیده‌اند. جرج سارتن، مورخ مشهور علم، در طبقه‌بندی سده‌ای کتاب خود  مقدمه‌ای بر تاریخ علم  سده ی نهم هجری قمری را «عصر خوارزمی» می‌نامد.خوارزمی ریاضی‌دان بنام قرون وسطی است که حاصل تحقیقات و تألیفات او هنوز مورد استفاده می‌باشد و کتاب  جبر و مقابله  او را بسیاری از مترجمان مشهور قرون وسطی ترجمه کرده‌اند. بیشترین چیره‌دستی وی در حل معادله‌های خطی و درجه دوم بوده‌است. کتاب Algoritmi de numero Indorumکه ترجمه  کتاب جمع و تفریق با عددهای هندی  او  که به لاتین ترجمه شده است باعث شد تا دستگاه عددی در اروپا از عددنویسی رومی به عددنویسی هندی-عربی تغییر یابد؛ چیزی که هنوز نیز در اروپا و دیگر نقاط جهان فراگیر است. واژه جبر (الگوریتم) را اروپاییان 
 (Algorithmus) از نام خوارزمی گرفته اند. به هنگام خلافت مامون، وی عضو دارالحکمه که مجمعی از دانشمندان در بغداد به سرپرستی مامون بود، گردید. خوارزمی کارهای دیوفانت را در رشته جبر دنبال کرد و به بسط آن پرداخت.زندگیاگرچه خوارزمی صاحب آثار متعدد و فراوان در زمینه‌های گوناگون علمی است،  ولی از شرح زندگانی وی کمتر آگاهی‌های قابل اعتمادی یافت می‌شود و عمده ی  مطالعات براساس زندگی ی علمی وی و بیشتر توجه به آثار او بدون در نظر گرفتن شخص مولف معطوف بوده است. تولد وی را از حدود ۱۶۴ تا ۱۸۴ هجری قمری – به اختلاف – ذکر کرده‌اند و مرگ وی به سال ۲۳۲ هجری قمری قابل اعتمادتر است. همانطور که از نام وی بر می‌آید، باید در شهر خوارزم به دنیا آمده که  در پسوند نام محمدبن موسی الخوارزمی عنوان قُطرُباشد، اما  طبری  قطربُلّی را نیز بر آن افزوده و بعید نیست در جایی میان دجله و فرات زاده  باشد و به واسطه ی پدران و اجداد خویش به خوارزم منتسب است. همچنین طبری به وی لقب «المجوسی» می‌دهد که نسبت او را به مغان زرتشتی می‌رساند و گمان می‌رود پدران او و حتی خودش، باید تا مدتی بر این دین و آیین بوده باشند. با این حال ازاسلام آوردن خوارزمی هم یقین حاصل شده؛ چرا که در مقدمه ی کتاب جبرش از خویش تصویر مردی معتقد و متعصب به دین اسلام را معرفی می‌کند. وی در رساله جبر و المقابله خود آورده است:«خدایی که محمد (ص) را روزگاری به پیامبری فرستاد که پیوند مردم با پیامبران گسسته شد و حق ناشناخته ماند... ؛ پیامبری که با آمدنش کوردلان بینا شدند و گمراهان از هلاکت رهایی یافتند... ؛ خدا بر محمد و خاندانش درود فرستد »از این کلام بر می‌آید که وی هنگام تالیف این کتاب مسلمان بوده است. بنابه نظر طبری وی سخت پایبند به مذهب تسنن بوده و در ایام خلافت مأمون نیز عضو دارالحکمه بغداد بوده است. به نظر می‌رسد خوارزمی از خانواده‌هایماوراءالنهری و خراسانی بوده باشد که هنگام بنای شهر بغداد به دست منصور خلیفه عباسی در آنجا رحل اقامت افکنده و به نواحی قطربل و شاید به روستای دیرالمجوس (وطن علی بن عباس مجوسی، طبیب قرن چهارم هجری) منسوب شده است که علاوه بر نسب خوارزمی، قطربلی و مجوسی هم خوانده می‌شود.شرایط دوران خوارزمی تندیس خوارزمی در روبروی  دانشکده ی ریاضی ی دانشگاه امیرکبیرپس از سقوط امویان، در ۱۳۲ هجری قمری و روی کار آمدن عباسیان، ایرانیان که در پیروزی ی عباسیان نقش اصلی را داشتند برای نخستین بار (پس از سقوط خوارزمشاهیان بدستامویان)مناص  حسّاسی را در دستگاه خلافت به دست گرفتند. توجه خاص ایرانیان به ریاضیات،نجوم، پزشکی، فلسفه و  شاخه‌های علوم عقلی موجب شد که خلفای عباسی نیز تحت نفوذ وزیران و کارگزاران ایرانی خود، اندک اندک به حمایت از دانشمندان علاقه‌مند گردند. چند سالی پیش از زاده شدن خوارزمی، و در سال ۱۶۰ قمری،هارون، خلیفه مقتدر عباسی به خلافت رسید. در زمان هارون خاندان ایرانیبرمکیان، که سابقه‌ای کهن در پرداختن به علوم و حمایت از دانشمندان داشتند، به قدرت و اعتباری کم نظیر دست یافتند. برمکیان از همهٔ امکانات خود برای ترجمهٔ آثار علمی از زبان‌پهلوی یا همان فارسی میانه (زبانی که پیش از فارسی دَری دست کم تا سدهٔ دوم هجری در ایران رواج داشت)، یونانی و سریانی (زبان کهن مردمسوریه) و پیشبرد پژوهش‌های علمی و فلسفی بهره بردند.کوشش‌های برمکیان موجب شد که مسلمانان گام‌های بلندی در زمینهٔ علوم مختلف بردارند. اما افزایش روز به روز شهرت و قدرت برمکیان، نگرانی هارون و دیگر بزرگان خاندان عباسی را برانگیخت و در نتیجه هارون در اواخر دورهٔ خلافت خود (سال ۱۸۷ قمری) برخی افراد این خاندان را کشت و بقیه را زندانی کرد. ۶ سال بعد هارون درگذشت و فرزندش امین به خلافت رسید. دوران کوتاه خلافت امین نیز سراسر به جنگ و خونریزی گذشت. نابودی برمکیان، مرگ هارون و ناآرامی‌های دورهٔ خلافت توقفی کوتاه در روند پیشرفت علمی مسلمین ایجاد کرد. اما در سال ۱۹۸ قمری، با به خلافت رسیدن مأمون که در محیطی ایرانی رشد کرده بود و فرهنگ ایرانی تأثیر بسیاری بر او گذارده بود، توجه به پژِوهش‌های علمی به مراتب بیش از روزگار هارون شد.به طور کلی دوران عباسیان، شاهد رشد فعالیت‌های علمی و تحقیقی در همه زمینه‌هایی بود که به دین و دنیای مسلمانان بر می‌گشت. آشنایی مسلمین با علم و یا مباحث مربوط به کلام در واقع از عهد اموی نشأت و اساس گرفت و این عهد بود که در طی آن، در عراق و شام و مصر، کسانی که با علم و فلسفه یونان و هند و ایران آشنایی داشتند به اسلام گرویدند و یا به خدمت خلفاء و حکام مسلمان در آمدند.اگر چه سفّاح نخستین خلیفهٔ عباسی- ۱۳۲ تا ۱۳۶ ه. ق توجهی به علوم نداشت و اما فعالیت‌های علمی در حکومت بنی عباس در واقع از زمان خلافت منصور و بنای شهر بغداد شروع و گسترش یافت. منصور به نجوم، طب و کیمیا علاقه داشت تا جایی که بدون مشورت با ستاره شناسان به کاری دست نمی‌زد. بدین گونه بود که نوبخت اخترشناس ایرانی و ماشاء الله یهودی-ایرانی بهمراه وزیر منصور به بغداد نزدیک شده و نقشه شهر را طراحی کردند. هارون موقعی به خلافت نشست که مسلمانا ن با اندیشه و آثار یونانیان و ایرانیان آشنا شده بودند و مترجمان بسیاری را در رشته‌های گوناگون در محلی به نام بیت الحکمه مأمور ترجمه کتب کرده بودند. در این هنگام بود که محمد بن موسی خوارزمی برای استفاده از کتب، مطالعه و تحقیق به بیت الحکمه می‌آمد چون آنجا هم کتابخانه و هم مرکز ترجمه، تألیف و تحقیقات علمی شده بود. لازم به ذکر است که بیت الحکمه یا خزانه الحکمه به تقلید از دانشگاه جندی شاپور دردوره ساسانیان) ایجاد شد. این مرکز نخستین بار در عهد هارون الرشید تا سیس شد و در عهد مامون به کمال رسید. ظاهراً فعالیت اصلی آن ترجمه آثار علمی و فلسفی یونانی الاصل بود. بدین ترتیب در آنجا کتابخانه‌ای به نام خزانة الحکمه تاسیس شد، که همه کتابخانه خلافتی در اختیار  خوارزمی بود.دست آوردهای خوارزمی قبل از اینکه محمد بن موسی خوارزمی در دارالحکمه مستقر شود او را به سرزمین هند فرستادند تا حساب هندی را بیاموزد خوارزمی پس از بازگشت از هند دو اثر «حساب الهند» و دیگری «الجبر و المقابله» را نگاشت. وی نتایجی را کهیونانیان و هندیان بدست آورده بودند، تلفیق کرد و بدین ترتیب سبب انتقال مجموعه‌ای از معلومات جبری -حسابی شد که در ریاضیات قرون وسطی تاثیر عمیقی گذاشت.خوارزمی در دربار مامون عباسی بسیار مورد توجه قرار داشته، وی بزرگترین ریاضیدان دربار و از منجمین و مشاورین رصدهای بیت‌الحکمه عباسی به حساب می‌آمده. گویندمامون بخش‌های مربوط به هند را بدو واگذار کرده بود که این نشان از آشنایی وی به علوم و سرزمین‌های هند دارد. وی همچنین مسئول تهیه اطلسی از نقشه‌های آسمان و زمین بود. شاید وی از جمله کسانی بوده که در اندازه گیری طول نصف النهار کره زمین در دشت سنجار شرکت داشته است.واثق خلیفه از قراری که ابن خردادبه حکایت می‌کند تحت تأثیر ذوق کنجکاوی، محمد بن موسی خوارزمی منجم را با عده‌ای به بیزانس فرستاد تا درباره ی محل غاری که می‌گویند اصحاب کهف در آنجا مدفون شده‌اند تحقیق کند.پایه گذاری علم جبر و مقابله Khiva, Uzbekistan. Statue of Al-Khwarizmi [image error] صفحه‌ای از کتاب جبر خوارزمیمحمد بن موسی خوارزمی در قرن سوم هجری، علمی را برای نخستین بار صورت بندی و تدوین کرد که خود آنرا «الجبر و المقابله» نامید، علمی که تمام شرایط یک دانش واقعی را داشت، یعنی همان که اروپاییان از آن به «ساینس» تعبیر می‌کنند. این ریاضی دان توانست با این دانش تمام معادلات درجه دوم زمان خود را حل و راه را برای حل معادلات درجه بالاتر هموار کند.”یک موضوع تاریخی را امروزه نمی‌توان انکار کرد و آن این است که محمد بن موسی خوارزمی، معلم واقعی ملل اروپایی جدید در علم جبر بوده است“آریستید مار پژوهشگر برجستهٔ فرانسویبر اساس الواح بابلیو آثار برجای‌مانده از محاسبه‌گران هندیدر عهد باستان، مردمان بابل و هند به حل حالات خاصی از معادلات درجه دوم موفق شده بودند، اما آن‌ها راه حل‌های خود را فقط به صورت دستور ارائه کردند؛ یعنی این راه حل‌ها، که برای رفع نیازهای زندگی روزمرة آنان ارائه شده بودند و نه به منظور گسترش دانش ریاضی، فاقد براهین علمی بودند. ابتکار خوارزمی در آن است که وی نخست همةمعادلات درجه دوم شناخته‌شدة زمانش را بررسی می‌کند؛ در مرحلة دوم روش حل هریک از آن‌ها را ارائه می‌دهد؛ سرانجام در مرحلة سوم، این روش‌ها را با کمک علم هندسه اثبات می‌کند؛ مؤلفه‌هایی که درمجموع علم جدیدی به نام « جبر » را تشکیل می‌دهند. این علم، که از طریق ترجمه‌های لاتینی کتاب خوارزمی در قرون وسطی به اروپا راه یافت، هم در قرون وسطی و هم در عصر رنسانس تحول بزرگی در علم ریاضیات را موجب شد، چنان‌که در قرن شانزدهم میلادی نیکولو تارتالیا[واژه‌نامه ۱۷] و کاردان[واژه‌نامه ۱۸]، ریاضی‌دانانایتالیایی که با ترجمة لاتینی جبر و مقابله، آشنا بودند روش این ریاضی‌دان ایرانی را برای حل معادلة درجه سوم تعمیم دادند و بدین‌ترتیب گام دیگری در گسترش ریاضیات برداشتند.خوارزمی کارهای دیوفانتوس در رشته جبر را دنبال کرد و به بسط آن پرداخت با توجه به این ابداع بزرگ ثابت کردند که علم نژاد و فرهنگ نمی‌شناسد و محصول ذهن انسان‌های متفکری است که در این عرصه تلاش می‌کنند. این علم از طریق کتاب وی «المختصر فی حساب الجبر و المقابله» در جهان اسلام شهرت یافت و ریاضیدانان بعد از خود را بشدت تحت تاثیر قرار داد که در سده ۱۲ میلادی بهلاتین ترجمه شد.خوارزمی نخست عدد را به صورت ترکیبی از واحدها توصیف می‌کند، سپس اصطلاحاتی را که در علم جبر به کارمی روند،  تعریف می‌کند. این اصطلاحات عبارتند از «شیئ»، «مال»، «عدد» یا «درهم». سپس به تقسیم بندی معادلاتی می‌پردازد که از ترکیب‌های مختلف این اصطلاحات با یکدیگر ایجاد می‌شوند. به این ترتیب شش دسته معادله از درجات اول و دوم بدست می‌آید:
۱ شیئ‌هایی مساوی با عددی است ax=b

۲ مالی مساوی با عددی است x^۲=b
۳ مالی مساوی با شیئ‌هایی است x^۲=ax

b
۵ مالی به اضافهٔ عددی، مساوی شیئ‌هایی است x^۲+a=
۴ مالی به اضافهٔ شیئ‌هایی، مساوی عددی است x^۲+ax
=bx

مالی مساوی با شیئ‌هایی به اضافه عددی است x^۲=bx+a

۶
جبر خوارزمی کتابی مقدماتی در ریاضیات است که هدف آن بنابه گفته وی فراهم آوردن چیزی است که مردم پیوسته درباره مسائل ارث و وصیت و تقسیم اموال و املاک و رسیدگی‌های حقوقی و بازرگانی و در انجام دادن معاملات گوناگون با یکدیگر یا در آن هنگام که پای تقسیم کردن زمین و حفر مجاری آب ومحاسبات هندسی و غیره میان می‌آید، بدان نیاز دارند. در واقع فقط قسمت اول این کتاب را می‌توان مربوط به جبر و مقابله به معنی کنونی این اصطلاح علمی دانست. قسمت دوم کتاب درباره اندازه گیری‌های علمی است وقسمت سوم آن به مسائل وصیت و تقسیم ارث اختصاص دارد.جبر در نگاه خوارزمی همان معادلات درجه اول و علی‌الخصوص درجه دوم است، او نظریه‌ای علمی برای حل معادلات درجه دوم ارائه می‌کند. البته مراد از نظریه علمی حل یک معادله درجه دو برای اولین بار نیست چراکه بابلیان و هندیان پیش از خوارزمی دستورهایی برای حل بعضی از معادلات داده بودند.این محاسبات برای مسائل روزمره مثل تقسیمات زمین بوده و صرفاً نظریه علمی نبوده‌اند. دانش پژوهان بر سر این که چه اندازه از محتوای کتاب از منابع یونانی و هندی و عبری گرفته شده‌است اختلاف نظر دارند. معمولاًٌ در حل معادلات دو عمل معمول است خوارزمی این دو را تنقیح و تدوین کرد و از این راه به واردساختن جبر به مرحله ی علمی کمک شایانی انجام داد. خوارزمی از اینها در ،کتاب خود استفاده می‌کند*
________________
* گفتاورد از ویکیپبدیا.
 •  0 comments  •  flag
Share on Twitter
Published on March 05, 2014 23:55

March 3, 2014

چند جُستار در باره ی "زبان فارسی" از نگارنده ی این سامانه و جُستارهایی با همین درون مایه از دیگران


در این  جا، بخوانید:http://www.parsianjoman.ir/fa/?p=764*با سپاس از مسعود لقمان برای فرستادن این پیوند نشانی
 •  0 comments  •  flag
Share on Twitter
Published on March 03, 2014 21:51

March 2, 2014

پیامی از تهران و شادباش و دست مریزاد ی به «علی میرزایی» و همه ی دست اندرکاران نشر "نگاه نو"

پیامی از تهران

 ،دوستان عزیز ،  همکاران ارجمند
درود بر شما . شب و روزتان خوش . جلد نگاه نو - ۱۰۰ را به پیوست ملاحظه بفرمایید . روز دوشنبه نگاه نو صحافی خواهد شد و سه شنبه و چهارشنبه آن را  توزیع می کنیم . بسیار ممنونم از یاری های ارزنده ی فرد فرد همکاران ارجمند که در مدت این ۲۳سال همراهی و همدلی پایدار فرمودند تا به شماره ی ۱۰۰رسیدیمبا ارادت و به امید ادامه ی همکاری و برخورداری از  محبت های شما.علی میرزاییسردبیر فصلنامه ی نگاه نو - تهران
Ali MIRZAEIEditor In Chief 
  Negâh-e now Journal

جلیل دوستخواهنگاه نوچشم و چراغ نشریّه های اجتماعی - فرهنگی ی ایران امروز و نمادی از کوششی آگاهانه در راستای"ایرانی ماندن و جهانی شدن"بر سکّوی افتخار ِ شماره ی۱۰۰
   نسل های کهن سال و میان سال  کنونی و بخشی از جوان ترها که نشریّه های فرهنگی- ادبی ی ابرانی از روزگار جنبش مشروطه خواهی در درون مرز و برون مرز را می شناسند، از اهمیّت نقش آنها در پیش بُرد جامعه و گسترش دیدگاههای برازنده و بایسته ی انسان روزگار نو، آگاهند و نام های مجلّه هایی چون ایرانشهر، قانون، صوراسرافیل، کاوه، وحید، یغما، سخن، پیام نو، پیام نوین، راهنمای کتاب، فرهنگ ایران زمین، بررسی کتاب، بررسی کتاب در تبعید، انتقاد کتاب، دنیای سخن، نگین، نگین در تبعید، فردوسی، گردون، گردون در تبعید، الفبا، الفبا در تبعید، کارنامه، کلک، بُخارا، ایران نامه، ایران شناسی، میراث ایران، علم و زندگی، فصل ِکتاب، افسانه، باران، آرش، بامشاد، دفتر هنر، خوشه، کتاب هفته، نگاه نو و  جز آن و نیر جُنگ های ادبی، همچون جُنگ اصفهان و دست اندرکاران آنها: تقی زاده ها، کاظم زاده ها، وحید دستگردی ها، یغمایی ها،خانلری ها، هدایت ها، ساعدی ها، بزرگ علوی ها، خالقی ها،افشارها، عنایت ها، شاملوها، روشنگرها، آجودانی ها، حاج سیِّد جوادی ها، دهباشی ها، میرزایی ها، متینی ها، احکامی ها، گلشیری ها، نجفی ها، پاکدامن ها، معروفی ها، کارگر ها، شیداها، مافان ها، زراعتی ها، قلیچ خانی ها، رُهبانی ها، امیرفریارها، اسدی پورها، دریابندری ها و جزآنان را، همچون مشعلهای فروزانی بر فراز ِ راه ِ سنگلاخ ِ فراروی ِ ایرانیان جویا و پویا در سده ی اخیر، می بینند و کارهای کارستانشان را به گرمی ارج می گزارند.  در این گستره، علی میرزایی، سردبیر گرامی‌ی ِ فصل‌نامه‌ی نگاه نو، از سال ۱۳۷۰ تا کنون، بار سنگین این خویشکاری ی مهمّ تاریخی را بر دوش گرفته و راه تاب سوز ِ پیش پا را با بردباری ی ستایش انگیری پیموده و تا کنون ۱۰۰ شماره ی پُر و پیمان از این دفتر ادب و دانش و فرهنگ را به ایرانیان، پیشکش کرده است.
   با رویکرد به کارنامه ی زرّین ِ نگاه نو، هرگاه بگویم که این فصل‌نامه، در بیست و سه سال ِ گذشته، دریچه ای فراخ گشوده به همه ی جهان فرهنگ و ادب بوده است، ذزّه ای زیاده گویی نکرده ام.  نگاه نو، در این بیشتر از دو دهه، نه تنها توانسته است یاد همه ی نشریِّه های فرهنگی ی از مشروطه تا کنون را زنده نگاه دارد؛ بلکه در بالاترین اندازه ی ممکن پویایی و شکوفایی، پاسخ گوی نیازهای این زمانه باشد.
   گامهای سردبیر و همکاران نگاه نو، در پیمودن راه دشوار ِِ ادب و فرهنگ، استوارباد!

 •  0 comments  •  flag
Share on Twitter
Published on March 02, 2014 18:47

فراخوان "انجمن جهانی ی ایران شناسی" / The International Society for Iranian Studies

iranianstudies.comAboutMembershipJournalBook SeriesCAIFAwardsResourcesConferencesContactListserv -- International Society for Iranian StudiesAbout ListservEnglish (USA)The International Society for Iranian Studies (Established 1967)



ISIS is the principal scholarly and professional association devoted to all aspects of Iranian history, culture, and society in the world. Its flagship quarterly journal, Iranian Studies, has been the premier journal in the field for four decades.

To see the collection of prior postings to the list, visit the Listserv Archives. (The current archive is only available to the list members.)Using ListservTo post a message to all the list members, send email to listserv@iranianstudies.com.You can subscribe to the list, or change your existing subscription, in the sections below.Subscribing to ListservSubscribe to Listserv by filling out the following form. You will be sent email requesting confirmation, to prevent others from gratuitously subscribing you. This is a hidden list, which means that the list of members is available only to the list administrator.
Your email address: Your name (optional): You may enter a privacy password below. This provides only mild security, but should prevent others from messing with your subscription.Do not use a valuable password as it will occasionally be emailed back to you in cleartext.If you choose not to enter a password, one will be automatically generated for you, and it will be sent to you once you've confirmed your subscription. You can always request a mail-back of your password when you edit your personal options.Pick a password: Reenter password to confirm: Which language do you prefer to display your messages?English (USA) Would you like to receive list mail batched in a daily digest? No  Yes
Admin address: Password:   
To unsubscribe from Listserv, get a password reminder, or change your subscription options enter your subscription email address:
 If you leave the field blank, you will be prompted for your email addressHome | About | Membership | Journal | CAIF | Awards | Resources | Conferences | Book Series
 •  0 comments  •  flag
Share on Twitter
Published on March 02, 2014 16:22

March 1, 2014

جُستاری روشنگر برای شناخت ِ گستره ی امروزین ِ کاربُرد ِ "زبان فارسی"


زبان فارسی و مرزهای جغرافیایی ی آن دکتر سعود میرشاهی٬ عضو گروه "پزشکان بی مرز" و بنیادگذار "انجمن رودکی" در پاریس است. این انجمن در سال ۱۹۹۳ با هدف پژوهش در گستره‌ی فرهنگی ایرانی در کشورهای آسیای میانه٬ ایران و قفقاز بنیان‌گذاری شد. از جمله‌ فعالیت‌های میرشاهی می‌توان به انتشار کتاب‌های ادبی و فرهنگی اشاره کرد. "شعرهای زنان افغان" یا "ادب و فرهنگ تاجیکستان" نمونه‌ای از کتاب‌هایی‌ست که میرشاهی در نشر و توزیع آن نقش داشته است. او همچنین مسؤلیّت‌های انجمن‌های دیگری را به نام‌های "روز جهانی نوروز" و "انجمن فرهنگ ایران" برعهده دارد.میرشاهی معتقد است که مرزهای جغرافیایی و اهمیت مسایل سیاسی باعث شده که مردم فارسی‌ زبان کشورهای ایران٬ افغانستان٬ تاجیکستان و ازبکستان با توجه به داشتن زبان و ادبیات مشترک از یکدیگر دور شوند. میرشاهی معتقد است که مردم تاجیکستان یا بخشی از ازبکستان ـ سمرقند و بخارا ـ همگی خود را ایرانی می‌دانند:
 "به بخارا رفته بودم تا آرام‌گاه امیراسماعیل سامانی را از نزدیک ببینم. خانمی ۳۰ ساله مشغول تزیین سفره‌ای برای فروش زردآلو بود. با دوستی فرانسوی از کنار او می‌گذشتیم. بعد از کمی گپ و گفت٬ از لحن صحبت من متوجه شد که ایرانی هستم. پول زردآلوها را نگرفت و گفت که اگر بیشتر اصرار کنیم تمام سرمایه‌ام را در آب رود می‌ریزم. او ادامه داد که این‌جا پر از ایرانی‌ست؛ چراکه همه‌ی ما ایرانی هستیم". در گفت‌وگو با مسعود میرشاهی به اشتراکات ادبی و فرهنگی کشورهای فارسی‌ زبان پرداخته‌ایم: شما که در حوزه‌ی کشورهای فارسی‌زبان فعالیت دارید٬ نزدیکی فرهنگ و ادبیات این کشورها را چطور ارزیابی می‌کنید؟باید دقت شود که ما سه محیط فرهنگی داریم: آسیای میانه٬ ایران و قفقاز. ایرانیان از نظر فرهنگی با قفقاز و آسیای میانه مشترک‌اند اما این اشتراک از نظر ادبی و زبانی با آسیای میانه برقرار است. برای نمونه‌ای از اشتراکات فرهنگی می‌توان مراسم جشن نوروز را مثال زد که نزد مردم آذربایجان٬ کرد٬ نصف ترکیه٬ شمال سوریه و عراق همان اندازه اهمیت دارد که در تاجیکستان٬ ازبکستان و افغانستان و ایران مهم شمرده ‌می‌شود.برای سنجیدن ادبیات مشترک باید گفت که از آن‌جا که ادبیات فارسی نتیجه‌ی نگارش زبان‌های مختلف است که جمع آن‌ها ادبیات فارسی را پدید آورده٬ ایران بیشترین ارتباط زبانی را با آسیای میانه دارد. زبان مشترک زیبایی این را دارد که هم‌فهمی مشترک میان ما ایجاد کند. ما می‌توانیم با هم‌فهمی بیشتر آینده‌ی بهتری داشته باشیم. با توجه به این‌که مرزهای کشورها تغییر کرده٬ به نظر شما تغییر محدوده‌ی جغرافیایی بین کشورهای فارسی‌زبان چه تاثیری داشته است؟‌مردم کشورهای تاجیکستان٬ افغانستان و بخشی از ازبکستان٬ خود را به دلیل زبان و ادبیات مشترک٬ ایرانی می‌دانند. ادبیات مشترک به مشاهیر ایران بزرگ بازمی‌گردد. اگر تاجیکستان را به طور مثال در نظر بگیریم متوجه می‌شویم که کمال خجندی یا از همه مهم‌تر رودکی٬ ناصرخسرو و ابوعلی‌ سینا فرزندان این منطقه‌اند. در سال‌های اخیر نیز بیش از ۱۲۰۰ ادیب سمرقندی داشته‌ایم. با نگاهی به تاریخ ادبیات ایران متوجه می‌شویم که بسیاری از ادیبان و شعرا٬ زاده‌ی کشورهایی‌ هستند که امروزه داخل خاک ایران قرار ندارد. به نظر من می‌توان به همان اندازه که می‌توان حافظ و سعدی را در سمرقند و بخارا٬ تاجیکی دانست٬ رودکی و ناصرخسرو نیز در داخل ایران٬ ایرانی پنداشت. در زبان و ادبیات مرزی وجود ندارد. اما نسبت به قبل که کشورها از هم جدا نشده بودند٬ شکافی ایجاد شده و به همین دلیل بسیاری از مردم به مشاهیر٬ ادبیات و فرهنگ خود٬ تفکیک شده و ناسیونالیستی نگاه می‌کنند.من این‌طور فکر نمی‌کنم. ما در ایران خیابان ناصر خسرو داریم٬ مدارسی به همین نام داریم. اگرچه ایرانی‌ها او را ایرانی می‌دانند اما اگر نگاه کنیم که ناصر خسرو کجا به دنیا آمده٬ متوجه می‌شویم که او در مرو به دنیا آمده٬ در افغانستان درگذشته و در کوه‌های بدخشان دفن شده است. ما ناصر خسرو را ایرانی می‌دانیم اما او زاده‌ی خارج از مرزهای ایران است و همان‌سوی مرزها درگذشته. رودکی را می‌توان مثال دیگری دانست. او زاده‌ی پنجکنت واقع در شمال تاجیکستان است. کسی که پدر شعر فارسی قلمداد شده را ایرانی می‌دانیم اما رودکی کنار سیر دریا به دنیا آمده ولی تاثیرش در ادبیات ما آن‌گونه است که ما او را ایرانی می‌دانیم. آرام‌گاه رودکی نیز در همان پنجکنت است. اگر زندگی مشاهیر و ادیبان دیگر را نیز بررسی کنیم به نتیجه‌ی مشابهی می‌رسیم. باید پذیرفت که همه از یک بستر مشترک بوده‌اند.
بیشتر شاه‌نامه در ایران و سیستان و زابل می‌گذرد اما ما شاه‌نامه را صد در صد ایرانی می‌دانیم و نمی‌پسندیم که افغان‌ها بگویند که شاه‌نامه به آن‌ها تعلق دارد. اما اگر رودابه را در نظر بگیریم متوجه می‌شویم که شخصیت‌های بسیاری از شعرها از کشورهای فارسی‌زبان دیگر هستند؛ مثل رودابه که به افغانستان نزدیک است. در موسیقی هم به همین شکل. فارابی را از خود می‌دانیم اما فاراب که زادگاه اوست٬ شهری در افغانستان است اما ما او را ایرانی می‌دانیم.به نظر شما چه دلیلی باعث این شکاف‌ها شده؟ آیا جدایی مرزها تنها دلیل آن است؟ 
ایران کشوری‌ست که حکومت آن می‌کوشد تا دارایی ادبی و فرهنگی خود را که بیش از ۲ تا ۳ هزار سال است٬ نادیده بگیرد و داشته‌های خود را از زمان آمدن اسلام به بعد برشمرد. این مساله در سه کشور دیگر هم وجود دارد. افغانستان را مثال بزنیم. این کشور نیز رابطه‌ی خود را با هر‌‌آن‌چه در ۲۰۰ سال اخیر داشته٬ قطع کرده است. مردم افغانستان نسبت به تاریخ قدیمی ایران٬ بیگانه‌اند؛ چراکه تبلیغات مذهبی بیش از اندازه شدید است. از زمانی‌که قوم پشتون سعی کردند که دولت جداگانه تشکیل دهند٬ مشکل زبان نیز در این کشور جدی‌تر شد. آن‌ها بر سر یک کلمه‌‌ی "دانشگاه‌" درگیری‌های بسیاری داشتند.تاجیکستان اما کشوری‌ست که از ۴ هزار سال پیش تاکنون هرچه ایرانی‌ها دارند٬ خود را با آن‌ها سهیم می‌دانند و خود را جزیی از ایران قدیم معرفی می‌کنند. مردم در تاجیکستان کوروش را از خود می‌دانند. در هر شهری از تاجیکستان خیابان حافظ یا سعدی دارند اما در افغانستان کوشش شده که مردم خود را از گذشته‌ی تاریخی‌شان جدا بدانند. این مشکلات تنها زبانی نیست بلکه فرهنگی هم به حساب می‌آید.در سمرقند و بخارا واقع در ازبکستان٬ مردم فارسی را بسیار زیبا صحبت می‌کنند. نقش این دو شهر و خصوصا بخارا در زنده‌ نگه‌داشتن زبان فارسی و ترویج آن٬ تقشی بسیار ارزنده است. بیش از ۲۰۰۰ ادیب در تاریخ ادبیات فارسی داریم که آن‌ها از آسیای میانه آمده‌اند اما به طور مثال نگاهی به زندگی خجندی٬ تغییرات مکانی او را به ما نشان می‌دهد. او از خجند آمده و در تبریز دفن شده. مرزها که وجود نداشت٬ جابه‌جایی مردم نیز راحت‌ بود که می‌توانستند در حدود زبانی و فرهنگی خود٬ رفت و آمد کنند. اما پس از ایجاد مرزها٬ به اندازه‌ای که جنبه‌های سیاسی امر٬ مطرح شده٬ به جنبه‌های فرهنگی و ادبی پرداخته نشده است. حال که این مرزها کشیده شده و همان‌طور که خودتان اشاره کردید٬ ضمن داشتن ادبیات و فرهنگ مشترک٬ مردم این کشورها یکدیگر را دور از هم تعریف می‌کنند٬ راه‌کار چیست؟باید بیشتر به این اشتراکات پرداخت. دانشمندان و پژوهش‌گران این مناطق می‌توانند با به راه‌اندازی همایش‌ها به یکدیگر نزدیک شده و این نزدیکی را به دیگران نیز تعمیم دهند تا فهمی که باید٬ پدیدار شود. چه آن‌هایی که در سمرقند و بخارا هستند٬ چه کسانی‌ که در خجند و دوشنبه زندگی‌ می‌کنند و چه آنانی که در کابل و مزار شریف می‌زیند و چه کسانی‌که در مشهد و تهران و تبریز ساکن‌اند. تمام این مردم بسترهای مشترک‌ دارند. درست است که زبان محلی مثل پشتون٬ کردی٬ آذری داریم و برخی از زبان‌ها با اوستا هم‌زمان است. اما از نظر گستره‌ی فرهنگی ایرانی در زبان‌ها٬ فارسی بسیار غنی‌ست. زبان فارسی از آن فارس‌ها نیست بلکه هر ادیب و فیلسوف و هنرمندی که در این مناطق بوده٬ به زبان فارسی نوشته‌های خود را منتشر کرده٬ زبان فارسی از آن همه است. بزرگان این اقوام اگر می‌خواستند حرفی را به ثبت برسانند و به گوش همگان برسانند٬ از زبان فارسی بهره برده‌اند. شما یکی از راه‌کارها را ایجاد همایش‌های مشترک بین ادیبان و فرهیختگان می‌دانید. اما در ایران ما شاهد فشار بر حوزه‌ی فرهنگ و ادبیات هستیم. تعداد زیادی از نویسندگان ممنوع‌القلم شده‌اند. افغانستان چندین دهه درگیر جنگ است. شاید بتوان وضعیت تاجیکستان را بهتر توصیف کرد. در چنین فضاهایی آیا می‌توان این راه‌کاری که شما ذکر کردید را تعمیم داد و به همان تکیه کرد؟در تاجیکستان مشکلی برای نوشتن وجود ندارد. آزادی صد در صد در حوزه‌ی ادبیات و نشر کتاب وجود دارد. درست است که برگزاری همایش نمی‌تواند کافی باشد اما اکنون یکی از بهترین راه‌‌ها مجلات اینترنتی‌ست. تلویزیون‌های ماهواره‌ای یکی دیگر از بسترهایی‌ست که می‌توان برای ایجاد نزدیکی میان فارسی‌زبانان از آن استفاده کرد.از خودم مثال می‌زنم که به بخارا رفته بودم. از خانه‌ها صدای ترانه‌های ایرانی شنیده می‌شد. باید توجه داشت که هنرمندان نقش بسیار مهمی در ترویج زبان دارند. در جایی‌ مثل ازبکستان که می‌کوشد زبان فارسی را کم‌ اهمیت جلوه دهد٬ مردم با ماهواره‌ها ترانه‌های ایرانی را گوش می‌دهند. در تاجیکستان هم به همین شکل است. در یک ناکجا آباد می‌بینید که مردم با ترانه‌های ایرانی شادی می‌کنند. البته درست است که موسیقی در این کشورها هم خوب پیشرفت کرده اما همچنان موسیقی فارسی در گوشه و کنار شهرهای این کشورها به گوش می‌رسد. شما که مسوولیت سه انجمن را برعهده دارید٬ برای ایجاد این نزدیکی بیشتر چه کردید؟ما در حوزه‌ی ادبی و فرهنگی بسیار کوشیده‌ایم. من سعی کرده‌ام که با نشر کتاب و شعرهای بانوان افغان یا بانوان ازبکستان به زبان فارسی زمینه‌ی این نزدیکی را ایجاد کنم. همینک می‌کوشم تا ادبیاات فارسی را به زبان‌های نگارشی دیگر در کشورهای فارسی زبان برگردانم تا قابل استفاده برای انان نیز باشد. در تاجیکستان اگرچه مردم فارسی صحبت می‌کنند اما رسم الخط ان‌ها سیریلیک است. این وظیفه‌ی ماست که بکوشیم تا تبادلات ادبی و فرهنگی بیشتر شود.
۲۰ سال پیش انجمنی را بنیان‌گذاری کردم. هدف انجمن رودکی این بود که زمینه‌ای فراهم کنیم که خارج از مرزهای سیاسی که هر کشوری می‌تواند نام خود را داشته باشد٬ ادیبان و فرهیختگان‌ این کشورها را دور هم جمع کنم تا درباره‌ی زبان٬ فرهنگ و ادبیات مشترک این خطه‌ها صحبت کنند. ما در کلاس‌های انجمن‌مان آموزش خط نیاکان ـ فارسی ـ را نیز داریم.کتاب‌های نویسندگان معاصر ایرانی تا چه اندازه میان مردم افغانستان و تاجیکستان و ازبکستان٬ شناخته شده است؟‌در افغانستان به این دلیل که نگارش فارسی مطالعه می‌شود٬ از کتاب‌های نویسندگان ایرانی بسیار استفاده می‌کنند. در کتاب‌خانه‌های افغانستان کتاب‌‌هایی که توسط نویسندگان ایرانی نوشته شده٬ وجود دارد. اما مشکل تاجیکستان و آسیای میانه این است که خط نگارش آن‌ها فارسی نیست. ازبکستان نیز به تازگی لاتین می‌نویسند. به همین دلیل کتاب‌ها بردی که باید را ندارند. دولت نیز کتاب‌هایی را که بیشتر به این کشورها منتقل می‌کند٬ کتاب‌های مذهبی یا ادبیات کلاسیک است. ولی کتاب‌هایی که امروزه لازم است اندیشمندان تاجیکی مطالعه کنند٬ کم‌تر در دسترس است. با آن‌که فراگیری زبان فارسی از سوی دولت اجباری عنوان شده اما باز هم خط سیریلیک میان مردم تاجیکستان نگارش اصلی‌ست. این اجبار در فراگیری خط فارسی٬ برای تغییر زبان تدریجی اتفاق افتاده است؟باید توجه کنیم که اگرچه اموزش خط فارسی اجباری‌ست اما نباید اجازه داد که خط سیریلیک گم شود. برای تغییر خط٬ صد سال زمان لازم است چرا‌که ادبیات مردم گم می‌شود. در صورت تغییر رسم الخط یک کشور٬ مردم آن کشور به طور ناگهانی بی‌سواد می‌شوند. مردم نمی‌توانند کتاب‌های فارسی زیادی بخوانند. دولت هم وظیفه‌ی ترجمه‌ی برگردانیدن ان‌ها  به دبیره ی (/ خطّ ِ ) سیلیریک‌ را برعهده نمی‌گیرد مگر این‌که مذهبی باشند.

خاستگاه:http://www.roozonline.com/
یکشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۲





 •  0 comments  •  flag
Share on Twitter
Published on March 01, 2014 17:37

February 28, 2014

جشن سده : شادباش و گزارشی یا یک ماه دیرکرد ِ زمانی


زمان برگزاری ی جشن سَده، یک ماه پیش (دهم بهمن ماه) بود. در آن هنگام، در یک گقت و شنود رادیویی، از این جشن کهن و پیشینه ی آن در متنهای ادبی و فرهنگی، سخن گفتم -و به برخی از نکته های گفتنی در این راستا اشاره کردم. متأسّفانه، به سببی، پیوند  نشانی ی آن برنامه، به دستم نرسید تا آن را در این سامانه، نشردهم.  اکنون از دوستم آقای دکتر سیروس رزّاقی پور، سپاسگزارم که شاباش و گزارش دو زبانی و تصویری ی زیر را به دفتر من فرستادند.* سوگ و ماتم از زندگانی مان دورباد!  هر روزمان جشن و سور باد!

   Iran Review: Sadeh Celebration    Sadeh  is an ancient Iranian tradition celebrated 50 days before nowrouz. Sadeh in Persian means "hundred" and refers to one hundred days and nights left to the beginning of the new year celebrated at the first day of spring on March 21 each year. Sadeh is a mid winter festival that was celebrated with grandeur and magnificence in ancient Iran. It was a festivity to honor fire and to defeat the forces of darkness, frost, and cold. 
[image error]  http://www.iranreview.org/content/Documents/Sadeh_Celebration.htm  دهمين روز بهمن را جشن سده مي نامند و در توجيه اين نامگذاري روايات متفاوتي نقل مي شود:     1- معروفترين روايت كه فردوسي هم بر آن صحه گذاشته است ، پديد آمدن آتش است :    روزي هوشنگ با يكصد تن از ياران به كوه رفت. ماري عظيم الجثه به سوي او و يارانش رفت، هوشنگ سنگي به سوي مار پرتاب كرد. سنگ بر سنگ آمد و از برخورد آنها آتش پديد آمد و مار سوخت ، آنها پديد آمدن آتش را جشن گرفتند و آن را سده ناميدند. فردوسي در شاهنامه چنين سروده:     برآمد به سنگ گران سنگ خردهم آن و هم اين سنگ گرديد خردفروغي پديد آمد از هر دو سنگدل سنگ گشت از فروغ آذرنگجهاندار پيش جهان آفريننيايش همي كرد و خواند آفرينكه او را فروغي چنين هديه دادهمين آتش آنگاه قبيله نهاد       2- از جشن سده تا نوروز 50 روز و 50 شب است كه روي هم صد مي شود. 

   3- از نظر نجومي نياكان ما در روزگار بسيار كهن ، سال را به دو فصل تقسيم مي كردند. تابستان كه هفت ماه به درازا مي كشيد ، از اول فروردين آغاز و در آخرين روز مهرماه پايان مي يافت. زمستان از ابتداي آبان ماه شروع مي شد و تا آخر اسفند طول مي كشيد  و جشن سده را در صدمين روز از آغاز زمستان جشن مي گرفتند. 
  4- ايرانيان قديم صبح فرداي شب يلدا را روز تولد خورشيد مي دانستند و از آنجا در بين ايرانيان جشن گرفتن دهمين و چهلمين روز تولد رسم است جشن سده را نيز به عنوان چهلمين روز تولد خورشيد جشن مي گيرند.  
تصاویر خانم ها در جشن سده زرتشتیان  5-چون كيومرث را يكصد فرزند آمد و ايشان به خورشيد رسيدند جشني برپا شد كه آن را سده ناميدند . برخي اين داستان را به حضرت آدم نسبت دادند.  تصاویر خانم ها در جشن سده زرتشتیان   6-چون جمع مشي و مشيانه و فرزندان آنها به صد رسيد آن واقعه را جشن گرفتند و آن را سده ناميدند.     7-يادگار پيروزي زوتهماسب بر افراسياب     سده جشني است كه به روايت تاريخ  تا قبل از صفويان نه تنها بين مردم عادي بلكه ميان پادشاهان و حاكمان نيز برگزار مي شده است اما از آن زمان به بعد تنها به جمع كوچك زرتشتيان محدود شد.
     ماندگاري سده در فرهنگ ايراني مرهون اقليت كوچك زرتشتي است.   
  آنها با جمعيتي اندك، بسياري از آيين ها و رسوم ايراني  را از گزند روزگار برحذر داشته اند.  
  از آن جا كه كرمان از قديم بيشترين تعداد زرتشتيان را در خود جاي داده است ، همه ساله باشكوه ترين جشن  نيز در آنجا برگزار مي گردد اما بعد از انقلاب و با مهاجرت زرتشتيان به تهران و افزايش تعداد آنان هر ساله اين جشن در كوشك ورجاوند واقع در كيلومتر 16 جاده مخصوص تهران كرج برگزار مي گردد.     Iran Review: Sadeh Celebration http://www.iranreview.org/content/Documents/Sadeh_Celebration.htm    
 •  0 comments  •  flag
Share on Twitter
Published on February 28, 2014 19:44

پژوهشی ژرفکاوانه و انتقادی و آموزنده : آسیب شناسی ی کاربُردهای امروزین ِ زبان فارسی


اسماعیل خویی


اندیشیدن به زبان:  نگرشی ساختاری - معنا شناسانه در نثرِ امروزینِ فارسی- بخش یکم 
چفت و بستِ زبانِ فارسی شُل شده است. بسیار کم بوده اند، به راستی، نمونه هایی از شعر و نثرِ پس از مشروطیّت که خو شان  مرا جُز به همین نتیجه رسانده باشد که چفت وبستِ زبانِ فارسی ی امروزین به راستی شُل شده است: هم در ساختمان و هم در واژگان. بی درنگ باید بیفزایم که زبانِ فارسی ی امروزین ، هم در گستره ی بسیار گسترده ی جغرافیایی و هم در سطح های بسیار گوناگونِ اجتماعی ی کاربردِ خویش، گویش ها و گونه های فراوانی دارد. در نوشته ی کنونی ، من امّا به گونه ای از این زبان خواهم پرداخت که کاربردِ فرهیخته - ادبی ی آن (را) پدید می آورد: به نمودها و نمونه هایی از این کاربرد در نثرِ فرهنگی - ادبی ی امروزینِ ایران. به "زبان وبیان" شعرِامروزینِ ایران در نوشته ای دیگر خواهم پرداخت. و بی درنگ، باز، باید بیفزایم که من، هرگاه به کاربردِ فرهیخته - ادبی ی زبانِ فارسی ی امروزین می اندیشم، بی درنگ و به ناگزیر به یادِ همین گونه از کاربردِ زبانِ انگلیسی ی امروزین می افتم: که، هر چه با آن آشنا تر می شوم، ورزیدگی ، جا افتادگی و هنجار یافتگی ی آن بر من آشکارتر می شود: هم در ساختمان و هم در واژگان. در آوا شناسی نیز، حتا: گرچه با این جنبه از زبان، در نوشته ی کنونی، کاری نخواهم داشت. زبانِ انگلیسی ی امروزین، در کاربردِ فرهیخته - ادبی ی خود، به راستی که زبانی ورزیده ، جا افتاده و هنجار یافته است. و چنین است که، در این کاربرد از این زبان، غلط گفتن وغلط نوشتن - می توان گفت - به راستی که سخت دشوار است. وچنین است ، چرا که خطاهای دستوری و واژگانی، در این کاربرد از این زبان، از متنِ گفتار یا نوشتاری که در آن راه یافته باشند، به گونه ای زننده و چشمگیر بیرون می زنند: و ، در نتیجه ، همیشه به آسانی و آشکارا شنیدنی یا دیدنی اند: و، در نتیجه ، همیشه بی درنگ و به آسانی درست شدنی اند. و چنین است که این یا آن خطای دستوری یا واژگانی ، از قلمِ نویسنده نیز اگر وآنگاه که در رفته باشد،باری، از چشمِ نه لزوما تیزبینِ ویراستارِ کارِ او نخواهد گریخت. و چنین است که یافتنِ خطاهای دستوری یا واژگانی، در کارِ گویندگانِ انگلیسی زبانِ رادیو یا تلویزیونِ بی بی سی یا نویسندگانِ روزنامه هایی همچون گاردین و تایمز، همیشه نزدیک به ناممکن است. نام آورانِ امروزینِ شعر و ادب در زبان انگلیسی که دیگر، البته، جای خود دارند.و، باور کنید، غمم می گیرد از این که ناگزیر و بی درنگ باز باید بیفزایم که پرت ترین و مبتذل ترین نشریه های انگلیسی زبانِ امروزین نیز، در هر زمینه ای که ابتذال آفرین باشند، باری، در برخورد با زبان، ناگزیرند از پرت، یعنی نابه هنجار، نبودن... امّا،امّا، سطح ها و گونه های دیگر که هیچ، فرهیخته ترین و ادبی ترین گونه ی کاربردِ زبانِ فارسی ی امروزین نیز غلط گفتن و غلط نوشتن را به آسانی در خود می پذیرد. -"سخت نگیریم: معنا را که می رساند. چه فرقی دارد که بگوییم تفاوت یا اختلاف؟" -"ملا نُقطی نباشیم: معنای جمله که روشن است. چه فرقی می کند که را را اینجا بیاوریم یا آنجا؟" به آسان گیری خو کرده ایم. و برآیندِ این خو کردگی همانا سُست شدگی ی هنجارهای زبانی ی ماست:هم در ساختمان و هم در واژگان. در راستای این "ترّقی ی معکوس"، کارمان بدانجا کشیده است که اصرار به درست گفتن و درست نوشتن را، که خود برآیندی ست از زبان- آگاهی، نمودی از واپس ماندگی ی ذوقی- بینشی و فسیل شدگی ی فرهنگی- ادبی می گیریم. و...نه! امّا،نه! بهتر است نروم سرِ منبر، و بروم سرِ سطر. بگذارید نخست در چند جمله و عبارت باریک شویم. جمله: " ... کارِ آنان به مثابه ۱ اندودن ِ خورشید به گل می ماند."۲ آشکار است که، در این جمله ، باید یا "به مثابه" حذف شود یا"می ماند" بشود:"است". جمله:" در شعری به نام ایستگاه زیما... از رنگ باختنِ آرمان های انقلابی توسط بورکرات ها شکوه کرد."٣"آنچه این جمله می خواهد با ما بگوید این است که "(یفتوشنکو) در شعری به نام ایستگاه زیما... از رنگ باختن آرمان های انقلابی در دستِ بورکرات ها شکوه کرد." :یعنی شکوه ی شاعر از بورکرات ها بود که باعث رنگ باختن آرمان های انقلابی شده بودند. آنچه این جمله عملا با ما می گوید، امّا، این است که یفتوشنکو ، در شعرِ ایستگاه زیما، به بورکرات ها نمایندگی داد تا از رنگ باختن آرمان های انقلابی شکوه کنند! عبارت:"جشن صد سالگی تولد لنین."۴ یعنی" جشن صدمین سالگرد تولد لنین"! جمله:" یکی دیگر از بناهایی که از اهمیت تاریخی خاصی برخوردار است، جامع توس را می توان معرفی کرد."۵ آشکار است که باید یا به آغاز این جمله افزود: "چون" یا "به عنوان"،و یا عبارتِ" را می توان معرفی کرد"را از پایان آن برداشت و به جایش گذاشت:"است". جمله :"در اواخر سده ی چهارم گروهی از ترکمانان که در نواحی شهر توس و مرو مستقر بودند و بیشتر از ترکستان به این ناحیه مهاجرت کرده بودند سر به شورش و آشوب گذاشته و تمامی روستاهای نواحی شهر توس و سایر شهرهای خراسان را مورد چپاول و غارت قرار داده، راوندی گوید:..." ۶ در این جمله، "گذاشته" یعنی "گذاشتند"و "قرار داده" یعنی " قرار دادند"."حالتِ وصفی ی فعل" ، در زبانِ فارسی ی امروزین ، سرچشمه ی بسیاری خطا نوشتن هاست وهمچنین است"حذفِ فعل به قرینه". جمله :"گاهی او را تا حد میرزا بنویس پایین می آورند، گاه چون برده ای در زنجیر".۷ گفتم که: "حذفِ فعل به قرینه"و، به طور کلی، "حذف به قرینه" بسیار پیش می آید که کار دست دوستان بدهد. دوستِ ما، در اینجا، می خواهد بگوید:"گاهِ او(یعنی شاعر) را تا حدِ میرزا بنویس پایین می آورند، گاه چون برده ای به زنجیرش می کشند". مثلا. "جمله":"گاها خون خود را ریخته وشکنجه کشان از آن رنج می برد"٨.نخیر! من به هیچ چیزِ این جمله کاری ندارم. به جانِ دوست، امّا، سخت- یعنی "شکنجه کشان"-رنج می برم از این که می بینم"گاهِ" فارسی دارد به "انِ" عربی آلوده می شود!- به ویژه که می بینم از این پیوند نا به هنجار انگار هنجارِ تازه ای نیز دارد زاده می شود.بفرمایید:این هم واژه ی نو بنیادِ"بنیادا"۹! - که، البته ، از "غایتِ" عربی دوستی ی پژوهشگرِ ما نیز نیست:چرا که ایشان "تانی" ی عربی را هم می نویسند:"طئنی"۱۰. باری. جمله:"در جایی به پوشکین رجوع کنیم..."۱۱ که یعنی:"رجوع کنیم به پوشکین، آنجا که می گوید...". جمله :"هستند مسلما کسانی که اعتقاد دارند در یک چنین وضعیتی بهتر آن است که آنقدر گرسنگی کشید تا کلکمان کنده شود."۱۲ اصلِ"همخوانی ی ساختاری ی مفرداتِ یک جمله"در زبانِ فارسی ی امروزین نیز، البته با هنجارهایی ویژه ی این زبان، در کار است. بر بنیاد یکی از همین هنجار هاست که "گرسنگی" را، در این جمله، باید"بکشیم". جمله :"امّا برای مصدق در تاریخ معاصر جایی ممتاز می شناخت تا جایی که وی را رهبرِ آزادگانش می خواند."۱٣ دومین بخش این جمله برآیندی ست، در نوشتار، از در هم آمیختنِ دو هنجار:یکی دیروزین و دیگری امروزین. دیروزها می نوشتیم:"... تا بدانجا که رهبر آزادگانش می خواند." امروزها می نویسیم:"... تا جایی که او را رهبرِ آزادگان می خواند."از هم آمیزی ی این دو هنجار، امّا، آنچه بار می آید و در کار می آید هنجارِ سومی نیست:تنها غلطی آشکار است. باری. و ، باز هم، جمله :"جناح میانه رو... در نظر دارد... با بیرون نگه داشتن اکثریت نمایندگان تندرو از مجلس، آخرین پایگاه قدرتی که تندروها با اتکا به اکثریت کرسی های مجلس هنوزدر اختیار خود دارند، از کنترل آنها خارج کند."۱۴ آشکار است که این جمله یک "را" کم دارد.اما بر(ای خودِ)من نیز روشن نیست به راستی که "را"ی با یا را در کجای این جمله باید کار گذاشت:پس از واژه ی "قدرتی"؟یا پس از واژه ی "دارند"؟ یا، شاید، فرقی نمی کند؟نمی کند؟ چرا؟ و، باز هم، باری. عبارت :"... نیروی میرائی که در شرایط فعلی به واقع جز اظهار نظر و آه وفغان، نقش مستقیم و تعیین کننده ای در حیات سیاسی- اقتصادی جامعه ندارد..."۱۶ منطقِ ساختاری ی این عبارت، آشکارا، در تضاد است با آنچه نویسنده می خواهد بگوید:نویسنده به هیچ روی نمی خواهد بگوید که "اظهار نظر و آه وفغان "کردن یکی از "نقشهای مستقیم و تعیین کننده... در حیات سیاسی - اجتماعی (ی) جامعه" است. عبارتی که به کار برده است، امّا، دقیقا همین را می گوید. جمله :"در حالی که فقط چهار ماه به انتخابات مجلس باقی نمانده، میانه روها هیچ برنامه ی پیشنهادی جدیدی برای حل مشکلات جامعه عرضه نکرده اند."۱۶ از متنِ کار آشکار است که آنچه نویسنده می خواسته است بنویسد این است که:"... بیش از چهار ماه به انتخاباتِ مجلس باقی نمانده(است)...". آنچه نوشته است، امّا، برعکس، بدین معناست که:"... بیش از چهار ماه به انتخابات مجلس باقی مانده(است)..."! عبارت : چند پاسدار ایرانی که... سالها به اسارت اسراییل در آمده اند..."۱۷ یعنی :" چند پاسدار ایرانی که ... سالهاست در اسارتِ اسراییل اند..."."به اسارت در آمدن" یک پیشـآمد است که در لحظه یا ساعت یا شب یا روزِ ویژه ای پیش می آید."در اسارت بودن"، امّا، یک چگونگی (یعنی حالت یا وضعیت) است که می تواند زمانی دراز یا کوتاه داشته باشد.(از کراماتِ شیخِ ما!) باری. و، باز هم،عبارت:"... نهضتی که مردم از آن خود می دانستند..." ۱٨. کاربرد"که اش" (یا"که ش")، در فارسی ی امروزین، دگرگون شده است:بدین معنا که "اش" از "که" اغلب جدا می شود وبه عنصرِ ساختاری ی دیگری می پیوندد. درست است که ، در سطح عادی ی نوشتار،نمی نویسیم:"نهضتی که ش مردم از آن خود می دانستند"؛درست نیست، امّا،که این"(ا)ش" را یکسره نبوده بگیریم. می توانیم بنویسیم:"نهضتی که مردم از آنِ خودش می دانستند "یا "نهضتی که مردم از آن ِخود می دانستندش"."آن را" را نیز می توانیم، البته، به جای"(ا)ش" به کار گیریم و - یعنی که- بنویسیم:"نهضتی که مردم آن را از آنِ خود می دانستند".بی" (ا)ش" یا "آن را" ،امّا، عبارتِ ما بی گمان چیزکی کم خواهد داشت. جمله :"هدایت به خاطر دختری که یکی از نوچه هایش به خود جلب کرده بود خود کشی کرد."۱۹ این جمله نیز یک"(ا)ش" کم دارد:که، این بار، به معنای "او را" ست. جمله:"برای علاقمندان خواندن اصل مقاله توصیه می شود."۲۰"برای"،در این جمله، یعنی"به"! دو جمله ی پیوسته:"... در چنین مرحله ای از انکشاف سرمایه داری(جهانی شدن تمام فازهای گردش سرمایه)منظور از مثلا سرمایه ی "آمریکایی"و یا "شرکت های ماورای ملی آمریکایی "صرفا می تواند این باشد که مرکز شرکت... در کشور آمریکا واقع شده است. درغیر این صورت با توجه به جهانی شدنِ فعالیت ها مفهوم دیگری برای این مقوله نمی توان در نظر گرفت."۲۱ عبارتِ"در غیر این صورت"، در آغازِ دومین جمله، آشکارا نادرست ، یعنی نا به جا، به کار گرفته شده است:"حشو"ی نیست که "قباحتِ"آن به معنا ، به هر حال ، آسیبی نرساند. "زایده"ای ست ناهمخوان با بافتِ معنایی ی این دو جمله، که بی چون وچرا باید حذف شود. چند جمله ی پیوسته:"آن پیاله های عسل را همیشه خندان وپر از شیطنت دیده بودی. آن پیاله های شیرینِ درخشان را که زیر سایه ی مژه های بلند- تا به یادداشتی- هراسان ندیده بودی.دیده بودی که گاه تلخ می شدند؛ سایه های تیره ای بر سطح صیقلی شان می نشست، به هنگام خشم. دیده بودی که گاه در آنها کینه موج می زد و کدر می شدند،به هنگام شنیدن خبر بد.اما آن سایه های تیره و آن موج های مکدر زود محو می شدند و دوباره شیرین می شدند، سرشار از عشق و زندگی..."۲۲. منطقِ ساختاری ی واپسین جمله ، در این فرگرد، با ما می گوید که "آن سایه های تیره و آن موج های مکدر"بودند که "محو می شدند و دوباره شیرین می شدند". آشکار است ، امّا، که این نیست آنچه نویسنده می خواهد بگوید. نویسنده می خواهد بگوید :"آن سایه های تیره وآن موج های مکدر زود محو می شدندو آن پیاله های عسل دوباره شیرین می شدند". عبارت :"موجی که توسط جهانگردان و تاجران و سفیران اروپایی در ایران افتاده شد..."۲٣! کاش ترجمه می بود،امّا- نخیر- این عبارت را از مقاله ای می آورم که در اصل به فارسی نوشته شده است. شاید به راستی غلط هم نباشد؛امّا، به گمان من یکی، از غلط هم بدتر است:بس که زشت و نچسب است. باری. این نیز جمله ای ست از همان مقاله:"نه در دوران پیش از انقلاب و نه اکنون چنین امکانی وجود نداشته است."۲۴ که جمله ای ست بر آمده از یگانه کردنِ دو جمله:"پیش از انقلاب چنین امکانی وجود نداشته است"؛و "اکنون نیز چنین امکانی وجود نداشته است"!و اولی برای و به جای نوشتن این که:"پیش از انقلاب چنین امکانی وجود نداشت "؛و دومی به جای و برای نوشتنِ این که:"اکنون نیز چنین امکانی وجود ندارد". و شگفتا! جمله:"آیا واقعا محیطی را که قصد دارم بساطم را پهن کنم می شناسم؟"۲۵. این جمله، آشکارا، یک "در آن" کم دارد: پس از "بساطم را"،یا پیش از آن، یا پس از "قصد دارم"؟ باری. جمله:"این بار اومدم که بمونم..."۲۶ شکل نوشتاری ی این جمله این است:"این بار آمده ام که بمانم"، و نه این :" این بار آمدم که بمانم". و، پس ، شکل گفتاری ی آن، در نوشتار، باید باشد:"این بار اومده م که بمونم..." باز هم جمله؟نه! همین ها باید بس باشد، نیست؟ باری. این همه تنها مشتی ست نمونه، نه از خروار، بل، که به راستی از خرمنی آفت زده که از آن ، نه همین مشت مشت، بل، که به راستی خروار خروار می توان نمونه آورد. و کاش، ای کاش، اینچنین می بود:امّا بدبختانه هیچ اینچنین نیز نبوده است که در راهِ دست یافتن به این نمونه ها - آنهم به ویژه"شکنجه کشان"!- رنجی بر خود هموار کرده باشم. سوگند یاد می کنم ، به جانِ دوست، که تنها نگاهکی انداخته ام، آنهم در همین دو سه روزه ی گذشته، به تنها چند صفحه از هریک از تنها چند نشریه ای که از هردوره از هریکی شان تنها یک شماره از تازه ترین هاشان را بر که نگزیده بودم، نه، همین برداشته بودم- خوب، البته- برای عیب جویی و نکته گیری. که آغازه ای ناگزیر است براین بررسی ی ساختاری- واژگان شناسانه. و گفتن نباید داشته باشد که قصدم،بازهم به جانِ دوست، آزارِ هیچ کسی نیست. دنیای سخن، خاوران، آدینه، کبود، پویشگران، چشم انداز، پویش، فصل کتاب، اندیشه وپیکار، وپر،همه، را من از بهترین ماهنامه ها وفصل نامه های امروزینِ فارسی می شناسم که در ایران وبیرون از ایران منتشر می شوند.و، در میانِ نویسندگان و پژوهشگرانی که   قرعه ی فالِ عیب جویی ها ونکته گیری های من به نام شان افتاده ست و ، در دنباله ی این نوشته، خواهد افتاد، هستند - و یکی دو تا هم نیستند- نام آورانی که من از دیرباز در شخصیت و کارِ تک تک شان با مهر وستایش می نگریسته ام و می نگرم. می شد، و می شود، که به سراغِ دیگران نیز بروم. می شد، و می شود، از خطاهای ساختاری و واژگانی ی فارسی نویسان و فارسی سرایانِ دورانِ کنونی ، در کاربردِ ادبی ی زبانِ فرهنگی ی خویش، به راستی که کتابی فراهم آورد در اندازه های یک مثنوی ی هفتاد من کاغذی.نمونه هایی از اینگونه خطاها که تا همین جای این نوشته آورده ام، امّا، گمان می کنم در روشنگری ی این چگونگی بس باشند که - گفتم-چفت وبستِ زبان فارسی شُل شده است:هم در ساختمان و هم در واژگان. و، تا روشن تر شودکه قصدم همانا نشان دادنِ سُست شدگی ی پیکره ی دستوری و درهم ریختگی ی مرزهای گستره های معنایی در واژگانِ زبانِ فارسی ی امروزین است ونه- و دورباد از من-شک روا داشتن در فارسی دانی یا "سواد" یا فرهیختگی ی زبانی ی این یا آن نویسنده یا پژوهشگر ، بگذارید به نمونه هایی که از غلط در نثرِ امروزین فارسی آورده ام دو نمونه ی دیگر بیافزایم، از کلکِ استادِ گرانمایه ای که-بزرگی وبزرگواری ی سیاسی واخلاقی اش به کنار- شخصیت وکارِ دانشگاهی ی او برای بسیاری از فرهیختگانِ روزگارِ ما(آنهم در بیش از یک یا دو نسل)الگوی درخشانی بوده است برای(چرا که، و همچنان که، خود نمونه ای نیز بوده است از)ژرف نگری ، باریک اندیشی و آزادگی(به معنای رها بودن از هرگونه پیشداوری)در پژوهش وسنجش:زنده یاد، استاد دکتر غلامحسین صدیقی را می گویم. آری. و بگذریم از هر چه هایی که هر که ها "درستایش"۲۷ یا در بازگفتن "حدیثِ آن فرزانه"۲٨ در هرکجایی گفته اند."احاطه ی چشمگیرِ(او) بر مباحث و منابعِ فرهنگ وتاریخِ ایران"۲۹ نیز به کنار؛ باری، هم در آیینه ی برگردانِ رسا و شیوایی که شهرام قنبری از "حاصلِ کلام" ، یعنی از "فصل پایانی ی رساله ی دکتری" ی او به فارسی به دست داده است نیز دانشجو یعنی دانش پژوهی را می توان دید و بازشناخت که، به راستی ، نه تنها "دقتِ مستوفیان، انسجامِ کارِ منشیان و ظرافتِ فکرِ دبیران را توشه راه گرفته"٣۰ است ، بل ،که زبانِ فرانسه را نیز خوب می شناسد و درست وپاکیزه به کار می گیرد. و جز این نیز نمی توانسته است بوده باشد.می بایسته است تا چنین بوده باشد تا "هیات ِداوران، بی گفت وگو و به اتفاقِ آرا، درجه ی بسیار ممتاز را"٣۱ از سوی"دانشکده ی ادبیاتِ پاریس" به او اعطا کنند. و این به سالِ ۱۹٣٨ میلادی ست . امّا، امّا چنین دانشی مردی، آنگاه که- ده سالی پس از این تاریخ- می خواهد زندگی نامه گونه ای از خود را به فارسی بنویسد، می نویسد:"تاریخِ تولد نگارنده ی این سطور، غلامحسین صدیقی، هفتم شوّال المکرم۱٣۲٣ هجری قمری مطابق با ۴ دسامبر ۱۹۰۵ میلادی (هنگام شب) و دوازدهم آذرماه ۱۲٨۴ هجری شمسی درشهر تهران در بازارچه ی سرچشمه ، که اکنون به خیابان سیروس مبدل شده است"٣۲. بر من آشکار است که این "جمله" یک "است " کم دارد:پس از واژه ی"قمری " یا پس از واژه ی"شمسی"(؟) و این هم دومین"جمله" است از این زندگی نامه گونه:"نام پدرم حسین صدیقی، ملقب به اعتضاد دفتر یاسلی نوری مازندرانی که روز شنبه ششم فروردین ماه ۱٣۱۲ به ساعت ۲۱ در قریه ی زرنان مجاورِ شاه آبادِ کرج فجاه به رحمت ایزدی پیوست."٣٣ آنچه دکتر صدیقی می خواسته است بگوید این است، البته ، که:"پدرم حسین صدیقی نام داشت وملقب بود به اعتضاد دفتر یاسلی ی نوری ی مازندرانی ..."ساختار دستوری ی "جمله" ای که نوشته است، امّا، منطقا بدین معنا ست که نام پدر استاد(بوده است که) ملقب بوده است به اعتضاد دفتر یاسلی ی نوری ی مازندرانی ، نه خود او! باری. و، تا روشن شود که من برچه بنیادی ست که در نثرِ امروزینِ فارسی به دیده ی عیب جویی و نکته گیری می نگرم، سه نکته را باید در همین جا یاد آور شوم: نخست این که نگرشِ دستوری به زبان تفاوت دارد با نگرشِ زیبایی شناسانه به زبان. نگرشِ دستوری به زبان از نوعِ نگرش های منطقی ست:یعنی از گونه ای "ابژکتیویته"برخوردار است:یعنی اصولی دارد که برای همگان، به گونه ای یکسان و بی چون وچرا، پذیرفتنی ست. نگرشِ زیبایی شناسانه به زبان، امّا، همیشه آغشته به "پسندِ زبانی"ست:یعنی"سوبژکتیو" است:یعنی کارکردهایش زمینه هایی پدید می آورد که، در هر یک از آنها ، شاید تا همیشه، همچنان"گروهی این، گروهی آن پسندند". من، در مقاله ی کنونی ، در هیچ نوشته ای از دیدگاهی زیبایی شناسانه ننگریسته ام:حال آن که - نمونه وار می گویم- دکتر انور خامه ای٣۴، در چندین مورد، از چنین دیدگاهی ست که بر"نقص های دستوری و انشایی" ٣۵ ی" طوبی و معنای شبِ "شهرنوش خانم پارسی پورانگشت می گذارد. دکتر خامه ای ، برای نمونه، خوش نمی دارد که نویسنده، به جای "مونس برخاسته بود"،بنویسد :"این یکی برخاسته بود"؛ یا که، به جای "خشمش به کرختی وفرسودگی می گرایید "بنویسد:"خشم او با حالتی از کرختی وفرسودگی جای عوض می کرد". دکتر خامه ای بر آن است که این گونه" جملات مثلِ این است که از (یک)زبان بیگانه ترجمه شده باشد."٣۶ امّا، خوب ، گیرم چنین نیز باشد. این چگونگی ، به هر حال، تفاوت دارد با دچاربودنِ نثر به"نقص های دستوری و انشایی". باری. و دوم این که غلط نوشتن تفاوت دارد با کژروی ٣۷ های آگاهانه از هنجارهای زبانی. برون افتادنِ نا آگاهانه از هنجارهای دستوری و واژگانی تفاوت دارد با برون زدنِ آگاهانه از اینگونه هنجارها. برون افتادنِ ناآگاهانه از هر هنجارِ زبانی، یعنی هر گونه از غلط نوشتن ، یک عیب است. برون زدنِ آگاهانه از هر یک از این هنجارها، امّا، می تواند- عیب نباشد که هیچ- هنر نیز باشد. گفته اند، و به درستی، که همین کژروی های آگاهانه- و سنجیده- از هنجارهای دستوری و واژگانی ست، در هنر های زبانی ، که بنیادِ هرگونه نوآوری و آفرینندگی ی سبک شناسانه است. من، در نوشته ی کنونی ، تنها بر برخی برون افتادن های نا آگاهانه ی برخی از نویسندگانِ امروزین از هنجارهای دستوری وواژگانی ی زبانِ فارسی ی امروزین انگشت نهاده ام:حال آن که -بازهم نمونه وار می گویم- دکتر انور خامه ای ، در نقد خود بر" طوبی ومعنای شب "، انگار هرگونه برون بودنی از هنجارهای پذیرفته ی زبانی را لزوما یک "نقصِ دستوری وانشایی" می شناسد. وچنین است که بسیاری از آنچه هایی که در چشمِ دیگرانی چون خودِ من هنر است ، از چشمِ منتقدِ ما عیب دیده می شود. چه عیبی دارد که خانم پارسی پور نوشته باشد:" اهلِ روم بود گویا آن کس که این را گفته بود"، و نه- چنان که آقای دکتر خامه ای سفارش می کند-:"گوینده آن گویا اهل روم بود"؟یا نوشته باشد:"مورچه امّا آیا می اندیشد"، ونه:"اما آیا مورچه می اندیشد؟"یا:"کسی کسی را نمی کشت در این خانه"، و نه:"در این خانه کسی کسی را نمی کشت"؟ و مانندهای اینها. و چیست، جز همین گونه کژ روی ها از هنجارهای دستوری وواژگانی ، که، برای نمونه، به سبکِ نویسندگی و نثرِ ابراهیم جانِ گلستان رنگ وانگی ویژه می زند؟یا به سبکِ نویسندگی و نثر جلال آل احمد؟یا به زبانِ شعری ی نیما یوشیج ، به ویژه، و به زبانِ شعرِ نیمایی و فرانیمایی، به طور کلی؟ و ناگفته نگذارم که کژروی از هنجارهای زبانِ نوشتار می تواند، خود، فرا رفتن یا بازگشتی باشد به سوی هنجارهای زبانِ گفتار. باری. وسوم این که هنجارهای ساختاری و واژگانی ی هر زبانِ زنده ای، هم در تاریخ، و هم در جغرافیا و هم در سطح های اجتماعی- فرهنگی ی کاربردِ آن، پیوسته دگرگونی پذیر و -در نتیجه - همیشه گوناگون اند. وچنین است که هرگویشِ ویژه ای از هر زبان، گذشته از هنجارهای بنیادی وهمگانی ی آن زبان، هنجارها و هنجارک های ویژه و درونی ی خود را هم دارد:و، همچنین ، هرگونه ای از کاربردِ تاریخی یا جغرافیایی یا اجتماعی- فرهنگی ی هر گویشی. و نکته این است که هر کاربردی از هر گونه ای از هرزبان را می باید تنها با هنجارها و هنجارک های ویژه و درونی ی خودِ آن گونه به سنجش وداوری گرفت، ونه با هنجارها و هنجارک های هیچ گونه ی دیگری از آن زبان. نمونه وار می گویم:این که سمرقندیانِ پریروزین چنین وچنان می گفتند یا نمی گفتند نباید بنیادی گرفته شود برای باز شناختنِ درست از نادرست در سخن گفتنِ خراسانیانِ امروزین. و این را که خراسانیانِ امروزین چنین وچنان می گویند یا نمی گویند نمی توان، یعنی نباید، معیار گرفت برای باز شناختنِ درست از نادرست در سخن گفتنِ تاجیکیانِ امروزین.باری.و، پس، می خواهم بگویم، همین با سنجه های امروزین است که من در کاربردِ فرهنگی- ادبی ی امروزینِ زبانِ فارسی می نگرم، نه با سنجه های دیروزین یا پریروزینِ این کاربرد. و درست است که من نیز از "غلط ننویسیم" سخن می گویم؛ امّا این نه در آن معناست که استاد ابوالحسن نجفی از "غلط ننویسیم" سخن می گوید. در آن معنا که او از "غلط ننویسیم"سخن می گوید، من برآنم که حق بی گمان با دوستم دکتر محمد رضا باطنی ست که از استاد، در پاسخ، می خواهد اجازه بفرمایند تا ما همچنان"غلط بنویسیم". در نوشته های ابوالحسن نجفی و رضا باطنی، دو دیدگاه از زبان نگری رویاروی یکدیگر ایستاده اند:یکی، دیدگاه ادیبانه - تاریخی، که سنجه ها و هنجارهای "زبانِ معیار" را در کاربردِ پیشنیان از زبان می جوید:و هر آنچه را، در کارکردها و کاربردهای امروزینِ زبان، که با این سنجه ها و هنجارها ناهمخوان باشد غلط، گیرم"غلطِ مصطلح" ، ارزیابی می کند؛ و ، دیگری ، دیدگاهِ زبان شناسی ی علمی، که "زبانِ معیار" را، در هر برشی از تاریخِ تکاملِ یک زبان، همان، همانا، زبانِ مردم می شناسد و برآن است که به زبانِ مردم خرده نمی توان گرفت:چرا که سنجه های هر گونه خرده گیری را، در بنیاد، خود، همین زبان است که به دست می دهد. پذیرفتنِ دیدگاهِ زبان شناسی ی علمی، برای من، امّا، هیچ بدین معنا نیست که هر که هر چه می گوید یا می نویسد درست است. آنچه بدان خرده نمی توان گرفت زبانِ مردمِ هر روزگار است، نه هر کاربردی از آن. و درست است که"غلطِ مصطلح"،خود، اصطلاحی ست پوک: چرا که غلطی که مصطلح شده باشد، هم به دلیلِ مصطلح بودنش ، دیگر غلط نیست، بل، که هنجارِ ساختاری یا واژگانی ی تازه ای ست در زبان. این سخن، امّا، به گمان من، هیچ بدین معنا نیست که در برابرِ غلط های در کار آینده و شکل گیرنده- امّا هنوز جا نیافتاده -نیز نمی توان یا نباید ایستادگی کرد.* آن روز، در نمی دانم چند دهه پیش، که از فرنگ برگشتگانِ ما، "Point de vue " را به "نقطه نظر" بر می گرداندند، ای کاش می بود کسی تا به ایشان یادآوری می کرد که ما درزبانِ فارسی واژه ی زیبای"دیدگاه" را هم داریم. اگر چنین شده بود، بسا که اصطلاحِ زُمختِ "نقطه ی نظر" امروز این همه چشم وگوش و هوشِ زبانی ی ما را نمی آزُرد. باری. و درست است که زبان، چون پیکره ای زنده، هم دراستخوان بندی ی ساختاری، و هم در یاخته های واژگانی ی خود- گیرم به آرامی، امّا- پیوسته دگرگون شونده است(همچنان که در ساختِ آوایی ی خود نیز) . این نیز، امّا، حقیقتی ست که برخی از دگرگونی های ساختاری یا واژگانی (یا آوایی) با کژروی های نا آگاهانه از هنجارها، یعنی با خطا، ست که آغاز می شوند، و نه با کژروی های آگاهانه از هنجارها، یعنی با نوآوری. نمونه وارمی گویم ، باز: روزی بود و روزگاری که، در آن، "نمودن" ، در معنا، با "کردن" هیچگاه یکی یا عوضی گرفته نمی شد."نمودن" به معنای "نشان دادن" بود و "کردن" به معنای "انجام دادن" . دیوانِ حافظ را ورق بزنیم. در "رندی آموز و کرم کن، که نه چندین هنر است/حیوانی که ننوشد می و انسان نشود"٣۹و "کرم نمای و فروآ، که خانه خانه ی توست"،۴۰"کرم کن" و "کرم نمای" معنایی یگانه ندارند؛ و تنها منطقِ معناهاست که کاربردِ هریک به جای دیگری را روا می دارد: آن که کرم می کند از خود کرم نشان می دهد؛ و آن که از خود کرم نشان می دهد، به هر حال، کرم نیز می کند- گیرم کاری که می کند به نمایش یا ریا یا ناراستی نیز آلوده باشد. از"روی نگار در نظرم جلوه می نمود"۴۰ و "جلوه ای کرد رُخت ، دید ملک عشق نداشت"۴۰ می توان نتیجه گرفت که"جلوه نمودن" و "جلوه کردن" ،هر دو، گستره ی کاربردِ یگانه ای دارند: یعنی "همکاربُرد"ند:یعنی همیشه هریک را می توان به جای دیگری به کار برد. امّا همکار برد بودن لزوما به معنای هم معنا بودن نیست. از همین روست که همکاربرد بودن در برخی گستره های معنایی به هیچ روی به معنای همکار برد بودن در همه ی این گستره ها نیست.در "صالح و طالع متاعِ خویش نمودند"،۴۲"نمودند" آشکار است که هیچ پیوندی با "کردند" ندارد. در "دیدار می نمایی و پرهیز می کنی""دیدار می نمایی" به هیچ روی با "دیدار می کنی"، هم معنا که نیست هیچ، همکاربرد نیز نیست."دیدار نمودن"، به معنای"چهره نشان دادن"است:که،آشکارا، هیچ پیوندی ندارد با "دیدار کردن"-نه در معنا و نه در کاربرد. و تنها حافظ نیست، البته، که "نمودن" را همیشه از "کردن" باز می شناسد. امّا، امّا،ناگهان - که ، یعنی، "در ناگهانی پس از اندک اندک"، وشاید به علتِ زشت انگاشته شدنِ معنای"کردن"در کاربردِ "بی ادبانه ی" این واژه در سخن گفتن از آن کار ِ ویژه "جنسی" - یعنی در کاربردِ آن در چنین مصراعی"کس چه داند مادر او را که کرد؟"از مولوی، مثلا- زبانِ فرهنگی - ادبی ی ما به تبِ "کردن" گریزی دچار می آید:و آغاز می کند به همه ی کارها را "نمودن" یا "ساختن" :و دقت کنیم که "زبانِ" فرهنگ وادب است که به این تب دچار می آید، نه زبانِ مردم:و چنین می شود که، سرانجام، حتا در زبانِ شعری ی شاعری در پایه ی فروغِ فرخزاد نیز بر می خوریم به"پنهان نمودن" :("معشوقِ من/انسان ساده ای ست:/انسانِ ساده ای که من او را/ در سرزمینِ شومِ عجایب،/چون آخرین نشانه ی یک مذهبِ شگفت،/ در لابلای بوته ی پستانهایم/ پنهان نموده ام"۴۱) که، همچون جفتِ زنا زاده اش"ویران ساختن"، از درون دچارِ تناقض است. مگر می شود چیزی را پنهان نشان داد یا ویران بنا کرد(یا ویران درست کرد یا ویران اختراع کرد)؟!۴۲ با فروغِ فرخزاد ، امّا، کشانده می شویم به دلِ شعرِ امروزینِ فارسی:که باریک شدن در "زبان وبیانِ" آن را باید بگذارم برای مجالی دیگر. باری. نثرِ فرهنگی -ادبی ی امروزینِ فارسی، هم در ساختارِ دستوری و هم در کاربردِ خود از واژگانِ این زبان، به آسانی لغزش پذیر است.و چنین است که به "زبان وبیانِ"بسیاری از برجسته ترین سخنورانِ امروزینِ ایران نیز- آه که چه- به آسانی می توان"لغز ونکته" فروخت:آنهم در معنایی -دریغا که چه- بسیار سطحی تر وپیش افتاده تر از آنچه حافظ در اندیشه می داشت، آنگاه که می گفت:"مُدعی گو لغز ونکته به حافظ مفروش:/کلکِ ما نیز بیانی وزبانی دارد".۴٣ استاد(شوخی نمی کنم)دکتر مهدی ی حمیدی ی شیرازی، در به یادم نیست چند دهه پیش، صادقِ هدایت را در "درسِ انشا" رفوزه کرد. زنده یاد دکتر غلامحسینِ ساعدی را نیز به آسانی می توان بر تختِ زبان خواباند و با تازیانه ای در هم بافته از ده ها لغز ونکته ی دستوری و واژگانی به جانش افتاد. وناگفته نباید بگذارم که برخی از جمله هایی از خانم پارسی پور نیز، که آقای دکتر خامه ای بر آنها انگشت نهاده است ،به راستی، و آشکارا، دچارِ"نقص های دستوری و انشایی"اند. برای نمونه، دکتر خامه ای می نویسد، و به درستی، که:"طوبی چادر وروبنده انداخت ..." ،غلط است:چون چادر را نمی اندازند بل که به سر می کنند. باید به جای آن می نوشت:"چادربه سر کرد و روبنده انداخت."۴۴ هر چند خوداو نیز واژه ی "باید" را نادرست به کار می برد:"باید "صیغه ی(سوم شخصِ مفردِ) حال است از "بایستن". صیغه ی(سوم شخصِ مفردِ)گذشته ی این مصدر "بایست "است. باری. وگفتن دارد بی درنگ، و با این همه، که نویسندگانی چون هدایت و ساعدی وپارسی پور به "زبان آوری" نبوده است، و نیست، که نام آور شده اند. در پیوند با این گونه نویسندگان، ما "لفظ و گفت وصوت را" ... نخیر، "برهم" نمی زنیم:فرو می گذاریم:و از این همه فرا می گذریم:چرا که اینان انگار در آن سوی زبان است که به سبک و ساختارِ کارِ خود دست می یابند. نویسندگانی داریم، از سوی دیگر، که- چه گفتن شان که جای خود دارد- رویه وسویه ی زبانی ی چگونه گفتن شان نیز برای ما با اهمیت است. اینان زبان آوران اند. در برخورد با کارهای اینان است به ویژه- والبته که- ما سخت گیر(تر) می شویم."نقص" را براینان است به ویژه-و البته که-نمی بخشاییم.و البته که "نقص" را نبایدبخشود، به ویژه بر کسانی که در زبان نیز "کمال "(را)می جویند.آری.وچنین است که، به راستی،"جای شکایت"است آنگاه که به نثرِ نویسنده ی زبان آوری همچون محمود دولت آبادی نیز می توان نکته هایی "دستوری و انشایی" گرفت. و خانم شاداب وجدی بر پاره ای از "روزگارِ سپری شده ی مردمِ سالخورده"،که در هشتمین شماره از "فصلِ کتاب" چاپ شده است، نکته هایی گرفته است که حتا دکتر آجودانی نیز ناگزیر است یکی دوتایی از آن ها را بی چون وچرا بپذیرد.۴۵(یکی از نمونه های خانم شادابِ وجدی:"... وباز می خوانیم"چون روی صورت و گونه هایش به قدر کافی سرخاب وسفیداب مالیده شده بود و یک خالِ درشتِ نیلی هم درست در چاه ِزنخدان، که انگار کاشته باشند"... معلوم نیست که نویسنده در این جمله فعل"داشت" را بعد از" چاه زنخدان" به کدام قرینه یا مجوزی حذف کرده است."۴۶) کوتاه کنم. ما در آستانه ی زبانآگاهی ایستاده ایم:که خود رویه و سویه ای ست از آگاهی ی تاریخی یافتن بر بحرانی که از جنبش یا انقلابِ مشروطیت به این سو لایه ها ونهادهایی از جامعه ی مارا فراگرفته و در زبانِ فرهنگی- ادبی ی ما نیز بازتابیده است. و این که این بحران در زبانِ مردم چندان نمودی ندارد شاید خود نشانگر و روشنگرِ این باشد که آن انقلاب یا جنبش در بنیادهای جامعه ی ما(هنوز؟) به راستی چندان نشت ونشست نکرده است. باری. و،امّا، آگاهی یافتن بر بیماری- می گویند- آغازِ درمان است. و من پیشبینی می کنم، یا دست کم امیدوارم، که دست کم برخی از نامدارانِ ادبِ امروزینِ ما، پیرانه سر، بنشینند هر یک به ویراستنِ دستوری و واژگانی ی نوشته ها وسروده های خویش. درباره ی دیگرانی که خود چنین نخواهند کرد، یا که دیگر در میانِ ما نیستند تا خود چنین کنند، نیز من هیچ نومید نیستم. روزی، در آینده ی دور یا نزدیک، ویراستارانی فرهیخته، به جای ایشان و برای ایشان، کاری راکه باید انجام شود انجام خواهند داد. "پاک سازی" و "بازسازی" ی زبانی؟ سانسور و" نظارت" با افزارها و به بهانه های فرهیخته تر؟خدای من! چه دشوار است در چشم اندازِ آینده با چشمانِ اکنونی ننگریستن!مهم، در همه حال، این خواهد بود که آیندگان از ما بیاموزند که با زبانِ فارسی ، در نوشتن (و سرودن) ، آن نکنند که ما می کنیم. و"لقمان را گفتند:ادب از که آموختی؟ گفت:از بی ادبان!"۴۷ ____________________یادداشتمن، خودم، یک بار پیش آمد که بنویسم:"احمد جانِ شاملو تنی از شاعرانی ست که، در زبان وبیانِ شعرِ امروزینِ ما،هنجار شکنی و نوآوری های فراوانی کرده است."نیکبختانه ، امّا، بی درنگ دریافتم که دارم غلط می نویسم.چرا؟ زیرا این جمله برآیندی ست از دو جمله:یکی،"شاعرانی ...نو آوری های فراوانی کرده اند"؛ و، دیگری، "... شاملو تنی از اینان است." و، پس، من باید بنویسم:"... شاملو تنی از شاعرانی ست که... نوآوری های فراوانی کرده اند". "کرده اند" ، نه"کرده است". "مثلِ این می ماند که..."هم یکی از غلط هایی ست که انگار دارند جا می افتند. درست اش این است که بنویسیم:"مثلِ این است که..." یا "به این می ماند که..." پانویس ها: ۱- تاکید بر واژه ها، دراینجا و درسراسر این نوشته ، از من است. ۲- ازحمید مصدق، در دنیای سخن، تهران ، شماره ۴٣، مرداد - شهریور ۷۰، صفحه ۱۹. ٣- از کامران جمالی، در دنیای سخن، همان شماره ۴٣، صفحه ۵٣. ۴- از کامران جمالی، در دنیای سخن، همان شماره ۴٣، صفحه ۵٣. ۵-احمد فیلی حقیقی، در خاوران، مشهد، شماره۷-٨، خرداد وتیر ۷۰، صفحه ۷۱. ۶-احمد فیلی حقیقی، در خاوران، مشهد، شماره۷-٨، خرداد وتیر ۷۰، صفحه ۷۲ ۷- فریبا اعرابی ، در کبود، هانوفر، شماره ٣، آذر۷۰، صفحه ٣۴. ٨- فریبا اعرابی، در کبود ، همان شماره، همان صفحه. ۹- در مقاله ی " از شجریان تا شاملو"، پویشگران، لندن ، شماره ۲، تیر ۶۹، صفحه ۲۰. ۱۰- در مقاله ی " چه کسی ناممکن دولت آبادی را ممکن می کند؟"، پویشگران، همان شماره، صفحه ٣۵. ۱۱- فریبا اعرابی، در کبود، همان شماره ، همان صفحه. ۱۲- ناصر منوچهری ، در کبود، همان شماره، صفحه ۴۹. ۱٣- امیر هوشنگ کشاورز، در چشم انداز، پاریس، شماره۹، زمستان۷۰، صفحه۶۰. ۱۴- سرمقاله، پویش، سوئد، شماره ۷و٨،پاییز ۱٣۷۰، صفحه ٣. ۱۵- سرمقاله، پویش، سوئد، شماره ۷و٨،پاییز ۱٣۷۰، صفحه ۵. ۱۶- سرمقاله، پویش، سوئد، شماره ۷و٨،پاییز ۱٣۷۰، صفحه ۶ ۱۷- سرمقاله، پویش، سوئد، شماره ۷و٨،پاییز ۱٣۷۰، صفحه ۷. ۱٨-محمد علی کاتوزیان، در فصل کتاب، لندن ، شماره ۶، بهار۶۹، صفحه٣۶. ۱۹-محمد علی کاتوزیان، در فصل کتاب، لندن ، شماره ۶، بهار۶۹، صفحه٣۶. ۲۰- منوچهر ثابتیان، در فصل کتاب، لندن، همان شماره ، صفحه۷۰. ۲۱- کامیار، در اندیشه وپیکار، فرانکفورت، شماره٣، خرداد۷۰، صفحه ۱۷۶. ۲۲- منوچهر ایرانی، در چشم انداز، شماره۹، زمستان۷۰، صفحه ۹۰. ۲٣-از مقاله ی"فرهنگ به غارت رفته"، در آدینه، شماره۶۷،بهمن۷۰، صفحه ۱۷. ۲۴-ازهمان مقاله، در همان آدینه، صفحه۱۹. ۲۵- از حسین خویی، در پر، لوس آنجلس، شماره۷٣، بهمن ۷۰، صفحه۲٨. ۲۶- از حسین خویی، در پر، لوس آنجلس، شماره۷٣، بهمن ۷۰، صفحه۲٨. ۲۷-شهرام قنبری، در چشم انداز، شماره۹، زمستان۷۰، صفحه۶۵. ۲٨- امیرهوشنگ کشاورز، در چشم انداز، همان شماره، صفحه ۵۶. ۲۹- ناصر پاکدامن، همان چشم انداز، صفحه۷۵. ٣۰- ناصر پاکدامن، همان چشم انداز، صفحه۷۴. ٣۱-آورده ی ناصر پاکدامن، در همان چشم انداز، صفحه ۵۷. ٣۲-آورده ی امیر هوشنگ کشاورز ، در همان چشم انداز، صفحه۵۷. ٣٣-آورده ی امیر هوشنگ کشاورز ، در همان چشم انداز، صفحه۵۷. ٣۴-در"طوبی و معنای شاهکار" ، در دنیای سخن، شماره۴۶، دی۷۰، صفحه های ٣۴ تا ٣۷. ٣۵- انور خامه ای ، در دنیای سخن، همان شماره، صفحه ٣۶. ٣۶- انور خامه ای ، در دنیای سخن، همان شماره، صفحه ٣۷. ٣۷-Deviation ٣٨-نگاه کنید به دنیای سخن، همان شماره ، صفحه ٣۷. ٣۹-دیوان حافظ، به تصحیح و توضیح پرویزناتل خانلری، انتشارات خوارزمی، تهران،۵۹، صفحه ۴۵۶و صفحه ٨۲. ۴۰- دیوان حافظ، همان به ترتیب، صفحه های ۶۴۲و ٣۱۲و ۴۷۲. ۴۱-تولدی دیگر، انتشارات ایران زمین، ایروین، سال؟،صفحه ٨۲. ۴۲- نگاه کنید به فرهنگ معین، جلد ۲، صفحه ۱۷٨۶. ۴٣- دیوان حافظ، به تصحیح و توضیح پرویز ناتل خانلری، صفحه ۲۵٨. ۴۴- انور خامه ای، در دنیای سخن، شماره۴٣، صفحه ٣۷. ۴۵- نگاه کنید به فصل کتاب، همان شماره، صفحه ۱۴٨. ۴۶- شاداب وجدی، در فصل کتاب، همان شماره، صفحه۱۴٨. ۴۷- از گلستان سعدی، باب دوم، در اخلاق درویشان:نگاه کنید به کلیات سعدی، به تصحیح محمد علی علمی، از انتشارات وکتابفروشی و چاپخانه محمد علی علمی، تهران، ۱٣٣٨، صفحه ۱۱٨.   __________________خاستگاهاخبار روز: www.akhbar-rooz.com دوشنبه  ۵ اسفند ۱٣۹۲ -  ۲۴ فوريه ۲۰۱۴






 •  0 comments  •  flag
Share on Twitter
Published on February 28, 2014 16:42

February 27, 2014

پیام یاری خواهی و همکاری جویی ی "مسعود لقمان"، مدیر سامانه ی "پارسی انجمن" به همه ی دوستداران نگاهبانی از ارج و شکوه زبان فارسی

درود به سروران ارجمندمامید که شاد و تندرست باشیدچند ماهی ست که تارنمایی برای آسیب‌شناسی زبان پارسی به نامِ «پارسی‌انجمن» بدین نشانی راه‌اندازی کرده‌ایم:www.parsianjoman.ir آرمانِ «پارسی‌انجمن»، پاسداری و پالایش زبان پارسی ست. برای داده‌های بیشتر به پیوند زیر بنگرید:http://www.parsianjoman.ir/fa/?page_id=2اگر به چنین زمینه‌ای دلبستگی دارید، از آنجا که این تارنما، روزانه به روز می‌شود، می‌توانید هر روز به این تارنما سر بزنید یا اینکه در خبرنامه‌ی این تارنما از راه این نشانی، هموند (عضو) شوید:http://www.parsianjoman.ir/fa/?page_id=531یا اگر از خبرمایه (rss) بهره می‌برید از این نشانی بهره بگیرید:http://www.parsianjoman.ir/fa/?feed=rss2همچنین سپاسگزار می‌شوم که دوستانتان را از این کوشش در زمینه‌ی زبان پارسی آگاه کنید.با سپاسمسعود لقمان
 •  0 comments  •  flag
Share on Twitter
Published on February 27, 2014 01:37

جلیل دوستخواه's Blog

جلیل دوستخواه
جلیل دوستخواه isn't a Goodreads Author (yet), but they do have a blog, so here are some recent posts imported from their feed.
Follow جلیل دوستخواه's blog with rss.